من باتو هم قدم بوده ام آن گاه که سکوتت لبریز از حرف بود.من صدای تو را می شنیدم وقتی زلال نگاهت مرا با خود به چشمه سار پاک عشق کشاند.برای با تو بودن بی بهانه دلتنگم.می دانی که شبها شکوه انتظار را در طراوت مهتاب به نظاره می نشینم تا خورشید را برای آمدنت صدا کنم؟بی ریا باش که من زیر باران پر مهر حضورت سبز و روشنم. گلهای باغچه بی تو پژمرده اند؛آن ها را از یاد مبر.بهار را در دل پاییز بنشان،رنگ از تو،نقش از من.
سه شنبه دهم 10 1387
X