7 مدعی که از قرآن شکست خوردند
همواره در طول تاریخ، بىخبران و معاندانى بودهاند كه در برابر نور حق، مقاومت نموده و با تمام سرمایههاى خویش كه آنها نیز، امانت الهى بوده است، دربرابر خداى خویش به خود بالیدهاند و در راه خاموش نمودن نور حق، قدمبرداشتهاند.
در میان این زشتسیرتان، کسانى هستند كه در صدر اسلام، در هنگام طلوعخورشید اسلام و ظهور كتاب آسمانى قرآن، آن مشعل هدایت، به صحنه نبرد با حقپرداخته و در برابر قرآن ایستادگى نمودهاند و چنین ادعا كردند: که قرآن مىتواند، همانند داشته باشد؛ زیرا قرآن، کتابى فوق العاده و خارق العاده و معجزه نیست، قرآن كلام الهى نیست، بلكه كلام بشرى است و آنها هم مىتوانند، همانند آن را بیاورند.
از آن جمع نادان و بىخبر از خدا، عدهاى قدم فراتر نهاده و خود را پیامبر آسمانى نیز معرفى كردهاند كه تاریخ چهره این دروغگویان را براى نسلهاى بعد روشن ساخته است. اینان كه به معارضه با قرآن پرداختند، کلامى آوردند كه هیچ تشابهى با قرآن نداشت و آنها را بیش از پیش رسوا نمود. آنها از معارضه با قرآن نهتنها سودى نبردند، بلكه چهره دروغین آنها بیشتر آشكار گردید.
اكنون به ذكر تعدادى از آن قوم گمراه پرداخته مىشود كه البته هركدام در فن سخنورى، ماهر و سرآمد عرب در بلاغت بودند ولى در این میدان، شكست سختى را متحمل نمودند.
1-مسیلمه كذاب:
او از قبیله بنی حنیفه بود که در عهد پیامبر(ص) به او ایمان آورد و لکن بعد از مدتی مرتد شد و خود ادعای نبوت نمود و در یمامه خروج بر پیامبر کرد و در مواردی به شدت به تکذیب پیامبر پرداخت. در مورد وی آمده که شراب را حل و وجوب نماز را لغو کرد. 1 وی در سال دهم هجرت به پیاکمبر نامه ای نوشت که قسمتی از آن چنین است:
« از مسیلمه پیامبر خدا به محمد پیامبر خدا. سلام بر تو، من در امور با تو شریك هستم و نصف زمین براى من و تو، و نصف دیگر آن براى قریش است ولكن قریش قومى تجاوزكار است» .2
وقتى نامه او را، دو نفر از قبیله وى، به حضرت رسول صلى اللّه علیه و اله و سلم رساندند، حضرت پس از مطالعه فرمود: نظر شما دو نفر در مورد مسیلمه چیست؟ آنها پاسخدادند: ما او را تصدیق مىنمائیم. حضرت رسول فرمود: قسم به خدا اگر نبود كه پیامبران، چنین نمىكشتند، هر آینه شما را گردن مىزدم. سپس حضرت در پاسخ او چنین نگاشت:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمد رسول اللّه الى مسیلمه الكذاب.»
السلام على من اتبع الهدى امّا بعد فان الارض للّه یورثها من یشاء منعباده و العاقبة للمتقین.
«بنام خداوند بخشنده مهربان. از محمد فرستاده خدا به سوى مسیلمه كذاب.»
درود بر كسى كه از هدایت و حق پیروى مىنماید. اما بعد، همانا زمین براى خداست. به هركس بخواهد از بندگان به ارث مىدهد و عاقبت و پایان براى پرهیزگاران است. 3
از جمله بافتهها و مجعولات او در معارضه با قرآن چنین گزارش شده است:
1-الفیل و ما الفیل و ما ادراك ما الفیل، له ذنب و بیل و خرطوم طویل.
2-لقد انعم اللّه على الحبلى اخرج منها نسمة تسعى من بین صفاق وحشى.
3-و المبذرات زرعا و الحاصدات حصدا و الذاریات قمحا و الطاحنات طحنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا و اللاقمات لقما. اهالّة و سمنا لقدفضلتم على اهل الوبر و ما سبقكم اهل المدر. 4
رافعى در مورد وى مىگوید: تمام كلام وى بىارزش و سست است و قابل تمسك نیست. کلامى پریشان و مبتذل و بىمعنى است5. کلام وى آنقدر سست و ضعیف است و در مقایسه با قرآن آنقدر بىارزش است كه هركس با زبان عربى آشنا باشد و قرآن را مطالعه نماید، به ساختگى آنها پى مىبرد.
پیامبر(ص) پس از مطالعه نامه مسیلمه فرمود: نظر شما دو نفر در مورد مسیلمه چیست؟ آنها پاسخدادند: ما او را تصدیق مىنمائیم. حضرت رسول فرمود: قسم به خدا اگر نبود كه پیامبران، چنین نمىكشتند، هر آینه شما را گردن مىزدم.
2-عبد اللّه بن مقفع:
او معروف به این مقفع فارسی است 6که ادیب در زبان عرب بوده و کتاب کلیله و دمنه را به زبانی بدیع به عربی برگردانیده است. در مورد او آمده است که او به همراه، ابن ابى العوجاء و ابو شاكر دیصانى و عبد الملك در موسم حج، در زمان امام صادق علیه السّلام درحالىكه به تمسخر قرآن پرداخته بودند، در مسجدالحرام توافق نمودند تا به معارضه قرآن بپردازند و مانند قرآن را بیاورند. از جمع آنها، ابن ابىالعوجاء، پیشنهاد نمود كه هركدام به اندازه یك ربع قرآن همانند قرآن را بیاورند و هنگامی كه قرآن را نقض كردند، پیامبرى محمد باطل خواهد شد و با بطلان او، اسلام پایان خواهد یافت.
آنها توافق نمودند كه تا سال بعد، هركسى سهم خویش را آماده نماید و درهمان مكان آنچه را آماده نمودهاند، ارائه نمایند و پس از گذشت یك سال كه دوباره گرد هم جمع شدند، هیچکدام نتوانسته بودند، مأموریت خویش را انجام دهند و هركدام شرح حال خویش را چنین گزارش مىنماید:
ابن مقفع مىگوید:
این قرآن از سنخ و جنس كلام بشر نیست و من از زمانى كه از شما جدا شدم همواره در این عبارت به فكر فرو رفتهام و نمىتوانم مانند آن را بیاورم و آن چنین است:
وَ قِیلَ یٰا أَرْضُ اِبْلَعِی مٰاءَكِ وَ یٰا سَمٰاءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ اَلْمٰاءُ وَ قُضِیَ اَلْأَمْرُوَ اِسْتَوَتْ عَلَى اَلْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ
«به زمین خطاب شد که فوراً آبت را فرو بر و به آسمان امر شد كه باران را قطع كن و زمین آب را در خود فرو برد و حكم انجام شد و كشتى بر كوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاكت ستمكاران در رسید 7.»
ابن ابى العوجاء:
«فَلَمَّا اِسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا»
«چون برادران از پذیرفتن خواهش خود مأیوس شدند با خود خلوت كردند» 8.
عبدالملک:
من نیز از زمانى كه از شما جدا شدم، ذهنم را عباراتى مشغول نموده و برای مقابله آن احساس عجز مىكنم و از بقیّه كار منصرف شدم، از آن جمله آن عبارت چنین است:
«یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لَنْیَخْلُقُوا ذُبٰاباً وَ لَوِ اِجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ اَلذُّبٰابُ شَیْئاً لاٰ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُضَعُفَ اَلطّٰالِبُ وَ اَلْمَطْلُوبُ» .
«اى مردم مشرک (كافر) ،بدین مثل گوش فرا دهید و آن بتهای جماد كه آنها را خدا مىخوانید،هرگز بر خلقت مگسى هرچند همه اجتماع كنند،قادر نیستند و اگر مگس(ناتوان)چیزى از آنها بگیرد،قدرت بر باز گرفتن آن را ندارند.بدانید كه طالب و مطلوب(یعنى بت و بتپرستى یا عابد و معبود)هردو ناچیز و ناتوانند»9.
ابو شاكر:
آخرین شاعر و ادیب زبان عرب، از آن گروه چهار نفره، نیز بر عجز خویش آگاه شده و مىگوید: من از هنگام جدایى از شما در عبارات قرآن مطالعه نمودم و شگفتی آنها به ویژه عبارت: «لَوْ كٰانَ فِیهِمٰا آلِهَةٌ إِلاَّ اَللّٰهُ لَفَسَدَتٰا» 10مرا به خود واداشتهاست.
هشام بن حكم، که از بزرگان و از یاران خاص امام صادق علیه السّلام است مىگوید:
در هنگامىكه آنها مشغول گفتگو در كنار خدا بودند، امام صادق علیه السّلام از كنار آنهامرور مىكرد و مىدانست كه چه مىگویند، امام در همان حال با صداى بلند شروع به خواندن آیه شریفه ذیل فرمود كه:
«قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلىٰ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ یَأْتُونَبِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» .«بگو اى پیامبر كه اگر انس و جنّ متفقشوند كه مانند این قرآن را بیاورند،هرگز نتوانند،هرچند همه پشتیبان یكدیگرباشند»11.
آن جمع چهار نفره كه خود از سخنوران عرب بودند و خود را در برابر قرآن عاجز مىدیدند، همانند دیگر افراد كه در زمان پیامبر صلى اللّه علیه و اله و سلم نیز تلاش بر معارضه داشتند، سرافكنده، متفرق شدند.
3-عبد اللّه ابو شاكر دیصانى:
او ساكن كوفه بوده و با هشام بن حكم مناظراتى داشته است و از چهار نفرى است كه از معارضین مشهور به حساب آمده و جریان معارضه و اظهار عجز و ناتوانى او گذشت. در مورد او آمده است كه در اواخر عمر به محضر امام صادق علیه السّلام آمد و از گذشته خویش توبه نمود.
4-عبد الكریم ابن ابى عوجاء:
ابن ابى العوجاء، شاگرد حسن بصرى بوده و با امام صادق علیه السّلام احتجاجهایى داشته است و از چهار نفر معارضینى است كه سرگذشت آنها گذشت.
5-سجاح بنت حارث تمیمیه:
او دختر حارث بن سوید تمیمى بود كه مدعى نزول وحى بود و به سوى مسیلمه كذاب روى آورد و با او ازدواج نمود و از جملات معارضهگونه او چنیناست:
«انّ اللّه خلق النساء افراجا و جعل الرجال لهنّ ازواجا فتولج فیهنّ قعسا ایلاجا ثمّ نخرجها إذا نشاء اخراجا فینتجن لنا سخالا انتاجا» 12.
6-ابو العلاء معرى:
او احمد بن عبد اللّه بن سلیمان، شاعر و لغتدان و استاد فن صنایع بودهاست. به معارضه قرآن پرداخته است و نقل شده كه معارضه او چنین بوده:
«أقسم بخالق الخیل و الریح الهابّه بلیل، ما بین الاشراط و مطالع سهیل، انالكافر لطویل الویل و ان العمر لمكفوف الذیل، تعدّ اتّق مدارج السیل و طالع التوبةمن قبیل تنج و ما اخالك بناج» 13.
7-ابو الطیّب متنبىّ:
او احمد بن حسین بن حسن بن عبد الحمد كندرى است. ادیب فن عربیت بوده و به معارضه قرآن پرداخته و آنچنانكه نقل شده معارضه او چنین است:
«و النجم السیّار و الفلك الدوّار و اللیل و النهار ان الكافر لفى اخطار. أمض علىسنتك و أقف اثر من قبلك من المرسلین فان اللّه قامع بك زیع من ألحد فى دینهو ضلّ عن سبیله» 14.
معارضین قرآن هرچه بیشتر تلاش مىنمودند، کمتر نتیجه مىگرفتند و بهعجز خویش بیشتر آگاه مىشدند و عظمت قرآن را گستردهتر درك مىكردند.
كلامى كه خدائى بود و در توانائى بشر نبود تا به مانند آن را بیاورند و اعجاز بیانىآن، همه آنها را شیفته خود نموده بود، لكن، غالبا روح لجاجت آنها مانع از ایمانشان مىشد.
منبع: اعجاز قرآن در نظر اهل بیت عصمت علیهم و السلام و بیست نفر از علمای بزرگ اسلام از علمای بزرگ اسلام، نویسنده: مودب، رضا
شبکه تخصصی قرآن تبیان
پینوشتها:
1. تاریخ الطبری، ج 2/499
2. سیره ابن هشام، 4/247
3. سیره ابن هشام، 6/247
4. سیره ابن هشام، 4/247 و اعجاز القران رافعی، ص 175.
5. اعجاز القران رافعی، ص 157.
6. احتجاج طبرسی، 2/142 و بحارالانوار، 89/16.
7. هود/44.
8. یوسف/80.
9. حج/72.
10. انبیاء/22.
11. اسراء/88.
12. تاریخ الطبری، 2/499.
13. لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه ابوالعلاء، ص 635.
14. لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه ابوالطیب، ص 566.