تبیان، دستیار زندگی
ماروین زونیس استاد دانشگاه شیکاگو در کتاب شکست شاهانه؛ملاحظاتی درباره سقوط شاه،ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی که توسط نشر نور در سال 1370 چاپ شد به بررسی شخصیت محمدرضا شاه پهلوی و علل سقوط وی می پردازد که نکات برجسته آن را مرور می کنیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ضربه‌های روحی بر محمدرضا شاه از دیدگاه ماروین زونیس


ماروین زونیس استاد دانشگاه شیکاگو در کتاب شکست شاهانه؛ملاحظاتی درباره سقوط شاه،ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی که توسط نشر نور در سال 1370 چاپ شد به بررسی شخصیت محمدرضا شاه پهلوی و علل سقوط وی می پردازد که نکات برجسته آن را مرور می کنیم.

رضاشاه

موضوع اصلی کتاب تحلیل روانی شاه از بدو طفولیت تا رسیدن به مقام سلطنت و چگونگی برخورد او با وقایع دوران 37 ساله سلطنت تا انقلاب و سقوط رژیم سلطنتی است.بخش زیادی از کتاب به دوران کودکی و جوانی محمدرضا شاه اختصاص یافته و زونیس با استفاده از منابع گوناگون،از جمله نوشته ها و مصاحبه های خود شاه،تأثیر شخصیت رضا شاه را بر روی پسرش مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

زونیس می نویسد تا زمانی که رضا خان به سلطنت نرسیده بود،محمدرضا در یک محیط زنانه،بین مادر و خواهرانش بزرگ شد و کمتر با پدر تماس داشت.ولی رضا شاه بعد از رسیدن به مقام سلطنت در صدد تربیت فرزندش برای جانشینی خود در مقام سلطنت برآمد و «او را از دامن زنان بیرون کشید»برای ولیعهد که هنوز کودکی بیش نبود یک کاخ اختصاصی در نظر گرفته شد.برای سرپرستی او یک بانوی فرانسوی به نام خانم ارفع که همسر ایرانی داشت انتخاب شد.ولی به جز او که ساعاتی از روز را در کنار ولیعهد می گذرانید،تمام خدمه کاخ مرد بودندو ولیعهد که از خانه و نوازش مادر و بازی و تفریح با خواهرانش محروم شده بود در این محیط خشک و مردانه احساس تنهایی و انزوای عمیقی می کرد.جدایی اجباری از مادر و خواهر و زندگی در گوشه تنهایی،نخستین ضربه روحی بود که در طفولیت بر محمدرضا شاه فرود آمد.

زونیس در شرح دوران کودکی و نوجوانی محمدرضا شاه می نویسد که رضاشاه مدرسه نظام را برای تربیت فرزندش تأسیس کرد و محمدرضا هنوز دوازده سال تمام نداشت که برای تحصیل به خارج اعزام شد.رضاشاه هنگامی که تصمیم به اعزام ولیعهد برای تحصیل در سوئیس گرفت به یکی از نزدیکان خود گفت:«جدایی از فرزند محبوبم برای من خیلی سخت است،ولی باید به فکر آینده مملکت باشیم.ایران به سلاطین تحصیل کرده و آگاه احتیاج دارد،ما پیرمرد های جاهل باید برویم!»اما دوران تحصیل در سوئیس،بطوریکه شاه در خاطرات زمان کودکی و مصاحبه هایش به آن اشاره کرده،از سخت ترین دوران های زندگی او بوده و مقررات و محدودیت های شدیدی که سرپرست او دکتر نفیسی،به دستور رضا شاه،در مورد وی اعمال می نمود ضربه روحی بزرگی به محمدرضا وارد ساخت.

نظریه پروفسور زونیس درباره علل سقوط شاه ،بطور خلاصه این است که هیچ کس به اندازه خود شاه در سقوط رژیم گذشته موثر نبوده و این خود شاه بود که با ضعف های درونی خود،اتکا و وابستگی بیش از حد به دیگران ،فقدان تهور و قبول خطر در رویارویی با مشکلات،عدم اعتماد به نفس و خودداری از تفویض مسئولیت و اختیار به اشخاص جسور و کاردان،بی تصمیمی  و بالاخره کارهایی که کرد و نکرد، و یا آنچه را که می بایست انجام دهد دیر و ناقص و نیمه کاره انجام داد،موجبات سقوط خود و رژیم سلطنتی را در ایران فراهم ساخت

زونیس یکی از دلایل شتابزدگی رضاشاه را در ازدواج با پرنسس فوزیه خواهر ملک فاروق نگرانی او از نوع رابطه او با "ارنست پرون" می داند.زونیس در بخش دیگری از کتاب خود نیز ،که به شرح حال کسانی که بیش از همه در شاه نفوذ داشته اند اختصاص داده ،از پرون به عنوان یکی از نزدیکترین محارم شاه نام برده است ولی تاکید می کند هیچ دلیل قانع کننده ای در تأیید این شایعه که بین آن ها رابطه جنسی وجود داشته بدست نیاورده است.این شایعه را نیز که پرون جاسوس یا عامل انگلیس در دربار پهلوی بوده با تردید تلقی می کند،ولی این نکته را تأیید می کند که پرون نقش رابط شاه را با بعضی از مقامات خارجی بر عهده داشته و ار آن جمله در جریان اقداماتی که به منظور سرنگونی حکومت مصدق صورت گرفت رابط بین شاه و انگلیسی ها بوده است.

زونیس در فصلی از کتاب خود زیر عنوان«قدرت دیگران»بر نقش علم در زندگی شاه تاکید می کند و می نویسد: علم یکی از پنج نفری بود که در طول زندگی شاه تاثیر و نفوذ عمیقی بر او داشته اند.چهار نفر دیگر عبارتند از پدر و مادر،ارنست پرون و خواهرش اشرف، و از میان آن ها اشرف و علم تا اواخر سلطنت شاه تاثیر و نفوذ خود را بر روی او حفظ کردند. علم که بیش از پانزده سال در مقام نخست وزیری و وزارت دربار نزدیک ترین مشاور و محرم شاه به شمار می آمد در نوامبر 1977 دو ماه قبل از روشن شدن نخستین جرقه انقلاب ایران درگذشت.به اعتقاد زونیس مرگ علم بزرگترین ضایعه زندگی شاه بود.

اشرف در آغاز انقلاب در ایران بود،ولی به واسطه زیاده روی ها و فسادی که به او نسبت داده می شد از چشم شاه افتاده بود.اشرف در خاطرات زندگی خود که پس از تبعید نوشته به گفتگوی خود با شاه پس از فاجعه 17 شهریور 1357اشاره کرده و می نویسد:

محمدرضا شاه

«برادرم با اینکه سعی می کرد خود را خونسرد نشان دهد فوق العاده مضطرب بود. من از او پرسیدم«چه می خواهید بکنید؟چقدر می توان به این وضع ادامه داد؟»شاه مستقیماً به سوال من جواب نداد و به جای آن گفت:«ماندن شما در اینجا در این اوضاع مصلحت نیست.شما می دانید که چقدر سوژه برای حمله به رژیم بدست مخالفان داده اید؟من فکر می کنم که بهتر است هر چه زودتر از ایران خارج شوید.»

ولی مهمتر از اینها، موثرترین ضربه روحی شاه آگاهی وی از ابتلا به بیماری سرطان و انتظار مرگ قریب الوقوع بود.پزشکان فرانسوی علائم این بیماری را در سال1353 تشخیص دادند،ولی در آن موقع به توصیه دکتر ایاری پزشک مخصوص شاه،از افشای این مطلب خودداری نمودند و شاه را به عنوان بیماری مشابهی تحت درمان قرار دادند.پزشکان فرانسوی شاه در جریان معالجه او ناچار شدند شاه را از نوع بیماری خود آگاه کنند،ولی شاه مصرانه از آنها خواست که از افشای این راز نزد مقامات فرانسوی و بستگان خود او حتی ملکه فرح خودداری نمایند.در سال 1356که بیماری شاه به مراحل جدی رسیده بود خود او تصمیم گرفت این موضوع را با همسرش در میان بگذارد ولی این کار شاق را به عهده پزشکان فرانسوی گذاشت.آنها ضمن در میان گذاشتن با فرح در عین حال تاکید کردند که این یک «راز دولتی» است و نباید با هیچ کس دیگری در میان گذاشته شود.

ضربه روحی دیگری که با آغاز حرکت های انقلابی بر شاه وارد آمد آگاهی او از این واقعیت بود که حمایت مردم را از دست داده و افسانه محبوبیت او در میان مردم که تبلیغات رسمی و گفته های اطرافیانش به وی تلقین می نمود پوچ و باطل بوده است.شاه که همه چیز را بر مبنای ارزش های مادی آن می سنجید،واقعاً بر این باور بود که رونق اقتصادی و رفاه نسبی مردم که از افزایش درآمد نفت ناشی شده بود بر محبوبیت او بر طبقات مختلف مردم افزوده و روشنفکران ناراضی و گروه های چریکی که گاه و بی گاه دست به عملیات بر ضد شاه می زدند اقلیت کوچکی  بیش نیستند.او به زمزمه های مختلف در میان روحانیون هم اهمیت زیادی نمی داد و تصور می کرد که اکثریت روحانیون هم از عناصر معتدل و طرفدار او هستند.وی هنگامی که طوفان انقلاب با انتشار مقاله توهین آمیز علیه حضرت امام آغاز شد ،خود او هم در برابر عظمت حرکتی که آغاز شده بود غافلگیر شد.

مقامات رسمی آمریکا بارها حمایت خود را از رژیم شاه اعلام کرده و دست او را برای هر اقدامی به منظور ابقای سلطنت خود بازگذاشته بودند،ولی شاه حمایت «لفظی» شاه را کافی نمی دانست.او می خواست آمریکایی ها به جای او تصمیم بگیرند ولی کارتر حاضر به قبول چنین مسئولیتی نبود

پروفسور زونیس با مروری مجدد بر ضعف های ذاتی شاه،می نویسد در ماه های آخر انقلاب،شاه بر اثر ضربات روحی وارده در نتیجه بیماری سرطان و افسردگی ناشی از طغیان عمومی برضد خود به موجودی «خالی و بی اراده و بی اعتنا به همه چیز»تبدیل شد و در این مرحله تنها راهی که برای نجات رژیم او باقی مانده بود حمایت جدی و مستقیم آمریکا بود .مقامات رسمی آمریکا بارها حمایت خود را از رژیم شاه اعلام کرده و دست او را برای هر اقدامی به منظور ابقای سلطنت خود بازگذاشته بودند،ولی شاه حمایت «لفظی» شاه را کافی نمی دانست.او می خواست آمریکایی ها به جای او تصمیم بگیرند ولی کارتر حاضر به قبول چنین مسئولیتی نبود.

نظریه پروفسور زونیس درباره علل سقوط شاه ، که در فصول مختلف کتاب با عبارات مختلف تکرار شده است،بطور خلاصه این است که هیچ کس به اندازه خود شاه در سقوط رژیم گذشته موثر نبوده و این خود شاه بود که با ضعف های درونی خود،اتکا و وابستگی بیش از حد به دیگران ،فقدان تهور و قبول خطر در رویارویی با مشکلات،عدم اعتماد به نفس و خودداری از تفویض مسئولیت و اختیار به اشخاص جسور و کاردان،بی تصمیمی  و بالاخره کارهایی که کرد و نکرد، و یا آنچه را که می بایست انجام دهد دیر و ناقص و نیمه کاره انجام داد،موجبات سقوط خود و رژیم سلطنتی را در ایران فراهم ساخت.

علی جان مرادی جو

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان