شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 2109
  • پنج شنبه 1391/3/25
  • تاريخ :

مۆلفه‌های عرفان قرآنی‌ ـ ‌اهل بیتی

قسمت اول

اصالت در عرفان از آن عمل و طی مقامات و منازل است که در اصطلاح به آن "سیر و سلوک" اطلاق می‌شود. هر کدام از واژه‌های سیر و سلوک دارای بار معنایی و معرفتی خاص خود می باشد؛ چه این‌که سیر ناظر به دیدن مناظر و تجربه‌های بین راهی و نظر به زیبائی‌های منازل حرکت درونی و شدن شهودی از آغاز تا انجام است؛ و سلوک فتح قاره‌های معنوی و فتوحات غیبی است که سالک منزل به منزل و مقام به مقام تا دیدار دوست پیش می‌رود یا به تعبیر دیگر پله پله تا ملاقات با خدا بالا می‌رود.

فکر تعطیل

در قرآن و آموزه‌های وحیانی با واژه‌ها و عبارات و لغاتی مواجهیم که از سیر و سلوک و طی طریق الی‌الله و فی‌الله حکایت می‌کنند مثل: فرار، تبتل، صیرورت، تصعید، سیر و اسراء و... همچنین در نهج‌البلاعه با آموزه‌ها و گزاره‌ها و لغات و جملاتی بر‌خورد می‌کنیم که معانی عمیق و دقیق سلوکی دارد و ناظر به عرفان عملی است. بر اساس معارف قرآنی‌ـ‌ اهل‌بیتی، مۆلفه‌ها و عناصر وجودی عرفان عملی عبارتند از:

1. شریعت محوری

در عرفان قرآنی‌ـ ‌اهل‌بیتی سلوک بر مدار شریعت می‌گردد و سیر و سفر معنوی تنها بر فلک باید و نباید‌های الهی و وحیانی است. این عرفان، از رهگذر بندگی و عبودیت در چارچوب شریعت شکل می‌گیرد و همه اعمال سالک بر طبق موازین شریعت اسلامی صورت می‌پذیرد و عمل به شریعت، در همه مراحل سلوک، لازم و قطعی تلقی می‌شود و سالک هرگز از آن بی‌نیاز نمی‌گردد. شریعت در اصل به معنای "راه روشن" و راه ورود به نهرها است.1شریعت به معنای مجموعه باید و نبایدها یا احکام فقهی اسلام است که در قالب وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و کراهت، ظهور یافته‌است. شریعت راهی است که از آن، به آبی که مایه حیات است می‌رسیم.

در عرفان حقیقی برای عارف در حقیقت دو حکم بیشتر متصور نیست 1. وجوب 2.‌ حرمت؛ زیرا عارف مستحب را ملحق به واجب سلوکی و مکروه و مباح را ملحق به حرام سلوکی برای خود می‌کند. پس عارف بیش و پیش از هر کسی بایسته است تا شریعت‌گرا و فقه محور باشد. البته شریعت، حقیقت واحد ذو مراتبی است که از لایه‌های دیگر آن به طریقت و حقیقت تعبیر می‌شود چنان‌که از پیامبراکرم(ص) نقل شده است که فرمود: "الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِی وَ الطَّرِیقَةُ أَقْعالِی وَ الْحَقِیقَةُ أَحْوَالِی..."2

بنابراین شرع الهی و وضع نبوی، حقیقت واحدی است که مشتمل بر شریعت و طریقت و حقیقت است. و این اسماء بر آن حقیقت واحد بر سبیل ترادف و به اعتبار گوناگون صادق است.3

در دستگاه الهی، کمیت بر کیفیت، سیطره ندارد. امام صادق(ع) فرمود: "من در طواف كعبه بودم كه پدرم بر من گذشت. در آن موقع من جوان بودم و شور و تلاشى در عبادت داشتم. پدرم دید كه عرق از سر و رویم می ریزد، به من فرمود: ای جعفر! پسر عزیزم، هر گاه خداوند بنده خود را دوست بدارد، او را وارد بهشت مى‏كند و با طاعت كم و ناچیز از او راضى و خشنود مى‏شود

"سلوک عرفانی"، بدون التزام عملی به شریعت، نتیجه‌بخش نیست؛ لذا شریعت‌گروی برای همه اصحاب سیر و سلوک لازم است. "سقوط تکلیف" نه تنها در هیچ مرتبه‌ای از مراتب و هیچ منزلی از منازل معنوی، اعتبار ندارد بلکه تکلیف، بیشتر و وظایف، دشوارتر می‌شود و افراد هر چه به خداوند تقرب بیشتری داشته باشند، تکالیف سنگین‌تری دارند؛ زیرا "حَسَنَاتُ‏ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ"4.

عرفان فاقد شریعت، عرفان نیست، بلکه سراب است وموجب ضلالت و فساد، و فرجامی جز ندامت و پشیمانی ندارد. علی(ع) فرمود: "أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ"5

التزام به شریعت تنها با انجام واجبات و ترک محرمات، تحقق نمی‌یابد و آدمی را در زمره "متقین" که در حقیقت عارفانند، قرار نمی‌دهد؛ مگر آنکه برای پرهیز از در افتادن در آنچه از دیدگاه شریعت ممنوع است، حتی از اموری که ممنوع نیستند نیز بپرهیزد؛ چنان که از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: "لَا یَبْلُغُ الْعَبْدُ أَنْ یَكُونَ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى یَدَعَ مَا لَا بَأْسَ بِهِ حَذَراً مِمَّا بِهِ الْبَأْس"6

بر اساس آموزه‌های نبوی(ص) کسی که در عمل، ملتزم به آموزه‌های قرآن نیست و آنچه را قرآن، حرام کرده، حلال می‌شمرد، اساساً به قرآن ایمان نیاورده است تا چه رسد به اینکه سالک و رهرو کوی دوست به شمار آید. پیامبر اعظم(ص) فرمود:‏ "مَا آمَنَ بِالْقُرْآنِ مَنِ اسْتَحَلَّ حَرَامَه".7‏

امام خمینی(ره) بر لزوم عمل به ظاهر شریعت و ابتنای سلوک بر شریعت تأکید کرده و فرموده است: "بدان كه هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى‌شود مگر آن كه ابتدا كند انسان از ظاهر شریعت، و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود، هیچ یك از اخلاق حسنه از براى او به حقیقت پیدا نشود، و ممكن نیست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند، و علم باطن و اسرار شریعت از براى او منكشف شود، و پس از انكشاف حقیقت، و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدب به آداب ظاهره خواهد بود، و از این جهت دعوى بعضى باطل است كه "به ترك ظاهر، علم باطن پیدا شود"یا"پس از پیدایش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد" و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت".8

اگر عارفان در سیر و سلوک، تابع شریعت و ولایت اهل‌بیت(ع) باشند و راه صحیح را طی کنند، گوشه‌ای از علم شهودی انبیاء و اولیا به آنها می‌رسد.9

2. اعتدال و میانه‌روی

یکی دیگر از مۆلفه‌های عرفان عملی قرآنی ‌ـ ‌اهل بیتی، بر خلاف عرفان‌های صوفیانه، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط است؛ زیرا افراط و تفریط، کار جاهلان است. امام على(ع) فرمود: "لَا یُرَى الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً".10 میانه‌روی و اعتدال در کار و رفتار موجب می‌شود که پایان عمل ستوده باشد. علی(ع) می‌فرماید: "فَاقْتَصِدْ فِی أَمْرِكَ تُحْمَدْ مَغَبَّةُ عَمَلِكَ؛ پس در امر خود میانه‏رو باش تا سرانجام عملت ستوده گردد"11.

در مکتب اهل‌بیت(ع) متقین که اهل فضایل‌اند در همه امور از جمله پوشش، اعتدال را رعایت می‌کنند علی(ع) فرمود: "فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد".12

علامه مجلسی "مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد" را به فضیلت عدل در پوشش تفسیر کرده که بنا بر این، انسان متقی نه لباسی می‌پوشد که او را به درجه مترفین ملحق کند و نه لباسی می‌پوشد که او را به اهل خست و دنائت یعنی مردمان خسیس و پست؛ لباسی که او را از عرف اهل زهد در دنیا خارج می‌کند.13 البته تفسیر دیگر "مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد"، این است که پارسایان در همه امور، اعتدال و میانه‌روی پیشه می‌کنند. در مکتب اهل‌بیت(ع) اعتدال حتی در عبادت باید مراعات شود. از امام باقر(ع) نقل شده كه رسول خدا(ص) فرموده است: "آگاه باشید که براى هر عبادتى شورى است و سپس به سستى می‌گراید. هر كس شور عبادتش او را به روش و سنت من بكشاند، هدایت شده و هر كس بر خلاف سنت من حرکت کند، گمراه گردیده است و كردارش به نابودى او می‌انجامد، آگاه باشید که من نماز می‌خوانم و می‌خوابم، روزه می‌گیرم و افطار می‌كنم، می‌خندم و می‌گریم، هر كس از روش من روی بگرداند، از من نیست."14همین مضمون با اندک تغییری از امام صادق(ع) نقل شده است.15

از آموزه‌هایی از این دست، بر می‌آید که اسلام، آیین اعتدال و متانت است؛ لذا در همه امور به ویژه عبادت خدای متعال باید رفق و مدارا، سرلوحه رفتار عبادی باشد. عبادت باید با نشاط و عشق صورت پذیرد و از تحمیل آن بر بندگان خدا که موجب کراهت و ناخوشایندی می‌شود، اجتناب شود. امام باقر(ع) از رَسُولُ‌اللَّه(ص) نقل می‌کند که فرمود: "إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ فَتَكُونُوا كَالرَّاكِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِی لَا سَفَراً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى؛ به راستى این دین، متین و استوار(حكیمانه و دور از افراط و تفریط) است، با مدارا در آن قدم بردارید و عبادت خدا را بر بندگان خدا تحمیل نکنید وآن را در نظر آنان، ناپسند جلوه ندهید تا همچون سواركار افراط‌جویى شوید كه نه سفر را به پایان برده و نه مركبى باقى گذاشته است."16

در دستگاه الهی، کمیت بر کیفیت، سیطره ندارد. امام صادق(ع) فرمود: "من در طواف كعبه بودم كه پدرم بر من گذشت. در آن موقع من جوان بودم و شور و تلاشى در عبادت داشتم. پدرم دید كه عرق از سر و رویم می ریزد، به من فرمود: ای جعفر! پسر عزیزم، هر گاه خداوند بنده خود را دوست بدارد، او را وارد بهشت مى‏كند و با طاعت كم و ناچیز از او راضى و خشنود مى‏شود."17

در عرفان عملی اهل‌بیت(ع)، معیار ارزش، کمیت و کثرت نیست، بلکه یقین و دوام و استمرار آن عمل است؛ هرچند اندک باشد. امام صادق(ع) فرمود: "الْعَمَلُ الدَّائِمُ الْقَلِیلُ عَلَى الْیَقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثِیرِ عَلَى غَیْرِ یَقِینٍ؛ عمل پیوسته اندك با یقین، نزد خدا افضل است از عمل بسیار بدون یقین".18 امام باقر(ع) در ضمن بیانی فرمودند: "أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ".19

علی(ع) در وصیت‌نامه اخلاقی خود به فرزندش امام مجتبی(ع) بر اموری از جمله اعتدال در عمل تأکید می‌فرماید: "أوصِیكَ یَا بُنَیَّ بِالصَّلَاةِ عِنْدَ وَقْتِهَا وَ الزَّكَاةِ فِی أَهْلِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا وَ الصَّمْتِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ الِاقْتِصَادِ فِی الْعَمَلِ وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَب‏؛ پسر جانم تو را به گزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زكات به اهلش هنگامی‌که وقت آن فرا رسد، و خاموشى در برابر امور تردید‌ آمیز و اشتباه برانگیز، و میانه‏روى در عمل و رعایت عدالت در خشنودى و خشم، سفارش مى‏كنم‏".20

اعتدال و میانه روی، از رشد، منشعب می‌شود.21 اعتدال، یکی از اجزای بیست و چند گانه نبوت است.22 کسی‌که خدا او را به خود واگذارد، از راه اعتدال، بیرون رفته، به سخنان بدعت آمیز، دل خوش کرده و از کسانی است که بیش از همه مورد خشم خدا قرار گرفته است. از امیرمۆمنان، علی(ع) نقل شده است که فرمود: "مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ؛ هر كس میانه‌روى را ترك كند، ستم ‏كرده است".23و باز می‌فرماید: "...مَنْ‏ تَمَسَّكَ‏ بِنَا لَحِقَ‏ وَ مَنْ سَلَكَ غَیْرَ طَرِیقِنَا غَرِقَ ...وَ طَرِیقُنَا الْقَصْدُ؛ ...هر كس به ما تمسّك جوید (از ما پیروى كند)، به ما ملحق خواهد شد؛ و هر كس از راهى جز راه ما برود، غرق خواهد گشت... و راه ما، راه میانه است".24

راه خدا راه میانه و معتدل است: "وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ‏"25و افراط و تفریط از جهت‌گیرى آدمى و عمل او پدید مى‏آید، و از این دو علّت مایه مى‏گیرد: نادانى وستمگرى. ستمگرى نیز از نادانى سرچشمه مى‏گیرد و نادان جز به صورت افراط‌گر یا تفریط‌گر، دیده نمى‏شود.26

3. عقلانیت و خردورزی

دیگر مۆلفه و عنصر عرفان عملی قرآنی‌ـ‌ اهل‌بیتی، عقلانیت و خردورزی است. در مکتب اهل‌بیت(ع)، عقلانیت خاستگاه خوبی‌هاست و تقوا و دوام تفکر با یکدیگر همراه هستند و هر دو مورد سفارش قرار گرفته‌اند. عنوان جاهلیت در مواردی از قرآن كریم، مانند آیه "وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ اْلأُولى‏"،27سهمی از ترغیب به عقلانیّت را به همراه دارد. البته قرآن و سیره حضرت ختمی مرتبت و اهل‌بیت(ع) مشحون از مَدْح عقل از یك سو، و گفتار، رفتار، كردار، نوشتار و دیدار عاقلانه از سوی دیگر است.28 از این دیدگاه، عقلانیت و تفکر، پدر و مادر هر خیر قلمداد شده است. امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید: "أُوصِیكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِدَامَةِ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَیْرٍ وَ أُمُّه".29 از پیامبر اعظم(ص) در وصیتش به امیر‌المۆمنین علی(ع) آمده است: "لَا عِبَادَةَ كَالتَّفَكُّر".30

بر عنصر عقلانیت، فقط با واژه "تفکر" و نقش آن در عرفان عملی تأکید نشده است؛ بلکه با واژه "عقل" و کارکردهای آن نیز بر این عنصر محوری تأکید شده است. عنصر عقل در جریان سیر و سلوک، کارکردهای فراوان دارد که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:

الف) جلوگیری از زیان گناهان

اگر کسی دارای سجیه و خوی عقل و غریزه یقین باشد، گناهانش به او زیان نمی‌رساند؛ زیرا هر زمان خطا کند، بی‌درنگ با توبه و ندامت به تدارک و جبران آن خطا برمی‌خیزد. أَنَس نقل کرده است که گفته شد: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مردی دارای عقل نیکوست، ولی بسیار گناهکار است، فرمود: "آدمی نیست مگر اینکه دارای گناهان و خطاهایی است که آنها را مرتکب می‌شود. پس هرکس عقلانیت، سجیه و خوی او و یقین، غریزه او باشد گناهانش به او زیان نمی‌رساند. گفته شد چگونه یا رسول الله؟ فرمود: زیرا هر زمان خطا کند، بی‌درنگ با توبه و ندامت از خطایی که از او سر زده است، به تدارک و جبران می‌پردازد و گناهانش را محو می‌کند؛ یعنی گناهانش آمرزیده می‌شود. عقلانیت به دلالت و راهنمایی مۆمن می‌پردازد".31

ب) کنترل نفس

رسول خدا(ص) در ضمن پاسخ به پرسش‌های فراوانی که راهبی مسیحی از آن بزرگوار پرسید و حضرت همه را پاسخ گفت، فرمود:

" ...إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ؛ عقل، زانوی جهل را می‌بندد، و نفس چون پلیدترین جنبنده است که اگر کنترل و مهار نشود، به حیرت دچار می‌شود".32 پس کسانی از برترین عقلانیت برخوردارند که بیش از دیگران از خدا خائف و مطیع او باشند؛ رسول خدا(ص) فرمود: "أَكْمَلُ النَّاسِ عَقْلًا أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ وَ أَطْوَعُهُمْ لَهُ وَ أَنْقَصُ النَّاسِ عَقْلًا أَخْوَفُهُمْ لِلسُّلْطَانِ وَ أَطْوَعُهُمْ لَه‏".33

درک خیر، به وسیله عقل، صورت می‌پذیرد و کسی‌که عقل ندارد، دین ندارد.34 آدم احمق که به قدر کافی از عقلانیت برخوردار نیست، سیر و سلوک و عبادت او فاقد ارزش است؛ زیرا بر اثر حماقت، بیش از فجور فاجر، خرابی به‌بار می‌آورد. اساساً فردای قیامت، افراد به قدر عقول خود از درجات و مقامات قرب برخوردار می‌شوند.35

عنصر عقل در عرصه عبادت و بالا بردن ارزش آن اثرگذار است؛ مثلاً نماز برای بندگان نمازگزار به طور یکسان نوشته نمی‌شود. برای هر نمازگزار به قدری از نماز که در آن دریافته است که چه می‌گوید، نوشته می‌شود.36

خداوند عقل را به سه جزء: معرفت، رفتار و حالت، تقسیم کرده است. هرکس هر سه جزء را داشته باشد، عقل او کامل است و هر کس فاقد هر سه جزء باشد، فاقد عقل است. این سه جزء عبارتند از: اول: حُسن معرفت به خدا؛ دوم: حُسن طاعت برای خدا؛ سوم: حُسن صبر بر امر خدا.37

امور ظاهری چون، مانند صرف بیان و هیبت و وقار، علامت عقلانیت نیست؛ و نباید فریب ظاهر افراد را خورد. عاقل کسی است که موحد است و به طاعت خدا عمل می‌کند. مستند این سخن، سنت قولی پیامبر اکرم(ص) است. مردی نصرانی از اهل نجران که دارای بیان و وقار و هیبت بود، وارد مدینه شد. گفتند: یا رسول‌الله! این نصرانی چقدر عاقل است؟! رسول خدا‌(ص) گوینده این سخن را از این سخن منع کرد و فرمود: ساکت! عاقل کسی است که خدا را به یگانگی بپرستد و به طاعت او عمل کند.38

البته باید بدانیم که به فرموده رسول خدا(ص) علم امام عقل است: "...بِالْعِلْمِ یُطَاعُ اللَّهُ وَ یُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ یُعْرَفُ اللَّهُ وَ یُوَحَّدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ یُعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْل‏".39

عرفان اسلامی برای عقل و خرد، اصالت و اهمیت قائل است و برهان و عرفان را مانعة‌الجمع ندانسته است و به بهانه "شهود"، از "فهم" و به بهانه عرفان، از برهان و استدلال، گریزان نیست. استاد مطهری می‌گوید: "در اسلام، اصالت با عقل و معرفت عقلی است که به واسطة آن و با چنین کلیدی، انسان به دامان معرفت شهودی و معارف قلبی وارد می‌شود".40

به هر تقدیر، عرفان، عقل را از کار نمی‌اندازد و از مصدر تشخیص، عزل نمی‌کند؛ بلکه آن را شکوفا نموده، به مراحل بالاتر و مراتب والاتر، دعوت می‌کند. معرفت شهودی ـ سلوکی، در طول معرفت عقلی و برهانی است و نه در عرض آن؛ کافی است اندکی به آیات ذیل و تفسیرهای آنها توجه نمائیم: "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدی وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ"؛41 "لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَه لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ"؛42 "إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ".43

استاد شهید مطهری می‌گوید: "به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه، بیهوده است؛ هر یک از این دو راه، مکمل دیگری است و به هر حال، عارف، منکر ارزش راه استدلال نیست".44 پس در معرفت شناسی جامع قرآنی و حدیثی، جایگاه هر کدام از "عقل و دل" و "برهان و عرفان"، معلوم و حضور یکی، عامل غیبت دیگری نیست. استاد مطهری می‌گوید: "از کانون دل، حرارت و حرکت بر می‌خیزد و از کانون عقل، هدایت و روشنایی...".45 البته در این که میان فرق تصوف و برخی از اهالی عرفان، نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقیر کرده‌اند، تردیدی نیست؛ امّا مقام عشق و عقل، ضدیتی با هم ندارند و عقل خالص با شهود ناب، قابل اجتماع هستند.46 بنابراین، چنین نتیجه می‌گیریم:

اولاً. عقل و خرد، دارای ارزش معرفتی و شرط لازم ورود به عرفان و سلوک عرفانی است.

ثانیاً. عقل سلیم، معیار سنجش مکاشفات و مشاهدات عرفانی است و در طول هم هستند نه در عرض هم.

ثالثاً. عقل، استعلاء یافته و برین، خود ره‌آورد شهود عرفانی و دوران پختگی "عرفان عملی" است.

پس عرفان مبتنی بر اسلام ناب عقل‌گریز نیست بلکه عقل‌گرا است و به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) "تفکر مفتاح ابواب معرفت و کلید خزائن کمالات و علوم است و مقدمة لازمة حتمیة سلوک انسانیت است."47و به تعبیر بانو ‌مجتهدة اصفهانی: "بزرگترین چیزی که انسان را در مسیر تکامل رهبری می‌نماید عبارت از تعقّل و تفکر است. قوة عقل و فکر بالاترین فیض سبحانی و سرچشمة آب‌حیات جاودانی و مصدر فیوضات غیرمتناهی است که خدای متعال این موهبت عظمی را مخصوص به افراد انسان قرار داده است"48 البته حظ و قلمرو هر کدام از عقل و دل و معارف مربوط کاملاً مشخص می‌باشد.

4. ریاضت معقول و مشروع

در عرفان عملی اسلام، "ریاضت"، نقش مهم و سرنوشت‌سازی دارد؛ تا درون انسان، نورانی و پاک گردد. "ریاضت" در مراتب و مراحل سلوکی، بار معنایی و معرفتی خاصی دارد؛ "ریاضت سلوکی" حداقل باید این سه ویژگی کلی و کلان را داشته باشد:

الف) عقلانی بودن؛ ب) شرعی بودن؛ ج) معتدل بودن.

امام علی(ع) فرمود: "وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى؛ آن نفس من است که با تقوا، آن را ریاضت می‌دهم"49 در قرآن کریم، بهترین تعریف از ریاضت "معقول و معتدل" آمده است؛ "و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت... پس جایگاه او، همان بهشت است".50

وجود داستان‌های عبرت‌انگیزی در صدر اسلام، مانند داستان عثمان بن مظعون، عبداللَّه بن عمرو و سخن پیامبر اکرم(ص) در نقد و ستیز با زهد افراطی، می‌تواند تحمل تفسیر درستی از ریاضت و زهدگرایی باشد. به تعبیر استاد مطهری، "زهد برای آدمی، تمرین است؛ اما تمرین روح و روح با زهد ورزش می یابد و تعلقات اضافی را می‌ریزد و سبک‌بال و سبک‌بار می‌گردد و در میدان فضایل، سبک به پرواز در می‌آید".51 امام علی(ع) فرمود: "تمام زهد در دو کلمه قرآن آمده است؛ "بر آن چه از دستتان رفته، اندوهگین نشوید و به آن چه به دست آورده اید، سرخوش نباشید52".53

معنای زهد را می‌توان از برخورد قاطع امام علی(ع) با جریان "عاصم‌بن قاسم" فهمید. هنگامی که او ترک دنیا کرده، اهل و عیال را رها کرد و نفقه زندگی او و عیال او را برادرش "علاء بن زیاد" می‌داد، حضرت او را نکوهش کرد و برای شبهه‌زدایی و دادن روش و معیار صحیح برای همیشه تاریخ، فرمود: "وای بر تو! من مانند تو نیستم. همانا خداوند متعال، بر امامان عادل، مقدر کرده که در حد ضعیف‌ترین مردم، بر خود سخت بگیرند".54

پس با توجه به آموزه‌های اسلام ناب، در ریاضت و زهد ناب اسلامی، نکات ذیل قابل تأمل و راه‌گشا خواهند بود:

اولاً. زهدورزی و عدم وابستگی به دنیا، با بهره‌مندی به قدر کفاف و نیاز، منافات ندارد.

ثانیاً. سرچشمه ریاضت اسلامی، "شریعت" است که ریاضت معتدل، معقول و مقبول را در یک هندسه سلوکی تعریف شده، ارائه می‌دهد.

ثالثاً. سنت و سیره انسان کامل معصوم، الگوهای جامع و کاملی، برای ریاضت و زهدگرایی است.

رابعاً. ریاضت و زهد، به معنای ترک وظایف فردی، خانوادگی و اجتماعی نیست.

خامساً. زهدورزی، باید آثاری چون وظیفه‌گرایی، معنویت و نورانیت درونی، جهاد و مبارزه با انحراف‌ها و تحریف‌ها، کرامت نفس و فروتنی داشته باشد.55

ادامه دارد...

نویسنده: دكتر محمد‌جواد رودگر

شبکه تخصصی قرآن تبیان


پی‌نوشت‌ها:

1. در كتاب‏العین ج1، ص252 آمده است: "...الشریعة و المشرعة: موضع على شاطى‏ء البحر أو فی البحر یهیأ لشرب الدواب، و الجمیع: الشرائع، و المشارع‏" و در مجمع‏البحرین، ج4، ص352 آمده است : "و الشریعة و الشرائع: ما شرع الله للعباد من أمر الدین، و أمرهم بالتمسك به من الصلاة و الصوم و الحج و شبهه، و هی الشرعة و الجمع: الشرع.... الشرعة بالكسر الدین و الشرع و الشریعة مثله، مأخوذ من الشریعة و هو مورد الناس للاستسقاء سمیت بذلك لوضوحها و ظهورها، و جمعها شرائع."

2. مستدرك‏الوسائل ج11، ص173.

3. جامع‌الأسرار، ص 343 - 347.

4. علامه طباطبائی می‌فرماید: "أن المراد بالخطیئة غیر المعصیة بمعنى مخالفة الأمر المولوی فإن للخطیئة و الذنب مراتب تتقدر حسب حال العبد فی عبودیته كما قیل: حسنات الأبرار سیئات المقربین" المیزان، ج‏15، ص285.

5. نهج‏البلاغه، خطبه120.

6. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج‏1، ص60؛ تحف‌العقول، ص60.

7. تحف‌العقول، ص56 .

8. امام‌خمینی(ره)، سید روح‌الله، چهل‌حدیث، ص‌7.

9. جوادی آملی، عبدالله، دین‌شناسی، ص 248.

10. بحارالأنوار، ج‏1، ص 159.

11. تحف‌العقول، ص 78.

12. أمالی الصدوق، ص570؛ مكارم‌الأخلاق، ص 476؛ نهج‌البلاغه، خطبه193.

13. بحارالأنوار، ج‏64، ص 331.

14. همان، ج‏68، ص209 - 210.

15. همان، ص 210.

16. همان، ص212.

17. الكافی، ج‏2، ص86، باب‌الاقتصاد فی‌العبادة، ص86؛ مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج‏2، ص187، الجزء‌الثانی.‏

18. الكافی، ج‏2، ص57.

19. همان، ص82.

20. أمالی‌المفید، ص 221.

21. بحارالأنوار، ج‏1، ص 118.

22. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج‏1 ، ص167.

23. تحف‌العقول، ص83؛ من لا یحضره‌الفقیه، ج‏4، ص390؛ نهج‌البلاغه، نامه31.

24. الخصال، ج‏2، ص 627.

25. النحل/9.

26. حکیمی، محمد رضا و دیگران، الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج‏4، ص 402 با تصرف وتلخیص.

27. احزاب/33.

28. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم ج 16، ص96 - 97.

29. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج‏1، ص52.

30. تحف‌العقول، ص6.

31. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج‏1، ص 62.

32.تحف‌العقول، ص16.

33. همان، ص50.

34. پیامبر‌(ص) فرمود:"إِنَّمَا یُدْرَكُ‌الْخَیْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه"، همان، ص54.‏

35. وَ أَثْنَى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَى رَجُلٍ حَتَّى ذَكَرُوا جَمِیعَ خِصَالِ الْخَیْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) كَیْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ؟ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهَادِهِ فِی الْعِبَادَةِ وَ أَصْنَافِ الْخَیْرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِهِ فَقَالَ(ص) إِنَّ الْأَحْمَقَ یُصِیبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِرِ وَ إِنَّمَا یَرْتَفِعُ الْعِبَادُ غَداً فِی الدَّرَجَاتِ وَ یَنَالُونَ الزُّلْفَى مِنْ رَبِّهِمْ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم‏"، همان، ص54.

36. مستدرك‏الوسائل، ج3، ص57، ح7.

37. تحف‌العقول، ص54.

38. همان، ص54.

.39 همان، ص28.

40. مطهری، ‌مجموعه آثار، ج21، ص484 و ج23، ص185.

41. حج/8 و لقمان/20.

42. نحل/78.

43. ق/37.

44. مطهری، مجموعه آثار، ج13، ص365 و آشنائی با قرآن، ج4، ص69.

45. همان.

46. رودگر، محمدجواد، عرفان، ص31.

47. همو، مجموعه آثار، ج13، ص‌375، ج23، ص 164‌- 246 و آشنایی با قرآن، ج1، ص 48 ـ 77، ج4، ص146 ـ 148 و ص571 ـ 580 و... .

48. امین، نصرت(بانوی اصفهانی)، سیر و سلوک، ص 9.

49. نهج‌البلاغه، نامه 43.

50. نازعات/40-41.

51. مطهری، مجموعه آثار، ج16،ص516-517.

52. حدید/23.

53. نهج‌البلاغه، حكمت439.

54. همان، نامه 31.

55. امین، نصرت(بانوی اصفهانی) سیر و سلوک، ص278-280.

 

UserName