شب ها دلتنگی هایم را خواب می بینم
امروز “حوصله ام ابری ست ”
خدا کند که ببارم ...
 
 
( نظردهی غیرفعال ) 
شنبه 1388/8/16 20:3

 

جاده می پیچد به سوی انتها
جاده ها را دوست دارم ای خدا

جاده ها رگهای کوه و دره اند
جاده ها معنای رفتن می دهند

ما همه در پیچ و خم ها مانده ایم
لا به لای حرف غم ها مانده ایم

خسته از راه و نگاه و منظره
خسته از دیوار و شهر و پنجره

ما همه در راه و در بیراهه ایم
گه میان دره ای افتاده ایم

گاه می مانیم در چند راهه ها
وای ! اگر غافل بمانیم از خدا

انتخاب و اختیار و انتظار
گاه دستی می زند ما را کنار

گاه ساز باز گشتن می زنیم
زخم های کهنه بر تن می زنیم

باز می بینیم که باید بگذریم
طعنه ها را با دل و جان می خریم

تازیانه می خوریم از باد و برگ
یادمان می آید از ایام مرگ


در میان سیل و طوفان می رویم
در زمستان یا بهاران می رویم

» فریبا شش بلوکی «

 

چهارشنبه 1388/7/1 13:56

دلم گرفته، اى دوست! هواى گریه با من‏

گر از قفس گریزم کجا روم، کجا، من؟

کجا روم؟ که راهى به گلشنى ندانم‏

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من‏

نه بسته‏ام به کس دل نه بسته دل به من کس‏

چو تخته پاره بر موج رها، رها، رها، من‏

زمن هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک‏

به من هر آن که نزدیک ازو جدا، جدا، من!

نه چشم دل به سویى نه باده در سبویى‏

که تر کنم گلویى به یاد آشنا، من‏

زبودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده‏ام چرا من؟

ستاره‏ها نهفتم در آسمان ابرى ـ

دلم گرفته، اى دوست! هواى گریه با من ...

 

يکشنبه 1388/6/29 19:7

 

هیچ کس نماند ...هیچ کس نخواند
من عجیب دلتنگم .....
یادها چنان بادی در سرزمین کوچک دل در گذرند اما هیچ پنجره ای باز نیست...
من صدا زدم ....داد زدم......فریاد زدم.....
اما... هیچ کس نماند ......هیچ کس نخواند
خسته ام خسته تر از همیشه ......
بیزارم بیزارتر از همیشه ...
عجیبم و شاید عجیب تر از همیشه........

تو کجایی ... تو که میگفتی: می خوانی ....می مانی...
هنوز اناری که برای تو چیدم در دستم است
بگو ...با من از ناگفته ها بگو....

" ...


انار در دستم خون گریه کرد اما باز تو جای دیگر را دیدی...
من آواز خوان شبگردم که می خوانم
ای... ای شب تو بدان که برای من، هیچ کس نماند ...هیچ کس نخواند


اشکها شما یاری کنید.....
که من عجیب دلتنگم/.

 

» علی اکبر ثابتیان «

 

( عجیب شیفته شعرهای ایشون شدم )

 

دسته ها : ادبی - شعر - غمگینانه
جمعه 1388/3/29 15:9

 

باد

بر منبر آسمان

روضه ی هوهو می خواند ؛

بیدها چگونه می لرزند

و ابرها چه خوب گریه می کنند !

 

- - - - - - - - - - - - - - - - -

نمی دونم این متن تکراریه یا نه ؟ اما حرف دلمو داره میزنه

چون دیشب رو برام تداعی می کنه

اونجوری که تو پست قبلی گریه کردین ، منم دوباره گریه کردم

ببخشین ناراحتتون کردم

:'|

 

دسته ها : شعر - غمگینانه
پنج شنبه 1388/3/21 14:12
X