صفحه ها
دسته
وبلاگ هاي مذهبي
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 704515
تعداد نوشته ها : 402
تعداد نظرات : 50
Rss
طراح قالب
GraphistThem253
40 حدیث از امام محمد باقر (علیه السلام)
- نافرجام و خوش انجام

«فَلَرُبَّ حَریص عَلى أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْیا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ کانَ عَلَیْهِ وَبالاً وَشَقِىَ بِهِ وَلَرُبَّ کارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِالاْخِرَةِ قَدْنالَهُ فَسَعِدَبِهِ.»:
چه بسا حریصى بر امرى از امور دنیا دست یافته و چون بدان رسیده باعث نافرجامى و بدبختى او گردیده است، و چه بسا کسى که براى امرى از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده، ولى به وسیله آن سعادتمند گردیده است.

2- بهترین فضیلت و برترین جهاد
«لا فَضیلَةَ کَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کَمُجاهَدَةِ الْهَوى.»:
فضیلتى چون جهاد نیست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس نیست.

3- استقامت بزرگ
«أُوصیکَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوکَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.»:
تو را به پنج چیز سفارش مى کنم:1ـ اگر مورد ستم واقع شدى ستم مکن،2ـ اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن،3ـ اگر تکذیبت کردند، خشمگین مشو،4ـ اگر مدحت کنند، شاد مشو،5ـ و اگر نکوهشت کنند بیتابى مکن.

4- پذیرش سخن پاک
«خُذُوا الْکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِها.»:
سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگرچه او خود، بدان عمل نکند.

5- زیبایى حلمِ با علم
«ماشیبَ شَىْءٌ بِشَىْء أَحْسَنَ مِنْ حِلْم بِعِلْم.»:
چیزى با چیزى نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد.

6- کمالِ جامع انسانى
«أَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ.»:
همه کمال در سه چیز است: 1ـ فهم عمیق در دین، 2ـ صبر بر مصیبت و ناگوارى، 3ـ و اندازه گیرى خرج زندگانى.

7- سه خصلت نیکو
«ثَلاثَةٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.»:
سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است:1ـ گذشت کنى از کسى که به تو ستم کرده است،2ـ بپیوندى به کسى که از تو بریده است،3ـ و بردبارى ورزى در وقتى که با تو به نادانى برخورد شود.

8- اصرار در دعا
«إِنَّ اللّهَ کَرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض فِى الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذلِکَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ ما عِنْدَهُ.»:
خدا را بد آید که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند، ولى اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد، همانا خداوند ـ که یادش بزرگ است ـ دوست دارد که از او سؤال شود و آنچه نزد اوست طلب گردد.

9- فضیلت عالم بر عابد
«عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ أَلْفَ عابِد.»:
دانشمندى که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

10- دو خصلت عالم
«لا یَکُونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّى لا یَکُونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.»:
هیچ بنده اى عالم نباشد تا این که به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.

11- سه پاداش
«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زیدَ فى رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زیدَ فى عُمْرِهِ.»:
هر که زبانش راست است کردارش پاک است،و هر که خوش نیّت است روزىاش فزون است، و هر که با اهلش نیکى مى کند به عمرش افزوده شود.

12- پرهیز از کسالت
«إِیّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ، مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤَدِّ حَقًّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلى حَقٍّ.»:
از کسالت و تنگدلى بپرهیز که این دو کلید هر بدى باشند، هر که کسالت ورزد حقّى را نپردازد، و هر که تنگدل شود بر حقّ شکیبا نَبُوَد.

13- بدترین حسرت در روز قیامت
«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیمَةِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلى غَیْرِهِ.»:
پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بنده اى است که عدلى را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.

14- نتایج صله رحم
«صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَکِّى الاَْعْمالَ وَ تُنْمِى الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى وَ تُیَسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِىءُ فِى الاَْجَلِ.»:
صله ارحام، اعمال را پاکیزه گرداند و اموال را بیفزاید و بلا را بگرداند و حساب را آسان کند و اجل را به تأخیر اندازد.

15- نیکو گفتارى با دیگران
«قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یُقالَ لَکُمْ.»
به مردم بگویید بهتر از آن چیزى که خواهید به شما بگویند.

16- هدیّه الهى
«إِنَّ اللّهَ یَتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ کَما یَتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ وَ یَحْمیهِ عَنِ الدُّنْیا کَما یَحْمِى الطَّبیبُ الْمَریضَ.»:
همانا خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنان که سفر کرده اى براى خانواده خود هدیّه بفرستد، و او را از دنیا پرهیز دهد، چنان که طبیب مریض را پرهیز دهد.

17- راستگویى و اداى امانت
«عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتَهادِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الاَْمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْها بَرًّا کانَ أَوْ فاجِرًا، فَلَوْ أَنَّ قاتِلَ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِب عَلَیْهِ السَّلامُ إِئْتَمَنَنى عَلى أَمانَة لاََدَّیْتُها إِلَیْهِ.»:
بر شما باد پارسایى و کوشش و راستگویى و پرداخت امانت به کسى که شما را امین بر آن دانسته، نیک باشد یابد. و اگر قاتل على بن ابیطالب(علیه السلام) به من امانتى سپرد، هر آینه آن را به او برخواهم گرداند.

18- تعریف غیبت و بهتان
«مِنَ الْغیبَةِ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما لَیْسَ فیهِ.»:
غیبت آن است که درباره برادرت چیزى را بگویى که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است. و بهتان آن است که عیبى را که در برادرت نیست به او ببندى.

19- دشنام گو، مبغوض خداست
«إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.»:
خداوند، دشنام گوى بى آبرو را دشمن دارد.

20- نشانه هاى تواضع
«أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِراءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقًّا.»:
تواضع و فروتنى آن است که (آدمى) به نشستن در آنجا که فروتر از شأن اوست راضى باشد، و این که به هر کس رسیدى سلام کنى، و جدال را وانهى گرچه بر حقّ باشى.

21- پاکدامنى، بهترین عبادت
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.»:
بالاترین عبادت، عفّت شکم و شهوت است.

22- نشانه شیعه واقعى
«ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ وَ أَطاعَهُ.»:
شیعه ما نیست، مگر آن که تقواى الهى داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.

23- ریشه گناه، نشناختن خداست
«ما عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَصاهُ.»:
خدا را نشناخته آن که نافرمانى اش کند.

24- عقل، بهترین مخلوق الهى
«لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ. ثُمَّ قالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قالَ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما خَلَقْتُ خَلْقًا هُوَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْکَ وَ لا أَکْمَلْتُکَ إِلاّ فیمَنْ أُحِبُّ، أَما إِنّى إِیّاکَ آمُرُ وَ إِیّاکَ أَنْهى وَ إِیّاکَ أُعاقِبُ وَ إِیّاکَ أُثیبُ.»:
چون خداوند، عقل را آفرید از او بازپرسى کرد، به او گفت: پیش آى! پیش آمد. گفت: بازگرد. بازگشت. فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، مخلوقى را که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم. و تو را تنها به کسانى که دوستشان دارم به طور کامل دادم. همانا امر و نهى و کیفر و پاداشم متوجّه توست.

25- بر اساس عقل
«إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:
خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریک بینى مى کند.

26- مزدِ معلّم و متعلّم
«إِنَّ الَّذى یُعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْکُمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوانَکُمْ کَما عَلَّمَکُمُوهُ الْعُلَماءُ.»:
آن که از شما به دیگرى علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشجوست و از او هم بیشتر.
از دانشمندان دانش فراگیرید و آن را به برادران دینى خود بیاموزید، چنان که دانشمندان به شما آموختند.

27- گناهِ فتوا دهنده بىدانش
«مَنْ أَفْتَى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم وَ لا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلائِکَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِکَةُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ.»:
هر که بدون علم و هدایت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت کنند و گناه آن که به فتوایش عمل کند دامنگیرش شود.

28- عالمان دوزخى
«مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُباهِىَ بِهِ الْعُلَماءَ، أَوْ یُمارِىَ بِهِ السُّفَهاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ إِنَّ الرِّئاسَةَ لاتَصْلُحُ إِلاّ لاَِهْلِها.»:
هر که علم و دانش را جوید براى آن که بر علما ببالد یا با سفها بستیزد یا مردم را متوجّه خود کند، باید آتش دوزخ را جاى نشستن خود گیرد; همانا ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.

29- سرنگونان جهنّمى
«فى قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ» قالَ: هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خالَفُوهُ إِلى غَیْرِهِ.»:
درباره آیه شریفه «فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ»; یعنى: «اینها و گمراهان در دوزخ سرنگون گردند.»، فرمود: ایشان گروهى باشند که عدالت را به زبان بستایند، امّا در عمل با آن مخالفت ورزند!

30- غیر خدا را تکیهگاه نگیرید
«لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلیجَةً فَلا تَکُونُوا مُؤْمِنینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَب وَنَسَب وَقَرابَة وَوَلیجَة وَبِدْعَة وَشُبْهَة مُنْقَطِعٌ إِلاّ ما أَثْبَتَهُ الْقُرآنُ.»:
غیر خدا را براى خود تکیهگاه و محرم راز مگیرید که در آن صورت مؤمن نیستید، زیرا هر وسیله و پیوند و خویشى و محرم راز و هرگونه بدعت و شبهتى، نزد خدا، بریده و بى اثر است جز آنچه را که قرآن، اثبات کرده است.
[و آن ایمان و عمل صالح است.]

31- نشانه هاى فقیهِ پارسا
«إِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفقیهِ أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا، أَلرّاغِبُ فِى الاْخِرَةِ أَلْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله وسلم).»:
فقیه حقیقى، زاهد در دنیا، مایل به آخرت و چنگ زننده به سنّت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است.

32- شوخىِ بدون فحش
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ الْمُلاعِبَ فِى الْجَماعَةِ بِلا رَفَث.»:
خداى عزّوَجلّ آن کس را که میان جمعى شوخى و خوشمزگى کند دوست دارد، در صورتى که فحشى در میان نباشد.

33- عذاب زودرسِ سه خصلت
«ثَلاثُ خِصال لا یَمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّى یَرى وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْىُ، وَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ وَ الَْیمینُ الْکاذِبَةُ یُبارِزُ اللّهَ بِها.»:
سه خصلت است که مرتکبشان نمیرد تا وبالشان را بیند: ستمکارى و از خویشان بریدن و قسم دروغ که نبرد با خداست.

34- مطلوبِ خدا
«ما مِنْ شَىْء أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مِمّا عِنْدَهُ.»:
چیزى نزد خداوند عزَّوجَلّ بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود.

35- پافشارى در دعا
«وَ اللّهِ لا یُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فى حاجَتِهِ إِلاّ قَضاها لَهُ.»:
به خدا سوگند هیچ بنده اى در دعا پافشارى و اصرار به درگاه خداى عزّوجلّ نکند، جز این که حاجتش را برآورد.

36- دعا کردن در سحر
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ کُلَّ عَبْد دَعّاء فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ فِى السَّحَرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنَّها ساعَةٌ تُفْتَحُ فیها أَبْوابُ السَّماءِ، وَ تُقْسَمُ فیهَا الاَْرْزاقُ، وَ تُقْضى فیهَا الْحَوائِجُ الْعِظامُ.»:
همانا خداوند عزّوجلّ از میان بندگان مؤمنش آن بنده اى را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن ساعتى است که درهاى آسمان در آن هنگام بازگردد و روزى ها در آن تقسیم گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده شود.

37- دعا براى دیگران
«أَوْشَکُ دَعْوَةً وَ أَسْرَعُ إِجابَةً دُعاءُ الْمَرْءِ لاَِخیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ.»:
دعایى که بیشتر امید اجابت آن مى رود و زودتر به اجابت مىرسد، دعا براى برادر دینى است در پشت سرِ او.

38- چشم هایى که نمى گریند
«کُلُّ عَیْن باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیمةِ غَیْرُ ثَلاث: عَیْن سَهِرَتْ فى سَبیلِ اللّهِ وَ عَیْن فاضَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ، وَ عَیْنِ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ.»:
هر چشمى روز قیامت گریان است، جز سه چشم:1ـ چشمى که در راه خدا شب را بیدار باشد،2ـ چشمى که از ترس خدا گریان شود،3ـ و چشمى که از محرّمات الهى بسته شود.

39- حریص همچون کرم ابریشم
«مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ، کُلَّما ازْدادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلى نَفْسِها لَفًّا کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَمُوتَ غَمًّا.»:
شخص حریص به دنیا، مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم بر خود مىپیچد راه بیرون شدنش دورتر و بستهتر مىگردد، تا این که از غم و اندوه بمیرد.

40- دو رویى و دو زبانى
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ، یُطْرى أَخاهُ شاهِدًا وَ یَأْکُلُهُ غائِبًا، إِنْ أُعْطِىَ حَسَدَهُ وَ إِنِابْتُلِىَ خَذَلَهُ.»:
بد بندهاى است آن بندهاى که دو رو و دو زبان باشد، در حضورِ برادرش او را ستایش کند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از یارى او بردارد.
منبع مذهب نیوز
سه شنبه سوم 9 1388
غروب آفتاب دانش
با نگاهى کوتاه به سیره خلفاى بنى امیه، به خوبى فهمیده مى شود که روش آنان در حکمرانى بر پایه زورگویى و خفقان براى تثبیت پایه هاى قدرت بنا نهاده شده بود تا با اتخاذ این شیوه، مردم را از اندیشه انقلاب دور و نیز اهل بیت را منزوى و مردم را از اطراف آنان پراکنده کنند.
روشن است که افسار گسیختگى این حکمرانان در بهره گیرى از لذت هاى دنیایى و اظهار ضدیت آنان با اهل بیت علیهم السلام ، همه نوع صلاحیت آن ها را در حاکمیت جامعه اسلامى سلب مى کرد و از آنان درندگانى مى ساخت که براى شهوت پرستى، قدرت طلبى و فزون خواهى خود به هر جنایتى دست مى زدند و از ریختن خون هیچ کس باکى نداشتند و این تازه یکى از سیاست هاى آنان در مشى سیاسى شان بود.

آنان با پى بردن به نقش انسان ساز احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندان او در تربیت انسان ها و بارور کردن اندیشه هاى ظلم ستیزى، عدالت خواهى و خداباورى، براى از بین بردن این کلمات گهربار بسیار کوشیدند و حتى با جعل احادیث، صدمات جبران ناپذیرى بر پیکره اسلام وارد کردند و همه این تلاش ها تنها با هدف تحکیم پایه هاى قدرت بود؛ بدون آن که کوچک ترین هراسى از پیامدهاى سوء و جبران ناپذیر آن در اعتقادات مردم داشته باشند و براى لحظه اى در این اندیشه فرو نرفتند که به هر حال، خلیفه جامعه اسلامى و جانشین پیامبر اسلام در حاکمیت بر مسلمانان هستند.

وضعیت زندگانى امام و شیعیان

فشارهاى اعمال شده از سوى امویان در این دوره از تاریخ شیعه نیز تداوم یافت و روزگار بسیار سختى را براى شیعیان و امام رقم زد. تمامى حرکت هایى که با حاکمیت ضدّیتى داشت به شدت سرکوب مى شد و چون شیعه جلودار نهضت هاى عدالت خواه است، لبه تیز این سرکوب ها متوجه آن شد. سیاست سرکوب امویان، شیعه را در تنگناى سه ضلعى «خفقان، جعل حدیث و اتهام هاى ناروا» قرار داد و حیات فکرى شیعه را با خطر جدى روبه رو کرد.

در این رهگذر، بیشترین فشارها و اتهامات متوجه امام باقر علیه السلام ، سرپرست و پیشواى شیعه بود، به اندازه اى که اثر این اتهام هاى ناروا و ناجوانمردانه و موج بزرگ تبلیغات سوء بر ضد امام، در توده مردم نیز به چشم مى خورد. امام صادق علیه السلام مى فرماید:

«زمانى که پدرم به دمشق فراخوانده شد، مردم [با تمسخر [مى گفتند: این پسر ابوتراب است. پدرم [که از زخم زبان هاى آنان اندوهگین شده بود [به دیوارى تکیه داد، خداى را ستود، بر محمد صلى الله علیه و آله و دودمانش درود فرستاد و فرمود: ما را رها کنید اى پیمان شکنان و دو رویان... همانا ما [اهل بیت: [ماه درخشان در شب تار و... راه نجات شما امتیم... [از این دو رویى دست بردارید] قبل از آن که چهره هایتان از عذاب الهى بسوزد و مورد نفرین ما قرار گیرید، آن سان که «اصحاب سبت» مورد لعن قرار گرفتند... آیا على علیه السلام را که یار و غم خوار پیامبر صلى الله علیه و آله بود مسخره مى کنید یا مرا که پیشواى شما در دین هستم؟ کجا مى روید و کدام دردتان را درمانى هست؟ به خدا، على علیه السلام نخستین کسى بود که در کارزار ایمان درخشید و به رستگارى دست یافت و به اوج کمال رسید».

در این روزگار سخت، امام تنها پشتیبان وفادار شیعه بود که همواره سختى هاى امت را به جان مى خرید تا مبادا به شیعه و شیعیان آسیبى برسد؛ زیرا حکمرانان خون خوار اموى کمر به نسل کشى شیعه بسته بودند و هر روز بر حجم فشارهاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى خود مى افزودند. نیکوست، ترسیم واقعى آن را از زبان امام بشنویم. منهال بن عمر مى گوید:

«پیش محمد بن على علیه السلام نشسته بودم که مردى نزد او آمد و سلام کرد و گفت: چگونه اید؟ امام [با اندوه] پاسخ فرمود: به راستى تا کنون نفهمیده اى که بر ما چه مى گذرد و چگونه ایم؟ [این روزها] مَثَل ما، در میان مردم، مَثَل بنى اسرائیل شده که [فرعونیان [پسران آنها را مى کشتند و زنانشان را زنده نگه مى داشتند و اکنون اینان فرزندان ما را مى کشند و زنانمان را نگه مى دارند. عرب مى پندارد که بر عجم برترى دارد و وقتى عجم مى گوید براى چه؟ پاسخ مى دهد چون محمد صلى الله علیه و آله از ماست. آنان نیز مى پذیرند. قریش نیز مى پندارد که بر سایر عرب ها برترى دارد و هنگامى که عرب ها از او مى پرسند به چه دلیل؟ مى گوید: چون محمد صلى الله علیه و آله قریشى، از ماست. آنان نیز مى پذیرند. حال اگر به راستى برترى در این است ما که خاندان اوییم. مرد گفت: به خدا سوگند که من شما اهل بیت را دوست مى دارم. امام فرمود: پس باید جامه اى از ناگوارى ها بر تن کنى که به خدا سوگند سختى ها و ناگوارى ها شتابان تر از سیلابى که در جُلگه افتاده باشد به سوى ما و شیعیان مان در شتاب است. [اما بدان[ که این سختى ها همواره نخست به ما مى رسد و سپس به شما»...

امویان؛ کینه توزى ها و دشمنى ه

بغض و کینه فرزندان امیه به خاندان وحى هرگز قابل ترسیم نبود و محدود به زمان و دوره خاصى نشد؛ کینه اى که آتش آن سال ها پیش از ظهور اسلام برافروخته شد و در طول سالیان متمادى زبانه کشید و پس از فروپاشى سلطنت اموى، نیز سرمشق و الگویى براى دیگر دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شد. از رفتارهاى مشترک امویان که ریشه در دشمنى آن ها با فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله داشت، بد دهانى و پرخاشگرى به آنان بود. تاریخ نشان مى دهد که چگونه این میراث زشت را به فرزندان و خلفاى پس از خود مى سپردند و از هیچ فرصتى براى ناسزا گفتن به بزرگ پیشوایان اسلام نمى گذشتند. این ادبیات، چنان در میان خلفاى اموى رایج بود که هر یک در آن از دیگرى پیشى مى گرفت و روى دیگرى را سفید مى کرد. بررسى دوره اموى نشان مى دهد که هشام بن عبدالملک در این زمینه، پیش گام تر از دیگران مى نماید. دوران خلافت او روزگار سختى را براى شیعه و به ویژه امام باقر علیه السلام رقم زد که برخاسته از دشمنى منحصر به فرد او در بین خلفاى پیشین بود؛ زیرا در دوره حکمرانان پیشین، آن امام از مدینه به دربار احضار نشد و این خود گویاى دشمنىِ خاص هشام با امام بود. ابوبکر حضرمى مى گوید:

«هنگامى که ابوجعفر علیه السلام به شام احضار شد و نزد هشام بن عبدالملک رفت و در آستانه در قرار گرفت، هشام به اطرافیان خود گفت: وقتى من از توبیخ و ناسزا به محمد بن على علیه السلام زبان برتافتم و باز ایستادم، شما سرزنش او را آغاز کنید. هشام اجازه ورود داد، امام به همه حاضران یکجا سلام گفت و نشست. هشام از این که امام خلیفه را در سلام دادن با دیگران مساوى دانست و بدون اجازه نشست بسیار خشمگین شد و گفت: اى محمد بن على! نشد یکى از شما یکپارچگى مسلمانان را نشکند و کسى را به سوى خود فرا نخواند و از روى نادانى گمان نکند که امام نیست و... هنگامى که خاموش شد ـ بنابر دستور ـ هر یک از حاضران مجلس شروع به سرزنش کردند. امام درنگ کرد تا همگان خاموش شدند. آن گاه ایستاد و فرمود: اى مردم، به کدامین سو مى روید و شما را به کجا مى کشانند؟ خداوند پیشینیان شما را به وسیله ما هدایت کرد و ختم هدایت آخرین شما را نیز به ما واگذاشت. اگر شما چند صباحى حکمرانى دارید، بدانید که ما نیز فرمان روایى تعیین شده داریم که پس از او حکمرانى از آن کسى نیست، که ما اهل «عاقبت» هستیم و خداوند فرموده «وَالعاقِبَةُ للمُتَّقینَ» (اعراف: 128). هشام که به سختى احساس درماندگى مى کرد، صحبت امام را قطع کرد و دستور داد که امام را به زندان بیفکنند...».

بهانه جویى هاى هشام

تداوم حکمرانى هشام - از 105 هجرى تا 125 هجرى - تنگناى بزرگى بر شیعیان و عامل مهمى در سختى روزگارشان بود. چه بسا هر روز بر خودرأیى و خود کامگى هاى او افزوده مى شد و هر روز به بهانه اى امام و شیعیان را بیشتر در فشار ستم گرى خود مى گذاشت. از بهانه جویى هاى او براى دست یافتن به فرصتى براى مخدوش کردن چهره امام و آزار رسانیدن به او، ترتیب دادن مسابقه تیراندازى در شام بود که به شکست او انجامید. او، همچنان در تب و تاب این رسوایى مى سوخت تا این که امام را به سوى مدینه رهسپار کرد، ولى پیش تر مأمورانى را فرستاد تا در مسیر رسیدن به مدینه به مردم بگویند کسى اجازه فروختن نیازمندى هاى زندگى از خوردنى و آشامیدنى به امام را ندارد و به مدت سه روز کسى به آنان چیزى نمى فروخت و نیز هنگام رسیدن به مدینه دروازه ها را به روى آنان نگشودند تا خلیفه بدین وسیله آتش کینه خود را با انتقام جویى خاموش کند.

هشام حتى از اختلافات درونى علویان براى ضربه زدن به امام بهره مى جست و با دامن زدن به آن و تحریک نارضایتى هاى کوچک علویان از یکدیگر مى کوشید آنان را بر ضد امام بشوراند. در این رهگذر، اختلاف «زید بن حسن» از علویان بر سر میراث و موقوفات رسول خدا صلى الله علیه و آله بر شمردنى است.

ابوبصیر به نقل از امام صادق علیه السلام مى گوید:

«زید بن حسن همواره با پدرم بر سر میراث پیامبر صلى الله علیه و آله اختلاف داشت و مى گفت: من از فرزندان حسن علیه السلام هستم و از تو بر میراث پیامبر صلى الله علیه و آله سزاوارترم؛ زیرا من از تبار فرزند بزرگ تر اویم پس آن گونه که رواست میراث پیامبر صلى الله علیه و آله را در مورد من تقسیم کن، ولى پدرم از او روى مى گرداند. او شکایت نزد قاضى برد و زید بن حسن در حضور قاضى به زید بن على بن حسین علیه السلام توهین کرد. زید گفت: نفرین بر دشمنى اى که در آن به مادرها روا داشته شود. به خدا سوگند تا پایان عمرم با تو سخن نخواهم گفت. - گویا در این ماجرا زید بن على نماینده امام بوده و از سوى امام سخن مى گفته است -. و نزد پدرم بازگشت و ماجرا را باز گفت. ولى زید بن حسن دست بردار نبود. نزد امام آمد و او را پیش قاضى خواند. هنگام خارج شدن، پدرم به او فرمود: اى زید، تو خنجرى را زیر لباست پنهان کرده اى... و با نشان دادن معجزه اى او را بیدار ساخت. زید از هوش رفت. پس از آن زید سوگند یاد کرد دیگر از مخالفت با پدرم دست بردارد، ولى همان روز به سوى خلیفه رفت و گفت: من از نزد جادوگرى دروغ پیشه مى آیم که رها گذاشتن او را بر تو نمى پسندم و آنچه را دیده بود بیان کرد. خلیفه نیز با سوء استفاده از این ماجرا به والى خود در مدینه نوشت که محمد بن على علیه السلام را دست بسته نزدش بفرستد و به زید گفت: اگر او را به تو بسپارم آیا حاضرى وى را به قتل برسانى؟ زید بن حسن گفت: بله. والى مدینه با اندیشیدن درباره پیامدهاى این کار به هشام نوشت: این دست نوشته من حمل بر نافرمانى ام نشود، اى امیرالمؤمنین، من دستور تو را رد نمى کنم، ولى پیشنهادى از روى دل سوزى برایت دارم. مردى که خواسته بودى [دست بسته نزد تو بفرستم [امروز کسى به پاکى و پاکدامنى و پارسایى اش در روى زمین نیست... و من تعرض امیرالمؤمنین به او را ناپسند مى بینم...».

پرواز تا بى نهایت

هشام در کابوس هاى خود قتل امام را مى دید و در پى راه حل مناسبى براى اجراى آن بود تا بدون آن که خود به طور مستقیم در آن شرکت کند به گونه اى پنهانى، امام را از سر راه خود بردارد. ازاین رو، برخى نوشته اند که او از مخالفت زید بن حسن و امام بهره گرفت تا به وسیله او امام را به شهادت برساند و بدین ترتیب، قتل امام را به گردن او بیندازد. ازاین رو با طرح نقشه اى پلید اسبى را که زین آن با سم بسیار مهلکى آغشته شده بود توسط زید بن حسن به امام پیش کش کرد. زید اسب را به منزل امام برد و امام با دیدن آن فرمود: واى بر تو اى زید! چه سنگین است آنچه مى خواهى انجام دهى و آنچه [به عنوان هدیه] در دست دارى...».

آن گاه سوار بر اسب شد و سم به بدن امام راه یافت. پاهاى امام متورم شد و پس از سه روز به شهادت رسید. در تاریخ شهادت امام اختلاف است ولى بیشتر منابع معتبر آن را هفتم ذى حجه سال 114 هجرى و سن شریف ایشان را به هنگام شهادت 58 سال نگاشته اند.

وصیت هاى امام

عبدالاعلى از امام صادق علیه السلام روایت مى کند: «وقتى هنگام شهادت پدرم رسید به من فرمود: چند گواه نزد من حاضر کن و من چهار نفر از قریش را که یکى از آنها نافع بود حاضر کردم. سپس فرمود: بنویس این چیزى است که یعقوب به فرزندانش وصیت کرد: اى پسرانم، به راستى خدا براى شما دین دارى را برگزیده است، مبادا بمیرید جز این که مسلمان باشید (بقره: 132) سپس به من امر کرد آن بُردى را که در آن روزهاى جمعه نماز مى خواند، کفنش کنند و عمامه مخصوصش را به سرش بندند و... و او را در قبر گذارند. سپس به گواهان فرمود: خداى رحمتتان کند، برگردید و چون آنها برگشتند، گفتم: پدر جان، این مطالب اهمیت چندانى نداشت که شما بر آن گواه گرفتید. فرمود: پسرم، من ناپسند داشتم که تو در تصدى امر خاک سپارى و کفن من مغلوب نگاه شوى و بگویند که به تو وصیتى نشده، مى خواستم دلیل و مدرک داشته باشى. و نیز به امام صادق علیه السلام سفارش کرد: اى جعفر! با یارانم مهربان باش. و فرزندش در پاسخ گفت: فدایت شوم! آنان را به جایگاه بلندى از دانش و معرفت مى رسانم که هر کدام در شهرى باشند، نیاز به پرسش از کسى نداشته باشند».

وصیتى مهم

امام باقر علیه السلام پیش از شهادت به فرزندش امام صادق علیه السلام فرمود که از اموال به جاى مانده خود مقدارى را ـ مبلغ آن را هشتصد درهم نقل کرده اند ـ براى برپایى مجلس سوگوارى خود، در منى به مدت ده سال اختصاص دهد و فرمود:

«اى جعفر! ازمال من براى گریه کنندگان به مدت ده سال در منى مالى را وقف کن تا در موسم حج بر من ندبه کنند و رسم ماتم را هر ساله تجدید نمایند و بر مظلومیت من زارى کنند».

چون قتل امام باقر علیه السلام بسیار مرموز بود، امام تلاش کرد تا با به کارگیرى این شیوه، مسلمانان را از ماهیت واقعى و چهره حقیقى امویان آگاه کند تا از خود بپرسند که دلیل برپایى هر ساله این مجالس آن هم در تجمع سالانه مسلمانان چیست. ازاین رو، این وصیت جنبه اعتراض به هشام و افشاگرى درباره او و دیگر خلفاى اموى داشته و تنها حرکتى نمادین به شمار نمى رفته است.

خاک سپارى و سوگوارى

هنگامى که امام باقر علیه السلام به شهادت رسید، امام صادق علیه السلام آن گونه که پدر بزرگوارش وصیت کرده بود، او را تجهیز کرد و با احترام تمام به همراه تشییع کنندگان، بدن مطهر امام را به قبرستان بقیع برد و او را در کنار پدر خویش امام سجاد علیه السلام و عموى پدر خویش امام مجتبى علیه السلام به خاک سپرد.

غبار اندوه و غم مدینه را فرا گرفت و مسلمانان دسته دسته براى تسلیت گفتن نزد امام صادق علیه السلام آمدند.

سالم بن ابى حفصة مى گوید: «وقتى ابوجعفر محمد بن على الباقر علیه السلام وفات یافت، به دوستان خود گفتم: کمى صبر کنید و بیایید همگى نزد ابا عبداللّه جعفربن محمد علیه السلام برویم و به او تسلیت بگوییم. وقتى داخل خانه شدیم به او گفتم: انّا للّه و انّا الیه راجعون. به خدا سوگند کسى بدرود زندگانى گفت که هرگز به مانندش بین او و رسول خدا صلى الله علیه و آله در پاسخ به مسائل دیده نشد. امام صادق علیه السلام اندکى درنگ فرمود و در پاسخ، کلماتى از قرآن را بر زبان جارى ساخت...». پس از آن، امام صادق علیه السلام فرمود: هر شب چراغى را در حجره اى که امام به شهادت رسید روشن کنید.



پى نوشتها:

1. على محمد على دخیل، ائمتنا، بیروت، دار المکتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 1، ص 357.

2. محمد باقر المجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 46، ص 360.

3. همان، ابن شهر آشوب مناقب آل ابى طالب، بیروت، دار الاضواء، بى تا، ج 4، ص 205.

4. محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1408 ق، ج 7، ص 14.

5. همان، ص 101.

6. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 206؛ بحارالانوار، ج 46، ص 264.

7. مراجع من العلماء الاعلام، کتاب الوفیات، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بى تا، ص 212؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 600 ؛ بحارالانوار، ج 46، ص 329. (در این روایت به جاى هشام بن عبدالملک فقط عبدالملک آمده ولى با توجه به این که عبدالملک معاصر با امام سجاد علیه السلام بوده، مى توان از روى یقین این گونه گفت که منظور هشام بن عبدالملک بوده و احتمالاً در ضبط روایت از روى اشتباه عبدالملک ذکر شده است. نگارنده.

8. قطب الدین راوندى الخرائج و الجرائح، قم، مکتبة بصیرتى، بى تا، ج 2، ص 602 ؛ بحارالانوار، ج 46، ص 331؛ کتاب الوفیات، ص 215؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 227. (چاپ دو جلدى)

9. محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، دار الاسوه، 1414 ق، ج 2، ص 460.

10. همان، ص 456.

11. شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، قم، انتشارات هجرت، 1373 ش، چاپ هشتم، ج 2، ص 226؛ بحارالانوار، ج 11، ص 62 .

12. شیخ مفید، الارشاد، مشهد، کنگره شیخ مفید، 1410 ق، ج 2، ص 227؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 227.

13. الاعلام الهدایة، مؤسسه آل البیت، قم، 1413 ق، ج 7، ص 211.

14. ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، الاَمالى، نجف، مطبعة النعمان، 1384 ه . ق، ج 1، ص 125، اعلام الهدایه، ج 7، ص 211.

15. منتهى الآمال، ج 2، ص 227.
منبع مذهب نیوز
سه شنبه سوم 9 1388
شهادت پنجمین امام شیعیان حضرت امام محمد باقر علیه السلام را خدمت فرزند برومندشان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و ولی امر مسلمین جهان مقام معظم رهبری مدظله العالی و تمامی مرد ولایت مدار ایران تسلیت می گویم.
سه شنبه سوم 9 1388

گلهایی معطر از بوستان احادیث امام باقر(ع)

چهل حدیث

1- چه بسا شخص حریص بر امری از امور دنیا ، که بدان دست یافته و باعث نافرجامی و بدبختی او گردیده است ، و چه بسا کسی که برای امری از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده ، ولی به وسیله آن سعادتمند گردیده است . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (166)

--------------------------------------------------------------------------------

2- تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (167)

 

--------------------------------------------------------------------------------

3- سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (170)

 

--------------------------------------------------------------------------------

4- چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد .

 بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص(172)

 

--------------------------------------------------------------------------------

5- نهایت کمال ، فهم در دین و صبر بر مصیبت ، و اندازه گیری در خرج زندگانی است .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص(172)

 

--------------------------------------------------------------------------------

6- سه چیز از خصلتهای نیک دنیا و آخرت است : از کسی که به تو ستم کرده است گذشت کنی ، به کسی که از تو بریده است بپیوندی ، و هنگامی که با تو به ندانی رفتار شود ، بردباری کنی .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)

 

--------------------------------------------------------------------------------

7- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند ، ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)

 

--------------------------------------------------------------------------------

8- دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)

 

--------------------------------------------------------------------------------

9- هیچ بنده ای عالم نیست ، مگر اینکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زیردست خود را خوار نشمارد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)

 

--------------------------------------------------------------------------------

10- هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد .

 بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (175)

 

--------------------------------------------------------------------------------

11- هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد ، بر عمرش افزوده می گردد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (175)

 

--------------------------------------------------------------------------------

12- از سستی و بی قراری بپرهیز ، که این دو ، کلید هر بدی می باشند ، کسی که سستی کند ، حقی را ادا نکند ، و کسی که بی قرار شود ، بر حق صبر نکند . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (175)

 

--------------------------------------------------------------------------------

13- پیوند با خویشان ، عملها را پاکیزه می نماید ، اموال را افزایش می دهد ، بلا را دور می کند ، حسا آخرت را آسان می نماید ، و مرگ را به تاخیر می اندازد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 71، ص (111)

 

--------------------------------------------------------------------------------

14- بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 65، ص (152)

 

--------------------------------------------------------------------------------

15- خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار می دهد ، چنانکه سفر کرده ای برای خانواده خود هدیه می فرستد ، و او را از دنیا پرهیز می دهد ، چنانکه طبیب مریض را پرهیز می دهد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (180)

 

--------------------------------------------------------------------------------

16- بر شما باد به پرهیزکاری و کوشش و راستگویی ، و پرداخت امانت به کسی که شما را بر آن امین دانسته است ، چه آن شخص ، نیک باشد یا بد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (179)

 

--------------------------------------------------------------------------------

17- غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است . و بهتان آن است که عیبی را که در برادرت نیست ، به او ببندی .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (178)

 

--------------------------------------------------------------------------------

18- خداوند ، دشنام گوی بی آبرو را دشمن دارد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)

 

--------------------------------------------------------------------------------

19- تواضع ، راضی بودن به نشستن در جایی است که کمتر از شانش باشد ، و اینکه به هر کس رسیدی سلام کنی ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کنی .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)

 

--------------------------------------------------------------------------------

20- برترین عبادت ، پاکی شکم و پاکدامنی است .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)

 

--------------------------------------------------------------------------------

21- خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش ، به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است ، دقت و باریک بینی می کند . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 7 ، ص (267)

 

--------------------------------------------------------------------------------

22- آن که از شما به دیگری علم بیاموزد ، پاداش او ( نزد خدای تعالی ) به مقدار پاداش دانشجوست ، و از او هم بیشتر می باشد . کافی ، ج 1 ، ص (35)

 

--------------------------------------------------------------------------------

23- هر که علم و دانش را جوید برای آنکه به علما فخر فروشی کند ، یا با نابخردان بستیزد ، و یا مردم را متوجه خود نماید ، باید آتش را جای نشستن خود گیرد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، 2 ، ص (38)

 

--------------------------------------------------------------------------------

24- خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند ، دوست دارد .

کافی ، ج 2 ، ص (663)

 

--------------------------------------------------------------------------------

25- سه خصلت است که دارنده اش نمی میرد تا عاقبت شوم آن را ببیند : ستمکاری ، ازخویشان بریدن ، و قسم دروغ که نبرد با خداست .

کافی ، ج 75، ص (174)

 

--------------------------------------------------------------------------------

26- به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا ، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند ، جز اینکه حاجتش را بر آورد . کافی ، ج 2 ، ص (475)

 

--------------------------------------------------------------------------------

27- خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند ، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زیرا آن ، ساعتی است که درهای آسمان در آن هنگام باز گردد و روزیها در آن تقسیم گردد و حاجتهای بزرگ بر آورده شود .

کافی ، ج 2 ، ص (478)

 

--------------------------------------------------------------------------------

28- دعای انسان پشت سر برادر دینی اش ، نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است . کافی ، ج 2 ، ص (507)

 

--------------------------------------------------------------------------------

29- هر چشمی روز قیامت گریان است ، جز سه چشم : چشمی که در راه خدا شب را بیدار باشد ، چشمی که از ترس خدا گریان شود ، و چشمی که از محرمات الهی و گناهان بسته شود .

کافی ، ج 2 ، ص (80)

 

--------------------------------------------------------------------------------

30- شخص حریص به دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم به دور خود می تند ، راه بیرون شدنش را دورتر و مشکل تر می کند ، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد .

کافی ، ج 2 ، ص (316)

 

--------------------------------------------------------------------------------

31- چه بسیار خوب است نیکی ها پس از بدی ها ، و چه بسیار بد است بدی ها پس از نیکی ها . کافی ، ج 2 ، ص (458)

 

--------------------------------------------------------------------------------

32- چون مؤمن با مؤمنی دست دهد ، پاک و بی گناه از یکدیگر جدا می شوند . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 73، ص (20)

 

--------------------------------------------------------------------------------

33- از دشمنی بپرهیزید ، زیرا فکر را مشغول کرده و مایه نفاق می گردد .

 بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 2 ، ص (301)

 

--------------------------------------------------------------------------------

34- هیچ قطره ای نزد خداوند ، محبوبتر از قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا و برای او ریخته شود ، نیست . کافی ، ج 2 ، ص (482)

 

--------------------------------------------------------------------------------

35- هر که بر خدا توکل کند ، مغلوب نمی شود ، و هر که از گناه به خدا پناه برد ، شکست نمی خورد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 68، ص (151)

 

--------------------------------------------------------------------------------

36- افزایش نعمت از جانب خداوند قطع نمی شود ، مگر اینکه شکر از جانب بندگان قطع گردد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 68، ص (54)

 

--------------------------------------------------------------------------------

37- خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد .

 بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 2 ، ص (215)

 

--------------------------------------------------------------------------------

38- مؤمن برادر مؤمن است ، او را دشنام نمی دهد ، از او دریغ نمی کند ، و به او گمان بد نمی برد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)

 

--------------------------------------------------------------------------------

39- هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند ، مگر اینکه زبانش را نگه دارد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (178)

 

--------------------------------------------------------------------------------

40- سه چیز پشت انسان را می شکند : مردی که عمل خویش را زیاد شمارد ، گناهانش را فراموش کند ، و به رای خویش ، خوشنود باشد .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 69، ص (314)

منبع سایت تبیان

جمعه پانزدهم 9 1387

وصیت امام باقر علیه السلام در آخرین لحظات

وصیت امام باقر (ع)

شیخ کلینى در کتاب کافى به سند خود از امام رضا (ع) روایت کرده است که امام باقر (ع) به هنگام احتضار فرمود: هنگامى که به‏درود حیات گفتم زمین را برایم بشکافید و قبرى مهیا کنید پس اگر به شما گفتند براى رسول خدا (ص) لحد بوده است، تصدیق کنید.

نگارنده: این فرمایش بدان دلیل بوده است که امام باقر (ع) شکافتن زمین را از برخى جهات بهتر مى‏دانسته اگر چه فضیلت لحد بالاتر بوده است.

کلینى به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم هر آنچه از کتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت کردم که یکى از آنان نافع مولاى عبد الله بن عمر بود.

پس به من فرمود: «بنویس این چیزى است که یعقوب فرزندانش را بدان وصیت کرد که اى فرزندانم خداوند دین را براى شما برگزید، پس نمیرید مگر آنکه تسلیم رضاى خداوند باشید. »و وصیت کرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى‏دهد که او را به جامه بردى که هر جمعه در آن نماز مى‏خواند کفن کند و عمامه‏اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمین بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى کفن او را باز کند.

سپس به شهود فرمود: بازگردید خداوند شما را رحمت کند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در این وصیت چه بود که بر آن شاهد طلب کردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه که به تو وصیت نکرده‏ام و مى‏خواستم بدین وسیله حجت و دلیلى براى تو قرار داده باشم. در حقیقت امام (ع) مى‏خواست به این وسیله همگان بدانند که جعفر بن محمد (ع) ، وصى و جانشین و امام بعد از اوست.

کلینى در کافى به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: پدرم روزى در ایام بیماریش به من گفت: پسرم گروهى از قریشیان ساکن مدینه را بدینجا فراخوان تا آنها را گواه بگیرم. من نیز چنین کردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: اى جعفر هنگامى که من دنیا را وداع گفتم مرا بشوى و کفن کن و قبرم را چهار انگشت‏بالاتر از زمین قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض کردم: اگر مرا (در خلوت هم) به این کارها امر مى‏کردى، انجام مى‏دادم. چرا درخواستى تا عده‏اى را به عنوان شاهد به نزدت بیاورم؟ فرمود: پسرم مى‏خواستم با تو نزاع نکنند. (یعنى در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نکنند و بدانند که تو وصى منى) .

کلینى در کافى به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود که وى را در سه جامه کفن کنم. یکى رداى جمره‏اى او بود که در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وى عرض کردم: چرا اینها را مى‏نویسى؟فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه کفن کن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو کفن محسوب مکن بلکه عمامه از چیزهایى است که بدن را به آن مى‏پوشانند.

شیخ کلینى در کافى به سند خود نقل کرده است که امام باقر (ع) وصیت کرد که هشتصد درهم براى برگزارى مراسم سوگوارى او اختصاص دهند و این کار را از سنت مى‏دانست. زیرا پیامبر مى‏فرمود: براى خاندان جعفر طعامى فراهم آرید، آنان نیز به وصیتش عمل کردند.

منبع:سایت تبیان

برگرفته از:

 سیره معصومان، ج 5، ص 45، سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى

جمعه پانزدهم 9 1387

نصیحتی به امام باقر علیه السلام

نصیحتی به امام باقر علیه السلام!

در فکر این بودم که بعد از اماممان زین العابدین (علیه السلام)، چه کسی شایستگی دارد تا جانشین او شود؛ تا این که روزی به محمد بن علی (علیهما السلام) برخورد کردم و او مرا پند و اندرزی داد که فهمیدم جانشین به حق اوست.

اطرافیان که از شنیدن این سخن تعجب کرده بودند، به محمد بن منکدر گفتند: امام باقر (علیه السلام) چه پند و اندرزی به تو داد؟

محمد بن منکدر گفت:" در یکى از ساعت هاى بسیار گرم  روز به یکى از نواحى مدینه رفته بودم. در آن جا محمد بن على (علیهما السلام) را دیدم که مشغول کار در مزرعه بود. به خودم گفتم: بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت و با این حالت  در طلب دنیا مى کوشد؟! خدا را گواه گرفتم که او را نصیحت کنم. پس نزدیک او شدم و بر وى  سلام کردم. او که بسیار عرق کرده بود، با گشاده رویى سلام مرا پاسخ داد. به او گفتم: خداوند شما را اصلاح کند! بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت  و با این حالت در طلب دنیا مى کوشد؟ شاید در این حالت مرگ شما فرا رسد!

 امام باقر (علیه السلام) فرمود:" به خدا قسم اگر مرگ در این حالت مرا دریابد، در حالى نزد من  آمده است که به طاعت خداوند مشغولم و بدین وسیله خود را از تو و دیگران بى نیاز ساخته ام؛ امّا من از این مى ترسم که مرگم زمانى فرا رسد که  به نا فرمانى خداوند مشغول باشم."

من با شنیدن این سخن عرض کردم: خدایت رحمت کند! من مى خواستم شما را نصیحت کنم، امّا شما مرا اندرز دادید."

در واقع امام باقر (علیه السلام) مى توانست از دیگران در کار سر و سامان دادن به  کشتزار خویش استفاده کند، امّا او دوست مى داشت تا براى تحصیل معاش خانواده اش، خود کوشش کند و در این زمینه به کسی متکی نباشد. از این رو خود را به سختی می انداخت و در مزرعه ی خویش به کشاورزی می پرداخت و از این کار به عنوان کاری در راستای اطاعت پروردگار نام می برد.

بنابراین فرق است بین کار دنیا برای دنیا و مال اندوزی و کار دنیا برای به دست آوردن روزی حلال و کسب رضایت خداوند. 

 

برگرفته از :

هدایتگران راه نور (زندگانی امام محمد باقر(علیه السلام))، آیت الله مدرسی، با اندکی تصرف

منبع:سایت تبیان

جمعه پانزدهم 9 1387

امام باقر علیه السلام و آخوند درباری

امام باقر(ع) و آخوند درباری

زرارة بن اعین گوید: ابو جعفر امام باقر (ع) در تشییع جنازه‏اى از قریش حاضر شدند، من نیز در خدمتش بودم، عطاء بن ابى رباح نیز از جمله حاضران بود، زنى در پشت جنازه ضجه مى‏کشید و ناله مى‏کرد، عطاء به آن زن گفت: ساکت شو و صدایت بلند نشود وگرنه من بر مى‏گردم، زن ساکت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟ گفتم: زن ساکت نشد او نیز برگشت. حضرت فرمود: به تشییع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلى را با حق دیدیم و بخاطر باطل، دست از حق برکشیدیم حق مسلمان را ادا نکرده‏ایم .

 

چون نماز میت خوانده شد، ولىّ میت به امام عرض کرد: برگردید خدا شما را رحمت کند، که آمدن، شمارا ناراحت مى‏کند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگردید، من هم با شما کار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامه‏بده ما با اجازه او نیامده‏ایم تا با اجازه او برگردیم. بلکه از این عمل خواسته‏ایم به اجر و فضل خدا برسیم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مى‏برد. *

عطاء بن ابى رباح از آخوندهاى دربارى بود که بنى امیه بسیار تعظیمش مى‏کردند، حتى در میان مردم جار مى‏زدند: کسى جز عطاء حق فتوا دادن ندارد اگر او نباشد عبدالله بن ابى نجیح فتوا خواهد داد، عطاء یک چشم، پهن بینى، و بسیار سیاه رنگ بود چنانکه ابن جوزى در تاریخش گفته است (مرآت العقول) یعنى ظاهرش مثل باطنش چرکین و تنفر آور بود. این گونه ناکسان بودند که خانه‏هاى وحى را به صورت خرابه‏ها در آورده و مردم را از سعادت باز داشتند و با روسیاهى خداى خویش را ملاقات کردند.

این مطلب نیز قابل دقت است که منصور خلیفه ستمگر عباسى مالک بن انس را در مکه ملاقات کرد، و از او در بسیارى از مسائل سؤالهاى و از فشارى که عامل مدینه به او وارد آورده بود، اعتذار نمود و گفت: کتابى بنویس که مردم را وادار به عمل به آن کنم، تا نظام واحد شریعتى بوجود آید و همه بر یک مفتى گرد آیند، ولى به شرط آن که از على بن ابى طالب در آن کتاب چیزى نقل نکنى، مالک به شرط او عمل کرد و در «موطّأ» چیزى از على (ع) نقل نکرد. (الامام الصادق و المذاهب الاربعه: ج 2 ص 555).

در این کتاب که شامل هزار و هفتصد و بیست حدیث است، از عبدالله بن عمر صد و پنج حدیث، از ابن شهاب زهرى صد و پانزده حدیث، از ابوهریره پنجاه حدیث، از عایشه چهل و هشت حدیث و از على بن ابى طالب (ع) تنها پانزده حدیث نقل شده و از حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام حتى یک حدیث هم نقل نشده است.

 

پی نوشت:

*کافى: ج 3 ص 171 - 172.

منبع:سایت تبیان

جمعه پانزدهم 9 1387

محاجّه امام باقر با دشمن امیرالمؤمنین علیهما السلام

محاجه امام باقر(ع)

عبدالله بن نافع که از خوارج بود مى‏گفت: اگر مى‏دانستم که در شرق و غرب زمین کسى هست که با من بحث کند و بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق کشت و بر آن ظلم نکرد، من سوار بر شتران پیش او مى‏رفتم تا با من مخاصمه کند.

 

به او گفتند: حتى در میان اولاد على هم کسى را نمى‏شناسى؟! گفت: مگر در میان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانى توست که فکر مى‏کنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.

گفت: امروز عالم اولاد على کیست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسین (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض کردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مى‏خواهد. فرمود: او با من چه کار دارد، با آن که در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزارى مى‏کند.

ابوبصیر گفت :یابن رسول الله (ص) او مى‏گوید: اگر در شرق و غرب زمین کسى یافت بشود که بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نکشت من پیش او رفته و با او محاجه مى‏کنم.

امام فرمود: براى مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید.

عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله علیه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع کرد و پیش آنها آمد، وجود مبارکش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا کرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را که ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولایت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر که منقبتى و فضیلتى از على بن ابى طالب صلوات الله علیه مى‏داند بگوید.

آنها بپاخاسته و آنچه مى‏دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم این مناقب را مى‏دانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى که جریان حکمین را قبول کرد کافر شد!

در همین وقت روایت خیبر را خواندند که رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطین الرایة غداً رجلاً یُحبّ اللّهَ و رسولّه و یحبّه اللّهُ و رسولُه کرّارٌ غیرُ فرّار لاٍیرجع حتى یفتحَ اللّه على یدیه».

(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را، کسی که بر دشمن یورش می برد و از او نمی گریزد، بازنمی گردد مگر آنکه خداوند پیروزی را با دستاش محقق می سازد.)

امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه مى‏گویى؟ گفت: راست است و شکى در آن نیست ولیکن على بعداً کافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزى که خدا على را دوست داشت مى‏دانست که اهل نهروان را خواهد کشت یا نه؟ اگر بگویى: نه کافر شده‏اى .

گفت: مى‏دانست. فرمود: آیا او را بر این دوست مى‏داشت که به طاعت عمل کند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل کند به طاعت او.

امام فرمود: پس برخیز در حالى که مغلوب شده‏اى. عبدالله برخاست و مى‏گفت:

«حتى یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حیث یجعل رسالته(انعام/124)

تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد! و خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!

منبع:سایت تبیان

روضه کافى: ص 349 حدیث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار

جمعه پانزدهم 9 1387
X