شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 5847
  • چهارشنبه 1394/6/18
  • تاريخ :

زنی که خدا متولّی ازدواجش شد!

زن قُرَشی به دیگر زنان پیامبر(ص) فخر می‌فروخت که نکاح من به دست خدا بود و نکاح شما به دست اهلتان.

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

ازدواج

یکی از آیات بحث‌انگیز قرآن که دستاویز طعن منافقان و نقد مستشرقان اسلام‌ستیز گردیده است، کریمه 37 سوره مبارکه احزاب است که می‌فرماید:
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِكْ عَلَیْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی‏ فی‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَیْ لا یَكُونَ عَلَى الْمُوْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا»[(به خاطر بیاور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده‏ات «زید»] مى‏گفتى: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تكرار مى‏كردى)؛ و در دل چیزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند؛ و از مردم مى‏ترسیدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشكلى براى مومنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هایشان- هنگامى كه طلاق گیرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شكسته شود).]
این آیه اشاره دارد به موضوع ازدواج پیامبر(ص) با همسر مطلقه پسرخوانده‌اش، زید بن حارثه. سبب تشریع این آیه، چنانکه از مفاد آن مستفاد است، برانداختن یک باور نادرست و رسم دیرینه جاهلی است که بر مبنای آن، ازدواج با پسرخوانده، حرام انگاشته می‌شده است.
برخی مفسران که چندان عنایتی به سره از ناسره جدا کردن احادیث ندارند در اینجا سخنانی سرداده‌اند که هم مایه وهن شخصیت پیامبر(ص) است و هم دست‌مایه گزافه‌گویی دشمن. چندانکه استناد به این ماجرای ساختگی، از زمان‌های دور، همواره جای ثابتی در ادبیات جدلی مسیحیت در تضاد با اسلامیت داشته است.
جای تاسف دارد که افزون بر مفسران عامّه(1)، حتی برخی از مفسران شیعی(2) نیز در باب شان نزول این آیه، به روایاتی استناد جسته‌اند که به تعبیر علامه طباطبایی(ره) خالی از شبهه و ایراد نیست.
بنا بر نقل این روایات، زید همسری داشت در غایت حسن و جمال. روزی پیامبر(ص) به دیدن زید رفت. به محض ورود اما چشمش به همسر زید افتاد که در میان حجزه نشسته و عطر خوش می‌ساید. از این جمال دلفریب، به وجد آمده فرمود: سبحان الله خالق النور تبارك الله احسن الخالقین. زینب بنت جحش، ماجرا را برای همسرش حکایت کرد و او پیش خود چنین انگاشت که پیامبر-معاذ الله-  دل در گروی عشق دختر عمه خویش دارد. از این رو او را طلاق داد! متاسفانه همین سخنان نسنجیده موجب شده تا برخى از دشمنان اسلام مدعى شوند كه ازدواج پیامبر(ص) از روی خواهش‌های نفسانی صورت پذیرفته است.
ما در وهله نخست، دلایل بطلان این سوء برداشت را ذکر کرده و آنگاه، به تبیین حقیقت ماجرا می‌پردازیم.

در جواب این این تلقی و انگاره نادرست باید گفت:
اولا: پیامبر(ص) خود به خواستگارى زینب براى زید رفت و با توجه به این كه زید غلام آزاد شده بود و زینب از خانواده‏اى بزرگ، زیر بار این ازدواج نمى‏رفت. اگر پیامبر (ص) مى‏خواست، مى‏توانست از اول زینب را براى خود خواستگارى كند و زینب هم مایل به ازدواج با پیامبر (ص) بود.
ثانیا: زینب در میان خاندان پیامبر (ص) زندگى كرده بود و آن حضرت از جمال و كمال او اطلاع داشت و چیزى نبود كه بعد از ازدواج با زید روشن شود بلكه برخى همسران دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله از زینب بهتر بودند.
ثالثا، پیامبر(ص) با طلاق زینب و جدایى زید از او مخالف بود كه در آیه بیان شده است.
رابعا، همان طور كه در این آیه بیان شده است این یك ازدواج الهى بود و خدا زینب را به ازدواج پیامبر (ص) درآورده بود و زینب به این عقد آسمانى افتخار مى‏كرد.(3)
خامسا: در این آیه هدف این ازدواج بیان شده است كه همان مبارزه با سنت خرافى جاهلى در مورد ممنوعیت ازدواج با همسر پسرخوانده است؛ پس هدف اساسى ازدواج عشق شهوانى و جنسى نبوده است.(4)

جای تاسف دارد که افزون بر مفسران عامّه(1)، حتی برخی از مفسران شیعی(2) نیز در باب شان نزول این آیه، به روایاتی استناد جسته‌اند که به تعبیر علامه طباطبایی(ره) خالی از شبهه و ایراد نیست.

حقیقت ماجرا چه بوده است؟

بنا بر متون تاریخ تحلیلی و روایات مورد وثوق، زید فرزند حارثه، مشرک‌زاده‌ای بود که در کودکی در پی هجوم دشمن، به اسارت درآمد. آنگاه فردی به نام حکیم بن حُزام در یکی از بازارهای نواحی مکه،او را برای حضرت خدیجه(س) خریداری کرد. وی نیز غلام خویش را به پیامبر(ص) بخشید. وقتی حضرت دعوتش را علنی کرد زید از نخستین کسانی بود که به آئینن اسلام گروید. او، بعدها در موسم حج، تنی چند از افراد قبیله‌اش را شناخت و از ایشان خواست تا خبر سلامتی‌اش را به خانواده‌اش برسانند. پدر زید پس از اطلاع از احوالات زید، از پیامبر(ص) درخواست کرد پسرش را بدو بازگرداند. حضرت، او را میان رفتن و ماندن مخیر کرد اما برای پدر چنین پیغام فرستاد که: «من از وقتی پیامبر(ص) را دیدم دیگر کسی را بر او اختیار نکردم».

بنا به روایت تاریخ، میان پیامبر(ص) و زید انس و الفتی شگرف وجود داشت چندانکه وی را زید‌الحب نام نهاده بودند. وقتی او بالند شد پیامبر(ص) برای جبران خوش‌خدمتی‌اش، بر آن شد تا از دخت عمه خویش، بَرَّه، که بعدها به زینب تغییر نام یافت، برای وی خواستگاری کند.

زینب که حُسن و حَسَب خانوادگی را توامان داشت، ابتدا مخالفت کرد. آنگاه آیه نازل شد که: «هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!»(احزاب/36). با نزول این کریمه، خانواده زید به ازدواج دخترشان با زید رضایت دادند.

شاید تصور شود زینب به اجبار و علی‌رغم میل باطنی به این ازدواج تن داده است. اما حقیقت امر این است که پیامبر(ص) از ابتدا، روی مصالحی زید را به فرزندخواندگی پذیرفت. هم آن فرزند‌خواندگی و هم این خواستگاری، از باب تشریع احکام الهی حکمت‌هایی دربرداشت. و آن اینکه بنا بر یک سنت غلط جاهلی، اگر کسی بچه‌ای را به فرزندی می‌گرفت و به تربیتش همت می‌گماشت، مردمان آن روزگار، فرزند را نه به نام پدری که از وی تولد یافته که به نام کسی که تکفلش را تقبل کرده، می‌خواندند در نتیجه تمامی احکام شرعی پدر و فرزندی را در مورد او جاری می‌دانستند. این باور جاهلی در ذهن و زبان مردم چنان ریشه دوانده بود که شخص اول جهان اسلام، خود می‌بایست برای شکستن آن به اقدام عملی سازنده دست یازد.
حضرتش با اینکه از جانب خود ترسی نداشت اما عمیقا نگران قضاوت و در نتیجه از دست رفتن دین مردم بود. (وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ ) اما خداوند از این نگرانی آگاهی داشت و در چند مرحله، پیامبرش را نصرت و تایید کرد.

نخست آنکه، با صدور حکمی تبیین کرد که فرزند خوانده فرزند واقعی نیست.«...وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَكُمْ‏ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیل‏» (احزاب/4).

دوم آنکه، با عبارت « زَوَّجْناكَها » به حمایت رسولش برخاست و به صراحت اعلام کرد که پیامبر(ص) در این خواسته نقشی ندارد و این یک ازدواج آسمانی است که به دستور مستقیم خود خداوند انجام می گیرد. لذا پس از نزول این آیه، زینب بر دیگر زنان پیامبر(ص) فخر می فروخت که: که نکاح من به دست خدا بود و نکاح شما به دست اهلتان.
و سوم آنکه با عبارت پایانی آیه (كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا) دوباره تاکید کرد که خداوند امر و فرمانش را در این ماجرا، پیش خواهد برد.

براستی اما دلیل جدایی زینب از زید چه بود؟

بنا به گفتی علامه شعرانی، قریش چندان خویش را بزرگ مى‏‌پنداشتند و مردم دیگر را پست، كه از كشتن دشمن خود به دست خویش عار داشتند و آن را به موالى و غلامان حوالت مى‏كردند و زینب از قریش بود و به امر پیغمبر(ص) تن به زوجیت بنده در داد، برخلاف عادت قبیله. و با این حال، زید از او ناراضى شد و به طلاق وى مصمم گشت و ننگى بدتر از این براى زن قریشى نیست كه به زوجیت بنده تن دهد و بنده از او نفرت جوید و او را طلاق دهد. و پیغمبر (ص) چون شفاعت این نكاح كرد و به این عاقبت منتهى گشته بود و جبران دل‏شكستگى زینب به غیر از این ندانست كه او را جزء حرم محترم خود قرار دهد كه عزت و سلطنت دنیا و فخر و شرف آخرت جمع داشت.
و هر واسطه كه در نكاح به بدختى انجامد، پیوسته منفور هردو طائفه زن و شوهر است، مگر به نكاحى دیگر جبران كند كه سعادت هر دو باشد. حاصل آن‏كه پیغمبر (ص) براى حسن خدمت زید، زنى شریفه براى او خواست- و چون زن شریفه باشد، بر شوهر تكبر مى‏كند- و سازگارى او با زید دشوار بود، نخواست زن و شوهر را در سختى نگاه دارد و زید او را طلاق داد و آن‏گاه حضرت رسالت ملاحظه فرمود یكى از اقرباى خود را به شوهر داده است [و] عاقبت نكاح به فراق كشیده و زینب از این تزویج سعادتمند نشد، او را براى دلجویى، به شرف مزاوجت خود برگزید كه همه اشراف آرزوى چنین سعادت داشتند و ضمنا حكم پسرخواندگى نیز معلوم گردید. (5)


پی‌نوشت‌ها:

1. از جمله بنگرید: طبری، جامع‌البیان فی تفسیرآیات القرآن و نیز: تفسیر ابن‌ابی‌زَمِنین، ذیل آیه
2. تفسیر القمی، ج‏2، ص 195. و نیز: جوامع الجامع، ج‏3، ص318.
3. كامل ابن اثیر، ج 2، ص 177.
4. تفسیر قرآن مهر، ج‏16، ص: 358.
5. پژوهش هاى قرآنى علامه شعرانى، ج3، ص1054. 

UserName