قهرمانهای زخمخورده
درباره سعید نعمتالله
از خونبها به عنوان نخستین كارش (كه با چهار سال تاخیر پخش شد) تا همین شیدایی میتوان نشانههایی از شخصیتپردازی و دیالوگنویسی و فضاسازیهای دراماتیك را كه با تلخی تراژیك هم آمیخته در شناسنامه كاری او پیدا كرد.
این نشانهها او را به نویسندهای صاحب سبك بدل كرده كه به عقیده برخی با سینمای كیمیایی انطباق بیشتری دارد.
در گفتوگویی كه با نعمتالله درباره سریال رستگاران داشتم، او را سر صحنه سریال ملاقات كردم و او تاكید داشت كه خودش سر صحنه حاضر میشود و به بازیگران كمك میكند تا قصه و شخصیتی را كه قرار است بازی كنند، بدرستی درك كرده و به آن نزدیك شوند، چراكه معتقد است هیچكس به اندازه نویسنده متن نمیتواند موقعیت قصه و شخصیتهای آن را برای بازیگران تعریف و تبیین كند.
دغدغه او برای هدایت بازیگر در مقام یك نویسنده به وسواس او درباره شخصیتهایی كه خلق كرده برمیگردد و اینكه بازیگر چقدر میتواند در بازنمایی آنها موثر باشد.
در قصههای نعمتالله همیشه پای یك قهرمان در میان است و شخصیتپردازی او با محوریت یك قهرمان طراحی و ترسیم میشود؛ قهرمانهایی زخمخورده كه در دایرهای پیچیده از مناسبات انسانی و عاطفی با التهاب رنگآمیزی شده تا با انتقام و انتقاد برای زخمهای خود مرهمی پیدا كنند.
رستگاران، جراحت، زیرهشت، شیدایی، خونبها و البته حوالی اتوبان هر كدام بخشی از رنجهای این قهرمانهای زخمخورده را به تصویر میكشد.
قصههایی كه نعمتالله روایت میكند سرشار از تجربههای تلخ و گزندهای است كه اگرچه با جراحت همراه است اما به رستگاری ختم میشود. قهرمانهای او همه عاشقند، نه از عشقهایی كه با رنگ و ننگ همراهند.
شخصیتهای او عشقهایی كشیدهاند كه نپرس! آدمهای عاشقی كه گمان میكردند به گوهر مقصود رسیدهاند بیآن كه بدانند این دریا چه موج خونفشان دارد. او روایتگر جراحت شیدایی است و البته راوی زخمهایی كه در پشت ساحت عاطفه به فاصله میان آدمها دامن میزند.
نعمتالله در بازنمایی قهرمانهای قصه خود به نسبت عمیق سرشت و سرنوشت آدمی باور داشته و آن را در ساماندهی قصه خود لحاظ میكند. ضمن اینكه قهرمانهای او آدمهای تنهایی هستند كه سرشار از خاطره بازیهای نوستالژیك هستند.
روابط بین آدمها اگرچه بیتاثیر از قشربندی اجتماعی و عقبه خانوادگی آنها نیست، اما نعمتالله در همه طبقات اجتماعی به سراغ زخمهایی میرود كه برساخته این مناسبات است.
به همین دلیل شاید رگههایی از خشم و تلخی را بتوان در همه آثارش ردیابی كرد. كینه، خشم و نفرت آن روی سكه شیدایی، عشق و دلدادگی است كه همواره بین شخصیتهای نعمتالله تقسیم شده و در این جمع اضداد قرار است راهی به رهایی و رستگاری باز شود.
دشمنیها و دوستیها در همین موقعیتها رقم میخورد به همین دلیل جنس قصههای نعمتالله بیشتر یك رئالیسم اجتماعی است اگرچه جنس دیالوگهایش گاه با واقعگرایی همخوانی نداشته و سویه زیباشناختی آن برجستهتر میشود.
دیالوگهای نعمتالله البته دقیقا از درون رنجهای آدمهایش برمیخیزد و چون از دل برآمده بر دل مینشیند. اما قصار بودن آنها با رئال بودن شخصیتهایش گاه در تناقض است و یك نوع اغراق زیباشناسانه در آن به چشم میخورد.
روابط انسانی در آثار نعمتالله مهمترین عنصر و قوه متحركه درام است كه بیشتر بر ساخته واقعیتهای درونی است تا شرایط بیرونی.
در سریال جراحت شاهد یك دعوای خانوادگی بودیم بین دو برادر و در شیدایی داماد خانواده با برادرزن و پدرزنش كشمكش دارد.
مناسبات عاطفی ـ انسانی در قصههای نعمتالله آنقدر پیچیده و چندلایه است كه نمیتوان با حذف یك شخصیت به درك این موقعیت دست یافت.
آدمهای قصه او در دهلیزی از تضادهای رفتاری و تعارضهای اخلاقی تصویر میشوند كه بیش از هر چیز باید بر كاركرد روانكاوانه آن تاكید كرد.
اگرچه داستان در بستر یك ساختار اجتماعی استوار میشود، اما تحولات درونی آن ریشه در روانشناسی آدمها داشته و انگار یك درددل جمعی است. مناسباتی كه صرفا یك خاطره تلخ یا دلخوری ساده نیست بلكه سرنوشت این قهرمانها را رقم میزند.
نعمتالله در بازنمایی قهرمانهای قصه خود به نسبت عمیق سرشت و سرنوشت آدمی باور داشته و آن را در ساماندهی قصه خود لحاظ میكند. ضمن اینكه قهرمانهای او آدمهای تنهایی هستند كه سرشار از خاطره بازیهای نوستالژیك هستند.
این ویژگی را در فیلمهای حمید نعمتالله برادر بزرگتر وی نیز میتوان ردیابی كرد. نعمتالله نقد اجتماعی خود را در دل مناسبات انسانی صورتبندی میكند و ساحت فردی و جمعی در قصههای او در نقطه مشتركی همدیگر را قطع میكنند.
به عبارت دیگر رویكرد نعمتالله در طراحی قصه و شخصیتپردازی بیشتر مبتنی بر روانشناسی اجتماعی بوده كه تفكیك آن شیرازه درام را به هم میزند.
فرآیند درامهای او به گونهای پهن میشود كه هر یك از شخصیتها در نسبت با دیگری معنی میشود و كلیت قصه بر تكتك شخصیتها اقتدار دارد.
اگرچه زنان سهم زیادی در قصههای نعمتالله دارند و حتی سریالی مثل رستگاران یك درام زنانه است و شیدایی نیز تا حدودی همینطور، اما یك نوع فضا و ادبیات مردانه در داستانهای او دیده میشود كه شاید مهمترین نماد آن را بتوان در شخصیت حمید در سریال شیدایی بازخوانی كرد.
مردانی كه بیشتر به جنوب شهر تعلق داشته و دغدغههای آنان از جنس تجربههایی است كه بیارتباط با تجربه های نویسنده نیست.
قصههای نعمتالله بیشتر شخصیتمحور بوده و این شخصیتها از دل رنج و زخمهای عاطفی آمدهاند. قهرمانهای زخم خورده و شیدا كه در دل جراحتهای زندگی به رستگاری میاندیشند.
منبع:جام جم / سید رضا صائمی