• عدد المراجعات :
  • 1247
  • 5/30/2010
  • تاريخ :

الدرس التاسع والعشرون

النستعليق

استماع

تعليم اللغة الفارسية

نحييکم اعزاءنا المستمعين وندعوکم الي ان تتابعوا معنا حلقة اخري من سلسلة حلقات برنامجکم "تعلّم الفارسية".

في هذه الحلقة نستمع الي حوار هاتفي بين محمد وموظف في أحد مکاتب سيارات الاجرة ثم بينه وبين سائق سيارة يستقلّها متوجهاً الي شرکة کان محمد علي موعد مع مديرها لکن بداية نستمع کالعادة الي معاني المفردات التي ستستخدم في الحوار:

وقت بخير = أسعدتَ اوقاتاً

من مي خواهم = أنا أريد

تو مي روي = أنت تذهب

خيابان = شارع

خيابان فردوسي = شارع فردوسي

ده = عشرة

تاکسي مي ‌آيد = التکسي يأتي

خيلي = جداً

بيست وپنج = خمسة وعشرون

من عجله دارم = أنا مستعجل

دير شده = الوقتُ متاخرٌ

زود = بسرعة

نزديک = قريب

خداحافظ = في أمان الله

خدا نگهدار= في حفظ الله

چرا = لماذا

چرا ايستادي = لماذا توقفـّت

چيزي شده است = حدث شيء

ماشين = سيارة

پنچر = مثقوب

لاستيک ماشين = اطار العجلة

من عوض مي ‌کنم = أنا أبدل

من ندارم =ليس لديَّ

ديگر = آخر

با = مع

برايت = لک

من مي گيرم = انا آخذ

ببخشيد = عذراً

آنچه پيش آمد = ما حدث

پنچر شده = ثقب

من خودم = أنا بنفسي

من دير کردم =أنا تأخـَّرت

خواهش مي کنم =عفواً

 

**********

والان نستمع الي الحوار بين محمد وموظف مکتب سيارات الاجرة.

محمد: الو، سلام. وقت بخير. من يک تاکسي مي ‌خواهم.

محمد: الو، مرحباً. أسعدت أوقاتاً. أنا أريد سيارة أجرة.

کارمند: سلام. کجا مي روي؟

الموظف: مرحباً. أين تذهب؟

محمد: خيابان فردوسي.

محمد: شارع فردوسي.

کارمند: تو از مشترکين ما هستي؟

الموظف: أنت من مشترکينا؟

محمد: بله. من مشترک شماره 25 هستم.

محمد: نعم. أنا المشترک رقم 25.

کارمند: ده دقيقه بعد تاکسي مي ‌آيد.

الموظف: بعد عشر دقائق يأتي التکسي.

محمد: أمّا من خيلى عجله دارم. دير شده.

محمد: لکنـّي مستعجل جداً. الوقت متأخر.

کارمند: تاکسي زود مي ‌آيد. خيابان فردوسي نزديک است.

الموظف: التکسي يأتي بسرعة. شارع فردوسي قريب.

محمد: خوب است. خداحافظ.

محمد: حسناً. في امان الله.

کارمند: خدا نگهدار.

الموظف: في حفظ الله.

 

**********

والآن ننتقل الي الحوار بين محد وسائق التکسي.

محمد: چرا ايستادي؟ چيزي شده است؟

محمد: لماذا توقـَّفت؟ حدث شيء؟

راننده: فکر مي کنم لاستيک ماشين پنجر است.

السائق: أظنّ أن اطار السيارة مثقوب.

محمد: پنچر؟ اما من خيلي عجله دارم.

محمد: ماذا؟ مثقوب؟ لكنـّي مستعجل جداً.

راننده: بله. لاستيک پنچر است. الان آن را عوض مي کنم.

السائق: نعم. الإطار مثقوب الآن أبدّله.

محمد: اما من وقت ندارم. با يک تاکسى ديگر مى روم.

محمد: لكنـّي ليس لديّ وقت. أذهب مع تکسي آخر.

راننده: من برايت يک تاکسى مى ‌گيرم. ببخشيد براي آنچه که پيش آمد.

السائق: أنا أستأجرُ لک تکسي. عذراً لما حدث.

محمد: نه. نه. خواهش مي ‌کنم. من دير کردم.

محمد: لا، لا. عفواً. أنا تأخرتُ.

 

**********

محمد: الو، سلام. وقت بخير. من يک تاکسي مي ‌خواهم.

کارمند: سلام. کجا مي روي؟

محمد: خيابان فردوسي.

کارمند: تو از مشترکين ما هستي؟

محمد: بله. من مشترک شماره 25 هستم.

کارمند: ده دقيقه بعد تاکسي مي ‌آيد.

محمد: أمّا من خيلى عجله دارم. دير شده.

کارمند: تاکسي زود مي ‌آيد. خيابان فردوسي نزديک است.

محمد: خوب است. خداحافظ.

کارمند: خدا نگهدار.

 

**********

محمد: چرا ايستادي؟ چيزي شده است؟

راننده: فکر مي کنم لاستيک ماشين پنجر است.

محمد: پنچر؟ اما من خيلي عجله دارم.

راننده: بله. لاستيک پنچر است. الان آن را عوض مي کنم.

محمد: اما من وقت ندارم. با يک تاکسى ديگر مى روم.

راننده: من برايت يک تاکسى مى ‌گيرم. ببخشيد براي آنچه که پيش آمد.

محمد: نه. نه. خواهش مي ‌کنم. من دير کردم.

 

الي اللقاء والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته.


الدرس الثامن والعشرون

الدرس السابع والعشرون

الدرس السادس والعشرون

الدرس الخامس والعشرون

الدرس الرابع والعشرون

الدرس الثالث والعشرون

الدرس الثاني والعشرون

طباعة

أرسل لصديق

التعلیقات(0)