• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 6074)
سه شنبه 23/9/1389 - 10:40 -0 تشکر 262177
همه ی گلستان سعدی توی این تاپیک

با سلام

من قصد دارم که کل گلستان سعدی رو توی این تاپیک بذارم ، امیدوارم که ازش استقبال بشه

اینم از باب اول : در سیرت پادشاهان

 

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 10:44 - 0 تشکر 262178

1. دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه برانگیز

در یكى از جنگها، عده اى را اسیر كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یكى از اسیران را اعدام كنند. اسیر كه از زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: ((هر كه دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.))

وقت ضرورت چو نماند گریز

دست بگیرد سر شمشیر تیز

شاه از وزیران حاضر پرسید: ((این اسیر چه مى گوید؟))
یكى از وزیران پاكنهاد گفت : اى آیه را مى خواند:
((والكاظمین الغیظ و العافین عن الناس ))
((پرهیزكاران آنان هستند كه هنگام خشم ، خشم هود را فرو برند و لغزش ‍ مردم را عفو كنند و آنها را ببخشند.))
(آل عمران / 134)
شاه با شنیدن این آیه ، به آن اسیر رحم كرد و او را بخشید، ولى یكى از وزیرانى كه مخالف او بود (و سرشتى ناپاك داشت ) نزد شاه گفت : ((نباید دولتمردانى چون ما نزد سخن دروغ بگویند. آن اسیر به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگویى گرفت .
شاه از سخن آن وزیر زشتخوى خشمگین شد و گفت : دروغ آن وزیر براى من پسندیده تر از راستگویى تو بود، زیرا دروغ او از روى مصلحت بود، و تو از باطن پلیدت برخاست . چنانكه خردمندان گفته اند: ((دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز))

هر كه شاه آن كند كه او گوید

حیف باشد كه جز نكو گوید

و بر پیشانى ایوان كاخ فریدون شاه ، نوشته شده بود:

جهان اى برادر نماند به كس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مكن تكیه بر ملك دنیا و پشت
كه بسیار كس چون تو پرورد و كشت
چو آهنگ رفتن كند جان پاك
چه بر تخت مردن چه بر روى خاك
(به این ترتیب با یادآورى این اشعار غرورشكن و توجه به خدا و عظمت خدا، باید از خواسته هاى غرورزاى باطن پلید چشم پوشید و به ارزشهاى معنوى روى آورد و با سر پنجه گذشت و بخشش ، از فتنه و بروز حوادث تلخ ، جلوگیرى كرد، تا خداوند خشنود گردد.)

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 10:46 - 0 تشکر 262179

2. عبرت از دنیاى بى وفا
یكى از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوى را در عالم خواب دید كه همه بدنش در قبر، پوسیده و ریخته شده ، ولى چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره مى كند. خواب خود را براى حكما و دانشمندان بیان كرد تا تعبیر كنند، آنها از تعبیر آن خواب فروماندند، ولى یك نفر پارساى تهیدست ، تعبیر خواب او را دریافت و گفت : ((سلطان محمود هنوز نگران است كه ملكش در دست دگران است !))
بس نامور به زیر زمین دفن كرده اند
كز هستیش به روى زمین یك نشان نماند
وان پیر لاشه را كه نمودند زیر خاك
خاكش چنان بخورد كزو استخوان نماند
زنده است نام فرخ نوشیروان به خیر
گرچه بسى گذشت كه نوشیروان نماند
خیرى كن اى فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر كه بانگ بر آید فلان نماند

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 10:51 - 0 تشکر 262182

3. اسب لاغر میان به كار آید

پادشاهى چند پسر داشت ، ولى یكى از آنها كوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود، و دیگران همه قدبلند و زیبا روى بودند. شاه به او با نظر نفرت و خواركننده مى نگریست ، و با چنان نگاهش ، او را تحقیر مى كرد.
آن پسر از روى هوش و بصیرت فهمید كه چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او مى نگرد، به پدر رو كرد و گفت :
اى پدر! كوتاه خردمند بهتر از نادان قد بلند است ، چنان نیست كه هركس ‍ قامت بلندتر داشته باشد، ارزش او بیشتر است ، چنانكه گوسفند پاكیزه است ، ولى فیل مردار بو گرفته مى باشد:

آن شنیدى كه لاغرى دانا
گفت بار به ابلهى فربه
اسب تازى وگر ضعیف بود
همچنان از طویله خر به
شاه از سخن پسرش خندید و بزرگان دولت ، سخن او را پسندیدند، ولى برادران او، رنجیده خاطر شدند.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر پیسه (1) گمان مبر نهالى (2)
شاید كه پلنگ خفته باشد
اتفاقا در آن ایام سپاهى از دشمن براى جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین كسى كه از سپاه شاه ، قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد، همین پسر كوتاه قد و بدقیافه بود، كه با شجاعتى عالى ، چند نفر از سران دشمن را بر خاك هلاكت افكند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام نزد پدر ایستاد و گفت :
اى كه شخص منت حقیر نمود
تا درشتى هنر نپندارى
اسب لاغر میان ، به كار آید
روز میدان نه گاو پروارى
افراد سپاه دشمن بسیار، ول افراد سپاه پادشاه ، اندك بودند. هنگام شدت درگیرى ، گروهى از سپاه پادشاه پا به فرار گذاشتند، همان پسر قد كوتاه خطاب ته آنان نعره زد كه : ((آهاى مردان ! بكوشید و یا جامه زنان بپوشید.))
همین نعره از دل برخاسته او، سواران را قوت بخشید، دل به دریا زدند و همه با هم بر دشمن حمله كردند و دشمن بر اثر حمله قهرمانانه آنها شكست خورد.
شاه سر و چشمان همان پسر زا بوسید و او را از نزدیكان خود نمود و هر روز با نظر بلند و با احترام خاص به او مى نگریست و سرانجام او را ولیعهد خود نمود.
برادران نسبت به او حسد ورزیدند، و زهر در غذایش ریختند تا به بخورانند و او را بكشند. خواهر آنها از پشت دریچه ، زهر ریختن آنها را دید، دریچه را محكم بر هم زد، پسر قد كوتاه با هوشیارى مخصوصى كه داشت جریان را فهمید و بى درنگ دست از غذا كشید و گفت : ((محال است كه هنرمندان بمیرند و بى هنران زنده بمانند و جاى آنها را بگیرند.))
كس نیابد به زیر سایه بوم (3)
ور هماى (4) از جهان شود معدوم
پدر از ماجرا باخبر شد، پسرانش را تنبیه كرد و هر كدام از آنها را به یكى از گوشه هاى كشورش فرستاد، و بخشى از اموالش را به آنها داد و آنها را از مركز دور نمود تا آتش فتنه خاموش گردید و نزاع و دشمنى از میان رفت . چنانچه گفته اند: ((ده درویش در گلیمى بخسبند و دو پادشاه در اقلیمى (5) نگنجند.))
نیم نانى گر خورد مرد خدا
بذل درویشان كند نیمى دگر
ملك اقلمى بگیرد پادشاه
همچنان در بند اقلیمى دگر

1- پیسه : ابلق و سیاه و سفید بهم آمیخته .
2- نهال : شكار. بعضى اى شعر را چنین خوانده اند:

هر پیشه گمان مبر كه خالى است
شاید كه پلنگ خفته باشد
3- بوم : جغد، بوف .
4- هماى : پرنده برجسته آسمانى ، پرنده اقبال
5- اقلیم : سرزمین پهناور و وسیع

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 10:58 - 0 تشکر 262185

4. عاقبت ، گرگ زاده گرگ شود
گروهى دزد غارتگر بر سر كوهى ، در كمینگاهى به سر مى بردند و سر راه غافله ها را گرفته و به قتل و غارت مى پرداختند و موجب ناامنى شده بودند. مردم از آنها ترس داشتند و نیروهاى ارتش شاه نیز نمى توانستند بر آنها دست یابند، زیرا در پناهگاهى استوار در قله كوهى بلند كمین كرده بودند، و كسى را جراءت رفتن به آنجا نبود.
فرماندهان اندیشمند كشور، براى مشورت به گرد هم نشستند و درباره دستیابى بر آن دزدان گردنه به مشورت پرداختند و گفتند: هر چه زودتر باید از گروه دزدان جلوگیرى گردد و گر نه آنها پایدارتر شده و دیگر نمى توان در مقابلشان مقاومت كرد.
درختى كه اكنون گرفته است پاى
به نیروى مردى برآید ز جاى
و گر همچنان روزگارى هلى (1)
به گردونش از بیخ بر نگسلى
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
سرانجام چنین تصمیم گرفتند كه یك نفر از نگهبانان با جاسوسى به جستجوى دزدان بپردازد و اخبار آنها را گزارش كند و هر گاه آنان از كمینگاه خود بیرون آمدند، همان گروهى از دلاورمردان جنگ دیده و جنگ آزموده را به سراغ آنها بفرستند... همین طرح اجرا شد، گروه دزدان شبانگاه از كمینگاه خود خارج شدند، جستجوگر، بیرون رفتن آنها را گزارش داد، دلاورمردان ورزیده بیدرنگ خود را تا نزدیك كمینگاه دزدان كه شكافى در كنار قله كوه بود رساندند و در آنجا خود را مخفى نمودند و به انتظار دزدان آماده شدند، طولى نكشید كه گروهى از دزدان به كمینگاه خود باز گشتند و آنچه را غارت كرده بودند بر زمین نهادند، لباس رو و اسلحه هاى خود را در آوردند و در كنارى گذاشتند، به قدرى خسته و كوفته شده بودند كه خواب آنها را فرا گرفت ، همین كه مقدارى از شب گذشت و هوا كاملا تاریك گردید:
قرص خورشید در سیاهى شد
یونس اندر دهان ماهى شد
دلاورمردان از كمین بر جهیدند و خود را به آن دزدان از همه جا بى خبر رسانده و دست یكایك آنها را بر شانه خود بستند و صبح همه آنها را دست بسته نزد شاه آوردند. شاه اشاره كرد كه همه را اعدام كنید.
اتفاقا در میان آن دزدان ، جوانى نورسیده و تازه به دوان رسیده وجود داشت ، یكى از وزیران شاه ، تخت شاه را بوسید و به وساطت پرداخت و گفت : ((این پسر هنوز از باغ زندگى گلى نچیده و از بهار جوانى بهره اى نبرده ، كرم و بزرگوارى فرما و بر من منت بگذار و این جوان را آزاد كن .))
شاه از این پیشنهاد خشمگین شد و سخن آن وزیر را نپذیرفت و گفت :
پرتو نیكان نگیرد هر كه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردكان (2) برگنبد است
بهتر این است كه نسل این دزدان قطع و ریشه كن شود و همه آنها را نابود كردند، چرا كه شعله آتش را فرو نشاندن ولى پاره آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعى را كشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنین نمى كنند:
ابر اگر آب زندگى بارد
هرگز از شاخ بید بر(3) نخورى
با فرومایه روزگار مبر
كز نى بوریا شكر نخورى
وزیر، سخن شاه را خواه ناخواه پسندید و آفرین گفت و عرض كرد: راى شاه عین حقیقت است ، چرا كه همنشینى با آن دزدان ، روح و روان این جوان را دگرگون كرده و همانند آنها نموده است . ولى ، ولى امید آن را دارم كه اگر او مدتى با نیكان همنشین گردد، تحت تاءثیر تربیت ایشان قرار مى گیرد و داراى خوى خردمندان شود، زیرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ریشه ندوانده است و در حدیث هم آمده :
كل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه .
هر فرزندى بر اساس فطرت پاك زاده مى شود، ولى پدر و مادر او، او را یهودى یا نصرانى یا مجوسى مى سازند.
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب كهف روزى چند
پى نیكان گرفت و مردم شد
گروهى از درباریان نیز سخن وزیر را تاءكید كردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند. ناچار شاه آن جوان را آزاد كرد و گفت : ((بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم )) .
دانى كه چه گفت زال با رستم گرد(4)
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسى ، كه آب سرچشمه خرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
كوتاه سخن آنكه : آن نوجوان را با ناز و نعمت بزرگ كردند و استادان تربیت را براى او گماشتند و آداب زندگى و شیوه گفتگو و خدمت شاهان را به او آموختند، به طورى كه به نظر همه ، مورد پسند گردید. وزیر نزد شاه از وصف آن جوان مى گفت و اظهار مى كرد كه دست تربیت عاقلان در او اثر كرده و خوى زشت او را عوض نموده است ، ولى شاه سخن وزیر را نپذیرفت و در حالى كه لبخند بر چهره داشت گفت :
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود
حدود دو سال از این ماجرا گذشت . گروهى از اوباش و افراد فرومایه با آن جوان رابطه برقرار كردند و با او محرمانه عهد و پیمان بستند كه در فرصت مناسب ، وزیر و دو پسرش را بكشد. او نیز در فرصت مناسب (با كمال ناجوانمردى ) وزیر و دو پسرش را كشت و مال فراوانى برداشت و خود را به كمینگاه دزدان در شكاف بالاى كوه رسانید و به جاى پدر نشست .
شاه با شنیدن این خبر، انگشت حیرت به دندان گزید و گفت :
شمشیر نیك از آهن بد چون كند كسى ؟
ناكس به تربیت نشود اى حكیم كس
باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس (5)
زمین شوره سنبل بر نیاورد
در او تخم و عمل (6) ضایع مگردان
نكویى با بدان كردن چنان است
كه بد كردن بجاى (7) نیكمردان


1- هلى : رها كنى .
2- گردكان : گردو.
3- بر: میوه .
4- زال نام رستم است . گرد: دلیر.
5- خس ، خار، خاشاك و ریزه كاه
6- تخم و عمل : بذر و كار.
7- بجاى : درباره .

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 11:1 - 0 تشکر 262188

5. رنج شدید بیمارى حسادت براى حسود

سرهنگى پسرى داشت ، كه در كاخ برادر سلطان ، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم ، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى ، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:
بالاى سرش ز هوشمندى
مى تافت ستاره بلندى
این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت ، زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند: ((توانگرى به هنر است نه به مال ، بزرگى به عقل است نه به سال .))
مقام او در نزد شاه ، موجب شد، آشنایان و اطرافیان ، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتكارى تهمت زدند، و در كشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا كه یار، مهربان است ، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟
شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: ((چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟))
سرهنگ زاده گفت : زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود كردن مگر حسودان را كه راضى نمى شوند مگر اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد:
توانم آن كه نیازارم اندرون كسى
حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است (1)
بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است
كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
شوربختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه (2)
گر نبیند به روز شب پره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه ؟
راست خواهى هزار چشم چنان
كور، بهتر كه آفتاب سیاه (3)

(بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت ، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید كاسته نخواهد شد.)


1- یعنى : با حسود چه كنم كه او خود در رنج است ، و همین رنج براى او بس است .
2- شوربخت : بدبخت ، مقبلان : نیكبختان .
3- یعنى : براستى كورى هزار چشم همانند شب پره ، بهتر از آن است كه نور آفتاب تیره گردد و جهان تاریك شود.

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 11:3 - 0 تشکر 262189

6. راز واژگونى تخت و تاج شاه ظالم
پادشاهى نسبت به ملت خود ظلم مى كرد، دست چپاول بر مال و ثروت آنها دراز كرده ، و آنچنان به آنان ستم نموده كه آنها به ستوه آمدند و گروه گروه از كشورشان به جاى دیگر هجرت مى كردند، و و غربت را بر حضور در كشور خود ترجیح دادند. همین موضوع موجب شد كه از جمعیت بسیار كاسته شد و محصولات كشاورزى كم شد و به دنبال آن مالیات دولتى اندك ، و اقتصاد كشور فلج ، و خزانه مملكت خالى گردید.
ضعف دولت او موجب جراءت دشمن شد، دشمن از فرصت بهره گرفت و تصمیم گرفت به كشور حمله كند و با زور وارد مملكت شود:
هر كه فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردى كوش
بنده حلقه به گوش از ننوازى برود
لطف كن كه بیگانه شود حلقه به گوش
در مجلس شاه ، (چند نفر از خیرخواهان ) صفحه اى از شاهنامه فردوسى را براى شاه خواندند، كه در آن آمده بود:
((تاج و تخت ضحاك پادشاه بیدادگر (با قیام كاوه آهنگر) به دست فریدون واژگون شد. )) (تو نیز اگر همانند ضحاك باشى ، نابود مى شوى .)
وزیر شاه از شاه پرسید: آیا مى دانى كه فریدون با اینكه مال و حشم
(1) نداشت ، چگونه اختیاردار كشور گردید؟
شاه گفت : چنانكه (از شاهنامه ) شنیدى ، جمعیتى متعصب دور او را گرفتند، و او زا تقویت كرده و در نتیجه او به پادشاهى رسید.
وزیر گفت : اى شاه ! اكنون كه گرد آمدن جمعیت ، موجب پادشاهى است ، چرا مردم را پریشان مى كنى ؟ مگر قصد ادامه پادشاهى را در سر ندارى ؟
همان به كه لشكر به جان پرورى
كه سلطان به لشكر كند سرورى
شاه گفت : چه چیز باعث گرد آمدن مردم است ؟
وزیر گفت : دو چیز؛ 1- كرم و بخشش ، تا به گرد او آیند. 2- رحمت و محبت ، تا مردم در پناه او ایمن كردند، ولى تو هیچ یك از این دو خصلت را ندارى :
نكند جور پیشه (2) سلطانى
كه نیاید ز گرگ چوپانى
پادشاهى كه طرح ظلم افكند
پاى دیوار ملك خویش بكند
شاه از نصیحت وزیر خشمگین و ناراحت شد، و او را زندانى كرد. طولى نكشید پسر عموهاى شاه از فرصت استفاده كرده و خود را صاحب سلطنت خواندند و با شه جنگیدند، مردم كه دل پرى از شاه داشتند، به كمك پسر عموهاى او شتافتند و آنها تقویت شدند و براحتى تخت و تاج شاه را واژگون كرده و خود به جاى او نشستند، آرى :
پادشاهى كو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روز سختى دشمن زورآور است
با رعیت صلح كن وز جنگ ایمن نشین
زانكه شاهنشاه عادل را رعیت لشكر است

1- حشم : چاكر و چكران .
2- جورپیشه : ستمگر.

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 11:6 - 0 تشکر 262190

7. آنكس كه مصیبت دید، قدر عافیت را مى داند
پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستین بار بود كه دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ندیده بود، از ترس به گریه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسایش شاه را بر هم زد، اطرافیان شاه در فكر چاره جویى بودند، تا اینكه حكیمى به شاه گفت : ((اگر فرمان دهى من او را به طریقى آرام و خاموش مى كنم .))
شاه گفت : اگر چنین كنى نهایت لطف را به من نموده اى . حكیم گفت : فرمان بده نوكر را به دریا بیندازند. شاه چنین فرمانى را صادر كرد. او را به دریا افكندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا فریاد مى زد مرا كمك كنید! مرا نجات دهید! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل كشتى كشیدند. او در گوشه اى از كشتى خاموش نشست و دیگر چیزى نگفت .
شاه از این دستور حكیم تعجب كرد و از او پرسید: ((حكمت این كار چه بود كه موجب آرامش غلام گردید؟ ))
حكیم جواب داد:
((او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست ، همچنین قدر عافیت را آن كس داند كه قبلا گرفتار مصیبت گردد.))
اى پسر سیر ترا نان جوین خوش ننماند
معشوق منست آنكه به نزدیك تو زشت است
حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس كه اعراف بهشت است (1)
فرق است میان آنكه یارش در بر
با آنكه دو چشم انتظارش بر در

1- اعراف : دژى است مانند كوهى بلند بین بهشت و دوزخ و گذرگاه مهم به سوى بهشت است و در آیه 46 تا 69 سوره اعراف ، از آن سخن به میان آمده است . منظور سعدى از این شعر این است كه براى حوریان بهشت كه به بهشت رسیده اند گذرگاه اعراف ، دوزخ است تت ولى براى دوزخیان ، گذرگاه اعراف بهشت است . بنابراین چگونگى ساختار انسانها بر اساس رنجها و خوشیها مقایسه و مشخص مى گردد

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 11:9 - 0 تشکر 262193

8. مراقبت از گزند آن كس كه از انسان مى ترسد
((هرمز)) فرزند انوشیروان (وقتى به سلطنت رسید) وزیران پدرش را دستگر و زندانى كرد. از او پرسیدند: ((تو از وزیران چه خطایى دیدى كه آنها را دستگیر و زندانى نموده اى ؟))
هرمز در پاسخ گفت : خطایى ندیده ام ، ولى دیدم ترس از من ، قلب آنها را فرا گرفته و آنها بى اندازه از من مى ترسند و اعتماد كامل به عهد و پیمانم ندارند، از این رو ترسیدم كه در مورد هلاكت من تصمیم بگیرند. به همین خاطر سخن حكیمان را به كار بستم كه گفته اند:
از آن كز تو ترسد بترس اى حكیم
وگر با چو صد بر آیى بجنگ (1)
از آن مار بر پاى راعى زند
كه برسد سرش را بكوبد به سنگ (2)
نبینى كه چون گربه عاجز شود
برآرد به چنگال چشم پلنگ

1- یعنى : هرگاه با چنین كسى هرچه توان دارى و مى توانى مقابله كنى ، جنگ كن .
2- یعنى : مار از آن جهت بر پاى چوپان نیش زند كه مى ترسد چوپان سر او را بر سنگ بكوبد.

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 11:12 - 0 تشکر 262195

9. افسوس شاه از عمر بر باد رفته
یكى از شاهان عجم ، پیر فرتوت و رنجور شده بود، به طورى كه دیگر امید به ادامه زندگى نداشت . در این هنگام سوارى نزد او آمد و گفت : ((مژده باد به تو اى فلان قلعه را فتح كردیم و دشمنان را اسیر نمودیم و همه سپاه و جمعیت دشمن در زیر پرچم تو آمدند و فرمانبر فرمان تو شدند.))
شاه رنجور، آهى سر كشید و گفت : ((این مژده براى من نیست ، بلكه براى دشمنان من یعنى وارثان مملكت است .))
بدین امید به سر شد، دریغ عمر عزیز
كه آنچه در دلم است از درم فراز آید
امید بسته ، برآمد ولى چه فایده زانك
امید نیست كه عمر گذشته باز آید
كوس رحلت بكوفت دست اجل
اى دو چشم ! وداع سر بكنید(1)
اى كف دست و ساعد و بازو
همه تودیع یكدیگر بكنید
بر من اوفتاده دشمن كام
آخر اى دوستان حذر بكنید
روزگارم بشد به نادانى
من نكردم شما حذر بكنید(2)

1- یعنى : دست اجل طبل كوچ از دنیا را كوبید، اى چشمانم با سر خداحافظى كنید.
2- یعنى : همه روزگارم به نادانى گذشت ، من پرهیز نكردم ، شما پرهیز كنید.

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

سه شنبه 23/9/1389 - 11:14 - 0 تشکر 262196

10. نتیجه مهر و نامهرى رهبر به ملت
در مسجد جمعه شهر دمشق ، در كنار مرقد مطهر حضرت یحیى پیغمبر علیه السلام به عبادت و راز و نیاز مشغول بودم ، ناگاه دیدم یكى از شاهان عرب كه به ظلم و ستم شهرت داشت براى زیارت قبر یحیى علیه السلام به آنجا آمد و دست به دعا برداشت و حاجت خود را از خدا خواست .
درویش و غنى بنده این خاك و درند
آنان كه غنى ترن محتاجترند
پس از دعا به من رو كرد و گفت : ((از آنجا كه فیض همت درویشان (مستمندان ) عمومى است آنها رفتار درست و نیك دارند (تقاضا دارم ) عنایت و دعایى براى من كنند، زیرا گزند دشمنى سرسخت ، ترسان هستم .))
به شاه گفتم : ((بر ملت ناتوان مهربانى كن ، تا از ناحیه دشمن توانا نامهربانى و گزند نبینى .))
به بازوان توانا و فتوت سر دست
خطا است پنجه مسكین ناتوان بشكست (1)
نترسد آنكه (2) بر افتادگان نبخشاید؟
كه گر ز پاى در آید، كسش نگیرد دست
هر آنكه تخم بدى كشت و چشم نیكى داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست (3)
زگوش پنبه برون آر و داد و خلق بده
و گر تو مى ندهى داد، روز دادى هست (4)
بنى آدم اعضاى یكدیگرند
كه در آفرینش ز یك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت دیگران بى غمى
نشاید كه نامت نهند آدمى

1- یعنى : با داشتن بازوهاى توانا و سرپنجه قوى ، شكستن سر پنجه مسكین ناتوان كارى نادرست تو غلط است .
2- یعنى : نمى ترسد كسى كه ...؟
3- دماغ بیهده : پختن ...: فكر بیهوده و باطل كردن ، پندارى احمقانه است .
4- اگر اكنون به عدل و داد رفتار نكنى ، در روز قیامت بر اساس عدل و داد كیفر گردى

بازنده نیستم ، که عشق باخته ام ، همین نام تو که برده ام ، فردا برگ برنده من است .

 

 

ایران جوان

.

فوری دانلود

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.