چرا به شیعیان رافضی میگویند؟
ابابصیر نقل میکند: به امام صادق(ع) گفتم: مردم ما را «رافضه» مینامند. آنحضرت فرمود: «به خدا سوگند! آنان شما را رافضه ننامیدند، بلکه خداوند شما را به این لقب نامیده است».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1397/04/30
خدمت امام صادق علیه السلام چنین گزارش دادند که امروز نزد این ابی لیلی، قاضی کوفه، عمار دهنی برای شهادت حاضر شد ، ولی قاضی شهادتش را نپذیرفت و گفت: ما تو را می شناسیم، تو رافضی هستی. عمار از این سخن پریشان شد و لرزه بر اندامش افتاد و اشکش جاری گردید و از جای برخاست .
قاضی که چنین حالی را در او دید گفت : تو مرد دانشمندی هستی، اگر بدت می آید که به تو رافضی گفته شود، از رفض اظهار تنفر کن تا از برادران ما بشوی. عمار گفت: تاثر من از این نیست، بلکه گریه من برای خودم می باشد و برای تو؛ برای خودم می گریم ، چون تو برای من، مقامی عالی قائل شدی که من شایسته آن مقام نیستم؛ تو مرا رافضی خواندی ، در صورتی که سرور من امام صادق علیه السلام چنین فرموده: «نخستین کسانی که رافضی خوانده شدند، ساحران فرعون بودند. آن ها تا دیدند عصای موسی اژدها گردید، به موسی ایمان آوردند و فرمان فرعون را زیر پا نهادند و برای هرگونه شکنجه ای آماده شدند. فرعون آن ها را رافضی نامید، چون دین فرعون را رفض کردند. رافضی کسی است که از آن چه خدا از آن بیزار است؛ دوری کند و هر چه را که خدای بدان امر کرده اطاعت کند.»
کجا در این زمان چنین کسی پیدا می شود ؟ من از آن بر خویش می گریم که خدا از قلب من آگاه شود که من از این نام خوشم آمد، آن گاه مرا مورد عتاب قرار دهد و بگوید: عمار آیا کسی بودی که باطل ها را لگد زدی و طاعت ها را انجام دادی؟ سپس از درجات من بکاهد، اگر بر من آسان بگیرد و یا سزاوار کیفر باشم، اگر برمن جد بگیرد، مگر آن که سروران من به داد من برسند .
چرا بر تو می گریم؟ چون که گناهی بزرگ مرتکب شدی و مرا به دروغ لقبی دادی. من از عذاب خدای بر تو می ترسم، زیرا شریف ترین نام ها را به من دادی، ولی به صورت پست ترین نامش در آوردی . پیکرت چگونه می تواند، عذاب این کلمه ات را تحمل کند؟ هنگامی که امام ششم از گفته های عمار و دلیری و فداکاری او آگاه شد، فرمود: «اگر عمار گناهانی از آسمان و زمین بزرگ تر داشت، بر اثر این حق گویی گناهانش پاک شد و حسناتش نزد پروردگار در افزایش خواهد بود.»[1]
عبارتی برای تحقیر شیعیان و توهین
«رافضه»، «رافضى» و «روافض» از واژههایی است که از دیرباز تاکنون برای تحقیر شیعیان و توهین به آنان از سوی مخالفانشان مورد استفاده قرار میگیرد!«رافضه» در لغت از ریشه «رفض» به معناى ترک و رها کردن فرد یا چیزى است.[2] در اصطلاح، این واژه، در موارد زیر بهکار رفته است:
الف. معتقدان به امامت اهل بیت(علیهم السلام) و منکران مشروعیت زمامداری خلفاى قبل از امام على(علیه السلام)،
ب. معتقدان به برتری امام على(علیه السلام) بر خلفاى پیش از او، در عین انکار نصّ در امامت،
ج. اظهار کنندگان محبّت و مودّت به خاندان رسالت.[3]
ولى مشهورترین کاربرد این واژه معناى نخست است. چنانکه اشعرى، رافضى را معادل اصطلاح امامیه دانسته، و در راستاى اعتقاد به نصّ بر خلافت حضرت على(علیه السلام) تفسیر کرده است.[4]
در هر حال، بیشتر کسانى که این اصطلاح را برای شیعه یا محبّان اهل بیت(علیهم السلام) بهکار میگیرند، به نوعی قصد نکوهش آنان را دارند. به عبارت دیگر؛ از نظر آنان این اصطلاح بر خطا و انحراف شیعه دلالت میکند!
منشأ پیدایش اصطلاح رافضی
درباره تاریخ و منشأ پیدایش این اصطلاح میگویند:1. این واژه هنگام قیام زید بن علی بن حسین(علیه السلام) شایع شده، و به شیعیانی از کوفه اطلاق میشد که ابتدا با زید بیعت کرده بودند، اما چون او از ابوبکر و عمر به نیکى یادکرده و از آنان تبرّى نجست، عهد و پیمان خویش را شکسته و از یارى او دست کشیدند و بدین جهت «رافضه» نامیده شدند.[5]
برخی از مورّخان و متکلمان اسلامی به این نظریه اشکالاتی وارد کردهاند؛[6] مانند اینکه گفتهاند: مورّخان متقدم و معتبر آنجا که درباره قیام زید بن على و شهادت وى سخن گفتهاند، فقط از اینکه کوفیان او را تنها گذاشته و به بیعت با او وفادار نماندند، یاد کرده و دلیل نقض بیعت را چنین ماجرایی ندانستهاند.[7]
2. از برخی روایات به دست میآید که در عصر بنیامیه دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیانشان، این اصطلاح را براى ابراز عداوت به شیعیان بهکار میبردند.
ابابصیر نقل میکند: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مردم ما را «رافضه» مینامند. آنحضرت فرمود: «به خدا سوگند! آنان شما را رافضه ننامیدند، بلکه خداوند شما را به این لقب نامیده است. همانا هفتاد نفر از بهترینهاى بنى اسرائیل به حضرت موسى و برادرش ایمان آوردند، و از این جهت آنان را رافضه نامیدند ... اى ابابصیر! اینان خوبى را واگذاردند و شما شر را واگذاردید، مردم به دستههاى مختلفى پراکنده شدند و به شعبههاى زیادى تقسیم شدند، و شما در شعبه خاندان پیامبرتان درآمدید و بدان راهى که آنان رفتند شما هم بدان راه رفتید، و همان را که خدا براى شما انتخاب فرمود شما برگزیدید و همان را که خدا خواست خواستید، مژده باد بر شما، و باز هم مژده باد بر شما، که به خدا سوگند شمائید مورد رحمت حق که هر کارى از نیکوکارتان پذیرفته گردد، و از بدکارتان گذشت شود.»[8]
پی نوشت:
[1]. بحارالانوار ، ج 65 ، ص 156
[2]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 7، ص 29. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج 8، ص 8.
[3]. ابو الحسن اشعرى، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 16 – 17، ویسبادن، فرانس شتاینر، چاپ سوم، 1400ق؛ سبحانى، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 120، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، مؤسسة الإمام الصادق(علیه السلام)؛ رضوانى، على اصغر، شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 111.
[4]. مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 16.
[5]. حمیرى، ابو سعید بن نشوان، الحور العین، ص 184. امین، سید محسن، مقدمه أعیان الشیعة(عقائد الشیعة)، ج 1، ص 21.
[6]. ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 122؛ کثیرى، سید محمد، السلفیة بین أهل السنة و الإمامیة، ص 86.
[7].أعیان الشیعة، ج 1، ص 21؛ شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 112.
[8]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص 104 – 105.
منبع:
سایت حوزه