تبیان، دستیار زندگی

ورق زندگی برگشت

کارآفرینی در حوزه هنر را با عشق و علاقه شروع کردم. هدفم این بود که به کسب و کار و اقتصاد شهرم رونق بدهم و زنان بدسرپرست را صاحب شغل کنم اما امروز در یک قدمی زندان هستم و به حدی تحت فشار روانی هستم که می خواهم برای پرداخت بخشی از بدهی ها کلیه ام را بفروشم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
کارآفرین
نام فاخته فرخیان برای خیلی از اهالی شهرستان آغاجاری خوزستان آشنا است. زنی که به خاطر تلاش های شبانه روزی هم صنایع دستی شهرش را احیا کرد و هم زنان بدسرپرست و بی سرپرست را خودساخته و صاحب کار کرد. آنها در کارگاهی کوچک فعالیت و هنر دستشان را بر روی چرم، تابلو، تار و پود دار و... سرازیر می کردند.

همه چیز به خوبی پیش می رفت. مشتری را پیدا کرده بودند و ماهی حدود 12 میلیون تومان درآمد داشتند اما این موضوع فاخته فرخیان را راضی نمی کرد. دلش می خواست کارگاهش را بزرگ کند تا زنان بیشتری صاحب شغل شوند. به این ترتیب او برای گسترش کار قدم برداشت اما با نوسات ارز و بحران بازار معادلاتش به هم خورد و به جای اینکه یک قدم به موفقیت نزدیک شود، شرایط فعلی خود را هم از دست داد.

می گوید قربانی وعده وعیدهای بی سرانجام برخی مسئولان شده و حالا نه راه پیش دارد و نه راه پس. با فاخته فرخیان از طریق انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی (مددیاران) آشنا شدیم. او که همه درها را به روی خود بسته می دید، امروز قبل از آنکه راهی زندان شود از آنها درخواست کمک کرده است تا شاید در این شرایط بحرانی یک نفر دستش را بگیرد و نجاتش بدهد. فرخیان در گفت و گوی اختصاصی با ایرنا از مشکلات و روزهای سختی که در آن قرار دارد می گوید.

از چه زمانی شروع به کار کردی؟
فرخیان: من در حوزه صنایع دستی 19 سال سابقه کار دارم. از 17 سالگی سراغ کارهای هنری و دستی رفتم. از هنر چرم دوزی گرفته تا سرمه دزی، فرش بافی. همیشه به کارهای هنری علاقه داشتم. اول کارم را با آموزش شروع کردم. بعد سراغ کارآفرینی رفتم و از همان ابتدا کارم را با زنان بدسرپرست و خودسرپرست شروع کردم. کارآفرینی برایم خیلی لذت بخش بود. از این راه هم می توانستم هنرهای دستی شهرم را احیا کنم و هم می توانستم به اقتصاد خانواده خود و زنان بدسرپرست کمک کنم.

از چه زمانی کارآفرینی را به صورت جدی شروع کردی؟
فرخیان: من و خانم ها اول در خانه کار می کردیم. به صورت دورکاری اما بعد یعنی در سال 93-94 کار را جدی و در کارگاهی اجاره ای شروع کردیم. در همین سال من تصمیم گرفتم اولین هفت سین شهرستانمان را با از راه رسیدن سال نو در شهر درست کنم. این بود که کار را از شهرداری گرفتم و به کمک یک کارگر آقا، صفر تا صد طراحی و ساخت هفت سین را آغاز کردم. برشکاری، جوشکاری، بتن ریزی کارهای سختی بودند که انجام آن در شهرستان آغاجاری توسط یک زن خیلی عجیب بود. همین کار باعث شد کمی بعد در شهرمان تقدیر شوم و تندیس کارآفرین نمونه سال را دریافت کنم.

 بعد چه شد؟
فرخیان: سال 94 هم قصد انجام این کار را داشتم که شهرداری آغاجاری گفت که باید اول شرکت پیمانکاری به نام خودم ثبت کنم تا بتوانم این کار را برعهده بگیرم. به خاطر علاقه ام به کار همین روند را طی کردم و در نهایت توانستم در همین سال نیز دومین هفت سین شهرمان را که با بشکه های نفت بود درست کردم. چون شهرستان آغاجاری نفت خیز است و من از این نماد برای طراحی و ساخت هفت سین استفاده کردم با بازتاب زیادی در سایت ها و فضای مجازی رو به رو شد. به حدی که از تهران تماس گرفتند و مرا به کنگره زنان موفق دعوت کردند. آنجا تندیس زن موفق کشور را به دست آوردم. هم به خاطر فعالیت هایم برای ساخت هفت سین و هم برای کارآفرینی در حوزه هنر. چرا که تا آن زمان به طور رسمی با 25 خانم در کارگاه مشغول کار بودیم و کارهای هنری مان را با قیمت خوبی به بازار می فروختیم. کیف های چرمی، تابلو، فرش، سرمه دوزی، تابلوهای سه بعدی بخش هایی از کارهای هنری ساخته شده به دست خانم ها بود.

در سال های 95 و 96 هم گویا به خاطر کارآفرین نمونه تقدیر شدید؟
بله. سال 95 باردیگر به کنگره زنان موفق دعوت و به افتخار دریافت تندیس زن موفق نائل شدم. سال 96 هم در سالن اجلاس صدا و سیما به عنوان بانوی نامی ایران موفق به دریافت تندیس طلایی بانوی نامی ایران شدم. همزمان همان سال هم شرکت تعاونی صنایع دستی را ثبت کردم. آموزش و تولید صنایع دستی در شهرستان آغاجاری جا افتاده و با استقبال زیادی مواجه شد. در این مدت برای دریافت وام و گسترش کارم خیلی دوندگی کردم اما مسئولان مرتبط با این موضوع به این شرط حاضر به پرداخت وام شدند که تعداد چرخ ها و تجهیزات مناسب کارگاه را گسترش بدهم. به همین دلیل مجبور شدم بخشی از این تجهیزات را به صورت چکی بخرم.

 دردسرها از همین جا شروع شد؟
فرخیان: بله، متاسفانه. من نه تنها نتوانستم وام بگیرم بلکه به دلیل نوسانات ارز و بحران بازار یکی از چک هایم برگشت خورد. البته چند چک داشتم که برای پاس کردن آنها همه تجهیزات ارزشمند کارگاهم را فروختم اما در حال حاضر یک چک چند میلیون تومانی روی دستم مانده که برگشت خورده و تا زندان یک قدم فاصله دارم. متاسفانه دیگر چیزی برای فروش ندارم. ماشینم را فروختم و فقط خانه ای به ارزش 50 میلیون تومان برایم باقیمانده که آن را هم از دست بدهم جایی برای رفتن ندارم.

چقدر بدهکاری بودی؟
فرخیان: 300 میلیون تومان که در حال حاضر 150 میلیون تومان آن باقیمانده است.

 کارگاه را چه کردی؟
فرخیان: کارگاه محلی اجاره ای است و در حال حاضر با مهلتی که گرفته ام سعی دارم حداقل با آموزش درآمد روزانه ام را دربیاورم. در این مدت برای کمک به هر نهاد و ارگانی که بگویید رفته ام اما همه به من وعده می دهند. 25 نفر بیکار شدند و حالا خودم در یک قدمی زندان هستم اما کسی حاضر به کمک نیست. در این مدت از سازمان های خیریه و مردم نهاد هم کمک گرفتم اما آنها نیز پیشنهادهای کمکشان جدی نیست. چندی پیش حالم خیلی بد بود و در خلوت خودم گریه می کردم. به خدا گفتم این چه رسمی است. یک روز من تلاش کردم تا به زنان شهرم کمک کنم اما امروز خودم در شرایط آنها هستم. نمی دانم چه اشتباهی مرتکب شده ام اما اگر وعده وعیدهای بی نتیجه و بی سرانجام به من نمی دانند، به این دردسر نمی افتادم.

چطور با انجمن مددیاران آشنا شدی؟
فرخیان: من در این مدت تا مجلس و مسئولان دولتی برای درخواست کمک رفتم اما بی نتیجه بود. در مدتی که به تهران آمدم به انجمن ها و موسسات خیریه زیادی هم سر زدم اما کاری از آنها هم ساخته نبود. با دست خالی به شهر خودمان برگشتم. یک روز در حالی که گریه امانم را بریده و حالم خیلی بد بود از خدا خواستم کمکم کند. چند روز بعد در حال جست و جو در فضای مجازی بودم که با انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی (مددیاران) آشنا شدم. ماجرایم را برای آنها تعریف کردم. به آنها گفتم که قصد دارم کلیه ام را بفروشم تا بخشی از هزینه هایم را بدهم و آنها از من خواستند قدری دست نگه دارم تا شاید بتوانند راهی برای کمک پیدا کنند.

واقعا قصد داری کلیه ات را بفروشی؟
فرخیان: خانم من سال ها در شهرمان با آبرو زندگی کرده ام. همسرم مرد شریف و آبروداری است و همیشه سعی کرده ایم زندگی آرامی داشته باشیم. اما اگر پایم به زندان باز شود همه اعتبار و آبرویم را از دست می دهم. مدت ها است که در فکر فروش کلیه ام هستم و اگر نتوانم راهی برای نجات پیدا کنم مجبور به این کار می شوم. این طوری حداقل بخشی از بدهی هایم را می توانم بدهم.

اگر به گذشته برگردی باز هم کارآفرین می شوی؟
فرخیان: من این کار را با عشق و علاقه شروع کردم. سعی کردم به زنان شهرم کمک کنم اما امروز کسی حاضر به کمک به من نیست. جواب این سوال برایم سخت است اما گاهی فکر می کنم راه را اشتباه آمده ام و شاید فقط به فکر خودم بودم الان شرایطم این نبود. روزی من مربی زندانیان بودم و حالا خودم باید به زندان بروم.

در زندان به زندانیان آموزش می دادید؟
فرخیان: بله. مدتی در کانونی که مخصوص خانم ها و حتی آقایان بود آموزش چرم دوزی و ساخت کیف و کفش چرمی می دادم. حتی همین حالا هم سه شاگرد آقا که رهایافته از اعتیاد هستند و از زندان آزاد شده اند، دارم و به آنها آموزش می دهم. هربار که آنها را می بینم از خدا می پرسم یعنی من هم یک روز باید به زندان بروم؟ من قربانی وعده وعیدها شدم و نیاز به حمایت دارم. واقعا هدفم اشتغالزایی و رونق کار و اقتصاد در شهرم بود اما فکرش را هم نمی کردم روزی به بن بست برسم و همه درها به رویم بسته شوم.
منبع:خبرگزاری ایرنا