میسوزم از غمت – سقای علقمه _ سردارقلب من _ عباس فاطمه
ای ماه قلب آسمون_ای عموی صاحب زمون_تشنه لبهای توشد آب فرات
ای شاه دشت علقمه_ای عطریاس فاطمه_خشم حیدرشعله وره توی نگات
شعله ورازداغ غمت ---میخونم زیر پرچمت---یه سفر مهمون کن مرا -کربلا-
ازسوز عشق کربلا---ازدوری ایوون طلا---آخرمیمیرم آقاجون –توروضه ها
حال دلمو خودت که میدونی
دل درقفس سینه شد زندونی
دجله وفرات تو چشای منه
کی گفته باید تو تشنه بمونی
طوفان دلم بارون نم نمه
دیدن واسه قلب دیوونه کمه
من میخوام آقا که یار توباشم
تشنه بمیرم کنار علقمه
نای دلدار نوا
این نبود رسم وفا
زره زره جون بدم
بسه دیگه کربلا
مثل مرغی بی پرم
با دوچشمای ترم
آرزومه تا یه روز
جون بدم کنج حرم
کربلا کربلا کربلامست ودلگیرم حرم
از خودم سیرم حرم
درد قلبم دوریه
کرده ای پیرم حرم
کربلا کربلا کربلاچند وقته دلم خیلی پریشونه
درد دلمو کسی نمیدونه
من خسته شدم دیگه کرب وبلا
کی گفته صبوری خیلی آسونه
کاش عقده میشد برام نگاه تو
یا جون میدادم میون راه تو
دل دیوونه شده فقط با یک نگاه
ای دل چی بوده مگه گناه تو
میسوزه دلم میون این سینه
حرف دل من فقط با تو اینه
تا پلک میزنن چشای خیس من
کرب وبلاتو تو رویامیبینه
هروقت که دلم تنگ حرم میشه
قلبم توسینه مثل آتیشه
آروم نمیشه این شرار غمت
تا این که به کربلا راهی شه
امشبه رو حا ل وهوات پیچیده توی این سرم
این دل کوچیکم حسین کرده بهونه حرم
رو قاب عکس سینه ام نقش ضریح وگنبده
این روسیاه یه عمره که توهیاتت زانو زده
با صد امید وآرزوحلقه بر این در میزنم
میخوام بگم ای آقا جون اونی که جا مونده منم
دوتاحرم دو بارگاه دوگنبد زردوطلا
خواب میدیدم نیمه شبا دارم میام به کربلا
ذکر مقدست حسین شده تموم دل خوشیم
یه روز میاد این دسته جمع یه شبی توحرم باشیم
برسروسینه بزنیم بانام تودم بگیریم
میون بین الحرمین شورمحرم بگیریم
صحبت یه عمر منه که مگه من دل ندارم
که یه دفه این سرمو روی ضریحت بزارم
مرغ دل خسته من پیش توبیخبر میاد
گفته بهم یه مادری دم دمای سحرمیاد
عرش می لرزید وقتی خاک می شد بسترت آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت حنجر جبریل هم با نام تو تطهیر شد تا رسید آن تیغ بی شرم و حیا بر حنجرت نخلهای تشنه از تنهایی ات خم می شدند تا شنیدند از لبانت ربنای آخرت ای همه مظلومیت ، سیمرغ قاف عاشقی! رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت در دل رود فرات از ماهیان باید شنید مرثیه بر آن گلوی تشنه ی از خون ترت ای خدای زخمهای آشنا و ناگزیر وحی تو شد "هل من ..." و یک قافله پیغمبرت کوفه کوفه شرمساری مانده در تاریخ و باز کربلا در کربلا ماییم و زخم پیکرت! " سید حبیب حبیب پور " |
گفته بود:همسایگی خویشاوندی است...(کنایه از اینکه وظیفه تو نسبت به همسایه همانند وظیفه ات به خویشاوند است)
گفته بود:اخلاق نیک عبادت است و سکوت زینت و آرایش...
گفته بود:طمع و آزمندی فقر و گدایی است...
این ها را که گفته بود شنیدم، خواهانش شدم، دلم هوای کویش نمود.سوار بر مرکب شدم و به دنبالش رفتم.آخر این ها سخن یک آدم معمولی نیست، منشور است، قانون است، او حتماً باز هم حرف برای گفتن دارد....
گفتند از مکه خارج شده است و به سرزمین عراق رفته است... به آنجا رفتم، به تاخت...
در میان راه به سرزمینی رسیدم که آب داشت اما، تشنه بود... سراغ حسین (علیه السلام) را گرفتم، بالای نیزه را نشانم دادند...
اى چَمنِ عارض تو دلگشا
دست تواناى تو مشکل گشا
مى دهم از مدح تو داد کلام
اى علوى زاده علیکَ السّلام
اى پدر فضل و على را پسر
جمله شهیدان خدا را قمر
حضرت عباس و ابوفاضلى
مظهر غیرت یَلِ دریا دلى
اى اثر سجده به پیشانیت
مه خجل از طلعت نورانیت
کوکب دلخواه بنى هاشمى
مهر زمین ماه بنى هاشمى
شمع وفا نور دو چشم على
بحر خروشنده خشم على
زاده آزاده اُمُّالبَنین
وه ز چنان مادر و شِبلى چنین
زاده خود خوانده ترا هم بتول
اى تو برادر بدو سبط رسول
مهر و وفا خوشه اى از خرمنت
صدق و صفا گوشه اى از دامنت
دولت امارات حجت الاسلام عالی سخنران دعوت شده برای مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا را شنبه شب اخراج کرد.
به گزارش پرچم : مقامات اماراتی شنبه به حجت الاسلام عالی چند ساعت فرصت دادند که دبی را ترک کند و وی مجبور شد بلافاصله پس از برگزاری سخنرانی عصر تاسوعا در مسجد امام حسین (ع ) امارات را ترک کند.
دولت امارات در اعطای ویزا به حجت الاسلام عالی و طاهری مداح برای ورود به دبی نیز مشکلاتی را ایجاد کرده بود.
گفتنی است دولت امارات دلیل خاصی برای اخراج عالی اعلام نکرده ولی بر اساس شواهد دعای مدعو مسجد امام حسین (ع ) برای مسلمانان یمنی عامل واکنش دولت امارات به حضور وی در این کشور بوده است .
زهى فرزند حیدر کز رشادت
ربود از جملگى گوى سعادت
عیان از دامن ام البنین شد
درخشان کوکب زهد و عبادت
به رضوان غبطه میورزند بر او
که دارد افسر فیض و سیادت
به مولایش حسین بن على داشت
ز جان عباس اخلاص و ارادت
ادب را بین که ماه از بعد خورشید
تجلّى کرد هنگام ولادت
ولى پیش از برادر، آن علمدار
روان شد سوى میدان شهادتاین حسین (ع ) کیست که عرش دل ما خانه اوست
کعبه دل حرم و منزل جانانه اوست
همه خلق جهان در غم او حیرانند
همه دلها به جهان عاشق و دیوانه اوست
دل عشاق جهان خاک نثاران رهش
محفل امن و امان جایگه و خانه اوست
(ف ى بُیُوتٍ اَذِنَ اللّه ) که در قرآنست
بهتر از بیت و حرم کعبه و کاشانه اوست
گر به گیتى سخن آید به میان از غم و عشق
که زند نارو شرر بر دل و غم خانه اوست
سوخت جانها همه از آتش سوزان غمش
غم او شمع دل و جان همه پروانه اوست
سالک راه چو فیض دل خود مى جوید
اثر گریه و زارى عزا خانه اوست
دل تهى دار بجز عشق حسینى (ع ) که حقیر
در الست عهد به بستى و پیمانه اوستاى حسین جانم سفر تا کوى جانان کرده اى
خاک گرم کربلا را بوسه باران کرده اى
خاتم انگشترى را نوش کردى جاى آب
با سر از تن جدایت ذکر قرآن کرده اى
اى که بر درگه حقّ عزّت و جاهى دارى
بود آیا که به عشاق نگاهى دارى
خاک پا را نظرى از سر رحمت انداز
تو سلیمانى و مورى سر راهى دارى