شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 3193
  • شنبه 1394/6/21
  • تاريخ :

دود گناه ما در چشم نسل بعد از ما

قرآن می گوید: هر گناه یک اثر وضعی دنیایی دارد که نه فقط گناهکار بلکه دامن نسل او را هم می‌گیرد.

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

توبه

در قرآن کریم آیات متعددی است که نشان می‌دهد بین اعمال و رفتار آدمیان با حوادث و پیشامد‌های تلخ و شیرین زندگی‌شان، رابطه‌ تکوینی وجود دارد، پیوندی عمیق و معنادار که تحت تدبیر ربوبیت الهی است. به تعبیر مولانا:

این جهان كوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا

فعل تو كان زایدت از جان و تنت

همچو فرزندی بگیرد دامنت
در اینجا به اختصار به چند نمونه از آیات اشاره می کنیم:
یک. شورى/30: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدیكُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیر (اگر شما را مصیبتى رسد، به خاطر كارهایى است كه كرده‏اید. و خدا بسیارى از گناهان را عفو مى‏كند )
بر مبنای این کریمه، هر مصیبتی که در مسیری زندگی به انسان می‌رسد نتیجه و محصول طبیعی بخشی از اعمالی است که از آدمی سر زده و البته بخش دیگر اعمال زشت آدمی را خدا می‌بخشد و گرنه طبق نظامات حاکم بر هستی از جمله قانون علیت، هر موثری، اثری را به دنبال دارد قهرا.
شاید کسی اینجا اشکال کند که اگر همه مصیبت‌ها معلول اعمال زشت‌ آدمی‌اند پس مصیبت‌های وارده بر حضرات معصومین(ع) یا کودکان غیرمکلف، و همینطور مجانین،‌ چگونه توجیه‌پذیر است؟
علامه طباطبایی(ره) جواب این شبهه را اینگونه می‌دهد: این كه در آیه فرموده‏" فبما كسبت أیدیكم" و مصائب را مستند به گناهان كرده خود دلیل است بر اینكه خطاب در آیه متوجه كسانى است كه صدور گناه از آنان ممكن باشد، پس آیه شریفه از اول شامل انبیاء و افراد غیر مكلف نیست، و شامل نشدن آن از باب تخصص است نه تخصیص." (1)

دو. روم /41: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏. (به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دریا نمودار شده است، تا [سزاى‏] بعضى از آنچه را كه كرده‏اند به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند. )
آیه یادشده نیز معنى وسیع و گسترده‌اى را پیرامون ارتباط" فساد" و" گناه" با یكدیگر بیان مى‏‌كند كه نه مخصوص سرزمین مكه و حجاز است، و نه عصر و زمان پیامبر (ص) بلكه به اصطلاح از قبیل قضیه حقیقیه است كه پیوند" محمول" و" موضوع" را بیان مى‏ كند، به عبارت دیگر هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است، و در ضمن یك هدف تربیتى دارد، تا مردم طعم تلخ نتیجه اعمالشان را بچشند، شاید به خود آیند.
بعضى مى‏ گویند: این آیه ناظر به آن قحطى و خشكسالى مى ‏باشد كه به خاطر نفرین پیامبر (ص) دامان مشركان مكه را گرفت، باران قطع شد، بیابانها خشكید و خشكیده ‏تر شد، و حتى استفاده از صید دریا (دریاى احمر) براى آنها مشكل گشت. به فرض كه این سخن از نظر تاریخى صحیح باشد تنها بیان یك مصداق است و معنى آیه را در مساله ارتباط فساد و گناه هرگز محدود نمى‏ كند، نه محدود به آن زمان و مكان و نه محدود به خشكسالى و كمى باران.
از آنچه در بالا گفتیم به خوبى روشن مى‏شود بسیارى از تفسیرهاى محدود و موضعى كه از بعضى از مفسران ذیل این آیه نقل شده به هیچوجه قابل قبول نیست، مثل اینكه مراد از فساد در خشكیها، قتل هابیل به دست قابیل است، و منظور از فساد در دریا غصب كشتى‏ها در عصر موسى و خضر است.
یا اینكه منظور از فساد دریا و صحرا زمامداران فاسدى هستند كه همه این مناطق را به فساد مى‏كشند. البته ممكن است یكى از مصداق هاى فساد این چنین افراد بوده باشند كه بر اثر دنیاپرستى و مجامله و تن در دادن مردم به ذلت، بر سر آنها مسلط مى‏ شوند اما مسلما تمام مفهوم آیه این نیست. ( 2)

سه: وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً (و چون بخواهیم شهرى را هلاك كنیم، خوشگذرانانش را وا مى‏داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [یكسره‏] زیر و زبر كنیم.)
«أمرنا مترفیها»، یعنى بزرگان قوم را فرمان به اطاعت مى‏دهیم، زیرا خداوند به فسق و گناه دستور نمى‏دهد، بلكه به عدل و احسان فرمان مى‏دهد. شیوه‏ى هلاك كردن خدا به این نحواست كه به اطاعت دستور مى‏دهد، مرفهان بى درد مخالفت مى‏كنند و افراد عادى هم از آنان پیروى مى‏كنند، آنگاه قهر الهى بر همگان حتمى و محقق مى‏شود، و عذاب و غضب الهى فرا مى‏رسد.
اراده‏ى قهر خداى حكیم، براساس زمینه‏هاى گناه و خصلت‏هاى منفى ماست، و گرنه خداوند مهربان، بى‏جهت اراده‏ى هلاك قومى را نمى‏كند. به فرموده‏ى حضرت رضا علیه السلام: اراده‏ى الهى در این آیه، مشروط به فسق ماست‏(3)

تاثیر رفتار ما در نسل ما

نکته دیگری که قرآن ما را بدان رهنمون می‌شود این است که اعمال گذشتگان بر آیندگان اثر می‌گذارد. به دیگر سخن، آثار رفتار آدمی نه تنها او بلکه دامن نسلش را هم می‌گیرد. بر عکس آن نیز صادق است یعنی گاهی فرزندان نیز به نعمت پدران و نیاکانشان متنعم می‌شوند.
آیات متعددی از قرآن ناظر بدین معناست از جمله کریمه90 سوره یوسف، 28 سوره زخرف و الخ که ما در اینجا تنها به یک نمونه اشاره می کنیم:
نساء/9: وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً (كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بیادگار بگذارند از آینده آنان مى‏ترسند، باید (از ستم درباره یتیمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا بپرهیزند، و سخنى استوار بگویند.)
شاید در نگاه نخست این آیه با آیات دیگر قرآن ناهماهنگ جلوه كند، زیرا قرآن كریم هر كس را مسئول اعمال خود معرفی می‏كند و بار وی را بر دوش خود او می‏نهد: (ولاتَكسِبُ كُلُّ نَفسٍ إلاّعَلَیها ولاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری)(انعام/164)
در پاسخ این شبهه اجمالاً می‏توان گفت كه اعمال انسان، افزون بر زنده و جاوید بودن، به فاعل خود مرتبط و از او جدا ناشدنی‏اند. از طرفی نسل گذشته، حال و آینده یك خانواده بر اثر وحدت رحم و خون و غذا و ثروت و... یك واقعیت به شمار می‏آیند؛ یعنی از همان غذا و خون و ثروتِ پدر، فرزندش شكل می‏گیرد و در حقیقت، فرزند ادامه وجود عنصری پدر و مادر است، از این‏رو هم عمل گذشتگان در فرزندانشان و هم عمل فرزندان برای گذشتگان اثر دارد، چنان كه خداوند درباره مومنان دارای عمل صالح می‏فرماید كه آنان را به همراه ذریه‏شان در مجموعه‏ای خانوادگی گرد می‏آورد تا كنار همدیگر بیشتر لذت ببرند: (والَّذینَ آمَنوا واتَّبَعَتهُم ذُرّیَّتُهُم بِایمانٍ ألحَقنا بِهِم ذُرّیَّتَهُم وما ألَتْناهُم مِن عَمَلِهِم مِن شی‏ءٍ كُلُّ امرِئٍ بِما كَسَبَ رَهین).[طور/21]
این تأثیر و تأثّر نامحدود نیست، بلكه در محدوده‏ای است كه در رحامت و غذا و خون شریك هستند و به همان مقدار این افراد یك سلسله به شمار می‏روند؛ یعنی آثار گذشتگان آن‏ها در آیندگانشان ظاهر می‏شود، بنابراین هنگامی كه این سلسله در حكم یك واقعیت باشند، اگر بر اثر ظلم پدران به یتیمان مردم، فرزندانشان گرفتار ستم شوند، با آیه (ولاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری)(انعام/64) منافاتی ندارد.(4)

پی‌نوشت‌ها:

1. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏18، ص: 88.
2. تفسیر نمونه، ج‏16، ص: 451.
3. تفسیر نور، ج5، ص32.
4. تفسیر تسنیم، جلد 17، ص 443.

UserName