تبیان، دستیار زندگی
ارسی بهاریه ای از عطار بهاریه های مولانا بهاریه ای از خاقانی بهاریه های حافظ بهاریه ای از فروغی بهاریه های سعدی بهاریه ای از خواجو ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهاریه های معروف شاعران پارسی


بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه ای از عطار

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه های مولانا

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه ای از خاقانی

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه های حافظ

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه ای از فروغی

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه های سعدی

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه ای از خواجو

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه های ملك الشعرا بهار

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه ای از امام خمینی (ره)

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهاریه ای از منوچهری

بهاریه های معروف شاعران پارسی

مولانا

ربیع بس بدیع

بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد **نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح  و روح آمد **خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد

صفا آمد، صفا آمد كه سنگ و ریگ روشن شد **شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد

حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان **طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد

سماع آمد سماع آمد سماع بی صداع آمد **وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد

ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد **شقایق ها و ریحان ها و لاله خوش عذار آمد

كسی آمد كسی آمد كه ناكس زوكسی گردد **مهی آمد مهی آمد كه دفع هر غبار آمد

دلی آمد دلی آمد كه دلها را بخنداند **می ای آمد می ای آمد كه دفع هر خمار آمد

كفی آمد كفی آمد كه دریا دُرّ ازو یابد **شهی آمد شهی آمد كه جان هر دیار آمد

كجا آمد كجا آمد كزینجا خود نرفته است او **ولیكن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد

ببندم چشم و گویم شد، گشایم گویم او آمد **و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد

كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آمد **رها كن حرف بشمرده كه حرف بی شمار آمد

**

رستاخیز طبیعت

آمد بهار خرم و آمد رسول یار **مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار

ای چشم وای چراغ روان شو به سوی باغ **مگذار شاهدان چمن را در انتظار

اندر چمن زغیب غریبان رسیده اند **رو رو كه قاعده است كه " القادِم یُـزار"(1)

گل از پی قدوم تو در گلشن آمده است **خار از پی لقای تو گشته است خوش عذار

ای سرو گوش دار كه سوسن به شرح تو **سرتا به سر زبان شد بر طرف جویبار

غنچه گره گره شد ولطفت گره گشاست **از تو شكفته گردد و بر تو كند نثار

گویی قیامت است كه بركرد سرزخاك **پوسیدگان بهمن و دی مردگان پار

تخمی كه مرده بود كنون یافت زندگی **رازی كه خاك داشت كنون گشت آشكار

شاخی كه میوه داشت همی نازد از نشاط **بیخی كه آن نداشت خجل گشت و شرمسار

آخر چنین شوند درختان روح نیز **پیدا شود درخت نكوشاخ بختیار

لشكر كشیده شاه بهار و بساخت برگ **اسپرگرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار

گویند سربریم فلان را چوگندنا(2) **آن را ببین معاینه درصنع كرد گار

آری چو در رسد مدد نصرت خدا **نمرود را بر آید از پشه ایی دمار

1- القادم یزار:آنكه منتظر او هستیم خواهد آمد .

2- گندنا :تره ،گندمینه ی كوهی

**

شور گل

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را **از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

زبان سوسن از ساقى كرامت هاى مستان گفت **شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را

ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل **چو دید از لاله كوهى كه جام آورد مستان را

ز گریه ابر نیسانى (1) دم سرد زمستانى **چه حیلت كرد كز پرده به دام آورد مستان را

"سقاهم ربهم"(2) خوردند و نام و ننگ گم كردند **چو آمد نامه ساقى چه نام آورد مستان را

درون مجمر دل ها سپند و عود می سوزد **كه سرماى فراق او زكام آورد مستان را

درآ در گلشن باقى برآ بر بام كان ساقى **ز پنهان خانه غیبى پیام آورد مستان را

چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر **كه ساقى هر چه درباید تمام آورد مستان را

كه جان ها را بهار آورد و ما را روى یار آورد **ببین كز جمله دولت ها كدام آورد مستان را

ز شمس الدین تبریزى به ناگه ساقى دولت **به جام خاص سلطانى مدام آورد مستان را

1- ابرنیسانی : ابر ماه نیسان ( ماه هفتم از تقویم سریانی مطابق با فروردین واردیبهشت )

2- اشاره به آیه "سقهم ربهم شراباً طهورا" (آیه 21 سوره انسان )

**

عید بر عاشقان مبارك باد

عید بر عاشقان مبارك باد **عاشقان عیدتان مبارك باد

عید ار بوی جان ما دارد **در جهان همچو جان مبارك باد

بر تو ای ماه آسمان و زمین **تا به هفت آسمان مبارك باد

عید آمد به كف نشان وصال **عاشقان این نشان مبارك باد

روزه مگشای جز به قند لبش **قند او در دهان مبارك باد

عید بنوشت بر كنار لبش **كاین می بی‌كران مبارك باد

عید آمد كه ای سبك روحان **رطل‌های گران مبارك باد

چند پنهان خوری صلاح الدین **بوسه‌های نهان مبارك باد

گر نصیبی به من دهی گویم **بر من و بر فلان مبارك باد

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

حافظ

ز كوى یار مى ‌آید نسیم باد نوروزى

ز كوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی **از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت كن **كه قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است **كه زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو كه از دامن غبار غم بیفشانی **به گلزار آی كز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امكان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست **مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق كام بخشی چیست ترك كام خود كردن **كلاه سروری آن است كز این ترك بردوزی

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی **كه بیش از پنج روزی نیست حكم میر نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست **مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌كند عیبش **خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرینت كنون تنها نشین ای شمع **كه حكم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم **بیا ساقی كه جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش **كه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌كند تنها دعای خواجه تورانشاه **ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده **جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

**

ساقیا آمدن عید مبارك بادت

ساقیا آمدن عید مبارك بادت **وان مواعید كه كردی مرواد از یادت

در شگفتم كه در این مدت ایام فراق **برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو به درآی **كه دم و همت ما كرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست **جای غم باد مر آن دل كه نخواهد شادت

شكر ایزد كه ز تاراج خزان رخنه نیافت **بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور كز آن تفرقه‌ات بازآورد **طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این كشتی نوح **ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

سعدی

برخیز كه می‌رود زمستان

برخیز كه می‌رود زمستان **بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه **منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یك بار **زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز كه باد صبح نوروز **در باغچه می‌كند گل افشان

خاموشی بلبلان مشتاق **در موسم گل ندارد امكان

آواز دهل نهان نماند **در زیر گلیم و عشق پنهان

بوی گل بامداد نوروز **و آواز خوش هزاردستان

بس جامه فروختست و دستار **بس خانه كه سوختست و دكان

ما را سر دوست بر كنارست **آنك سر دشمنان و سندان

چشمی كه به دوست بركند دوست **بر هم ننهد ز تیرباران

سعدی چو به میوه می‌رسد دست **سهلست جفای بوستانبان

**

برآمد باد صبح و بوی نوروز

برآمد باد صبح و بوی نوروز **به كام دوستان و بخت پیروز

مبارك بادت این سال و همه سال **همایون بادت این روز و همه روز

چو آتش در درخت افكند گلنار **دگر منقل منه آتش میفروز

چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست **حسدگو دشمنان را دیده بردوز

بهاری خرمست ای گل كجایی **كه بینی بلبلان را ناله و سوز

جهان بی ما بسی بودست و باشد **برادر جز نكونامی میندوز

نكویی كن كه دولت بینی از بخت **مبر فرمان بدگوی بدآموز

منه دل بر سرای عمر سعدی **كه بر گنبد نخواهد ماند این گوز

دریغا عیش اگر مرگش نبودی **دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

**

مباركتر شب و خرمترین روز

مباركتر شب و خرمترین روز **به استقبالم آمد بخت پیروز

دهلزن گو دو نوبت زن بشارت **كه دوشم قدر بود امروز نوروز

مهست این یا ملك یا آدمیزاد **پری یا آفتاب عالم افروز

ندانستی كه ضدان در كمینند **نكو كردی علی رغم بدآموز

مرا با دوست ای دشمن وصالست **تو را گر دل نخواهد دیده بردوز

شبان دانم كه از درد جدایی **نیاسودم ز فریاد جهان سوز

گر آن شب‌های باوحشت نمی‌بود **نمی‌دانست سعدی قدر این روز

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

بهار

رسید موكب نوروز و چشم فتنه غنود

رسید موكب نوروز و چشم فتنه غنود **درود باد بر این موكب خجسته، درود

به كتف دشت یكی جوشنی است مینا رنگ **به فرق كوه یكی مغفری است سیم اندرود

سپهر گوهر بارد همی به مینا درع **سحاب لل پاشد همی به سیمین خود

شكسته تاج مرصع به شاخك بادام **گسسته عقد گهر بر ستاك شفتالود

به طرف مرز بر آن لاله‌های نشكفته **چنان بود كه سر نیزه‌های خون‌آلود

به روی آب نگه كن كه از تطاول باد **چنان بود كه گه مسكنت جبین یهود

صنیع آزر بینی و حجت زردشت **گواه موسی یابی و معجز داوود

به هركه درنگری، شادیی پزد در دل **به هرچه برگذری، اندهی كند بدرود

یكی است شاد به سیم و یكی است شاد به زر **یكی است شاد به چنگ و یكی است شاد به رود

همه به چیزی شادند و خرم‌اند و لیك **مرا به خرمی ملك شاد باید بود

**

بگریست ابر تیره به دشت اندر

بگریست ابر تیره به دشت اندر **وز كوه خاست خنده‌ی كبك نر

خورشید زرد چون كله دارا **ابر سیه چو رایت اسكندر

بر فرق یاسمین، كله خاقان **بر دوش نارون، سلب قیصر

قمری به كام كرده یكی بربط **بلبل به نای برده یكی مزمر

نسرین به سر ببسته ز نو دستار **لاله به كف نهاده ز نو ساغر

نوروز فر خجسته فراز آمد **در موكبش بهار خوش دلبر

آن یك طراز مجلس و كاخ بزم **این یك طراز گلشن و دشت و در

آن بزم را طرازد چون كشمیر **این باغ را بسازد چون كشمر

هر بامداد، باد برآید نرم **وز روی گل به لطف كشد معجر

خوی كرده گل ز شرم همی خندد **چون خوبرو عروس بر شوهر

بر خار بن بخندد و سیصد گل **چون آفتاب سر زند از خاور

مانند كودكان كه فرو خندند **آنگه كشان پذیره شود مادر

قارون هر آنچه كرد نهان در خاك **اكنون همی ز خاك برآرد سر

زمرد همی برآید از هامون **لل همی بغلتد در فرغر

پاسی ز شب چو درگذرد گردد **باغ از شكوفه چون فلك از اختر

برف از ستیغ كوه فرو غلتد **هر صبح كفتاب كشد خنجر

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

منوچهری

در وصف بهار

آمد بهار خرم و آورد خرمى **وز فر نوبهار شد آراسته زمى

خرم بود همیشه بدین فصل آدمى **با بانگ زیر و بم بود و قحف(1) در غمى

زیرا كه نیست از گل و از یاسمن كمى **تا كم شده ست آفت سرما ز گلستان

از ابر نوبهار چو باران فروچكید **چندین هزار لاله ز خارا برون دمید

آن حله اى كه ابرمر او را همی تنید **باد صبا بیامد و آن حله بردرید

آن حله پاره پاره شد و گشت ناپدید **و آمد پدید باز همه دشت پرنیان

از لاله و بنفشه همه كوهسار و دشت **سرخ و سپید گشت چو دیباى پایرشت

برچد بنفشه دامن و از خاك برنوشت **چون باد نوبهار برو دوش برگذشت

شاخ بنفشه چون سر زلفین دوست گشت **افكند نیلگون به سرش معجر كتان

آمد به باغ نرگس چون عاشق دژم **وز عشق پیلگوش(2) در آورده سر به خم

زو دسته بست هر كس مانند صد قلم **بر هر قلم نشانده بر او پنج شش درم

اندر میان هر قلمى زو یكى شكم **آگنده آن شكمش به كافور و زعفران

آن سوسن سپید شكفته به باغ در **یك شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویى دیبا ز شوشتر **كز نیل ابره(3) استش و از عاج آستر

از بهر بوى خوش چو یكى پاره عودتر **دارد همیشه دوخته از پیش بادبان

برگ گل سپید به مانند عبقرى(4) **برگ گل دو رنگ بكردار جعفرى

برگ گل مُورد بشكفته ى طرى(5) **چون روى دلرباى من، آن ماه سعترى (6)

زى هرگلى كه ژرف بدو در تو بنگرى **گویى كه زر دارد یك پاره در میان

چون ابر دید در كف صحرا قباله ها **بارانها چكید و ببارید ژاله ها

تا گرد دشتها همه بشكفت لاله ها **چون در زده به آب معصفر(7) غلاله ها(8)

بشكفت لاله ها چو عقیقین پیاله ها **وانگه پیاله ها، همه آگنده مشك و بان (9)

بنمود چون ز برج بره آفتاب روى **گلها شكفت بر تن گلبن به جاى موى

چون دید دوش گل را اندر كنار جوى **آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوى

بلبل چو سبزه دید همه گشته مشكبوى **گاهى سرود گوى شد و گاه شعرخوان

گلها كشیده اند به سر بر كبودها **نه تارها پدید برآنها نه پودها

مرغان همی زنند همه روز رودها **گویند زار زار همه شب سرودها

تا بامداد گردد، از شط و رودها **مرغان آب بانگ برآرند وز آبدان

تا بوستان بسان بهشت ارم شود **صحرا ز عكس لاله چو بیت الحرم شود

بانگ هزاردستان چون زیر و بم شود **مردم چو حال بیند ازینسان خرم شود

افزون شود نشاط و ازو رنج كم شود **بى رود و مى نباشد، یك روز و یك زمان

بلبل به شاخ سرو برآرد همى صفیر **ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر

قمرى همی سراید اشعار چون جریر(10) **صلصل(11) همی نوازد یكجاى بم و زیر

تا بادها وزان شد بر روى آبها **آن آبها گرفت شكنها و تابها

تا برگرفت ابر ز صحرا حجابها **بستند باغها ز گل و مى خضابها

برداشتند بر گل و سوسن شرابها **از عشق نیكوان پریچهره، عاشقان

اطراف گلستان را چون نیك بنگرد **پیراهن صبورى چون غنچه بردرد

از نرگس طرى و بنفشه حسد برد **كان هست از دو چشم و دو زلف بتش نشان

1- قحف : كاسه چوبی ، كشكول چوبین .

2- پیلگوش : سوسن .

3- ابره : تای رویین از جامه .

4- عبقری : نوعی گستردنی از دیبای منقش ،نوعی جامه نیكو ونفیس .

5- طری : با طراوت .

6- سعتر : نام دیگر گیاه سیسنبر.

7- معصفر: زرد یا سرخ شده با آب سرخ رنگ .

8- غلاله : زلف .

9- بان : در بعضی فرهنگها بان را به معنای بید ومشك آورده اند ، ولی در اصل درختی است از تیره دولپه ای ها كه در آسیای جنوب وجنوب شرقی وشمال آفریقا می روید .

10- جریر : جاری ، روان .

11- صلصل : فاخته .

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

عطار

ای بلبل خوشنوا فغان كن

ای بلبل خوشنوا فغان كن **عید است نوای عاشقان كن

چون سبزه ز خاك سر برآورد **ترك دل و برگ بوستان كن

بالشت ز سنبل و سمن ساز **وز برگ بنفشه سایبان كن

چون لاله ز سر كله بینداز **سرخوش شو و دست در میان كن

بردار سفینه‌ی غزل را **وز هر ورقی گلی نشان كن

صد گوهر معنی ار توانی **در گوش حریف نكته‌دان كن

وان دم كه رسی به شعر عطار **در مجلس عاشقان روان كن

ما صوفی صفه‌ی صفاییم **بی خود ز خودیم و از خداییم

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

خاقانی

آمد بهار و بخت كه عشرت فزا شود

آمد بهار و بخت كه عشرت فزا شود **از هر طرف هزار گل فتح وا شود

گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار **چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود

كان زر و جواهر بحر در و گهر **شد جمع تا نشیمن بحر سخا شود

برگش زمرد است و گلش لعل آبدار **گلزار تخت شه كه بر آب بقا شود

توران سزد به پادشهی كز سر پری **لعلی به صد هزار بدخشان بها شود

شد وقت كز نسیم قدوم بهار ملك **در باغ تخت غنچه‌ی یاقوت وا شود

عید قدم مبارك نوروز مژده داد **كامسال تازه از پی هم فتح‌ها شود

عید مبارك است كزان پای بخت شاه **چون شاهدان ز خون عدو پرحنا شود

خاقانی عید آمد و خاقان به یمن خود **هر كار كز خدای بخواهد روا شود

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

فروغی

یا رب این عید همایون چه مبارك عید است

یا رب این عید همیون چه مبارك عید است **كه بدین واسطه دل دست بتان بوسیده‌ست

گرنه آن ترك سپاهی سر غوغا دارد **پس چرا از گره‌ی زلف زره پوشیده‌ست

شاخی از سرو خرامنده‌ی او شمشادست **عكسی از عارض رخشنده‌ی او خورشیدست

نگه سیر بر آن روی نكو نتوان كرد **بس كه از خوی بدش چشم دلم ترسیده‌ست

دوش در بزم صفا تنگ دهان تو چه گفت **كه از آن خاطر هر تنگ‌دلی رنجیده‌ست

مطرب از گوشه‌ی چشمت چه نوایی سر كرد **كه به هر گوشه بسی كشته به خون غلطیده‌ست

تنگ شد در شكرستان دل طوطی گویا **دهن تنگ تو بر تنگ شكر خندیده‌ست

دل یك سلسله دیوانه به خود می‌پیچد **تا كه بر گردنت آن مار سیه پیچیده‌ست

حلقه‌ی زلف تو را دست صبا نگرفته است **ذكر سودای تو را گوش كسی نشنیده‌ست

با وجود تو نمانده است امیدی ما را **كه رخ خوب تو دیباچه‌ی هر امیدست

عید فرخنده‌ی عشاق به تحقیق تویی **كه سحرگه نظرت منظر سلطان دیده‌ست

انبساط دل آفاق ملك ناصر دین **كه بساط فلك از بهر نشاطش چیده‌ست

آن كه از بخت جوان تا به سر تخت نشست **خاك پایش ز شرف تاج سر جمشیدست

تیغ او روز وغا گردن خصم افكنده‌ست **دست او گاه سخا مخزن زر پاشیده‌ست

آفتاب فلك جود فروغی شاه است **كه فروغش به همه روی زمنی تابیده‌ست

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

خواجو

عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد

عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد **دل خون شد و آن یار جگر سوز نیامد

نوروز من ار عید برون آمدى از شهر **چونست كه عید آمد و نوروز نیامد

مه مى طلبیدند و من دلشده را دوش **در دیده جز آن ماه دلافروز نیامد

آن ترك ختائی بچه آیا چه خطا دید **كامروز علی رغم بدآموز نیامد

خورشید چو رسمست كه هر روز برآید **جانش هدف ناوك دلدوز نیامد

تا كشته نشد در غم سوداى تو خواجو **در معركه‌ى عشق تو پیروز نیامد

**

بهاریه های معروف شاعران پارسی

امام خمینی (ره)

عید نوروز

باد نوروز وزیـــده است به كوه و صحرا ** جامه عیـــد بپـــوشنـــد، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبـــود راه به دوست   **  نازم آن مطـــرب مجلـــس كـــه بود قبله نما

صوفى و عارف ازین بادیه دور افتـادند  **  جــام مى گیر ز مطــرب، كه رَوى سوى صفا

همه در عید به صحرا و گلستان بروند  **  من ســرمست، ز میخـــانه كنـــم رو به خدا

عید نوروز مبارك به غنــــى و درویش  **  یــــــار دلـــــدار، ز بتخـــانــــه درى را بـــگشا

گر مرا ره به در پیر خــــــرابات دهى  **   بــه سر  و جان به سویش راه نوردم نه به پا

سالها در صف اربــــــاب عمائم بودم  **  تـــا بـــه دلـــدار رسیدم نـــكنم بـــــاز خــطا