معجزهای در دل ظلمت
همین که آنها فرار کردند و داخل غار شدند، شاه بد سگال، دستور داد که: در غار را مسدود سازند و آنها را در غار زندانی کنند، تا از تشنگی و گرسنگی جان سپارند و همان غار، گور آنها باشد، به خیال اینکه آنها بیدار هستند. دو نفر آدم مۆمن، شرح حال این مردان حق طلب را با همه خصوصیات آنها، بر لوحی نگاشتند و در صندوقی مسین نهادند و در دیوار غار، پنهان کردند، به این امید که در آینده مردم با ایمانی پیدا شوند و با خواندن آن مطالب، از حال آنها آگاه شوند...
وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً.
و این چنین مردم را متوجّه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حقّ است و در پایان جهان و قیام قیامت شکّی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی میگفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها میسازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود)»..
سوره مبارکه کهف، آیه 21
کتابها مینویسند:
مفسران قرآن کریم میگویند: همین که آنها – اصحاب کهف از دست ماموران پادشاه- فرار کردند و داخل غار شدند، شاه بد سگال، دستور داد که: در غار را مسدود سازند و آنها را در غار زندانی کنند، تا از تشنگی و گرسنگی جان سپارند و همان غار، گور آنها باشد، به خیال اینکه آنها بیدار هستند.
دو نفر آدم مۆمن، شرح حال این مردان حق طلب را با همه خصوصیات آنها، بر لوحی نگاشتند و در صندوقی مسین نهادند و در دیوار غار، پنهان کردند، به این امید که در آینده مردم با ایمانی پیدا شوند و با خواندن آن مطالب، از حال آنها آگاه شوند.
مردم آن عصر منقرض شدند. سالها از پی یکدیگر گذشتند. ملتها و پادشاهانی یکی پس از دیگری آمدند و رفتند. سرانجام مردی صالح، بنام «تدلیس» یا- بقول محمد بن اسحاق «بندوسیس» - به پادشاهی رسید. در زمان او عقاید مختلفی در میان مردم پیدا شد. دستهای به خداوند و روز قیامت، ایمان داشتند و دستهای منکر بودند. شاه، از این اختلاف، دلتنگ شده، به درگاه خداوند استغاثه کرد و گفت: خدایا اختلاف این مردم را مینگری، برای آنها نشان و دلیلی بفرست که بدانند قیامت حق است و در آن شکی نیست. خداوند بر قلب یکی از اهالی شهر الهام کرد که دیوار غار را خراب کند و برای گوسفندانش آغلی بسازد. وی این کار را کرد و همراه خراب شدن دیوار، خواب شدگان چند صد ساله، از خواب شیرین بیدار شدند و برای تهیه غذا یکی را به شهر فرستادند. مردم از حال آنها مطلع شدند و شاه را از واقعه آگاه کردند، تا هر چه زودتر به غار برود و نمونهای از دلایل روشن پروردگار را مشاهده کند. همین که خبر به او رسید، خدا را ستایش کرد و با مردم شهر بسوی غار رهسپار شد.
لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها: نتیجه این کار و این آگاهی شاه و مردم، این بود که فهمیدند وعده خدا در پیرامون زنده شدن مردگان و ثواب و عقاب حق است و قیامت، قطعی و مسلم است و در آن شکی نیست، زیرا کسی که بتواند مدتی دراز، افرادی را بخواب کند، سپس آنها را بیدار سازد، قادر است که مردم را بمیراند، سپس زنده گرداند.
إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ: این برنامه آموزنده را هنگامی اجرا کردیم که آنها در باره زنده شدن مردگان اختلاف داشتند. دستهای به کلی منکر معاد بودند و دستهای میگفتند: تنها ارواح مردگان در روز قیامت محشور میشوند. دستهای هم معتقد بودند که خداوند در روز قیامت جسم و روح را مبعوث میکند.
ابن عباس گوید: مقصود این است که آنها اختلاف کردند که آنها چقدر در غار خوابیدهاند و چند نفر هستند و باید با آنها چه کرد، زیرا همین که شاه و مردم وارد غار شدند و به سۆال پرداختند، آنها بر زمین افتادند و جان سپردند. شاه گفت: حادثه عجیبی است! چه باید کرد؟ برخی گفتند: بر سر آنها بنایی بسازید تا مقبره آنها به یادگار بماند. برخی گفتند: بر در غار، مسجدی بسازید. این گفتگوها هنگامی پیدا شد، که مردم از مرگ آنها آگاه شده بودند.
فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً: مشرکین این عصر، پیشنهاد کردند که در برابر غار بنایی بسازید و آنها را از چشم مردم پنهان کنید
رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ: خداوند به حال آنها نسبت به مسائلی که مورد اختلاف واقع شده بود، داناتر است
برخی گویند: این جمله هم، سخن مردم شهر است. یعنی: خدایی که آنها را به خواب برد و بیدار کرد، به حال و چگونگی کار آنها داناتر است.
برخی گویند: یعنی خدا داناتر است که آیا آنها زندهاند و به خواب رفتهاند، یا اینکه مردهاند، زیرا برخی معتقدند که آنها جان سپردهاند و برخی معتقدند که آنها تا روز قیامت زنده هستند.
قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً: پادشاه مۆمن و اطرافیانش و به قولی دوستان اصحاب کهف و به قولی بزرگان شهر، گفتند: در اینجا مسجدی میسازیم تا عبادتگاه مردم باشد و مردم از برکات آنها به درگاه خدای بزرگ نیایش کنند و باطن خود را صفا بخشند. از این آیه بر میآید که همواره غلبه با مردم مۆمن است.1
با تو میگویم:
جهان پر است از نشانه های تو ... سجده گاه من میشود آستانه غاری که جایگاه معجزه بزرگ توست ...
نویسنده: زهرا نوری لطیف
كارشناس شبكه تخصصی قرآن تبیان