دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنه ی کفش فرارو ور کشید آستین همت و بالا زد و رفت
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زدو رفت
دفتر گذشته ها رو پاره کرد نامه ی فردا ها را تا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودند خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش می خواست ولی آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی می گشت خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت