معرفی وبلاگ
شهداودفاع مقدس ره آوردی بودکه موجب شد به پاس حق شناسی ازخون شهدا،ورزمندگان هشت سال دفاع مقدس ملت مقاوم ایران اسلامی همچون کوهی استوارباقی بمانند وبه پیروزی های بسیارنائل آینددراین وبلاگ پیرامون این شگفتیهای به دست آمده به بررسی وتحلیل پرداخته می شودامیداست موجب رضایت حق قرارگیردانشااتته
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 504095
تعداد نوشته ها : 472
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بنام خدا
مرام امام حسین … امام حسین در آنجا تجلی دارد … و خاک آنجا متبرک است و در نمازهایمان به آن تربت سجده می کنیم. انشاءالله و حتماً تا زمانی که یک مسلمان ایرانی زنده است آنجا را آزاد می کنیم. به دست رزمندگان اسلام آزاد شود و دست کفار و یزیدان کوتاه شود از آن خاک مقدس

امام … عزیزمان و بزرگوارمان در اوایل جنگ فرمودند این جنگ یک نعمت بزرگی است شاید این همه صدمه ، آوارگی ، این همه عزیزان را از دست داده ایم … ملت مسلمان ایران و پدران عزیز و برادران عزیز بدانید که روزی ملت ایران بهترین و محبوبترین مردمانی هستند در بین همه . آن گاه خداوند این ملت را برای خود دوست گرفته و محبوب قرار داده است که به حال خود نگذاشته است دست خدا بر سر ماست . اگر خدا ما را به حال خود واگذاشته بود مانند ملتهای دیگر می شدیم که یک زندگی انسان نمایی حیوانی داشتیم. هیچ بویی از انسانیت نبرده اند آن افرادی که حیواناتی که شکل انسان دارند و می چرخند . اگر خدا با ما کاری نداشت ما هم مانند آنها بودیم ولی این روز که خدا دستش بر سر ماست و چنین امامی برای ما قرار داده و چنین روحانیونی بر سر راهمان قرار داده نشانه لطف و عنایت و محبت الهی است برای ما . به هر حال وقتی دست خدا بر سر ماست هر حادثه یا اتفاقی برایمان بیفتد همه اش رحمت است . خدا برای این که ماراخالص تر کند برای آخرت آزمایشهای متعددی بر سر راهمان قرار می دهد . به هر حال تمام مسائلی که می بینیم در ظاهر مشکلاتی دارد عزیز از دست دادن دارد ، سختی دارد . خسارت دیدن دارد ولی اینان در عاقبت، خیر و آخرتی نیکو دارد . حضور مثبت در این جهان، در ثانی ثمراتی که در جنگ وجود دارد درست که شهرهایمان ویران شد عزیزانمان از دست دادیم ، اموالمان از بین رفت شهید دادیم ، مجروح دادیم ، معلول دادیم در مقابل اینها چه به دست آوردیم که در ظاهر خسارت است در باطن افتخار است . همیشه در ذهنمان این را نگه داریم که ما در برابر هجوم مسلم عراق قرار گرفته ایم چرا چون ادعای اسلام کرده ایم و جنگ با ضد اسلام و این ادعایی است خدا فرموده و قدرش را نیز به ما عطا نموده و تا حال عمل شده و انشاالله تا آخر عمل می شود .

برای ادعای این عمل آمادگی وسیعی لازم است . امام بزرگوار در اوایل انقلاب فرمودند که مسائل اختلافات و مشکلات و مواردی در این مملکت بود که نگذاشت در اول جنگ تشکل و آمادگی برای رزمندگان ایجاد شود یعنی ملت ایران متشکل شود و آماده رزم شوند زمانی ایجاد شد قبل از پیروزی انقلاب که یک سری آموزشها داده شد ولی نه به این وسعت توطئه هایی که در اول جنگ به وجود آمد و بعد از آن حمله عراق که ما نتوانستیم حملات آنها را دفع کنیم تا تمام توطئه ها و امثال آن و بنی صدر از بین رفت و وحدتی بین تمام رزمندگان به وجود آمد سازماندهی شد و این تشکل ایجاد شد به هر حال از بزرگترین نعمتهای جنگ تشکل و سازماندهی ملت مسلمان ایران بود تا بتوانیم در مقابل خطرات بزرگتراز جنگ عراق آمادگی داشته باشیم آموزش داشته باشیم که در حضورِ در خط مقدم و چه حضور در پشت خط که اینان را پشتیبانی می کنند به هر حال جوانان شما در مدت جنگ آماده شدند و جنگیدند اگر قرار بود اینان بروند و دوره فرماندهی ببینند آموزش رزمی ببینند ، آموزش توپخانه ببینند شاید وقتها می خواست و دانشگاهها می خواست و جنگها می خواست تا تجربه کسب کنند شاید. ولی در این جنگ خیلی سریع و زود در کلاسهای درس رزمی و دانشگاهها را برای شما باز کردند و شما توانستید آموزشهای زنده و رزمی به دست آورید و آماده جنگها و عملیات بشوید پس بزرگترین سعادت این جنگ تشکل و آمادگی جنگی است یا پشتیبانی مردم در تمام شهرها چقدر موثر واقع شد . هیچ دولتی توان این را ندارد که چند سال جنگ کند و این فقط دولت و ملت ایران بود که با هم متحد بودند و جنگ را اداره کردند و حالا رژیم عراق دچار مشکلات اقتصادی داخلی شد چرا چون ملت با دولت خیلی ... نیست ولی شما ملت عزیز یاد گرفتید که چگونه در هنگام جنگ پشتیبان دولت و رزمندگان خود باشید و در مدت کم این جبهه وسیع را کنترل کنید . این اتحاد در کلاسهای چندین ساعته هیچ وقت به دست نمی آمد . تجربیات شما رزمندگان که به دست آوردید جنگ شبانه مشکل ترین جنگ هاست و هیچ ملتی نتوانستند مانند ایران این جنگها را در منطقه وسیعی انجام دهد و پیروز شود. تمام ژنرالهای ارتشهای بزرگ حیران شده اند از جنگهای شبانه شما که چگونه این کارها را انجام می دهند . عملیات کوچکی نیست ارتفاعات زیاد ، شیب های تند ، عملیات انجام می شد به طرف اهداف می رفتند . هدفهای خود را پیدا می کردند جنگ می کردند و شهید می دادند و تصرف می کردند . مشکلاتی که در شب پیش بیاید کافی بود ده نفر برای عملیات شبانه می رفت با کوچکترین مشکل هم دیگر را گم می کردند وتا صبح نمی دانستند به کجا بروند. هدایت عملیات شبانه بسیار مشکل است هیچ ارتشی قادر به انجام آن نیست در طول جنگ عراق هم خواست این کار را بکند اما نتوانست . جنگ در شب و پیشروی در شب نیاز دارد به قلب با ایمان ، عشق به خدا و رزم و جهاد در راه خدا . فرمانده که نمی بیند که افرادش به کجا می روند و با آن آموزشی که به رزمندگان داده شد و یقین دارم که این رزمندگان با ایمان و اعتقاد به خدا خودشان طالب برای این عملیات هستند تا کوهها و دشتها را پشت سربگذارند و ایمانی که به خدا دارند و هدایت و رحمتی که از طرف خدا و امام زمان داشتند و عملیات را انجام می دادند واین بزرگترین کار است . خیلی خیلی با ارزش است که ساده من بیان می کنم پس این تجربیات و سازماندهی و تشکیلات که پیدا کرده ایم و این تیپها و لشگرها و نیروهای مردمی و ارتش جای خود و با سازماندهی و کادر و سیستم تدارکاتی و پشتیبانی مشخص تشکیل شده است و ملت ایران آماده هر گونه دفع دشمن است که این از نعمتهای جنگ است و به هیچ وجه به این راحتی به دست نمی آید . شهدا اینان و دعاهایشان و شجاعتشان که امام امت فرموده است با این شجاعتشان سنگرها را عطرآگین کرده اند . این جبهه جبهه امام زمان است جبهه سیدالشهدا است جبهه ای بود که پر از الطاف الهی است کجا می توانیم پیدا کنیم جایی را که این جوانان مسلمان ایران را تربیت کند . این گونه است تربیت اسلامی کجا می توانستیم پیدا کنیم ؟ این در دانشگاه به روی تمام جوانان باز شده و اینان یک معنویت و ایمان قلبی پیدا کردند که روزی مانند امام حسین (ع) در جبهه های جنگ خون بدهند . یک معنویت و ایمان قلبی که ملت مسلمان ایران توانستند با کمبود امکانات با این تجاوز جنگ کنند و هیچ کشوری را نمی توان پیدا کرد که با این امکانات و ادوات قادر باشد بجنگد و پس این سازشها و صلح ها مابین ملتها برای چیست ؟ این تعداد تانک ها داریم این تعداد هواپیما داریم …… و دشمن نیز این تعداد دارد پس چون مال ما کم است چون نمی توانم دفاع کنم ، پس نمی جنگم اگر بخواهم روزی جنگ کنم این وسائل را زیاد می کنم بعد می جنگم … ملت مسلمان تربیت شده در مکتب اسلام و امام حسین و جوانان که در جبهه تربیت شدند ایمانی پیدا کردند که با توکل به خدا و بدون توجه به مادیات و امکانات با دشمن مقابله کردند و این در روی زمین بی سابقه است . بدانید که یک سری ادوات داشتیم ولی بچه ها به این چیزها اتکا نکردند و من نصر الله … و خودشان را آماده می کنند که مورد قبول الله باشند تا نصرت نصیب شان کند پس ما دیگر از خدا چه می خواهیم .اگر فقط در این دانشگاه معنویت درس داده می شد برای ما کافی بود و در رحمت به روی ما باز بود . جوانان شما خالصند خالصتر شدند ، پاکباخته می شوند و تمام وجودشان را فداکاری پر می کند عشق به امام حسین و نبرد در راه خدا .

می بینید جوانان خودتان را و رزمندگان آیا این بزرگترین نعمت نیست برای ما ؟ و مردم پشتیبان جبهه ها هم همینطور . شاید بد نباشد چند مورد برایتان بگویم . اگر بیایید و ببینید که چه مسائلی در اینجا وجود دارد ؟ آن مادر پیر و تنهایی که تمام اموالش یک کارتن یک در یک متر و تمام جهیزیه خود را که تمام زندگی اش است برای جبهه می فرستد از جارو گرفته تا قندان … و نامه جان سوز که تمام وجودش را در نامه قرار داده آیا این کم ارزش است ؟ آن مادر پیر اصفهانی که در یک کیسه دو قرقره و چند سوزن می گذارد و می فرستد و می گوید به خدا دار و ندار من همین است قربان لباسهای پاره پاره شما بشوم بدوزید و مرا هم دعا کنید این کم ارزش است ؟ این یک دنیا است .کم نعمتی است ؟ این همان صحنه هایی است که امام حسین به ما یاد داده. صحنه های شهادت. مردمان ما این گونه تربیت شده اند و جوانانی که خون می دهند ، برادرشان در کنارشان شهید می شوند در محاصره می مانند بی آب و غذا می مانند ولی مقاومت می کنند و دنیا در حیرت است و این بزرگترین نعمت از وجود باز شدن دانشگاه جبهه بود . برای مردم ایران . و اما چند کلمه درباره عملیات والفجر چهار و یادی از شهدایی که نامشان هست و شاید نباشد که دردل ما جا دارند و بدانید چگونه جوانانی پرورش داده اید فقط در جبهه می توان دید ، چند کلمه راجع به عملیات والفجر چهار که عملیاتی در منطقه ای به وسعت 160 کیلومتر منطقه کوهستانی در غرب ایران، یعنی کردستان از سردشت تا مریوان ادامه داشت.در سه مرحله انجام شده و یک مرحله تکمیلی انجام پیدا خواهد کرد اهدافی که در نظر ما یک تکلیف شرعی است و ادامه جنگ و توضیحاتی که قبلاً گفته شده .

از نظر نظامی می دانید که شهرهای مریوان و بانه و جاده هایشان زیر دید عراق و توپخانه او می باشد که حتی مریوان را با توپخانه می زند و چقدر ویرانی به جا گذاشت و بانه همینطور و جاده هایی را که زیر آتش بود . توانستیم دست نیروهای بعثی را از این دو شهر کوتاه کنیم . دو، این که بستن منطقه سردشت تا مریوان منطقه ای مرزی به خصوص جاده های اصلی و تصرف ارتفاعات که نفوذ و تردد ضد انقلاب که کلاً از عراق تدارک می دید از نظر آذوقه و مهمات ، آموزش و سازماندهی از عراق تأمین می شد این راهها بسته شد یکی از اهداف همین بود . یکی دیگر انهدام دشمن که آنجا را تصرف کرده بود . بعدی آزادسازی مناطق و بخشها و پادگانها و ایجاد جبهه ای که دشمن در شهرهای شیخ صادق و حلبچه و سردربندی خان و جاده هایی که به آن طرف می رود و دارای اهمیت است تهدید می شد و رزمندگان جبهه جدیدی باز کردند برای عملیات تازه و تأمین مرز از ایرانشهر تا مریوان که خدمتتان عرض شد . اینان سه مرحله عملیات که انجام شد و از طرف آیت الله ملکوتی و دیگر عزیزان تبریز دیدند و وسعت عملیات و بزرگی و ارتفاعات صعب العبور و بدون جاده که کیلومترها و ساعتها باید می روند تا فرجی حاصل شود فرج جنگیدن . اینها انسان را متحول می کند منطقه کوهستانی و صعب العبور ، بدون جاده که رزمندگان خیلی سختی ها را متحمل شدند کوه نوردی وتدارکات و پشتیبانی سخت به رزمندگان می رسید اینها مشخصه این عملیات بود . البته به قوه الهی سه مرحله انجام شد و اهداف به مرحله انجام رسید .اهداف و ارتفاعات به لطف الهی و امداد غیبی باز پس گرفتیم تمام این عملیات با امداد غیبی بود انسان چقدر توانایی دارد تا با این شرایط این کارها را انجام دهد اگر از پایین بالا را نگاه کنید لرزه به پایمان می افتد که این ارتفاعات را این انسانها در تاریکی شب بالا بروند از روی سنگها و صخره ها جنگل ها و پیدا کردن جای مخفی شدن از دشمن و حمله ور شدن. بعد از یک الی دو ساعت جنگ اعلام کنند در ساعت سه که متصرف شدند و به اهداف خود رسیدیم . اینها خارج از درک آدمی است برادران هم بیایند ببینند می فهمند که قابل تصور نیست به هر حال تمام مواضع مشخص شده متصرف شدیم همان دشمنی که سالها در آن مستقر بود . سنگر داشتند پایگاه داشتند و هلی کوپتر داشتند … آشپزخانه داشتند و آذوقه شان در آنجا بود . اگر این چیزها دست بچه های ما بود تمام قوای دشمن را تار و مار می کردند . به این اندازه تدارکات که دارویی ، غذایی و بهداشتی و مهماتی داشتند ولی به قوه الهی در عرض نیم ساعت متصرف شدیم . در مقابل بچه هایی که هفت تا هشت ساعت پیاده را ه رفتند و کوهها را پشت سر گذاشتند با ترس و خستگی، تازه به این پایگاهها حمله کردند در عرض نیم ساعت باعث سقوط دشمن شدند . تکبیر .

برای من که موضوع تازه ای بود و غیر قابل قبول جوانان شما در هر عملیاتی که تعریف کردم صد برابر این مشکلات را داشتند . جوانان شما در عرض یازده روز سه مرحله عملیات را انجام دادند یعنی مرحله اول را انجام دادند و پایین آمدند یکی دو شب استراحت کردند و دوباره مرحله دوم و هر مرحله سخت تر از مرحله قبل من خودم تا به حال این چنین رزمندگانی در این جبهه ندیده بودم مگر انسان می تواند پای پیاده این همه برادران کوهنورد که آمده بودند تا بسیجیان ما را آموزش دهند می گفتند از این قسمت نروید یا از این قسمت با احتیاط رد شوید و من می دیدم که با انگشتان خود بالا می روند جوانان شما می گفتند که تا این مراحل را تمام نکنیم آرام نمی نشینیم و این بود که جنگ کردند و دوباره جنگ کردند و جوانان سه مرحله جنگ کردند که بی سابقه بود . خارج از توان انسان است بعد در مرحله سوم با چه جنگیدند ؟ تمام قوای عراق تار و مار شدند . عراق در مرحله دوم وقتی شکست خورد تمام فرمانده های لشگر که بیشتر کشته شدند یا اسیر شدند. چرا که این رزمندگان با دلی پر از ایمان به خدا شبها چنان نفوذ می کردند که دراولین سنگر فرماندهی لشگر را به هم می زند پس اول فرمانده تیپ را می کشند بعد بقیه دشمنان را . این کارها را انسان واقعاً قادر نیست انجام دهد . تیپ 605 گارد ریاست جمهوری عراق بود و چشم و چراغ صدام برای این که به آنها نیرو دهد که در خط مستقر بودند که این لشگر تار و مار شد در مرحله اول یک لشگر و در مرحله دوم لشگر ، هرسین آماده شد تا جلوی نیروی اسلام را بگیرد . مجبور شد که یک تیپی را که کماندو بودند وارد عمل کند که پاکباخته صدام بودند نمی دانم شاید لطف الهی بود چون وقتی اینها در منطقه ما وارد شدند در زمان عملیات عاشورا این تیپ بود و جوانانتان و رزمندگانتان در عرض دو ساعت آنها را چنان تار و مار کردند که نه فرمانده داشت نه فرمانده گروهان. یا اسیر شدند یا کشته که صدام با شرمندگی آنها را به بغداد فراخواند و روحیه هم که آنطور و غنایم هم اینطور این ها را می گویم برای اطلاع . این تیپ چنان به هم خورد که راه گریز نداشتند و بیشتر مقاومت می کردند چون بعثی بودند و در این عملیات تانکها و نفربرها خودرو همه جوره توپ های 110 میلی متری ، تفنگ و سلاح ، خمپاره انداز و مهمات که بچه ها از جابجا کردن اینها خسته شدند و سلاحهای آتش زا که برای اولین بار می دیدیم و دستشان فلج می شد در وقت استفاده از اینها ( انشا،الله ) که وقتی شلیک می شد مانند آتش به جان رزمندگان می چسبید، انواع ماشینهای لودر و سنگرسازی ، دستگاههای مخابراتی .

منبع : aga-mehdi.blogfa.com

سه شنبه شانزدهم 6 1389 8:26 بعد از ظهر
این واقعیت که کمکهای تسلیحاتی و اطلاعاتی کشورهای عربی به عراق در جریان جنگ تحمیلی علیه ایران اگر از کمکهای نظامی کشورهای غربی و اروپایی بیشتر نبوده کمتر هم نبوده است، بر هیچ کس پوشیده نیست.

بسیاری از کشورهای عربی با استفاده از برخی تعبیرها و تفسیرها از جمله اظهارنظر ملک حسین، شاه سابق اردن در سال ‌١٩٨٠ میلادی که گفته بود، ”عراق کشور عربی و برادر ماست که نباید مورد هیچ‌گونه تهدید خارجی قرار گیرد و یا آسیبی از هر منبع که باشد به آن برسد“ و همچنین اعمال فشارهای سیاسی و نظامی از سوی آمریکا، سیل کمکهای نظامی‌شان را به عراق در طی هشت سال جنگ علیه ایران سرازیر می‌کردند.

بی شک بررسی میزان این کمکها و پرداختن به آمار و ارقام موجود در این زمینه از واقعیتهای تلخی پرده بر می‌دارد که گذشته از هر چیز میزان اعمال نفود و فشار آمریکا بر کشورهای عربی را به خوبی نشان می‌دهد. با توجه بر فرا رسیدن آغاز هفته‌ی دفاع مقدس و سالروز آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، (‌٣١ شهریور ‌١٣٥٩ ـ ‌١٩٨٠) پرداختن به منظری جدید در خصوص عوامل پشت پرده این جنگ، از جمله حضور قدرتمند نظامی و مالی جهان عرب در پشت عراق در قالب ارسال کمکهای نظامی و همچنین فروش تسلیحات پیشرفته‌ی نظامی و همچنین کمک‌های مالی به این کشور، بیش از پیش عدم وجود توازن نظامی در این جنگ و نابرابری تسلیحاتی موجود میان عراق و ایران را به روشنی نمایان می‌سازد.

کمکهای کویت و عربستان به عراق کشورهای عربی به ویژه کویت و عربستان با ارسال کمک‌های مالی و نظامی شان به عراق بخشی از هزینه‌های این کشور را در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران متحمل می‌شدند. برابر گزارش محرمانه‌ای که در آن مقطع زمانی منتشر شد، دو کشور یاد شده در مجموع ‌٢٥ تا ‌٥٠ میلیارد دلار را به صورت قرض یا وام بلاعوض در اختیار عراق قرار دادند.

بعدها، پس از بروز اختلاف میان عراق و کویت و اظهارات مقامهای عراقی مبنی بر ”جنگ با ایران به تنهایی“،ابوغزاله، معاون اسبق رییس جمهور و وزیر دفاع مصر، ادعای عراق را به عنوان یک دروغ بزرگ تعبیر کرد و گفت: ”تنها کویت و عربستان بیش از ‌٦٠ میلیارد دلار به عراق کمک کردند.“ فهد پادشاه عربستان نیز در سخنانی اظهار کرده بود، ”اگر عراق می‌گوید افرادش را فدا کرده است، ما نیز با پول، سلاحهای پیشرفته و همکاری بین‌المللی در این فداکاری(!) سهیم بوده‌ایم“ (‌١). وی اقدامات رهبری عراق را نشان ناسپاسی نسبت به حمایتهای نظامی عربستان ذکر کرد.

هم زمان، ”شیخ الصباح“ سفیر کویت در واشنگتن نیز در پاسخ به اظهارات عراقی‌ها گفته بود : ”کویت ‌١٤ میلیارد دلار کمکهای نقدی و بیش از ‌١٦ میلیارد دلار از طریق کمکهای خدماتی و غیره به ماشین جنگی عراق مساعدت کرده است ؛ کویت در زمان جنگ بیش از نیاز نفت صادر می‌کرد تا به صدام در جنگ کمک کند.“ بعدها کویتی‌ها اذعان داشتند، افزون بر کمکهای مالی، پایگاه نیروهای هوایی در اختیار عراق قرار دادند که همین امر به عراقی‌ها برای حمله به جزیره‌ی خارک، پایانه‌های نفتی ایران و نفت‌کش‌ها کمک شایانی کرده بود. عراقی‌ها تجهیزات و مواد خامی را که برای حملات نظامی به ایران نیاز داشتند؛ از ‌٢٠٠ شرکت در ‌٢١ کشور جهان به دست می‌آوردند. غربی‌ها در نظر داشتند با کمک به عراق از برتری نظامی ایران و تغییر موازنه به سود آن جلوگیری کنند.

در نتیجه، این کمک‌ها همراه با حمایتهای مالی کشورهای عرب حاشیه‌ی خلیج فارس به ویژه عربستان و کویت، قدرت زمینی عراقی‌ها را بهبود بخشید و آنها توانستند با تکیه بر سلاحهای فرانسوی و روسی توان هوایی‌شان را افزایش دهند. (2) نگاهی به وامها و کمکهای اقتصادی خارجی دولت کویت به عراق در طی سالهای جنگ نشان می‌دهد که کویت یکی از عمده‌ترین وام‌دهندگان به عراق بوده است. کارشناسان هزینه‌ی جنگی عراق را ماهانه بین ‌٦٠٠ میلیون تا یک میلیارد دلار برآورد می‌کردند؛ در حالی که ارز حاصل از صدور روزانه ‌٨٩٣/١میلیون بشکه نفت به قیمت متوسط ‌١٢ دلار برای هر شبکه در سالهای پایانی جنگ، رقمی در حدود ‌٦٨١ میلیون دلار در ماه بود و این حتی تکافوی هزینه جنگی عراق را نمی‌کرد. از این جهت مشارکت کشورهای عربی به ویژه کویت و عربستان در جنگ تحمیلی و حمایت از عراق به خوبی آشکار می‌شود.

فهرست برخی از کمکهای کویت و عربستان به عراق در طول جنگ تحمیلی

‌١ـ در اوایل سال ‌١٣٦٠ مطبوعات کویت گزارش دادند که کویت و عربستان قرار است یک وام شش میلیارد دلاری در اختیار عراق قرار دهند. سهم کویت از این مبلغ، دو و سهم عربستان چهار میلیارد دلار تعیین شده بود.
‌٢ـ هفت ماه پس از اعطای وام نخست کویت به عراق، در تاریخ ‌١٩/٨/١٣٦٠ گزارشی مبنی بر واگذاری یک اعتبار ‌٧/٤ میلیون دلاری از سوی کویت به دولت عراق منتشر شد.
‌٣ـ در تاریخ ‌٩/١/١٣٦٥ نیز واحد مرکزی خبر در تهران گزارش داد که دولت کویت در ادامه حمایت مالی‌اش از عراق، وامی به مبلغ هشت میلیون و ‌٩٠٠ هزار دینار کویتی به عراق خواهد پرداخت.
‌٤ـ کویت و عربستان توافق کردند که از سال ‌١٩٨٢ عایدات صدور نفت از منطقه‌ی بی طرف (روزانه ‌٣٠٠ الی ‌٣٥٠ هزار بشکه) به حساب عراق ریخته شود. این توافقنامه تا سال ‌١٩٨٦ اعتبار داشت و عراق درصدد تمدید آن برای یکسال دیگر بود.(‌٢) کمکهای اردن به عراق در طول جنگ تحمیلی اردن که از پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روابطه حسنه‌ای با ایران نداشت، روابط بسیار نزدیکی با عراق برقرار کرده بود. پس از کنفرانس سران کشورهای عربی در بغداد و تونس، روابط بین عراق و اردن روز به روز نزدیکتر و عمیق‌تر شد؛ تا آنجا که ملک حسین صراحتا به نفع عراق و علیه ایران موضع‌گیری کرده و با کمکهای سیاسی، اقتصادی و نظامی فراوان‌اش از جمله اعطای وامهای چند میلیون دلاری به عراق، حمایت و پشتیبانی‌اش را از این کشور اعلام کرد. در طول جنگ هشت ساله بین ایران و عراق، تنها سیستم حمل و نقل به عراق از طریق اردن صورت می‌گرفت. در این چهارچوب شبکه‌ی حمل و نقل وسیعی بین دو کشور ایجاد شد و بندر عقبه این کشور برای حمل و نقل سلاح و تجهیزات نظامی سبک و سنگین در اختیار عراق قرار گرفت. به علاوه ملک حسین که نطامیان اردن را برای سرکوبی مردم مسلمان ایران به عراق گسیل داشته بود، در نطقی اظهار داشته بود: ”اگر ضرورت ایجاب کند نیروهای بیشتری را به عراق اعزام خواهیم کرد.“ بی شک تنها توجه به گوشه‌هایی از اظهارات ملک حسین در جریان برگزاری جلسه‌ی عادی کابینه‌ی اردن در تاریخ ‌٢/١/١٣٥٩ (‌١٩٨٠) موضع آن کشور را در قبال جنگ در حال وقوع بین ایران و عراق، نشان می‌داد: ”وظیفه‌ی اعراب است که برای وحدت خود و جلوگیری از سرایت خطرات، هرکجا که باشد همکاری کنند، ما وظیفه داریم که جهان اسلام را آرام و قرین همبستگی داشته باشیم؛ ما به عنوان کشوری عربی نباید اجازه دهیم هیچگونه تجاوزی از هر مصدر که باشد به هیچ جزیی از خاک عراق صورت گیرد.“ (‌٤) در مجموع بسیاری از آمارها و گزارشها در خصوص حمایت جهان عرب و برخی از کشورها از جمله کویت، عربستان و اردن از عراق در جریان جنگ تحمیلی علیه ایران، به روشنی نشانگر آن است که عراق از جنبه‌های چشمگیر نظامی و اقتصادی از حمایت بی‌دریغ بسیاری از این کشورها، بهره‌مند بوده است. یادآور می‌شود که در کنار حمایت‌های مالی و نظامی که این کشورها از عراق داشتند؛ حمایت‌های بسیار سیاسی نیز در ارگانهای بین‌المللی و همچنین از نظر تبلیغاتی دولت‌های عرب از عراق صورت می‌دادند که خود نیازمند یک بررسی مستقل و مجزا می‌باشد.همچنین تعدادی از کشورهای منطقه‌یی نیز حضور مستقیم در جنگ داشتند و با اعزام نیروهای خود به عراق رژیم بعثی را در مقابل ایران حمایت می‌کردند به گونه‌ای که با گذشت بیش از یک دهه از پایان جنگ، چند روز پیش حسنی‌ مبارک، رییس جمهور مصر اعتراف کرد که ‌١٨ هزار سرباز مصری در کنار بعثی‌ها در مقابل ایران می‌جنگیدند.

منابع:

1- درودیان، محمد، پایان جنگ: سیری در جنگ ایران و عراق، تهران: انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ‌١٣٨٠، صفحات ‌٣١، ‌٣٢.

2- رودباری، سواء فیلی، کتاب سبز کویت، تهران: وزارت امور خارجه، ‌١٣٧٥ صفحات ‌١٦٢ و ‌١٦٣

3- مناقبتی، محمدرضا: کتاب سبز اردن، تهران: وزارت امور خارجه، ‌١٣٧٥، صفحات ‌٨٧ و ‌٨٨

4- سایت اینترنتی خبرگزاری دانشجویان ایران(تاریخ: ‌٢٤/٠٦/١٣٨٢، ساعت: ‌٤:10:41)

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:41 بعد از ظهر

مقدمه
در جریان منازعات کم شدت، همواره بین اختلافات داخلی و وقوع جنگ میان کشورها رابطه مستقیمی وجود دارد. تقریباً در هر دوره تاریخی، وجود اوضاع ناآرام داخلی قدرت های خارجی را برای مداخله وسوسه کرده است.

در جریان وقوع انقلاب در یک کشور، گروه های انقلابی ضعیف یا گروه هایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم شدن در قدرت سیاسی موفق نشده اند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم می پردازند و در این راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود در این مبارزه، می کوشند حمایت کشورهای خارجی و گروه های مخالف برانداز در یک کشور، برای کشورهای ثالثی، که در برابر آن کشور نیات توسعه طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به شمار می آید. در منازعه بین دو حکومت، گروه های مخالف در هر یک از دو کشور، وسیله دستیابی اهداف و استراتژی طرف مقابل قرار می گیرد، در چنین حالتی، گروه های مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره می زنند و تمام امکانات محلی قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار می گیرند.

طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروه های مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب در اوایل جنگ و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله درصدد بهره برداری از آنها علیه جمهوری اسلامی برآمد. در این میان، به دلیل آن که از میان گروه های مزبور همکاری منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است در زیر به بررسی آن می پردازیم.

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین خلق ایران که پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت، یکی از کانون های مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این سازمان با ساختار تشکیلاتی منظم و نیز برخورداری از امکانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و تظاهر به گرایش های اسلامی توانسته بود، افراد زیادی را جذب کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت طلبی رهبران گرایش های غیردینی آنها آشکارتر شد. با جبهه گیری نیروهای انقلابی در برابر آن، این سازمان به تدریج به مخالفی برانداز در برابر نظام اسلامی ایران تبدیل شد و در آشفتگی هایی که پس از انقلاب پدید آمد، نقش محوری را ایفا کرد. این سازمان با موج تروری که در اوایل انقلاب به راه انداخت، بسیاری از افراد و شخصیت های وفادار به امام(ره) وانقلاب را به شهادت رساند. بحث برانگیزترین اقدام این سازمان، همکاری با رژیم عراق در تهاجم این کشور علیه ایران بود؛ خیانتی که به آسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.

در این مقاله، سعی می شود فعالیت ها و اقدامات سازمان منافقین، طی جنگ ایران و عراق بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. در این راستا، نخست، در مبحث جداگانه ای فعالیت های این سازمان از زمان شکل گیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملکرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

الف) مواضع و عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از آغاز شکل گیری تا آغاز جنگ تحمیلی

در حالی که کودتای 28 مرداد، فضای سرد اختناق را بر کشور حاکم کرده بود و هرگونه فعالیت مسالمت آمیز مخالفان سیاسی رژیم با واکنش خشن روبه رو می شد، سرکوب قیام پانزده خرداد 42 مهر پایانی بر مبارزه علنی و مسالمت آمیز بود. در این زمان، مشی مسلحانه در میان گروه های مختلف سیاسی با ایدئولوژی های گوناگون اعم از ملی، مذهبی و غیرمذهبی جا افتاده بود، به طوری که هیئت های مؤتلفه و حزب ملل اسلامی از میان نیروهای مذهبی، چریک های فدایی خلق، حزب توده و چند گروه دیگر چپ از میان نیروهای غیرمذهبی به مشی مسلحانه روی آورده بودند. در شهریور ماه 1344، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان تأسیس شد. این سه تن از اعضای سابق نهضت آزادی ایران و از فارغ التحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یک سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامه های سازمان همت گماشتند. سازمان با توجه به پیروزی های انقلابیون مارکسیست در چین و کوبا به مطالعه آثار رهبران انقلابی، مانند مائو، چه گوارا و رژیس دبری پرداخت. هر چند این سازمان ایدئولوژی اسلام را به عنوان تئوری راهنمای عمل خود برگزیده بود، اما مطالعه برخی از متون مارکسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تأثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حق شناس، دو تن از فعالان سازمان، درباره ایدئولوژی آن می گویند: «منظور اصلی ما ترکیب ارزش های والای مذهب با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام راستین با تئوری های تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد». در واقع، آنان اسلام را از دیدگاه مارکسیسم تجزیه و تحلیل می کردند. بر همین اساس، امام خمینی(ره) در همان سال های مبارزه از تأیید سازمان خودداری کردند و به روایت حجت الاسلام سید محمود دعایی، امام پس از گفت و گو با حسین روحانی، نماینده سازمان و مطالعه کتاب راه انبیا راه بشر فرمودند: «اینها ضمن این کتاب می خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام». با آغاز سال 1347، اعضای سازمان برای تدارک عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها بدین نتیجه رسیده بودند که نبرد مسلحانه در شهرها از روستاها مناسب تر است. اعضای گروه در خانه های تیم زندگی می کردند از طریق برخی از بازاریان تغذیه مالی می شدند. هم چنین عده ای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به کشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادی بخش فلسطین ارتباط برقرار کردند. در حالی که سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اکثریت نیروهای اعزامی به پایگاه های فلسطینیان بود، واقعه سیاهکل در بهمن ماه سال 1349 از سوی چریک های فدایی خلق رخ داد، از همین رو، مجاهدین خلق(منافقین) در اجرای عملیات نظامی تعجیل کردند. به نظر می رسد سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک گروه نظامی که می کوشد اسلام را با نظرات مارکسیستی سازگار کند. از این که در عرصه عمل، از یک گروه نظامی مارکسیست عقب بماند، احساس حقارت می کرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال 1350 برگزار شد و احکام صادره نشان دهنده برخورد قاطع رژیم با این حرکت بود؛ به طوری که دوازده تن به اعدام، شانزده تن به زندان ابد، یازده تن به زندان های ده تا پانزده سال و 25 تن به زندان های یک تا ده ساله محکوم شدن . "از میان محکومان به اعدام، دو تن به نام های بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هر چند درباره نجات رجوی گفته شد که بر اثر مساعی برادرش کاظم رجوی، عده ای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامه ای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود که ارتشبد نعمت الله نصیری، ریاست ساواک، در نامه ای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی کرد و خواستار تجدید نظر در حکم صادره برای وی شد. بدین ترتیب، مسعود رجوی عامل ساواک در زندان رژیم به عنوان یک مبارزه باقی ماند تا سال های بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.

سازمان در فاصله زمانی سال های 1352 تا 1354 به عملیات های مختلفی دست زد که نبرد خیابانی، بمب گذاری در اماکن مهم دولتی، ترور شخصیت های نظامی و ... را شامل می شد. در حالی که سازمان علی رغم ضربات پی درپی رژیم در مقابل حمایت گروه های گوناگون اجتماعی به حیات خود ادامه می داد، از درون خود آن، ضربه مرگ آوری بر پیکره اش وارد آمد. در مهرماه سال 1354 گروهی از مجاهدین در بیانیه ای، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام کردند که: «اینک، دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است». بدین ترتیب، مارکسیسم را انتخاب که به اعتقاد آنها، «راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است». این تغییر مواضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد. در حالی که مجاهدین وفادار به ایدئولوژی اسلامی، مجاهدین وفادار به مارکسیسم را فرصت طلب و اپورتونیست می دانستند، مسعود رجوی فرصت طلبانه خود را از این درگیری ها دور نگه داشت و برای حفظ خود وجود

وجود اختلافات داخلی و گروه های مخالف برانداز در یک کشور، برای کشورهای ثالثی که در برابر آن کشور نیات توسعه طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به شمار می آید

کوشید. وی و طرفدارانش در ضدیت با گروه های مذهبی و نزدیکی با ایدئولوژی مارکسیسم چیزی از انشعابیون مارکسیست کم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی بیشتر از طرف آنها صورت می گرفت. بدین ترتیب، سازمانی که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تأسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و بجز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهمی دیگری را انجام دهد، به طوری که حتی از حرکت های توده ای سال های 1356 و 1357 نیز عقب ماند و تنها در روزهای پایانی رژیم با حمله به اسلحه خانه ها و پادگان ها توانست مقدار درخور توجهی سلاح برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن به دست آورد.

مواضع و عملکرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی که به همراه دیگر اعضای سازمان از زندان آزاد شده بود، به سازماندهی سازمان مجاهدین خلق پرداخت. افرادی که مجددا به بازسازی سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوی وی را به عنوان نخستین عضو کادر مرکزی سازمان، مناسب ترین فرد برای رهبری تشخیص دادند. نخستین مخالفت جدی سازمان با نظام جمهوری اسلامی عدم شرکت در انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. آنان در حالی که با تحریم انتخابات، خود را از یک مبارزه دموکراتیک کنار کشیده بودند، با اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری رجوی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی وارد عرصه شدند. با چنین سابقه ای، این نیروها با کاندیداتوری مسعود رجوی کوشیدند تا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، در حالی که قانون اساسی نظام را قبول نداشتند. از همین رو، امام خمینی(ره) اعلام کرد کسانی که در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرده اند، حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را ندارند. ایشان با این اعلام منطقی، در واقع، به نیروهای معاند هشدار داد که سعی نکنند شیوه بازی دموکراتیک را نادیده بگیرند. اما علی رغم ادامه کارشکنی های مجاهدین در مقابل نظام نوپا به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی داده شد. در این میان، سازمان وزنه واقعی خود را در جامعه دریافت، چرا که هیچ یک از 25 کاندیدای نمایندگی آنها به مجلس راه نیافتند.


ب) عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی

عملکرد سازمان به منزله یک نیروی مخالف در حد و اندازه ای بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیل ها، مواضع و نشریات سازمان بهره بردای می کرد؛ اقدامی که موجب شد تا منافقین براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل آن واکنش نشان دهند و سخنگوی آنان به عراق هشدار دهد که «مجاهدین را سبب ترفندها و معامله گری های سیاسی خود قرار ندهد»، چرا که به قول سازمان، آنان قبلاً رژیم عراق را آزمون بودند و «وقتی با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون ترقی خواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنان موضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست».

سازمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موضع فریبکارانه ای را اتخاذ کرد، بدین ترتیب که در اعلامیه های آغازین خود، ضمن محکوم کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه ها به تجویز مقامات کشور منوط دانست. با این همه، هفت روز پس از این، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهه های جنگ خبر داد. کم تر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان 41 نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ 27 آبان ماه سال 1359 این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان حکمی در مورد خروج گروه های سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این شهر را صادر کرده و برای این کار 24 ساعت مهلت داده است تا آن جا که به مجاهدین خلق مربوط است، در واقع، این حکم آخرین حلقه از سلسله فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردم بوده اند، وارد می شود». آنان در حالی مدعی حضور در جبهه ها بودند که اساساً در تحلیل هایشان این جنگ را جنگ ارتجاعی و ناعادلانه ای می دانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب [و] انگیزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهای مرزی است به اعتقاد رهبران مجاهدین، «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علی رغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد قادر است که مسائلش را حل نماید». آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنی صدر که طرفدارانش سرنوشتی همچون مجاهدین یافته بودند، نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبهه ها معرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنی صدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان. سلسله حوادث داخلی که به غائله 14 اسفند ماه سال 1359 منجر شد، چهره واقعی مجاهدین را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنی صدر به مناسبت گرامی داشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهراان، مجاهدین به همراه دیگر طرفداران رئیس جمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از این واقعه، مجاهدین که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده می دانستند، جمهوری اسلامی را به خشونت های تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند. دوازده روز بعد از واقعه 14 اسفند، مسعود رجوی در پیام زود هنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندان کاری های مفرط سیاسی، بی کفایتی در برخورد با مسائل بین المللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است) مضافاً بر همه، شقه سازی های نفاق افکنانه در صفوف خلق، کار را به آن جا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوس های جاه طلبانه خود در خاک میهن ما بیفتد». در این پیام، رهبر سازمان ادعاهای دروغین سازمان متبوع خود را مبنی بر شرکت در جنگ برملا کرد؛ زیرا، به اعتقاد آنان، ایران جنگ را آغاز کرده بود. بدین ترتیب، موضعگیری های بعدی مجاهدین عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوب های ملی را نشان داد.

پس از جریان 14 اسفند، امام خمینی(ره) در تاریخ 26 اسفند هیئتی را مأمور رسیدگی به اختلافات رئیس جمهور و دولت و مجلس کرد، اما بنی صدر و مؤتلفینش از جمله مجاهدین درصدد بودند تا همچون 14 اسفند غائله دیگری را بیافرینند. از همین رو، تصویب قانون قصاص بهانه ای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراض آمیز فراخواند و گروه های مخالف دیگر از جمله مجاهدین آن را فرصت مهمی بدانند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب طی پیامی در تاریخ 25 خرددا ماه سال 1360 اعلام کردند: «واجب است مردم به بیرون بیایند نگذارند که ضداسلام راهپیمایی نمایند». بدین ترتیب، روز25خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که مجاهدین همواره خواهان آن بودند، اما نتیجه آن مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم در ادامه رفراندوم جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن بود. از همین رو، سازمان از 30 خرداد ماه سال 1360 وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی شد.

به اعتقاد نظریه پردازان سازمان، پایان این فاز به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع بینانه از رژیم و آشتی ناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضد خلق، پس از 30 خردادماه، قاطعانه استراژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین کننده و فاز یک تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم». سازمان در حالی به این فاز روی آورد که رؤسای آن می دانستند در این مرحله، تنها می توانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنی صدر پیش از فرار به خیال آن که مجاهدین نیروی درخور توجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج کرده و با آزاد کردن منطقه ای از تهران و مستقر شدن در آن با رادیوی موج مبنی بر این که نیروی ده هزار نفری در کار نیست، در واقع، حکایت از آگاهی مجاهدین از عمق نفوذشان در جامعه داشت. بدین ترتیب بنی صدر شد راه باطلی که با مجاهدین آغاز کرده بود، با اقامت در خاک بیگانه ادامه دهد.
از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق

بین صدر و رجوی پس از فرار از ایران در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) و سازمان چریک های فدایی خلق نیز به آنها پیوستند. بسیاری از این سازمان ها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد و پس از سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان از همه شاخص تر بود. از همین رو، مجاهدین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به جای اصلاح اشکالات و رفع کمبودهای خود که مورد انتقاد سایر اعضای شورا بود، به ایجاد سازمان ها و گروه های تابع خود در شورا اقدام کرد، با این خیال که در عرصه افکار بین المللی، ترکیب گسترده ای از نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه را که در شورا عضو هستند، به نمایش بگذارد. طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنی صدر به عنوان رئیس جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند. نکته جالب این که آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروه های عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی که این امر موجب اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که با کنار گذاشتن لفظ اسلامی در مقابل اعتراضات مؤتلفینشان وعده سرنگونی سریع جمهوری اسلام را طی دو سه ماه می دادند و از متحدان خود می خواستند که اعتراضاتشان را برای مجلس مؤسسان قانون اساسی بگذارند. گذشت زمان باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست تر کرد تا آن جا که به گفته مهدی خانبابا تهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا در مقابل تعیین دوره سرنگونی جمهوری اسلامی پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی توانم به این سؤال جواب بدهم؛

چون، مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم و در میان نیروهایمان حلقه مفقوه ای داریم که مشغول یافتن و وصل آن به سازمان هستیم». به مرورس، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که دررژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را باآن پیوند دهد. رهبر سازمان از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به عنوان یک نیروی اپوزیسیون می تواند با زیاده خواهی های عراق همراه کند، به طوری که وی در مصاحبه خود در آذر ماه سال 1360 با مجله الوطن العربی می گوید: «مشکل شط العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام] خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده است. به نظر ما، شط العرب متعلق به عراق است». مسئله مطرح کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ اتهامی بود که سازمان در تحلیل های سری خود در همان نخستین ماه های جنگ مطرح می کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی تا جایی پیش می رود که از تمامیت ارضی ایران چشم می پوشد و به طور شگفت انگیزی، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق می داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری اش در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبه ای با مجله ساوت انگلستان خود را در نقش نیروی آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور می کند و می گوید: «ما برای استقرار صلح برمبنای عدم مداخله در عراق آماده ایم». رجوی افزون بر ارسال پیام های محبت آمیز برای رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند. مجاهدین به صورت بحث های جداگانه این مسئله را در جلسات شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند که گروه های دیگر عضو شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند. پس از زمینه سازی های

لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند.

بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب و شتم مخالفان و آخر الامر عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحله ای که برگشت ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی شان را داشتند.

طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست جمهوری یا نخست وزیری ایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی که بنی صدر خود را رئیس جمهور منتخب مردم می دانست و به عنوان رئیس جمهور در اتاق نزدیک مذاکره نشسته بود، این حرف را می زد. معنی چنین سخنانی این بود که دولت عراق رچوی را منهای بنی صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود که «عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با در نظر گرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملت های ایران و عراق عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده است». رجوی با این ملاقات خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور کرد از این زمان به بعد، مسئولیت برقرار صلح را به عهده گرفت. وی که ادعا می کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز فریاد خوشحالی سرداده اند، در فراخوان هایش کوشید تا از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.

پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق اهداف زیر رادنبال می کردند: نخست این که از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی ای که با ایران داشت، بهترین و آسان ترین مسیر برای نفوذ گروه های عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم آن که، سازمان با بهره گیری از کمک های مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق می توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخور توجهی افزایش دهد. از سوی دیگر، دولت عراق علاقه مند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیات های خرابکارانه، انجام ترور شخصیت ها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه های جنگ بهره برداری کند. به دنبال این سیاست، پایگاه های منافقین که تعداد آنها را هفده پایگاه بر شمرده اند، در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تأسیس شد. اصلی ترین پایگاه آنها به نام اشرف در صد کیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده بود. بدین ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست هزار نیرو را در قالب ارتش به اصطلاح آزادی بخش ملی سازماندهی کرد. این سازمان هم چنین، از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخور توجهی را جمع آوری کند، اما با وجود این امکانات، بغیر از مرحله پایان جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال 1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که با دادن تلفات فراوانی به عقب نشینی مجبور شدند.

عمده فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت ساله را می توان اعزام گروه هایی برای انجام عملیات های ترور و خرابکاری، به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعه سازی برای تحت الشعاع قرار دادن حمایت های مردمی از جبهه ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین حضور گسترده ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت می گرفت. هم چنین، آنها به عنوان نیرویی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیام های مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده دار بودند، به طوری که در سرکوب شرش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده ای را ایفا کردند و در این راستا، جنایت های بی شماری را مرتکب شدند. آنها با اطلاعات نظامی با ارزشی، که از تحرکات نظامی نیروهای نظامی ایران و مختصات دقیق پایگاه های نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمک های ارزشمندی را برای دستیابی به اهداف نظامی رژیم بغداد به آن ارائه کنند.

عملیات مرصاد

تا پایان جنگ همکاری تنگانگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سؤال رفت و چشم انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصاً سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد. برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامید کننده و حضور آن در عراق برای رژیم بعث دردسر آفرین به نظر می رسید؛ بنابراین، سازمان به خیان یکسره کردن کار جمهوری اسلامی به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیت های به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پایان جنگ را نزدیک می دید، درصدد برآمد تا عقب ماندگی های خود را در طول جنگ جبران کند و با اشغال مجدد اراضی ایران و به اسارت گرفتن نیروهای ایرانی، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند، از این رو، هنگامی که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولت ها محکوم شد و داعیه صلح طلبی این کشور زیر سؤال رفت، آنان به عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند. هر چند سازمان کاملاً تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی اش علیه ایران به عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر این که یک ماه پیش از این، پس از تصرف مهران، ارتش عراق این منطقه را به نیروهای مزبور سپرده بود. از سوی دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی توانستند با طرح شعار صلح طلبی خود را در افکار عمومی جهانیان به عنوان تنها طرف برقرار کننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق قابل پیش بینی بود و در واقع، آنها سال ها پیش از این انتحار سیاسی کرده و در این زمان، به صورت یک نیروی نظامی مزدور همچون فالانژهای لبنان درآمده بودند.

در سوم مردادماه سال 1367، هم زمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند. آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان بندی شده 33 ساعته با بهره گیری از 25 تیپ که مجموعاً چهار تا پنج هزار نفر را در بر می گرفتند، در پنج مرحله، از شهرهای سرپل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام] خمینی است». هم زمان در یکی از رسانه های غربی نیز استراتژی منافقین ایجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از پایان جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.

رهبر سازمان که هنوز نمی خواست باور کند که دیگر

به عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانه ای برای اتلاف وقت اعلام کرد، از همین رو، معتقد بود که : «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع الوقت بیابد از امضای قرارداد صلح طفره رود». براساس تحلیل های سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست بر می داشت که به مرز فروپاشی می رسید؛ موضوعی که در حال حاضر، به دلیل آن که به پذیرش صلح مجبور شده است، امکان پذیر می باشد. از همین رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گردهم آمدند و هم زمان، به تشکیلات درون زندان های ایران اطلاع داده شد که به زودی جمهوری اسلامی فرو خواهد پاشید؛ بنابراین، برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندان ها آماده باشند. عملیات فروغ جاویدان با 25 تیپ آغاز شد. هدایت عملیات مزبور را مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها بر عهده داشت. در این عملیات، برای هر یک از محورها به تناسب اهمیت مأموریت یک یا دو تیپ در نظر گرفته شده بود که فرماندهان و حوزه عملیات آنان بدین قرار بود:

1) مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد غرب؛

2) ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه؛

3) محمود مهدوی، فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان؛

4) مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین؛ و

5) محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران.

دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل 120 دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد میلی متری، سی قبضه توپ 122 میلی متری، 150 قبضه خمپاره چهارصد میلی متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی قبضه توپ 106 میلی متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می کرد. هم زمان با پیش روی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاه های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و هم چنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوا نیزوز در کرمانشاه را بمباران کردند. یک روز بعد از حمله، یعنی در 4 مرداد ماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به زودی به تهرانوارد خواهند شد، اما رؤیای آنان همچون رؤیای صدام در سال 1359 تعبیر نشد دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد با رمز یا علی در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نفرات منافقین به هلاکت رسیدند و تمام تجهیزاتشان منهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد – ملاوی راه عقب نشینی نیروهای منافقین بسته شد. بدین ترتیب، در روز 7 مرداد ماه، دیگر اثری از نیروهای ضد انقلاب در منطقه نبود. طی عملیات مرصاد، 1600 تا 2000 تن از مجاهدین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند. بدین ترتیب، آخرین تیر رژیم بعثی عراق نیز به مؤثر واقع نشد و صدام بدون این که بتواند منطقه ای از ایران را در چنگ یک نیروی وابسته داشته باشد تا از آن طریق بتواند به ایران فشار بیاورد، مجبور شد در 15 مرداد ماه، آتش بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود، چرا که سازمان سال ها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سال ها به آنها اجازه داد تا در پایگاه های خود در داخل خاک عراق باقی بمانند به دلیل همان دیدی بود که عراق به سازمان داشت؛ دیدی که با دید رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان متفاوت نیست: نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.


نتیجه گیری

آخرین نکته ای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به راحتی هم وطنان خود را به قتل می رسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده است، همکاری می کنند؟ در پاسخ باید گفت در واقع، آنچه این روند جدایی را موجب شد در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ ایدئولوژی ای که ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژی ها راداشت، از همین رو، اعضای سازمان را به مطلق انگاری دچار کرد، به طوری که در این مطلق انگاری، هر کس جز خود را در مسیر باطل دیدند. التقاط در اندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان روز نخست تشکیل، بدان دچار شد؛ نکته ای که یکی از حمید شوکت در کتاب نگاهی از درون به جنبش چپ ایران به هوبی آن را گوشزد کرده است: «خطای دیگر مجاهدین قضیه التقاطی بودن مجاهدین در جهان بینی است که در این زمینه هم، دچار یک توهم شده اند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به گونه ای سخن می گوید که گویی مرجع گروه های چپ ایران نیز هست و در مورد مسائل مارکسیسم – لنینیسم با هر مقوله دیگری دارای حق فتواست. این رفتار در برخورد با ملیون نیز دیده می شود. آنها در برخورد با ملیون نیز به گونه ای سخن می گویند که گویی وارث غیر مستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند.

در زمینه اسلام مسائل مذهبی که که خود را راستین تر از دیگران می دانند. اینها همگی نشان انحصار طلبی در اندیشه مجاهدین استو امر چنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبش ها و گرایش های سیاسی ایران می پندارند».

البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در رأس چنین سازمانی، نمی تواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.

در واقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود، چرا که آنان پس از افتادن به دامان عراق از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدند و فرصت هر گونه بازگشت را از خود گرفتند. امروز، سازمان مانند بیمار محتضری است که سرنوشتش به سرنوشت بیمار در حال احتضار دیگری پیوند خورده است. از همین رو، این روزها در جراید می خوانیم که سازمان مجاهدین با اندک طرفدارانش در عراق در پی جایی برای استقرار است.

پایان
رضا بسطامی

منبع:مجله نگین ایران
سایت تبیان

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:32 بعد از ظهر

در آستانه سفر وزیر امور خارجه ایران به کویت
از یاد نمی‌بریم که به‌ رغم کمک‌های بی دریغ کویتی‌ها و همراهی بی‌شائبه آنها با صدام در جنگ 8 ساله، جمهوری اسلامی ایران در عین اقتدار، کریمانه ازاین خطا چشم پوشید و در جریان اشغال کویت توسط صدام، نه تنها اولین کشوری بود که این اشغال را محکوم کرد، بلکه به انحاء‌ مختلف به کویتی‌ها نیز برای رهایی از مشکلاتشان یاری رساند.


در آستانه سفر وزیر امور خارجه ایران به کویت
از یاد نمی‌بریم که به‌ رغم کمک‌های بی دریغ کویتی‌ها و همراهی بی‌شائبه آنها با صدام در جنگ 8 ساله، جمهوری اسلامی ایران در عین اقتدار، کریمانه ازاین خطا چشم پوشید و در جریان اشغال کویت توسط صدام، نه تنها اولین کشوری بود که این اشغال را محکوم کرد، بلکه به انحاء‌ مختلف به کویتی‌ها نیز برای رهایی از مشکلاتشان یاری رساند.
هیچ شهروند ایرانی کمک‌های هنگفت مالی،‌ سیاسی، تبلیغاتی و لجستیک کویت به صدام در جریان جنگ تحمیلی را از یاد نمی‌برد. متقابلا نیز بعید بنظر می رسد کویتی‌ها کمک ها و الطاف ایران را چه در زمان اشغال و چه پس از آن از یاد برده باشند. کما این که مقامات کویتی در مناسبت های مختلف رسما و علنا از این موضوع تشکر وتقدیر کرده اند.
حال چه شده که به یکباره مطبوعات کویت بلندگوی تبلیغاتی آمریکایی‌ها در منطقه شده و همانطور که در زمان جنگ تحمیلی، با محاسبات اشتباه خود گاه جلوتر از صدام نیز حرکت می کردند، این بار نیز با همان محاسبات غلط در منطقه خلیج فارس حتی از آمریکا هم جلوتر افتاده و تلاش دارند منطقه را ملتهب نشان داده و اب در آسیابدشمن می ریزند و سوال برانگیزتر آنکه بزرگان کویت نیز نه تنها اقدام قاطعی در برابر این جریان انجام نمی دهند بلکه گهگاه با برخی اظهارات و تصمیمات جنجال برانگیز به این روند کمک می کنند.
جای تعجب است که چگونه اینان خاطرات تلخ گذشته نزدیک را مرور نمی کند و از رویدادهای زمان جنگ تحمیلی درس نمی گیرد و اجازه می دهند یک جریان شناخته شده و دشمن روابط دو کشور همسایه در این کشور همان رفتارهای گذشته را تکرار کرده و نسبت به این همسایه بزرگوار خود ناسپاسی کند.
اینان با اندکی تأمل در تاریخ گذشته، درخواهند یافت که اگر جنگی در منطقه رخ دهد و هرگونه نا امنی ایجاد شود، اولین کشوری که قبل از ایران متضرر خواهد شد، همین ها خواهند بود.
به هر حال سفر وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به کویت، می‌تواند این ارمغان را برای کویتی‌ها داشته باشد که یک بار دیگر آن‌ها را متوجه اشتباه استراتژیک خود و این بار در همراهی با آمریکایی‌ها کرده و روزهای تلخ اشغال کویت و شیرینی بخشش و همراهی ایران با خود را بیاد آنان آورد تا با واقع بینی و قدر شناسی سیاست های خود را اصلاح کرده و به سوی تامین منافع ملت های منطقه بازگردند.
و به قول روزنامه نگار قطری در مقاله ای با عنوان " از ایران بیاموزیم" گول تکنولوژی آهنی آمریکا را نخورند و بدانند که ایران امروز قدرت منطقه ای است و آمریکا و متحدین وی نیز این واقعیت را دریافته و دیر یا زود به آن اعتراف خواهند کرد.
امیدواریم دوستان کویتی تا دیر نشده روش این عده را اصلاح کرده و اجازه ندهند آنهابه سمتی ببرند که مجددا مجبور به عذرخواهی شوند زیرا معلوم نیست این بار مورد عفو مردم بزرگوار ایران قرار گیرند.
عبدالحسین مشفق: کارشناس مسائل خاورمیانه
منبع: سایت جهان نیوز

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:31 بعد از ظهر

در هفته های گذشته، شاهد سخن پراکنی و موضع گیری برخی روزنامه نگاران کویتی از جمله "احمد جارالله" سردبیر روزنامه "السیاسه" بودیم که به بهانه های واهی، اهانت به مسئولین ایرانی را در راس اخبار خود قرارردادند. موضع گیری بجا و عملی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در برابر این تهاجم مشکوک که می رفت ادای تحرکات نشریات عراقی را در اولین ماه های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آورند، باعث شد تا حتی مقامات رسمی کویت، در برابر آن نویسندگان و مطالب شان، موضع بگیرند.


در هفته های گذشته، شاهد سخن پراکنی و موضع گیری برخی روزنامه نگاران کویتی از جمله "احمد جارالله" سردبیر روزنامه "السیاسه" بودیم که به بهانه های واهی، اهانت به مسئولین ایرانی را در راس اخبار خود قرارردادند. موضع گیری بجا و عملی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در برابر این تهاجم مشکوک که می رفت ادای تحرکات نشریات عراقی را در اولین ماه های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آورند، باعث شد تا حتی مقامات رسمی کویت، در برابر آن نویسندگان و مطالب شان، موضع بگیرند.

گذشته از آن چه اتفاق افتاد و بدون توجه به این که مسئولین سیاست خارجی جمهوری اسلامی چه عکس العملی نشان دادند! کشف و بروز توانایی های مراکز اسنادی و فرهنگی دفاع مقدس، نکته بارزی بود.
موضع گیری ها و مصاحبه های سردار "میرفیصل باقرزاده" به عنوان کسی که در راس بنیادی قرار دارد که وظیفه اش صیانت از حماسه های بر جای مانده از 8 سال دفاع مقدس و نشر آنان است، بسیار جالب توجه و تاثیر گذار بود. دست گذاشتن باقرزاده بر نقطه ضعف اساسی سردمداران کویت مبنی بر افشای حمایت های کویت در دوران تهاجم صدام و حزب بعث به ایران اسلامی، باعث شد تا حاکمان کویت دستپاچه شده و برای در امان ماندن از این افشاگری، به توبیخ مطبوعات هتاک بپردازند.

بدون شک توصیه آن پیر فرزانه حضرت روح الله، که می فرمود بغض و کینه انقلابی خویش را در دل نگه دارید، امروز نمایان تر است. شاید که سردمداران کویت، مصر، اردن، عربستان و ... فراموش شان شده که ملت ایران به خوبی از حمایت های آنان از صدام، از کمک های تسلیحاتی گرفته تا کمک های اطلاعاتی و حتی اعزام نیرو و نفرات برای شرکت مستقیم در جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران، کاملا اطلاع دارند؟
بدون شک آنان که صدام را در حمله به ایران تشویق و همراهی کرده و طی 8 سال سخت، با همه امکانات مادی و معنوی خود، آن جنایتکار جنگی را در فزودن جنایاتش یاری کردند، نه فقط به ملت انقلابی و مسلمان ایران، و نه تنها به ملت مظلوم عراق که بالاجبار در زیر یوغ صدامی می زیست، که در حق ملت های خویش نیز خیانت کردند.

جاری ساختن اموال و دارایی های ملت مصر، کویت، اردن، عربستان و حتی کشورهای اروپایی، به حلقوم کسی که می خواست نقش "هیتلر" عرب را در جهان اسلام و کشورهای عربی بازی کند، و حتی همچون کشورهای عربی، به قربانگاه فرستادن و در معرض آتش و مرگ قرار دادن جوانان شان برای مقابله با عملیات رزمندگان اسلام در بازپس گیری وجب به وجب خاک ایران اسلامی، خیانتی است که ملت ها فراموش نخواهند کرد.
اگر ما امروز اهمیت چندانی به مواضع دیروز حکام عرب نداریم، و چه بسا برخی اعمال شان را بخشیده باشیم، دلیل بر فراموشی آنها نمی شود.

آن بغض و کینه انقلابی که امام راحل بر حفظ آن تاکید داشت، همین است که امروز شیطان صفتان ادای صدام را در ماه های اول پیروزی انقلاب اسلامی درنیاورند و خیال واهی دست اندازی به خاک ایران اسلامی را از کله مریض شان بدر کنند.

امروز که ایران اسلامی مقتدرانه و با پشت سر گذاشتن سال های سخت ولی پر از تجربه انقلاب و جنگ، به پیشرفت های مهم و ارزشمندی در صحنه های علمی دست یافته است و جوانان آن، همچنان بسیجی و جان برکف آماده دفاع از کیان اسلامی خویش هستند، نشخوار کردن آن چه صدام را به دار مکافات رهنمون ساخت، کاری است بس بیهوده.

اگر نبود مقاومت 8 ساله ملت ایران، همین امروز دیکتاتوری صدام همچنان برقرار بود و مصر و اردن و کویت مدافعش بودند و برادر خوانده.

اگر نبود صبر دلیرانه ملت ایران، آمریکا هنوز به صدام برای حمله به همسایگانش اطلاعات می داد.

اگر نبود استواری مردم ایران، معلوم نبود امروز صدام عربستان را مثل کویت، یک شبه نگیرد.

اگر نبود آن جان فشانی رزمندگان اسلام، اتریش و آلمان و خلاصه اروپا، همچنان سلاح شیمیایی به عراق صادر می کردند و همچنان شاهد بمباران شیمیایی همچون روستاها و شهرهای ایرانی "زرده" و "سردشت" گرفته تا "حلبچه" عراق بودیم.

اگر نبود ثابت قدمی ملت ایران، فرانسه همچنان مدرن ترین "میراژ"ها و "سوپراتاندارد"هایش را برای بمباران مردم بی پناه، به عراق صادر می کرد.

امروز، پیکر فرتوت و شکسته "سردار قادسیه" بر دار، باید نماد خوبی برای توطئه گران باشد.
چه خوب است مسئولین فرهنگی کشور بخصوص در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، تابلوهایی از تصویر بر دار شدن دیکتاتور بغداد، برای آن دسته از کج اندیشان که در آرزوی دست یافتن بر خاک و جزایر ایران اسلامی هستند، بفرستند تا در اتاق خواب خویش نصب کنند تا هر گاه ذهن کج اندیش شان خواست که خوابی برای ایران ببینند، آینه عبرت مقابل دیدگان شان باشد.

صرف اعدام صدام کافی نیست. متاسفانه منطقه استعداد بروز صدام در شکل و شمایل مختلف و کوچک تر و حتی شاید بزرگتر! را دارد. چرا که منطقه، صدام پرور است. این که صدام و همدستانش بر دار شوند، کفایت نمی کند. باید که ریشه صدام پروری، دیکتاتور سازی، تحریک و حمایت از ظالمین در حق همه ملل مسلمان، عرب و غیر عرب، خشکانده شود.
تحرکات اخیر نشان از پرورش صدام دارد. همچون تحرکات قبل از تهاجم صدام؛ ولی نه ایران ایران 59 است نه ملت عراق به سادگی آن روز.

و چه زیبا و بجا امام راحل درباره عاقبت صدام می فرمود که صدام یک راه دارد و آن خودکشی است. به راستی چه خودکشی ای بالاتر از این که صدام خود را به دست اربابانش انگلیس و آمریکا، بر دار کرد؟
چه خودکشی از این بالاتر که صدام ملعون، نه تنها خود، که با خباثت تمام، ملت مظلوم عراق را به مرگ، جنگ و نابودی کشاند که هر روز شاهد فجایع وحشتناک به دست تفاله های حزب بعث و سربازان آمریکایی در گوشه گوشه عراق هستیم؟

امروزه همه کشورهایی که زمانی درگیر جنگ بوده اند، از مدافعین گرفته تا متجاوزینی چون آمریکا، مراکز تحقیقاتی، یادمان ها، موزه ها و مراکز پژوهشی ای ایجاد کرده و بر لحظه لحظه نبردهای شان تحقیق و تاکید می کنند. امروزه مراکز دانشگاهی اکثر کشورها، بر روی همین جنگ 8 ساله تحمیلی، آن چنان تحقیقاتی اتنجام داده اند که به جرات باید اعتراف کرد نمونه های آن را در داخل ایران، کم تر می توان مشاهده نمود.
ورود آزادانه محققین غربی، از آلمانی، فرانسوی، هلندی و فنلاندی گرفته تا آمریکایی، برای تحقیق در رابطه جنگ هشت ساله ایران و عراق، باید که برای مراکز علمی و تحقیقاتی ما، زنگ هشدار باشد.

اعزام تیم های تحقیقاتی از سوی "انجمن دوستی ایران و فرانسه" و برگزاری نشست های تخصصی همچون "بررسی خاطره نویسی در جنگ ایران و عراق و در جنگ فرانسه و آلمان" و نمونه های مختلف دیگر، باید مسئولین امر را هشیار کند تا هر چه بیشتر و بهتر به تجهیز و تامین بنیاد حفظ آثار و همه مراکز حفظ و نگه داری و نشر ارزش ها و اسناد دفاع مقدس بپردازند.

امروز که سرمایه های هشت سال مقاومت ملت ایران، و اسناد و ناگفته های جنگ تحمیلی در مراکزی چون بنیاد حفظ آثار و نشر ارز ش های دفاع مقدس، سازمان های حفظ آثار سپاه، ارتش و جهاد سازندگی نگه داری می شود – و انشاالله که در دسترس محققین و پژوهشگران باشد – چرا نباید از این گنج عظیم بهره برد.

بدون شک ایجاد ارتباط تنگاتنگ بین وزارت امور خارجه و دیگر سازمان های ذیربط با بنیاد حفظ آثار، می تواند منشاء خیرات بسیاری در پرده برداشتن از حقایق جنگ تحمیلی باشد.
و این همه، نه با هدف شمشیر از رو بستن برای همسایگان، که برای یاد آوری آنان و به فراموشی نسپردن حقایق است که دیگران تاریخ را به دلخواه و سلیقه خویش تحریف نکنند و ننگارند.

حرکت بنیاد حفظ آثار طی سال گذشته در افشای نقش خائنانه حامیان صدام و بخصوص طی ماه های اخیر که در کویت با عکس العمل جیره خواران صدام همچون "احمد جارالله" و نشریاتی همچون "السیاسه" که به عنوان نریبون صدام علیه ملت ایران به مسموم کردن فضا کمک می کردند، نشان داد که کج اندیشان همچنان بر خیانت خویش پایدارند.

بدون شک، آن گنجی که مقام معظم رهبری همواره در سخنان شان بر کشف و حفظ آن تاکید نموده اند، نه فقط خاطرات حماسه آفرینی ها و لحظات شهادت رزمندگان، که اسناد حمایت ها، هدایت ها و پشتیبانی حکومت ها و افراد صاحب نفوذ از صدام و حکومت بعث عراق در حمله به ایران اسلامی نیز می باشد.

امروزه خاطرات را از زبان هر رزمنده دیروزی می توان شنید، ولی آن چه اهمیت دارد و هراس به فراموشی سپردن آن آزار دهنده است، اسناد مذکوری است که هر برگ آن رسواگر حامیان خائن صدام، در روزهای سخت مقاومت ملت ایران است.

و حتی ارتباط گسترده و دوستانه امروز ملت و دولت عراق با جمهوری اسلامی ایران، می تواند به این منجر شود که اسناد تجاوز و حمایت هایی که همچنان در صندوق های برجای مانده از حزب بعث پنهان مانده اند، رو شوند تا دیگر کسی جرات دیکتاتور پروری نکند.

همچنین انتظار می رود دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و علمی، با بهره جویی هر چه بیشتر از داشته های مراکز اسنادی مذکور، نسبت به روشن شدن هر چه واضح تر آن بخش از تاریخ مقاومت ملت عراق و سیاهی های ذلیلانه حامیان صدام، اقدام به ارائه پایان نامه های دانشگاهی و تحقیقات علمی نمایند. که صد البته در این راه مهم، درهای باز و حمایت های بنیاد حفظ آثار و دیگر مسئولین امر را می طلبد.

موضع گیری های آقای باقرزداه و از همه مهم تر فراخوان وی درباره نقش کویت در حمایت از صدام، نشان از آن دارد که این بنیاد توانایی انجام این امر مهم را داراست و خود را برای استفاده محققین دانشگاهی و علمی کشور آماده کرده است که این را باید به فال نیک گرفت. پس باید از فرصت پیش آمده بهترین بهره را برد.

منبع: سایت جهان نیوز

مصطفی سعیدی- کارشناس مسائل خاورمینه

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:30 بعد از ظهر

هدف آمریکا از تغییر در معادلات منطقه
پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه بنای استراتژی آمریکا در منطقه سوق‌الجیشی خلیج‌فارس، که بر دو ستون ایران شاهنشاهی و عربستان سعودی پی ریزی شده بود، فرو ریخت و این مسأله، مناسبات میان دو کشور ایران و عراق را دستخوش تغییر و تحول کرد.

به این ترتیب که موازنه نسبی قوا که تا پیش از انقلاب بین ایران و عراق حاکم بود، تغییر کرد و با پیدایش خلاء قدرت در منطقه، موج اسلام‌خواهی می‌توانست ثبات مطلوب آمریکا در منطقه را مورد تهدید جدی قرار بدهد. در نتیجه، لازمه تأمین منافع آمریکا و غرب، اعاده نظم پیشین در منطقه بود. طرح رویکرد آمریکا به رژیم عراق نیز تنها در چنین چارچوبی قابل درک است. البته کارتر و استراتژیست او «برژینسکی» و دیگر استراتژیست‌های همفکر وی در هیأت حاکمه ایالات متحده، همزمان با کار روی سناریوی برقراری تماس محرمانه با دولتمردان عراق، پروژه دیگری را نیز در دستور کار خود قرار داده بودند و آن طراحی و اجرای یک کودتای نظامی سریع توسط عوامل سلطنت‌طلب باقی مانده در ارتش ایران بود.
آنان پس از تکمیل طرح این عملیات به سراغ «شاهپور بختیار» نخست‌وزیر فراری رژیم سلطنتی- که در پاریس زندگی می‌کرد - رفتند و رهبری سیاسی صوری عملیات براندازی نظام جمهوری اسلامی را به وی محول کردند. در داخل کشور نیز شبکه‌ای از عناصر برگزیده برای اجرای عملیات موسوم به شبکه «نیما» تشکیل شد. این شبکه به سرعت دست به کار عضوگیری و شناسایی اهداف عمده در تهران و قم و توجیه و مسلح کردن خود شد. در کتاب «آغاز تا پایان»‌در بررسی وقایع سیاسی - نظامی جنگ، آمده است که اعضای شبکه نیما علاوه بر نیروی هوایی، در قالب یگان‌ها و نیروهای ارتش حضور داشتند و مهمترین اهداف آنان بمباران و حمله به چهار مرکز مهم بود: حسینیه جماران، مجلس شورای اسلامی، پایگاه‌های سپاه و شهر قم.

ملاقات پنهانی در اردن
در چنین شرایطی در تیر ماه سال 59، برژینسکی از سوی «کارتر» رئیس جمهور وقت آمریکا راهی کشور اردن شد تا تحت شدیدترین تدابیر امنیتی و با رعایت نهایت جوانب پنهان‌کاری با صدام حسین ملاقات کند. ملاقات محرمانه صدام حسین و برژینسکی در مرز اردن، به منزله چراغ سبز آمریکا به عراق، برای آغاز جنگ بود و اینکه در صورت حمله به ایران، مورد حمایت آمریکا قرار خواهد گرفت. این ملاقات سه ماه پس از تجاوز عراق به ایران افشاء شد. زمانی که ماشین جنگی صدام در سرزمین‌های اشغالی زمین‌گیر شده بود، «طارق عزیز» معاون وقت نخست وزیر عراق سفری به فرانسه کرد و در گفت وگو با مجله فیگارو خبر ملاقات محرمانه صدام و برژینسکی را اعلام کرد. در بخشی از مقاله ترجمه شده فیگارو که 17 آذر 59 در روزنامه انقلاب اسلامی به چاپ رسیده آمده است:
«جریان جنگ ایران و عراق، در واقع از ژوئن گذشته (تیر ماه 59) زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد. او قول داد که از صدام حسین کاملاً حمایت کند و این امر را تفهیم کرد که آمریکا با آرزوی عراق در مورد شط‌العرب (اروندرود) و احتمالاً برقراری یک «جمهوری عربستان»‌در این منطقه (استان خوزستان) مخالفت نخواهد کرد. سرانجام کلیه اقدام‌ها به کشاندن عراق به جنگ علیه ایران منجر شد.» صرف‌نظر از این بیان، «کارتر» پیش‌تر نیز وعده‌های فریبنده‌تری به رهبر ماجراجوی بعثی داده بود. وعده‌هایی همچون موافقت ایالات متحده با ایفای نقش عراق به عنوان ژاندارم آمریکا در خلیج‌فارس. اگرچه ملاقات‌های پی‌درپی نمایندگان آمریکایی با صدام در ابتدا پیش از آنکه هدف برافروختن آتش یک جنگ نظامی را در منطقه استراتژیک خلیج‌فارس داشته باشد، به دنبال اجرای موفقیت یک کودتای نظامی در ایران بود.‌ «کارتر» پروژه کودتا را در صدر اولویت‌های خود قرار داده بود. لذا برنامه‌ریزان امنیت ملی کاخ سفید، «تهاجم نظامی عراق» را به عنوان راه‌حل جایگزین در نظر گرفته بودند.

کودتای شبکه نیما
سرانجام نیروهای ارتش عراق با برنامه‌ریزی ایالات متحده عملیات براندازی در قالب کودتا را آغاز کردند. نیروهای ارتش عراق برای سردرگم ساختن مقامات تهران و فراهم آوردن شرایط برای عناصر کودتاچی در مرداد 59 در 20 نقطه مرزی اقدام به ایجاد درگیری کردند. اما آنها توان نیروهای انقلابی ارتش و خصوصاً سپاه پاسداران را در برنامه‌ریزی‌های خود لحاظ نکرده بودند. این شد که اعضای «شبکه نیما» به شکل غیرمنتظره‌ای توسط نیروهای انقلابی ارتش و سپاه دستگیر شدند و برنامه کودتا شکست خورد و پروژه اول علیه جمهوری اسلامی به نتیجه نرسید. لذا در همین زمان عناصر باقیمانده کودتاچیان به خاک عراق فرار کردند و سران عراقی نیز همزمان بر حجم تحرکات سیاسی دیپلماتیک خود با کاخ سفید افزودند.

آغاز توطئه جنگ
در پی شکست کودتا، ارتش عراق عملیات مهندسی وسیعی را در مجاورت مرزهای جنوبی و غربی ایران آغاز کرد. از آماده‌سازی پل‌های شناور نظامی در کرانه غربی «اروند رود»‌گرفته تا احداث کانال‌ها و سنگرهای بتن آرمه در مجاورت مرزهای میانی و شمالی.
یگان‌های اکتشافی و عملیاتی ارتش عراق نیز با حمایت‌های آمریکا تحرکات خود را آغاز کردند. عملیات پیچیده‌ و انبوه ماشین جنگی صدام آن‌چنان چشمگیر و حساسیت برانگیز بود که فرماندهان رده بالای نیروهای سپاه پاسداران و ارتش را واداشت تا از بنی‌صدر به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، خواستار تشکیل جلسه‌ای اضطراری، برای بررسی انگیزه‌های تحرکات ارتش بعث در مرز مشترک و اتخاذ تدابیر فوری و ضروری، برای مقابله با هر گونه تهدید خارجی از ناحیه مرزهای غرب و جنوب کشور شوند. سرانجام این جلسه در تاریخ 24 مرداد 59 در کرمانشاه تشکیل شد. حاج «احمد متوسلیان» فرمانده وقت سپاه مریوان و از حاضران در آن نشست نظامی روایت می‌کند (این روایت در کتاب «روز تندر»‌و آذرخش مهاجر چنین نقل شده است): «من دقیقاً یادم هست که یک ماه قبل از شروع جنگ، جلسه‌ای در «اتاق جنگ» لشکر 81 زرهی کرمانشاه به ریاست بنی‌صدر تشکیل شد. در این جلسه آقایان «ظهیرنژاد» و «صیاد شیرازی» به همراه فرماندهان ارتشی 30 منطقه نظامی از استان‌های آذربایجان غربی، کردستان ،کرمانشاه و نیز برادران «مرتضی رضایی» (فرمانده کل وقت سپاه ) و «محمد بروجردی» (فرمانده سپاه غرب کشور) به اتفاق مسئولان سپاه در کل مناطق غرب حضور داشتند. در این جلسه، فرمانده سپاه قصر شیرین، به مسأله عدم آمادگی دفاعی نیروهای مسلح اشاره کرد و گفت: از این حیث نیروهای ما کمترین آمادگی رزمی ندارند. در صورتی که ارتش عراق، از خیلی وقت پیش شروع به ساختن استحکامات نظامی خودش کرده و در حاشیه مرز دارد سنگرهای بتنی می‌سازد. بعد هم ایشان به تفصیل به وضعیت بد نیروهای ارتش از این لحاظ و نیز، حملات مکرر ارتش عراق به پاسگاه‌های مرزی ما اشاره کرد. نهایتاً از بنی‌صدر سؤال کردیم؛ اگر به احتمال یک درصد عراق به ایران حمله کند، شما چه تدبیری برای دفاع دارید؟ بنی‌صدر گفت: «عراق هرگز جرأت چنین کاری را ندارد!» این بار برادر بروجردی گفت: «آقای رئیس جمهور! اگر به احتمال یک در هزار، عراق به ایران حمله کند و فرضاً بخواهد در غرب جلو بیاید و شهر قصرشیرین را بگیرد، شما برای مقابله با چنین مسأله‌ای چه تدبیری دارید؟!»
بنی‌صدر مجدداً گفت: «عراق هیچ وقت چنین غلطی نمی‌کند. برای اینکه هم در سطح بین‌المللی و سیاست جهانی محکوم می‌شود و هم امنیت داخلی خودش به خطر می‌افتد. برهمین اساس، عراق خودش را به خطر نمی‌اندازد.»
بنی‌صدر در حالی چنین قرائتی از وضع موجود داشت که صدام اهداف خود را برای تجاوز به ایران از پیش تعریف کرده بود. حاکمیت بر اروندرود، جداسازی استان نفت‌خیز خوزستان از ایران و براندازی حکومت جمهوری اسلامی، لذا در حالی که عراق 12 لشکر شامل 5 لشکر پیاده، 5 لشکر زرهی و 2 لشکر مکانیزه و همچنین 15 تیپ مستقل به اضافه تیپ 10 گارد ریاست جمهوری و نیز نیروهای تحت امر گارد مرزی خود که شامل 20 تیپ مرزی می‌شد را آماده تجاوز به خاک ایران می‌کرد، بنی‌صدر احتمال چنین عملی را نیز نمی‌د‌اد. سرانجام در 31 شهریور 1359، رژیم توسعه‌طلب و جنگ افروز بغداد با چراغ سبزهای کارتر و برنامه‌ریزی استراتژیست‌های کاخ سفید، عملیات تهاجم سراسری خود را به خاک ایران اسلامی آغاز کرد.

منابع و مآخذ
- برگرفته از کتاب روز تندر، مرور تحولات سیاسی، اجتماعی از مشروطه تا تجاوز عراق ، انتشارات موسسه شهید آوینی
- آغاز تا پایان، بررسی وقایع سیاسی - نظامی جنگ ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه
- گذری به دو سال جنگ ، دفتر سیاسی سپاه


محمد رضا اسد زاده - همشهری آنلاین

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:29 بعد از ظهر

چکیده: با فروپاشی تعادل راهبردی سیاست های ایالات متحده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دیگر شریک قدرتمندی در منطقه برای امریکا وجود نداشت.

به این ترتیب، دولت کارتر ابتدا کوشید دولت انقلابی ایران را متقاعد کند که به همکاری امنیتی خود با ایالات متحده ادامه دهد که جریان گروگانگیری دیپلمات های این کشور، این فضا را بیش از گذشته مخدوش کرد. امریکا که علاوه بر این تحقیر بی سابقه می ترسید امواج انقلاب اسلامی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس را نیز بگیرد و منافع غرب را به خطر بیندازد به دشمنی علنی با جمهوری اسلامی ایران برخاست...
در اولین روزهای مهر ماه سال 59 ، در حالی که کشور از وجود عناصر نامطلوب داخلی رنج می برد ، با تهاجم سراسری رژیم تا بن دندان مسلح عراق از تسلیحات غرب و بویژه امریکا مواجه شد تا آغازگر دفاعی جانانه و مقدس به طول 8 سال در برابر رژیم بعث عراق باشد.
متن زیر شرح مختصری از اقدامات پشت پرده امریکا در تحریک عراق و تدارک این رژیم در حمله به ایران در شهریور سال 59 است.

امریکا در پوشش عراق
با فروپاشی تعادل راهبردی سیاست های ایالات متحده ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، دیگر شریک قدرتمندی در منطقه برای امریکا وجود نداشت.
به این ترتیب ، دولت کارتر ابتدا کوشید دولت انقلابی ایران را متقاعد کند که به همکاری امنیتی خود با ایالات متحده ادامه دهد که جریان گروگانگیری دیپلمات های این کشور ، این فضا را بیش از گذشته مخدوش کرد. امریکا که علاوه بر این تحقیر بی سابقه می ترسید امواج انقلاب اسلامی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس را نیز بگیرد و منافع غرب را به خطر بیندازد به دشمنی علنی با جمهوری اسلامی ایران برخاست.
ترس مشترک تمامی حکومت های حوزه خلیج فارس نیز از تاثیرات انقلاب اسلامی ایران موجب موضع خصمانه تر صدام نسبت به ایران شد. با پیروزی انقلاب اسلامی ، روابط تهران - بغداد نیز دستخوش وخامت فزاینده شد و دو طرف یکدیگر را به داشتن مقاصد نامطلوب متهم می کردند. ایران ، عراق را به قاچاق سلاح به ناراضیان عرب در خوزستان ، اجازه دادن به نیروهای مخالف امام خمینی (ره) برای تاسیس یک ایستگاه رادیویی در خاک عراق و تجاوزات نظامی ادواری به خاک ایران متهم می کرد.عراق نیز به نوبه خود ، ایران را به کمک رسانی به شورشیان کرد عراق و حزب الدعوه متهم می کرد بنابراین ایالات متحده که اوایل دهه 1980 (1359) توان حمله نظامی موفقیت آمیزی علیه ایران نداشت ، در نتیجه اولویت براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را به دیگران داد. به این دلیل ، وظیفه حمله به ایران ، به عراق محول شد.به این ترتیب برژینسکی ، مشاور امنیت ملی کارتر برای زمینه سازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ ، سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد.مجله ژورنال استریت ، در تاریخ 19 بهمن 1359 ، یکی از این سفرهای محرمانه را فاش و روزنامه تایمز لندن نیز در تاریخ 27 خرداد 59 به ملاقات برژینسکی و صدام اشاره هایی کرد. در یکی از این گزارش ها آمده بود: برژینسکی پس از سفر محرمانه خود به بغداد در اواخر سال 1358 در یک مصاحبه تلویزیونی گفت ما تضاد قابل ملاحظه ای میان ایالات متحده و عراق نمی بینیم. ما معتقدیم عراق که تصمیم به استقلال دارد در آرزوی امنیت خلیج عربی است و تصور نمی کنیم که روابط امریکا و عراق سست شود و آن طور که گری سیک ، معاون برژینسکی عنوان کرده بود (برژینسکی معتقد بود ایران باید از همه طرف تنبیه شود).عراق نیز بر پایه اطلاعات دریافتی از سوی عناصر فراری از ایران ، کلیه امکانات را در اختیار وفاداران شاه که هدفی جز سرنگونی نظام اسلامی در ایران نداشتند ، قرار داد. شخصیت مهم و قدرتمند این دسته از مخالفان ، تیمسار اویسی بود که گفته می شد قادر است از حمایت 15هزار چریک کرد و از قبایلی که هنوز به شاه وفادار مانده بودند ، بهره مند شود. در چنین شرایطی بود که عراق با حضور عناصر ضدانقلابی ارتش که با خنثی شدن کودتای نوژه به عراق متواری شده بودند و اطلاعات دریافتی از امریکا و عربستان راجع به وضعیت سیاسی ، نظامی و اقتصادی ایران ، تصمیم به تهاجم گرفت.

مقدمات تهاجم
صدام در روز 17 سپتامبر 1980 ، 26 شهریور 1359 ، به طور رسمی اعلام کرد که موافقت نامه 1975 الجزایر دیگر هیچ گونه اعتبار قانونی ندارد و بی مورد است و شطالعرب باید به زیر حاکمیت عرب بازگردد. وی حتی اضافه کرد: ما مصمم هستیم که با به کارگیری زور ، کلیه سرزمین های خویش را پس بگیریم.
حوادث مرزی میان ایران و عراق ، در آوریل 1979 ، یعنی حدود 2 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران آغاز شد. این وقایع تا فوریه 1980 به صورت کم اهمیت و ثابت باقی ماند ولی از مارس 1980 بود که رویدادها افزایش یافت و از تاریخ 9 آوریل ، روزی که آتش توپخانه سنگین عراق علیه نیروهای ایران در منطقه قصرشیرین 15 مجروح بر جای نهاد، صورت جدی به گرفت.
براساس گزارش روزنامه نیویورک تایمز ، طرح جنگی عراق برای اشغال خوزستان در سپتامبر 1980 براساس یک طرح نظامی بریتانیا استوار بود که در سال 1950 (1329) تهیه و تنظیم شده و حاوی نقشه اشغال استان نفت خیز خوزستان ایران به وسیله عراق و با کمک و یاری انگلستان بود.
با گذشت زمان ، مواضع خصمانه عراق نسبت به جمهوری اسلامی صریح تر شد. صدام برای اولین بار در تاریخ 18 فروردین 1359 یعنی همزمان با قطع ارتباط ایران و امریکا ، اعلام کرد که ایران باید از 3 جزیره تنب بزرگ ، تنب کوچک و ابوموسی خارج شود و چندی بعد نیز در یک سخنرانی تاکید کرد که عراق آماده است اختلاف خود با ایران را با زور حل کند.
صدام همزمان با آمادگی در مرز و ایجاد درگیری های متوالی و نیز فراهم کردن شرایط سیاسی ، با طرح بهانه هایی سرانجام در تاریخ 20 شهریور 1359 در جمع وزرای خارجه کشورهای عربی ، ضمن درخواست کمک و یاری از آنان اعلام کرد که خاکمان را از ایران باز پس می گیریم.
صدام سرانجام در 26 شهریور 59 در مجلس ملی عراق سخنرانی کرد و در همین سخنرانی در برابر دوربین های تلویزیون ، موافقتنامه صلح 1975 الجزایر را که خود او امضا کرده بود پاره کرد و 5 روز بعد به امید شکست دولت انقلابی و براندازی نظام جمهوری اسلامی ، به ارتش عراق دستور حمله به خاک ایران را صادر کرد.

پژوهشگر: کاظم شیخ‌لر
منبع:جام‌جم

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:26 بعد از ظهر

در جنگ ها و فجایع دنیای امروز، دیگر بین نظامی و غیرنظامی تفاوتی وجود ندارد و خطرات ناشی از آنها همه را در برمی گیرد.
امروزه کشورهای استعمارگر در کنار سلاح های مرگباری همچون کلاهک های اتمی، موشک های قاره پیما، ناوهای هواپیمابر و... به روش های مرگبارتر دیگری همچون سلاح های شیمیایی، بیولوژیک و میکروبی دست یافته اند که کاربرد آنها می تواند باعث یک تراژدی جهانی گردد.

شاید تصور این امر کمی مشکل باشد ولی در آینده ممکن است به جای یک بمب چند تنی حاوی مواد منفجره، یک بسته چند کیلوگرمی حاوی عوامل بیمار ی زای انسانی، حیوانی، گیاهی یا مشترک بر سر یک کشور ریخته شود که فاجعه ای بسیار ناگوارتر در پی خواهد داشت.

سلاح های شیمیایی بنابر تعریف سازمان ملل متحد و متخصصان، عبارتنداز تمام مواد شیمیایی، خواه به صورت گاز، مایع یا جامد که به خاطر اثرات سمی مستقیم روی انسان، حیوان و گیاه به کار گرفته می شوند. از جمله مشخصات سلاح های شیمیایی عدم تشخیص تأثیرات و عوارض آتی آن در محیط است که باعث می شود راه های مقابله با آن بسیار دشوار و گاهی غیرممکن شود.

اولین بار سربازان آلمانی در 22  آوریل 1915  (جنگ جهانی اول) در منطقه ای از بلژیک به نام یپرس با استفاده از 6 هزار سیلندر گاز کلر، 168  تن از این گاز کشنده را علیه دشمن به کار گرفتند که این امر موجب مرگ 6  هزار نفر از سربازان متفقین شد. پس از آن این روز به نام «روز تولد جنگ شیمیایی مدرن» شناخته شد.

آثار کشنده این سلاح ها به حدی وسوسه انگیز بود که تا پایان جنگ جهانی اول بر اثر به کارگیری این سلاح ها بیش از یک میلیون نفر زخمی و کشته شدند. این عوارض هولناک، کشورهای جهان را بر آن داشت تا با امضای توافقنامه ای بین المللی، استفاده از این سلاح ها را ممنوع کنند. پس از آن توافقنامه  1925  ژنو به امضا رسید.

در جنگ جهانی دوم با وجود انباشته بودن زرادخانه ها، از این سلاح مخوف و مهلک استفاده نشد. شاید دلیل آن ترس هر یک از گسترش به کارگیری این سلاح ها توسط طرف مقابل بود. عده ای هم یکی از علل عدم به کارگیری این سلاح ها را مصدومیت هیتلر در جنگ اول جهانی بر اثر گاز خردل و درک او از آثار این سلاح ها می دانستند! اما پس از اولین تجربه تلخ در ، 1915   بزرگ ترین و وسیع ترین حمله های شیمیایی در تاریخ، جنگ ایران و عراق بود.

عراق شیمیایی

کاربرد گسترده جنگ افزارهای شیمیایی از سوی عراق در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران آنچنان چشمگیر است که باید به عنوان مسئله ای پیچیده به طور جداگانه و مفصل بررسی و تحلیل شود. آنچه مشخص و غیر قابل انکار است، عدم دسترسی دولت صدام در آغاز جنگ به سلاح های شیمیایی است.

روشن است که عراق به تنهایی توانایی علمی و مادی دستیابی به این سطح از سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی را نداشت و در این مورد حضور دو ابرقدرت شرق و غرب آن روز از سویی و حمایت های مالی برخی کشورها در تجهیز عراق به این سلاح ها را نمی توان نادیده گرفت.

اسناد و مدارک نشان می دهد که مقادیر قابل توجهی عوامل و مواد شیمیایی ابتدا از ذخایر شوروی سابق و برخی دولت های اروپایی و ایالات متحده در اختیار عراق قرار گرفت. مثلاً زمستان 61  قراردادی بین شرکت Drereich آلمان غربی و عراق درخصوص فروش عوامل اعصاب منعقد و مابقی تجهیزات نیز به این کشور منتقل شد.

به کارگیری گسترده عراق از این تسلیحات در حدی بود که کشورهای فرستنده تا مدتی از تحویل این تجهیزات به عراق خودداری می کردند. براساس مستندات موجود حدود 50  شرکت اروپایی و آمریکایی، تجهیزات و امکانات ساخت این سلاح ها را به عراق فروخته و حتی در مواردی دولت های متبوع آنها نیز آن را تأیید و اعلام رسمی کردند.

 به عنوان نمونه دادستانی آلمان دفاتر 12  شرکت آلمانی که متهم به فروش این تسلیحات به عراق بودند را مورد بازرسی قرار داد که در جریان این بازرسی ها مدارک و شواهد فراوانی به دست آمد که این شواهد و مدارک در 1000 پرونده مجزا شروع به رسیدگی شد.

از این دست موارد فراوان به چشم می خورد؛ مثلاً اعضای مجلس سنای آمریکا با صدور قطعنامه ای در 1367.4.3  ضمن محکوم کردن عراق به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی در جنگ با ایران، از ریگان خواستند با ادامه فشارهای سیاسی، مانع استفاده بیشتر عراق از این سلاح ها شود.

استفاده عراق از سلاح های شیمیایی در جنگ با ایران به قدری گسترده و وسیع بود که حتی سکوت مرموز رسانه های غربی را شکست. رادیو استرالیا در بخش گزارش خبری خود در تاریخ 1367.1.10 ضمن تأکید بر استفاده عراق از سلاح های شیمیایی علیه مردم ایران گفت: عراق هرگاه که در تنگنا قرار می گیرد از سلاح  شیمیایی استفاده می کند.

نیویورک تایمز در شماره 1367.1.6  خود نوشت: این عمل(جنگ شیمیایی) از هر جهت و به هر مفهوم یک جنایت جنگی است که با انکارهای سست و رسمی عراق و عذر و بهانه های غیررسمی در مورد استفاده از یک سلاح ناجوانمردانه در آمیخته است. تحلیلگر روزنامه گاردین نیز در یکی از شماره های این نشریه نوشت: قدرت های جهانی می توانند عراق را از کاربرد سلاح های شیمیایی بازدارند، اما آنها از پیروزی جمهوری اسلامی بیشتر از پایمال شدن قوانین بین المللی توسط عراق نگرانند.

استفاده عراق از سلاح های مزبور از موارد آشکار نقض مقررات بین المللی و از نمونه های جنایت علیه صلح و امنیت بشری است. هر چند عراق متعهد بود از کاربرد این گونه سلاح ها امتناع کند ولی در عمل به شدید ترین نحو آن را نقض نمود. قبح این جنایات تا بدان حد است که مقامات رژیم بعث عراق از اقرار صریح بدان امتناع ورزیده و در مجامع بین المللی و مصاحبه های مطبوعاتی استفاده از سلاح های شیمیایی را انکار می کردند.

قربانیان جنایت

پروفسور اوبن هندریکس سم شناس برجسته اروپایی در همان سالها اعلام کرد: بر اساس آزمایشهای انجام شده می توان ثابت کرد که بسیاری از مجروحان بر اثر گاز خردل مایکو تاکسین و زهرهای قارچی که علیه آنها به کار رفته است مجروح شده اند.

کار به جایی رسید که پس از گزارش هیأت اعزامی سازمان ملل و بیانیه دبیرکل، رئیس شورای امنیت وقت در تاریخ 21  مارس 1986  طی بیانیه ای اعلام کرد که «عمیقاً نگران نتیجه متفق القول کارشناسان در خصوص کاربرد جنگ افزارهای شیمیایی در موارد بسیاری توسط نیروهای عراق علیه نیروهای ایران بوده و ادامه کاربرد این گونه سلاحها را که مخالف مفاد پروتکل ژنو  1925  در خصوص ممنوعیت کاربرد جنگ افزارهای شیمیایی است، قویاً محکوم می کند.»

علاوه بر این کمیته بین المللی صلیب سرخ نیز با بیانیه ای این حملات را محکوم کرد. اما هولناک ترین مورد استفاده از سلاحهای شیمیایی پس از جنگ جهانی اول، مربوط به حوادث حلبچه است. به دنبال این واقعه بسیاری از محافل رسمی و غیردولتی به ابراز نگرانی و نیز محکوم کردن این اقدام پرداختند و در پی آن بود که در برخی کشورها به ویژه در غرب مطالبی انتشار یافت که منابع دریافت سلاح های شیمیایی و مواد مربوط به آنها را مشخص می کرد.

در پی این افشاگری ها بود که برخی دولتهای غربی به منظور تحت تاثیر قرار دادن فضای به وجود آمده، برخی از این منابع را جریمه کردند. یک شرکت هلندی تولیدکننده فرآورده های شیمیایی به خاطر صدور غیرقانونی محصولات خود به عراق، در دادگاه شهر ارهم تنها به پرداخت 100 هزار فلورن محکوم شد.

دهها شرکت آلمانی به طور موقت به حالت نیمه تعطیل و پای میز محاکمه رفتند. رسوایی انگلستان و کشف محموله 35000  تنی مواد شیمیایی در بندر نرماندی فرانسه، پرونده شعبه شرکت پتروشیمی «فیلیپین» در بلژیک، شرکت آلمانی وست و دهها شرکت دیگر نمونه هایی بودند که تنها پس از مدتی هیاهوی رسانه ای، مجدداً فعالیت خود را آغاز کردند.

دفتر تحقیقات بهداری قرارگاه کربلا پس از عملیات (والفجر 1 ) و استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی گزارشی را به منظور بررسی این جنایت تنظیم کرد که از جمله نکات حایز توجه در این گزارش، نبود آموزش مناسب به نیروها و بی توجهی  عده ای از مسئولان که سبب حادتر شدن عوارض سلاحهای شیمیایی شده اند، است. دقیقاً بعد از پایان جنگ، عراق از این سلاحها در مقابل سربازان آمریکایی استفاده کرد و سبب شد تا سندرم هولناکی به نام «سندرم خلیج فارس» در بین این سربازان شایع شود.

حال مقایسه کنید سربازان آمریکایی با تمام تغییرات و دستگاههای پیچیده را با رزمندگان ما با چفیه و در بهترین موارد با ماسکهای از کار افتاده. البته این نکته را نیز نباید از یاد برد که بخش قابل ملاحظه ای از مصدومان شیمیایی کشور غیرنظامیان بی گناهی هستند که به دلیل همجواری با انفجارها دچار آلودگی شده اند.


جنگهای بیولوژیک

با وجود پیشرفت بشر در علم، تکنولوژی و تمدن و کمک شایان این فنون به بقای مادی انسان، همزمان عده ای از نوع بشر به علت وجود خلق و خوی حیوانی از دیدگاه و جنبه دیگری نیز از این پیشرفت بهره برداری کردند که از آنها علیه همنوعان خود استفاده کنند. جنگهای بیولوژیک (Biological Warfare) یکی از همین شیوه هاست و شاید بتوان گفت ضد انسانی ترین شیوه.

تجربیات تاریخی نشان داده که هنگام وقوع جنگ از نظر قراردادها و پیمانهای بین المللی هیچ گونه نقطه نظر ثابتی در برابر استفاده از سلاحهای بیولوژیک وجود ندارد چرا که اگر حتی توافقی هم وجود داشته باشد، ضمانت اجرایی ندارد. امروزه در بین محافل نظامی غربی این باور وجود دارد که جنگهای آینده دارای یک مشخصه بارزند و آن استفاده از هر وسیله در جهت دستیابی به پیروزی قطعی است.

ژنرال کامیل روزیرون- تئوریسین پیمان ورشو- در مورد جنگ میکروبی می گوید: در مقایسه سلاح میکربی و سلاح اتمی باید اذعان کرد که تمام دست اندرکاران به این باور رسیده اند که کشتار حاصله از یک حمله میکروبی بسیار فراتر از خسارات جانی وارده از یک انفجار اتمی است.

در طول تاریخ و در جنگ ها بارها مشاهده شده که شیوع ناگهانی بیماری های عفونی در بین نظامیان، باعث تغییر در روند جنگ و همین طور ازهم گسیختگی در سازماندهی ارتش ها شده و در نهایت باعث تغییر در نتیجه جنگ. این تحریکات در ذهن عده ای موجب شد تا شیوه ای نوین در جنگ ها پدید آید که این شیوه نوین از حالت های ساده ابتدایی تا خلق میکروارگانیسم های ساخته دست بشر ادامه یافت.

امروزه عوامل بیولوژیک به طور عمده میکروارگانیسم ها یا محصولات سمی آنها را شامل می شود که در جهت اهداف نظامی و جنگ مدنظرند. به هر حال بسیاری از مشاوران نظامی و علاقه مند به چنین جنگ هایی عقیده دارند در جنگ های آینده، زمانی پیروزی کامل خواهد شد که همه روش های موجود در جنگ مورد بهره برداری قرار گیرند. نکته قابل ذکر در عوامل جنگ های بیولوژیک آن است که در حال حاضر نه تنها در جنگ ها، بلکه به وسیله تروریست ها در عملیات تروریستی مورد استفاده واقع می شوند.

 به طور کلی کاربرد سلاح های بیولوژیک در جنگ ها، برای نیل به مقاصد زیر است: 1- ایجاد رعب و وحشت و عملیات روانی علیه نیروهای نظامی و مردمی دشمن 2- سست کردن و از بین بردن مقاومت نیروهای دشمن در خطوط مقدم 3- اختلال در سازمان رزم یگان ها 4- انتقام و ممانعت از انجام عملیات توسط نیروهای حمله کننده.

با این وجود کارشناسان ارشد امور نظامی ابرقدرت ها متفق القولند که به دلیل اختلافات و تفاوت های موجود در گروه های جمعیتی با توجه به متغیرهای فیزیولوژیکی، ژنتیکی، اجتماعی- فرهنگی، وضعیت و چگونگی تغذیه، تماس قبلی با عوامل عفونی، سابقه ایمن سازی و عوامل مختلف دیگر، میزان شیوع و مرگ و میر ناشی از عوامل بیماری زای مسری را نمی توان دقیقاً پیش بینی کرد.

گرچه بین عوامل شیمیایی و بیولوژیک به عنوان سلاح جنگی، نکات مشترکی وجود دارد اما آنها از جنبه های مهم و معینی متفاوتند که این اختلافات مربوط به عوامل زیر است: 1- سرعت عمل 2-سمی بودن بالقوه 3- استمرار اثر 4- قابلیت کنترل و 5- اثرات باقیمانده و ماندگار.

  مهدی قمصریان - همشهری آنلاین   

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:24 بعد از ظهر

صدام رو به انبوه خبرنگاران خارجی کرد و گفت: «هفته دیگر در هتل‌های تهران از شما پذیرایی می‌کنم. خوزستان را ظرف 3روز می‌گیرم و از آنجا راهی تهران می‌شومخبرنگاران می‌دانستند صدام خیلی هم بیراه نگفته است. حال و روز ایران را بارها خودشان گزارش داده بودند: «ارتششان به هم ریخته، ژنرال‌ها و تیمسارهایشان فراری شده‌اند، افسران ارشد را بازنشسته کرده‌اند و سربازان برای اینکه زیر پرچم شاهنشاهی خدمت نکنند، از پادگان‌ها گریخته‌اند.».»

گرفتن ایران برای عراقی که بیشتر کشور‌های دنیا پشت سرش بودند، ارتشش را تعلیم داده بودند، نقشه جنگش را کشیده بودند و میلیون‌ها دلار کمک مالی برایش فرستاده بودند، کاری نداشت.

بله، تمام محاسبات صدام درست بود؛ ایران را ظرف یک هفته می‌گرفت. اما صدام یک چیز را دست کم گرفته بود: ما را؛ همان غیرنظامیان آموزش‌ندیده را. فراموش کرده بود ما با همین مشت‌ها و همین دست‌های خالی، ظلم را از خاکمان بیرون رانده‌ایم.

 فراموش کرده بود آنچه برنده یک جنگ را تعیین می‌کند، تعداد نفرات و تجهیزات و... نیست، بلکه انگیزه شرکت‌کنندگان در آن است و ما بزرگ‌ترین انگیزه دنیا را داشتیم؛ دفاع از مملکت اسلامی نوپایمان.

 از بچه‌های مقاومت خرمشهر به اندازه انگشتان دست باقی مانده است و سردار نورانی یکی از آنهاست، کسی که دوشادوش شهید جهان‌آرا در کوچه‌پس‌کوچه‌های خرمشهر با عراقی‌ها رو‌ به‌‌ رو شده است.

می‌دانستیم اما...
«می‌دانستیم همین روزها خرمشهر را می‌زنند. از‌ قریب‌الوقوع بودن جنگ باخبر بودیم. اصلا جنگ به طور غیررسمی شروع شده بود و ما در نقاط مرزی، مشغول دفاع بودیم. با همه اینها خرمشهر به عنوان شهر مرزی آن هم در این شرایط خطرناک از تجهیزات جنگی خالی بود. انگار دست‌هایی در کار بود تا از ما و مردم خرمشهر حمایت نشود. بنی‌صدر رئیس ارتش، تهدید‌ها را جدی نمی‌گرفت و برایمان نیرو نمی‌فرستاد. این شد که موقع حمله، اسلحه نداشتیم. »

مردم عادی اما هنوز از وقوع چنین جنگی بی‌اطلاع بودند. آنها مثل همیشه از خانه بیرون می‌آمدند و به خرید و مهمانی و سر کار می‌رفتند. همسر سردار نورانی هم جزو همین دسته بود.

 دوران مجردی‌اش را در یکی از خانه‌های خرمشهر کنار پدر و خواهر و برادر و زن‌برادر پا به ماهش می‌گذراند: «بعد از انقلاب، مرتب در خرمشهر درگیری بود. ضدانقلاب‌ها و تجزیه‌طلبان دست از سرمان بر نمی‌داشتند. از این رو، به شنیدن گاهگاه صدای شلیک و درگیری خیابانی عادت داشتیم اما جنگی به این وسعت را پیش‌بینی نمی‌کردیم. دورادور زمزمه‌هایی به گوشمان می‌رسید که ممکن است خرمشهر را بزنند ولی به روی خودمان نمی‌آوردیم و به زندگی عادی‌مان ادامه می‌دادیم.»

مثل یک کابوس دهشتناک
 حرف‌هایی پراکنده از گوشه و کنار به گوش شهر رسیده بود. خبرها زیاد هم امیدوارکننده نبودند تا روز 31شهریور.

«نشسته بودم در اتاقم و داشتم کتاب می‌خواندم. قبل از ظهر بود. مادرم در آشپزخانه غذا می‌پخت و زن‌برادرم کمکش می‌کرد. برادرم طبق معمول آن روزها در خانه نبود چون از بچه‌های سپاه خرمشهر بود. کمتر می‌توانستیم ببینیمش.ناگهان صدای انفجار مهیبی در فضا پیچید. همه شیشه‌ها خرد شدند و بر زمین ریختند.

 فهمیدم که بالاخره آن اتفاق افتاد؛ خرمشهر را زدند. به‌سرعت از اتاق خارج شدم. به سمت پدرم دویدم و دست او را گرفتم. مادر و زن‌برادرم هم از آشپزخانه بیرون دویدند. با هم به امن‌ترین جای خانه که به ذهنمان می‌رسید رفتیم و منتظر شدیم تا اوضاع کمی آرام شود».

البته آنها ناچار شدند 2روز در همان کنج امن خانه به انتظار بهتر شدن اوضاع بنشینند؛ برق و آب قطع شده بود. بیشتر مردم در خانه‌هایشان حبس شده بودند. خیلی‌ها هنوز نمی‌توانستند اوضاع را هضم کنند. هنوز جنگ را باور نمی‌کردند. مواد غذایی در خانه‌ها ته کشیده بود و کسی نمی‌توانست برای تهیه آنها از خانه خارج شود.

سردار نورانی اما در این شرایط در کوچه‌های خرمشهر بود و اوضاع را از نزدیک نظاره می‌کرد: «مردم نمی‌دانستند به کجا بگریزند. چون هیچ جایی امن نبود؛ آتش توپخانه دشمن بی‌هوا بر سرشان می‌ریخت و خانه‌هایشان را ویران می‌کرد. نمی‌دانستند از کدام سمت، هدف قرار می‌گیرند تا از آن بگریزند.

آنهایی که در خیابان غافلگیر شده بودند، سلاخی شده بودند و حالا زن‌ها و بچه‌ها از ترس هدف قرار گرفتن خانه‌ها به خیابان‌ها می‌دویدند. مادری طفل شیرخواره خود را در آغوش گرفته بود و ضجه‌زنان می‌گفت کودکش در حال شیر خوردن هدف قرار گرفته. مادر دیگری، کودکش را در آغوش گرفته بود و سر و پا برهنه در خیابان می‌دوید و التماس‌کنان می‌خواست بچه‌اش را به درمانگاه برسانند و نجات دهند، غافل از اینکه که کودک پیشتر از اینها مرده بود.

پیش روی خودم ترکشی به گردن پیرمرد دوچرخه‌سواری اصابت کرد وسرش را از گردن جدا کرد.شهر مملو از اجساد بود و هیچ‌کس نبود تا پیکر شهدا را در گورستان شهر به خاک بسپارد.

سگ‌های ولگرد به اجساد حمله می‌کردند و وضع را از آنچه که بود، دهشت‌بارتر می‌کردند. تعدادی از پیرمردان و پیرزنان برای به خاک‌سپاری شهدا داوطلب شدند که اینها نیز با خمپاره دشمن یا دیدن اجساد عزیزانشان لابه‌لای جنازه‌ها از پا می‌افتادند. حملات روزهای اول آن‌قدر شدید بود که بیشتر مردم قبل از اینکه بفهمند چه اتفاقی برایشان افتاده، جان دادند. مردم به خواب هم چنین صحنه‌هایی را نمی‌دیدند.»

شهر روی پای مردان
بعد از دو سه روز حمله بی‌امان، مردم کم‌کم خودشان را پیدا کردند و به این فکر افتادند که حالا چه باید کرد. شهرشان را دوست داشتند و دلشان نمی‌آمد آن را تنها بگذارند. اما از طرفی، نمی‌دانستند چه آینده‌ای پیش رویشان است تا اینکه عاقبت بیشتر خانواده‌ها تصمیمشان را گرفتند؛ «بالاخره برادرم آمد با یک ماشین وانت.گفت هر طور شده شهر را ترک کنید. گفتیم ما نمی‌رویم. ما همین جا به دنیا آمده‌ایم، همین جا بزرگ شده‌ایم و همین جا هم می‌میریم.

پدرم گفت مرا با یک لیوان آب و یک تکه نان خشک بگذارید و بروید. من شهرم را ترک نمی‌کنم. اما برادرم چیزی گفت که همه ناچار به اطاعت شدند.گفت تا چند روز دیگر عراقی‌ها به شهر می‌رسند و ناموس ما اینجا در خطر است. زنان و کودکان باید به خاطر مصون ماندن از تعرض از شهر خارج شوند. این شد که ما وسایلمان را جمع کردیم و پشت وانت نشستیم و زیر آتش سنگین توپ و خمپاره دشمن، از شهر خارج شدیم».

بله، مردم شهر تصمیمشان را گرفتند: «هر کس توانایی جنگیدن دارد بماند و بقیه بروند». با این حال، باز هم تعدادی از زن‌ها و بچه‌ها ماندند .  خیلی‌هاشان به اسارت عراقی‌ها درآمدند و خیلی‌هاشان هم شهید شدند.

پشت دروازه‌های شهر
سردار نورانی و همرزمانش 10 روز با دست‌های خالی پشت دروازه‌های شهر مقاومت کردند و اجازه ندادند ارتش چند هزار نفری عراق وارد خرمشهر شود: «چاره‌ای نداشتیم جز اینکه به مردم عادی شهر سلاح بدهیم. در اسلحه‌خانه سپاه را باز کردیم و اسلحه ناچیز موجود را بین مردم تقسیم کردیم.

 آن موقع ما حدود 40نفر بودیم که از این 40 نفر 20-10 نفرمان آموزش‌های نظامی دیده بودند و توانستیم عراقی‌ها را 10روز بیرون دروازه‌های شهر معطل کنیم. هر چه می‌گذشت از تعداد ما کم می‌شد و بر نفرات آنها افزوده. هر چه فریاد می‌زدیم که برای ما نیرو بفرستید، ما داریم شهر را از دست می‌دهیم، می‌گفتند توپخانه قوچان در راه است؛ کم‌کم به داخل شهر عقب‌نشینی کردیم ».

هر خانه، سنگر، هر کوچه، میدان
«تلفات بالا بود. عراقی‌ها وارد شهر شده بودند و کوچه به کوچه جلو می‌آمدند. با این حال، توانستیم تعداد زیادی از آنها را از پا درآوریم. آنها به کوچه و پس کوچه‌های شهر آشنایی نداشتند و به‌ راحتی در کمین‌های بچه‌ها از پا می‌افتادند. اما اوضاع بر ما نیز تنگ‌تر می‌شد.

فرمانده‌مان جهان‌آرا را از دست داده بودیم و دوستانمان یکی یکی پر می‌کشیدند. غیر از گروه اندکی از تکاوران نیروی دریایی که به یاری‌مان آمده بودند و دانشجویان دانشکده افسری، دیگر از کمک خبری نبود. آب و غذا در شهر به اتمام رسیده بود و ناچار بودیم از آب آلوده رودخانه یا سیفون توالت‌ها بنوشیم.

امکانات بهداشتی صفر بود. در همین اثنا من مجروح شدم؛ ترکش چشم راستم را کاملا تخلیه کرد و چشم چپم هم مورد اصابت قرار گرفت. از ناحیه کتف هم آسیب دیدم.به هر زحمتی که بود من را از شهر خارج کردند و برای درمان به آبادان و از آنجا به تهران بردند. در همین گیر و دار، خرمشهر تسلیم شد و 575روز دست عراقی‌ها ماند.»

 

 زهرا سپید‌نامه - همشهری آنلاین

 

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:22 بعد از ظهر

مرورى بر حمایت هاى ۸ ساله اطلاعاتى از رژیم بعثى عراق
اطلاعات نظامى از عوامل اساسى ومؤثر در پیروزى در جنگ است.

در صحنه رویارویى نیروها در جنگ، آگاهى از اهداف و نیات و توانمندى دشمن و به طور کلى عنصر اطلاعات و غافلگیرى و متقابلاً امکان فریب و پنهان سازى، اصلى اساسى براى دستیابى به پیروزى و شکست دشمن است.
در واقع، تسلط اطلاعاتى بر دشمن مى تواند توان وخلاقیت دشمن را در طرح هایى تهاجمى تحت تأثیر قرار دهد. به همین دلیل آرایش نیروها، هدف گیرى، طراحى و عملیات و محورهاى پیشروى، اطلاعات از دشمن و متقابلاً پنهان سازى در برابر دشمن با فریب و غافلگیرى شرط اولیه و اساس جنگ است که در انسان از آغاز شکل گیرى روحیه مخاصمه جویى و طراحى جنگ به شکل هاى متفاوت وجود داشته است.

عراق از ابتداى جنگ مورد حمایت اطلاعاتى بسیارى از کشورها بود. در واقع، مواضع سیاسى کشورها و اجماع موجود در حمایت از عراق در عرصه کمک اطلاعاتى به این کشور تأثیر داشت.
وفیق سامرائى، رئیس اسبق اطلاعات نظامى عراق گفت: تقریباً بخش اعظم دستگاه هاى اطلاعاتى جهان، اطلاعات خود را به ما مى دادند.
وى از کشورهاى فرانسه، آلمان، ایتالیا، اردن، کشورهاى خلیج فارس، ترکیه، هند وحتى پاکستان نام برده و درباره شوروى پیشین، به سابقه روابط اطلاعاتى دوکشور از سال،۱۹۷۴ اشاره کرد و افزود: در نشست دوم مبادله اطلاعاتى در ۱۹۷۹ درمسکو، سرویس اطلاعاتى شوروى از تأمین نیازهاى اطلاعاتى عراق خوددارى کرد ولى ما از یک منبع در سرویس اطلاعاتى روسیه استفاده کردیم و با ابتکار عمل وى، بخشى از نیازهاى اطلاعاتى خود را دریافت کردیم.
در این باره وفیق سامرائى بیان کرده: روسیه اطلاعات نظامى مربوط به نیروهاى مسلح کشورهاى خلیج فارس و نیز اطلاعات مربوط به ترکیه، ایران و اسرائیل را دراختیار صدام قرار داده بود. وى افزود: من شخصاً براى چنین مأموریتى بارها عازم مسکو شدم.
روس ها با توجه به سطح کمک هاى ارائه شده به عراق بر این نظر بودند که ایران توانایى ندارد شکافى عمده درخطوط دفاعى مستحکم عراق ایجاد کند.
روابط اطلاعاتى عراق و آمریکا در طول ۸ سال جنگ، متأثر از اوضاع و عوامل مختلف از نظر سطح و کیفیت اطلاعات ارسالى به سه دوره کلى تقسیم مى شود.
قبل از آغاز جنگ، طبق گزارش فایننشال تایمز در پائیز۱۹۸۰ و اطلاعات سرویس اطلاعاتى آمریکا و تصاویر ماهواره اى پیش بینى مى شد نیروهاى ایرانى به سرعت از هم فرو خواهند پاشید. طبق گزارش این روزنامه این اطلاعات و تصاویر از طریق کشورى ثالث در اختیار صدام گذاشته شد. دراین میان، علاوه بر نقشى که متحدان آمریکا مانند مصر، اردن و عربستان بر عهده داشتند، مقامات رژیم سابق اطلاعاتى از اوضاع ایران در اختیار عراق قرار مى دادندکه بیشتر به معناى اعلام حمایت ضمنى آمریکا براى حمله عراق به ایران ارزیابى مى شد.
با آغاز جنگ، آمریکا از پیامدهاى جنگ و گسترش آن در منطقه نگرانى داشت. بنابراین، در اوایل اکتبر۱۹۸۰ واشنگتن چهار فروند آواکس رامأمور عملیات در خلیج فارس کرد تا با استفاده از قلمرو عربستان و تحت فرماندهى آمریکا اوضاع منطقه را کنترل کند. ارتباط نداشتن آمریکا با ایران و عراق و ضرورت مدیریت پیامدهاى جنگ ایران و عراق در استفاده آمریکا از هواپیماهاى آواکس تأثیر بسزایى داشت.
در مرحله دوم، دولت ریگان در سال۱۹۸۱ با فروش ۵ فروند آواکس به عربستان موافقت کرد و مجموعاً ۹ فروند از این هواپیما در عربستان مستقر شد که با ناو موشک انداز، رزم ناوها و ناوشکن هاى نیروى دریایى آمریکا در خلیج فارس و با هواپیماهاى اف۱۴ و اف۱۸ مستقر بر عرشه ناوهاى هواپیمایى، ارتباط الکترونیک داشت. در واقع، پروژه آواکس ها در عربستان محور یک سیستم به هم پیوسته منطقه اى بود که ۵۰ میلیارددلار هزینه داشت و اطلاعات ارزشمندى را براى آمریکا جمع آورى مى کرد. بعدها صدام صریحاً در اظهاراتى اعلام کرد: «ما در عراق از اطلاعات آواکس ها سود برده ایم.» عراقى ها همچنین در این مرحله، از برخى اطلاعات متحدان آمریکا در منطقه استفاده مى کردند.
در این مرحله، دامنه کمک و همکارى اطلاعاتى آمریکا و متحدان این کشور و سایر کشورها از عراق تا اندازه اى محدود بود. در واقع، عراق پس از تجاوز، در خاک ایران مستقر بود ولى در عین حال توان لازم را براى پیشروى مجدد در عمق خاک ایران نداشت.
در مرحله دوم، با تحولات جدید در صحنه نظامى جنگ و پیروزى هاى نظامى ایران و شکست ارتش عراق، کمک اطلاعاتى آمریکا به عراق آغاز شد. نخستین اقدام آمریکا در این زمینه پس از عملیات فتح المبین با این هدف آغاز شد که عراق از قدرت وتوانایى پیش بینى تهاجمات ایران برخوردار شود.
چنان که از اواخر مارس۱۹۸۲ نخستین نشست اطلاعاتى هیأت اعزامى آمریکا به عراق که شامل تیمى سه نفره بود، در عراق برگزار شد. مهم ترین بخش آن عکس هاى ماهواره اى از اهداف نظامى ومحل استقرار نیروهاى ایران بود ، به گفته یک نیروى نظامى عراق ماهواره ها همه تحرکات ایرانى ها را در جبهه ها اعم از تانک ها، توپ ها و... گزارش مى دادند.
در این مرحله، هیچ افسر یا کارمند آمریکایى در عراق مستقر نبود، بلکه اطلاعات در جلسات و نشست هاى تبادل اطلاعاتى یا از طریق کشورهاى عربى در اختیار عراق قرار مى گرفت و نیازهاى عراق براى آگاهى از آرایش نظامى ایران، تسلیحات، نقل و انتقال و بسیج نیروها واهداف ایران از این طریق تأمین مى شد.
رژیم عراق براى این که غافلگیر نشود و با ایجاد استحکامات و آرایش مناسب از آمادگى دفاعى برخوردار شود، به اطلاعات نیاز داشت تا مانع از سقوط خطوط دفاعى ارتش خود شود؛ زیرا رژیم صدام به این نتیجه رسیده بود که خط دفاعى ارتش عراق نباید بکشند. براى این کار باید کار مهندسى دوساله را در مدت ۴۵ روز انجام مى داد. این مهم حاصل نمى شد مگر آن که عراق از اهداف و مقاصد ایران اطلاعات لازم را داشته باشد. بنابراین، اطلاعات براى دشمن اهمیت فوق العاده اى پیدا کرد و این مهم از طریق کمک اطلاعاتى آمریکا به عراق حل شد. در نتیجه، دشمن در فاصله پس از فتح خرمشهر تا عملیات خیبر امکان رخنه را از ایران گرفت.
مرحله سوم همکارى اطلاعاتى عراق و آمریکا متعاقب تحول سیاسى و نظامى در دو صحنه جنگ ایران و عراق با عملیات خیبر و شکست آمریکا و اسرائیل در لبنان آغاز شد. سفر رامسفلد، نماینده ویژه ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا، به عراق و مذاکراتى که صورت گرفت زمینه تجدید روابط آمریکا وعراق و گسترش و تعمیق روابط اطلاعاتى دو کشور را ایجاد کرد، چنان که براى نخستین بار افسران رابط در سفارت آمریکا در بغداد مستقر شدند و فعالیت خود را آغاز کردند. علاوه بر تصاویر ماهواره اى که همچنان در اختیار عراق بود، گزارش هاى هفتگى و گاه دو گزارش در هفته و گاهى حتى گزارش هاى تقریباً روزانه درباره تحرکات نیروهاى ایرانى با استفاده از ماهواره و دستگاه هاى بى سیم جاسوسى استراتژیک و سایر وسایل فنى و منابع انسانى در اختیار عراق قرار مى گرفت.
ابعاد همکارى کمک هاى اطلاعاتى آمریکا به عراق همچنان پنهان است و تنها بعضى مواقع به پاره اى از موارد آن به صورت محدود اشاره شده است. بدیهى است پیرامون این موضوع ندانسته ها بسیار بیشتر از دانسته هاست و حجم مطالب منتشر شده بسیار کمتر از آن است که وجود داشته است.
 


حمیرا حیدریان

روزنامه ایران 860202

دوشنبه پانزدهم 6 1389 5:16 بعد از ظهر
X