شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 2968
  • دوشنبه 1392/7/15
  • تاريخ :

بلعم باعورا كیست؟

« تفسیر آیات 175 و 176 سوره مباركه اعراف »


اكنون خداوند پیامبر خود را امر می‏كند كه داستانی دیگر از بنی‌اسرائیل را نقل كند. می‏فرماید: و اتْل علیْهمْ نبا الذی آتیْناه آیاتنا فانْسلخ منْها: داستان كسی را برای آنها نقل كن كه حجت‏ها و دلایل خود را به او دادیم و او خود را به جهالت افكند و علم را مثل چیزی كه از پوست كنده شود، از خود دور كرد.


 

در آیات 175 و 176 از سوره مباركه اعزاف چنین می خوانیم:

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ * 

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ *

حكایت كسی را كه آیه‌های خویش را به او تعلیم دادیم و از آن عارى گشت؛ آنگاه شیطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد، برای آنها بخوان. اگر می‌خواستیم، وی را به وسیله آن آیه ها بلندش می‌كردیم، ولی به زمین گرایید (پستی طلبید و به دنیا میل كرد) و هوس خویش را پیروی كرد. حكایت وی حكایت سگ است كه اگر بر او هجوم بری، پارس می‌كند و اگر او را واگذاری، پارس می‌كند. این حكایت قومی است كه آیه‌های ما را تكذیب كرده‌اند. پس این خبر را بخوان، شاید آنها اندیشه كنند.

اعراف

طبق گفته نویسنده تفسیر شریف المیزان، این آیات داستان دیگری از داستان‌های بنی‌اسرائیل را شرح می‌دهد، و آن داستان بلعم بن باعورا است، خدای تعالی پیغمبر خود رسول اكرم صلوات الله علیه و آله را دستور می‌دهد كه داستان مزبور را برای مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهری و وسایل معمولی برای رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش كافی نیست، بلكه مشیت خدا هم باید كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگاری را برای كسی كه به زمین چسبیده، سر در آخور تمتعات مادی فرو كرده و یكسره پیرو هوی و هوس گشته و حاضر نیست به چیز دیگری توجه كند ، تقدیر نكرده است، زیرا چنین كسی راه به دوزخ می برد. آنگاه نشانه چنین اشخاص را هم برایشان بیان كرده و می‌فرماید: علامت این‌گونه اشخاص این است كه دل‌ها و چشم‌ها و گوش‌هایشان را در آنجا كه به نفع ایشان است بكار نمی‌گیرند ، و علامتی كه جامع همه علامتها است این است كه مردمی غافلند . 

مفسرین در تعیین صاحب این داستان اقوال مختلفی دارند و آیه شریفه هم بطوری كه ملاحظه می‌فرمایید اسم او را مبهم گذاشته و تنها به ذكر اجمالی از داستان او اكتفاء كرده‌است ، ولیكن در عین حال ظهور در این دارد كه این داستان از وقایعی است كه واقع شده، نه اینكه صرف مثال بوده باشد.

مرحوم طبرسی صاحب تفسیر شریف مجمع‌ البیان وقتی به تفسیر این آیات نورانی می‌رسد چنین می‌گوید:

قرآن

اكنون خداوند پیامبر خود را امر می‏كند كه داستانی دیگر از بنی‌اسرائیل را نقل كند. می‏فرماید: و اتْل علیْهمْ نبا الذی آتیْناه آیاتنا فانْسلخ منْها: داستان كسی را برای آنها نقل كن كه حجت‏ها و دلایل خود را به او دادیم و او خود را به جهالت افكند و علم را مثل چیزی كه از پوست كنده شود، از خود دور كرد. (كنایه از اینكه علم را خداوند در این حد به او داده بود كه گویی با جسم و جانش یكی شده بود و با این حال او از راه حق گمراه شد) فاتْبعه الشیْطان فكان من الْغاوین: از این‌رو شیطان او را دنبال كرد تا گمراهش كند و سر انجام گرفتار گمراهی و هلاكت شد.  برخی گفته‏اند: منظور از این كس بلعام بن باعور و برخی گفته‏اند: مردی بود تابع دین موسی و در آن شهری كه موسی می‏خواست برود و مردم آن كافر بودند، می‏زیست و اسم اعظم پیش او بود و هر گاه دعا می‏كرد، مستجاب می‏شد. ابو حمزه ثمالی گوید: او بلعم بن باعور از بنی هاب بن لوط است.

دیگر از نویسندگان چنین گفته‌اند:

این آیه به روشنى اشاره به داستان كسى مى‌كند كه نخست در صف مۆ منان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته، و عاقبت كارش به گمراهى و بدبختى كشیده شده است.

تعبیر (انسلخ ) كه از ماده (انسلاخ ) و در اصل به معنى از پوست بیرون آمدن است، نشان مى‌دهد كه آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت كه همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یك چرخش تند، مسیر خود را به كلى تغییر داد!.
قرآن

از تعبیر (فاتبعه الشیطان) چنین استفاده مى‌شود كه در آغاز شیطان تقریبااز او قطع امید كرده بود، چرا كه او كاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب كرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه‌گرى پرداخت، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد. آیه بعد این موضوع را چنین تكمیل مى‌كند كه (اگر مى‌خواستیم، مى‌توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم ) (و لو شئنا لرفعناه بها). ولى مسلم است كه نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنت پروردگار كه سنت اختیار و آزادى اراده است ، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت كسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى‌كند: ما او را به اختیارش واگذاردیم و او به جاى اینكه با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاترى را بپیماید (به پستى گرائید و بر اثر پیروى از هوى و هوس مراحل سقوط را طى كرد) (و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه ).

(اخلد) از ماده (اخلاد) به معنى سكونت دائمى در یكجا اختیار كردن است، بنابراین (اخلد الى الارض ) یعنى براى همیشه به زمین چسبید كه در اینجا كنایه از جهان ماده و زرق و برق و لذات نامشروع زندگى مادى است.

سپس این شخص را تشبیه به سگى مى‌كند كه همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده ، مى‌گوید: (او همانند سگ است كه اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است )كلمه (لهث ) وقتی در سگ استعمال می‌شود، به معنای بیرون آوردن و حركت دادن زبان از عطش است.

(فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث). او بر اثر شدت هواپرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یك حال عطش نامحدود و پایان‌ناپذیر به خود گرفته كه همواره دنبال دنیاپرستى مى‌رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج بلكه به شكل بیمار‌گونه‌اى همچون یك سگِ هار كه بر اثر بیمارى هارى، حالت عطش كاذب به او دست مى‌دهد و در هیچ حال سیراب نمى‌شود این همان حالت دنیاپرستان و هواپرستان دون همت است، كه هر قدر بیاندوزند باز هم احساس سیرى نمى‌كنند. سپس اضافه مى‌كند كه این مثل، مخصوص به این شخص معین نیست، بلكه مثالى است براى همه جمعیت‌هائى كه آیات خدا را تكذیب كنند (ذلك مثل القوم الذین كذبوا بایاتنا).(این داستان‌ها را براى آنها بازگو كن، شاید درباره آن بیاندیشند و مسیر صحیحى را پیدا كنند) (فاقصص القصص لعلهم یتفكرون ).

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل آیه (و اتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا ...) می‌گوید : پدرم از حسین بن خالد از
قرآن

ابی‌الحسن امام رضا علیه‌السلام  برایم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: بلعم باعورا دارای اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا می‌كرد و خداوند دعایش را اجابت می‌كرد، در آخر بطرف فرعون میل كرد، و از درباریان او شد، این بود تا آن‌ روزی كه فرعون برای دستگیر كردن موسی علیه السلام و یارانش در طلب ایشان می‌گشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوی موسی برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حیوان، خداوند قفل از زبان حیوان برداشت و به زبان آمد و گفت: وای بر تو برای چه مرا می‌زنی؟ آیا می‌خواهی با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمی با ایمان نفرین كنی؟ بلعم این را كه شنید آنقدر آن حیوان را زد تا آن را كشت، و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن درباره‌اش فرموده: ( فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ... وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ... ) این مثلی است كه خداوند زده است.

 

و اما سخن پایانی

بلعم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف

انسان

همان‌گونه كه ملاحظه كردید آیات فوق نامى از كسى نبرده بلكه سخن از یك عالم و دانشمند مى‌گوید كه نخست در مسیر حق بود، آنچنان كه هیچكس فكر نمى‌كرد روزى منحرف شود اما سرانجام دنیا‌پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش ‍ كشانید كه در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت. ولى از بسیارى از روایات و كلمات مفسران استفاده مى‌شود كه منظور از این شخص مردى به نام بلعم باعورا بوده است كه در عصر موسى علیه السلام  زندگى مى‌كرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى‌اسرائیل محسوب مى‌شد، و حتى موسى علیه السلام  از وجود او به عنوان یك مبلغ نیرومند استفاده مى‌كرد، و كارش در این راه آنقدر بالا گرفت كه دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‌رسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا كه در صف مخالفان موسى علیه السلام  قرار گرفت. این موضوع اختصاص به زمان موسى علیه السلام  یا سایر پیامبران نداشته، بعد از عصر پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم  و تا به امروز نیز ادامه دارد كه بلعم باعوراها و دیگرانی چون او علم و دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دینار یا مقام و یا به خاطر انگیزه حسد در اختیار گروه‌هاى منافق و دشمنان حق و فراعنه و بنى‌امیه‌ها و بنى‌عباس‌ها و طاغوت‌ها قرار داده و مى‌دهند.

این گروه از دانشمندان نشانه‌هائى دارند كه در آیات فوق بیان شده و به وسیله آن مى‌توان آنها را شناخت، آنها هواپرستانى هستند كه خداى خود را فراموش كرده‌اند، آنها همت‌هائى پست دارند كه به جاى توجه به شخصیت برتر و مقام والا در پیشگاه خدا و خلق خدا به پستى مى‌گرایند، و به خاطر همین دون همتى همه چیز خود را از دست مى‌دهند، آنها تحت وسوسه‌هاى شدید شیطان قرار دارند و به آسانى قابل خرید و فروشند آنها همانند سگ‌هاى بیمارى هستند كه هرگز سیراب نمى‌گردند و روى این جهات مسیر حق را رها كرده، در بیراهه‌ها سرگردان مى‌شوند و پیشواى گمراهانند باید این گونه افراد را شناخت و به شدت از آنها برحذر بود.

 دو آیه بعد در واقع یك نتیجه كلى و عمومى از سرگذشت بلعم  و علماى دنیا‌پرست گرفته، نخست مى گوید: چه بد مثلى دارند آنها كه آیات ما را انكار كردند و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنها است: ساء مثلا القوم الذین كذبوا بایاتنا... ولى آنها به ما ظلم و ستم نمى‌كردند، بلكه (بر خویشتن ستم روا مى داشتند) ... (و انفسهم كانوا یظلمون ).

چه ستمى از این بالاتر كه سرمایه‌هاى معنوى علوم و دانش‌هاى خویش را كه مى‌تواند باعث سربلندى خود آنها و جامعه‌هایشان گردد در اختیار صاحبان زر و زور مى‌گذارند و به بهاى ناچیز مى‌فروشند و سرانجام خود و جامعه‌اى را به سقوط مى‌كشانند.

 

فرآوری شده توسط: نعمتی 

كارشناس شبكه تخصصی قرآن تبیان


منابع:

1. ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10.

2. ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج8.

3. تفسیر نمونه،ج 7.

 

UserName