شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 1419
  • يکشنبه 1391/12/13
  • تاريخ :

بازخوانی متفاوت آیاتی از قرآن که بارها خوانده‌ایم(56)

راز توکل در يک حکايت

کاموا را از دور انگشت کوچکش باز می‌کنم. انگشتش را تکان می‌دهد. اشک‌هایم را پاک می‌کند و بلند بلند می‌خندد.من هم خم می‌شوم و دست‌های بزرگش را می‌بوسم. دست‌های معلم چهارساله‌ای که یادم داد توکل یعنی اطمینان به گره‌گشایی تو ...


إِن یَنصُرْکُمُ اللَّـهُ فَلَا غَالِبَ لَکُم وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِّن به عده وَعَلَی اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُۆْمِنُونَ

اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد! و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او، شما را یاری کند؟ و مۆمنان، تنها بر خداوند باید توکل کنند. آل عمران 160

 

کتابها می‌نویسند:

چون خدای تعالی تو را به خاطر اینکه به او توکل کرده‌ای دوست می‌دارد در نتیجه ولی و یاور تو خواهد بود، و درمانده‌ات نخواهد گذاشت و به همین جهت که اثر توکل به خدا یاری و عدم خذلان است، دنبال این جمله فرمود: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ ...» و مۆمنین را هم دعوت کرد به توکل و فرمود: اگر خدا شما را یاری کند کسی نیست که بر شما غلبه کند، و اگر شما را درمانده گذارد کیست که بعد از خدا شما را یاری کند؟ آن گاه در آخر آیه با بکار بردن سبب توکل (که ایمان باشد) در جای خود توکل مۆمنین را امر به توکل نموده و می‌فرماید: «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُۆْمِنُونَ»، یعنی مۆمنین به سبب اینکه ایمان به خدا دارند و ایمان دارند به اینکه ناصر و معینی جز او نیست باید فقط بر او توکل کنند.1

در حدیث آمده است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از جبرئیل پرسید: توکّل بر خدا چیست؟ گفت: اینکه بدانی مخلوق، سود و زیانی به تو نمی‌رساند و از غیر خدا کاملًا مأیوس شوی. اگر انسان به این درجه رسید، جز برای خدا کار نمی‌کند و از غیر خدا نمی‌هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت توکّل است. 2

 

با تو می‌گویم:

چهار ساله است و بازیگوش. سرش را می‌کند توی کیسه نایلونی.

فیروزه‌ای و نارنجی کامواها به وجدش آورده انگار.

دست می‌اندازد و با شوق کلاف‌ها را بیرون می‌کشد. فکر می‌کند اسباب بازی جدید است.

کاموا را قل می‌دهد روی زمین و دنبالش می‌دود. سر نخ کلاف را پیدا می‌کند و می‌کشد.

 بعد، از کوچک شدن کلاف، به خنده می‌افتد.

نخ کاموا گیر می‌کند و پیچیده می‌شود دور انگشت کوچکش.

کمی آرام و بی صدا، با نخ دور انگشتش سرگرم می‌شود. چیزی نمی‌گذرد که صدای گریه‌اش اتاق را پر می‌کند.

انگشتش درد گرفته. صدایم می‌زند تا گره کاموا را از دور انگشتش باز کنم.

نخ‌ها به هم گره خورده‌اند، گره کور. هیچ جوری از هم باز نمی‌شوند انگار. می‌افتم به جان گره‌ها.

نشسته و فقط نگاه می‌کند. نق نمی‌زند. گریه هم نمی‌کند. فقط مرا نگاه می‌کند.

 مطمئن است که می‌توانم گره را باز کنم. این را از چشمهایش می‌فهمم. این را از خنده ملایم و مطمئن روی لبهایش می‌فهمم.

گریه‌ام می‌گیرد. یادم می‌افتد به زندگی. به بعضی وقت‌ها که گره کور می‌افتد به کارم.

که هرکاری می‌کنم، گره‌ها از هم باز نمی‌شوند که نمی‌شوند.

که به هر دری که می‌زنم، در بسته است. که روزهایم پر می‌شود از درهای بسته با قفل‌هایی که کلید ندارند.

که سراغ همه را می‌گیرم برای کمک، در خانه همه را می‌زنم جز در خانه تو.

که بی‌تابی می‌کنم و قدری که اوی کوچک ِچهارساله، به من اطمینان کرده است، به تو اعتماد نمی‌کنم و خودم را به تو نمی‌سپارم.

که خودم را خسته‌ی درگیری با گره‌ها می‌کنم و یادم می‌رود کلنجار رفتن با این مشکلات، کار من نیست.

کار بلدی تو را فراموش می‌کنم و این را که تویی گشاینده گره‌های کور زندگی؛ یادم می‌رود.

کاموا را از دور انگشت کوچکش باز می‌کنم. انگشتش را تکان می‌دهد. اشک‌هایم را پاک می‌کند و بلند بلند می‌خندد.

من هم خم می‌شوم و دست‌های بزرگش را می‌بوسم. دست‌های معلم چهارساله‌ای که یادم داد توکل یعنی اطمینان به گره‌گشایی تو ... 3

 

یادم بماند:

یادم باشد و یادت نرود بودنش برای همه لحظه‌های سخت طاقت‌فرسا کافی است.

 

نویسنده: زهرا نوری لطیف

کارشناس شبکه تخصصی قرآن تبیان


1.        ترجمه تفسیر المیزان تالیف علامه طباطبایی، ج 4، ص 88

2.        بحارالانوار، ج 71، ص 138

3.        برداشت آزاد از متن همشهری آیه نوشته زهرا نوری لطیف

UserName