قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • سبحان قادرى كه صفاتش ز كبريا
    گر صد هزار قرن همه خلق كاينات
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    آخر به عجز معترف آيند كاى اله
    جايى كه آفتاب بتابد ز اوج عز
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    وانجا كه بحر نامتناهى است موج زن
    وانجا كه كوس رعد بغرد ز طاق چرخ
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    عقلى كه مي برد قدح درديش ز دست
    حق را به حق شناس كه در قلزم عقول
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    چون آب نقش مي نپذيرد قلم بسوز
    چون نيست زآفتاب حقيقت نشان پديد
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    سبحان صانعى كه گشايد به هر شبى
    از زير حقه مهره ى انجم كند پديد
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    شب را ز اختران همه دندان كند سپيد
    در دست چرخ مصقله ى ماه نو نهد
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    در پاى اسب شام كند اطلس شفق
    گفتى كه آفتاب مگر ذره ذره كرد
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    با هيبتش كه زو قدرى ماند از قدر
    سبحان قادرى كه بر آيينه ى وجود
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    بر عرش ذره ذره خداوند مستوى است
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات



  • بر خاك عجز مي فكند عقل انبيا
    فكرت كنند در صفت و عزت خدا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    دانسته شد كه هيچ ندانسته ايم ما
    سرگشتگى است مصلحت ذره در هوا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    شايد كه شبنمى نكند قصد آشنا
    زنبور در سبوى نوا چون كند ادا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    چون آورد به معرفت كردگار پا
    مى دركشد نهنگ تحير من و تو را
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    در آب شوى لوح دل از چون و از چرا
    اى كم ز ذره هست نشان دادنت خطا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    از روى لعبتان فلك نيلگون غطا
    زان مهره ها به حقه ى ازرق دهد ضيا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    چون زنگيى كه اوفتد از خنده با قفا
    تا اختران آينه گون را دهد جلا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    در جيب ترك صبح نهد عنبر صبا
    بر كهكشان زمرد و مرجان و كهربا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    احكام خويش جمله قضا مي كند قضا
    بنگاشت از دو حرف دو گيتى كما يشا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات
    عرش آفريد م على العرش استوى
    چه ذره اى در اسفل و چه عرش بر علا
    چون بركشيد آينه ى كل كاينات




/ 88