هوالمعشوق
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است.
********************
سلام
به به به به لونشونو پیدا کردم!!!
همگی واستید تکون نخورید...
هیچ کس از جاش تکون نخوره...من یلدای عشق از ماموران مخفی امین آباد هستم...
وظیفه دارم دیوونه های تبیان رو شناسایی و تحویل بدم...
به به به به شاهشون رو هم پیدا کردم....هیچ فکر نمیکردم شاهشون شما باشید...
سعید انیشتین برگرد دستاتو بذار رو سرت...افرین
یاسان تو هم همینطور...
تو ماشین نوک مدادی !!(همون قضیه جوکه و اینا) میبینم که همچین درات بالا هست آفرین...
دراتو بذار رو سقفتو برگرد...
بارها تو انجمن های مختلف دیدمت ولی گاز دادی فرار کردی...اما اینبار گیرت آوردم...
سعید که حسابی رنگش پریده و ترسیده بالاخره شاهشونه و جرمش سنگین هی من و من میکنه
چیه سعید میخوای حرفی بزنی؟؟؟
سعید یه نمه ترسیده ولی خیلی باهوشه سریع یه فکری میکنه و میگه:
ببین تو میتونی ما رو از اینجا ببری میتونی تحویلمون بدی اما فکر بعدشو کردی؟؟؟
هر دیوونه ای که بیاد اینجا و ببینه ما رو بردی دیگه خودشو معرفی نمیکنه در نتیجه نمیتونی بقیه رو شناسایی کنی...
یلدای عشق پیش خودش فکر میکنه که: نه بیخود بهت نمیگن انیشتین راست میگی ها...
ولی بروز نمیده و میگه:
خودمم همچین تصمیمی داشتم...چون یه سری های دیگه رو هم شناسایی کردم اما باید خودشون بیان ثبت کنن که مدرک داشته باشم از جمله همین عسل باقالی و ندای اسمانی من و گیگیلی ومهشید های و...
پس ببینید بچه ها قول میدم باهاتون همکاری کنم،شاید اصلا صحبت کردم و یه شعبه از امین آبادو همینجا زدیم ...پس نترسید...بیاید خودتونو معرفی کنید...
دیوونه شماره 3: سوپر دیوونه...صد رحمت به دیوونه...یه چیزی اونورتر از دیوونه
یلدای عشق
که بستری هست و تو توهمات فانتزیاییش! خودشو خوب شده تصور میکنه و فکر میکنه مامور شده از طرف کارکنان تیمارستان که بقیه دیوونه ها رو بگیره...اما کم کم متوجه میشه که ای بابا من چرا شبیه اینام؟!؟!؟!؟!؟
آقا من هم به شدت هستم ...رو منم حساب کنید...
گیگیلی هم باید بیاد...
**یا علی از تو مدد**