تبیان، دستیار زندگی
گفتگوی تبیان با مصطفی رحماندوست؛ شاعر روزگار کودکی ما ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در این فضای سیاسی فرهنگ رشد نمی کند

«گفتگوی اختصاصی تبیان با مصطفی رحماندوست»

دینی ترین نوع ادبیات کدام است؟!

گروه ادبیات تبیان: روزگار کودکی طعم شیرینی دارد. طعم بازی و شیطنت های بچه گانه،طعم شادی و ترانه های کودکانه.کودکی امروز و دیروز نمی شناسد.کودکی در همه ی دورانها ،با شعر و ترانه همراه است.از لالایی مادران آغاز می شود و تا ایام مدرسه ادامه می یابد.این شعرها گاهی آنقدر زیبا و تأثیرگذارند که حتی در سالهای بزرگسالی هم در یادها می مانند و زمزمه می شوند. برای همین شعر کودک را موضوع گفتگوی این هفته قرار دادیم و میزبان چهره ی نام آشنای شعر کودک، مصطفی رحماندوست باشیم.

آقای رحماندوست نام شما همیشه در فهرست برترین های شعر کودک  و نوجوان به چشم می خورد.لطفا کمی برایمان از تجربه ای که در این سالها کسب کردید و از ویژگی ها و حساسیت های شعر کودک صحبت کنید.

نمی دانم واقعا جزء برگزیده ها هستم یا نه،خودم هم نمی دانم چرا بعضی از کارهایم موفق بوده است.من تلاش می کنم که ویژگی های روانشناختی متوسط بچه ها و چیزهایی که برای آنها جاذبه دارد را در نظر بگیرم و با هم تلفیق کنم.البته اینطور نیست که بخواهم بنشینم و فرمولی اینها را کنار هم بچینم،بلکه تجربه باعث شده وقتی سوژه ای به نظرم می رسد درباره اش فکر می کنم و هنگامی که اثر پدید آمد ناخودآگاه این ویژگی ها در آن رعایت  شده است.در کل باید بگویم آن اثری برای بچه ها جاذبه دارد که مسئله ی بچه ها را عنوان کند،به نیاز آنها توجه کند و پر جاذبه باشد.

الان فضای سیاسی ما،فضای دیگریست.در این فضا فرهنگ رشد نمی کند و زنده نمی ماند.وقتی فرهنگ ملی رشد نکرد فرهنگ غیر ملی جایش را می گیرد.الان آمار مهاجرت بالا رفته،این فاجعه است که یک ایرانی نخواهد در ایران زندگی کند.فاجعه است که یک ایرانی به باورهای بومی و سنتی خودش احترام نگذارد.در چنین فضایی مسلم است که باربی بیشتر از دارا و سارا می گیرد

به نظر شما چه مشخصه ای شاعر عرصه کودک را از سایر شعرا متمایز می کند؟

شاعر،شاعر است دیگر.مهم این است که شاعر کودک انگیزه داشته باشد.برای انگیزه داشتن به دنبال مطالعه می رود،به دنبال شناخت بچه ها می رود.انگیزه ی کار کردن برای بچه ها و ارتباط عاطفی با آنها اصل قضیه است.

بسیار خوب،پس آشنایی با روانشناسی کودک و یا حتی ارتباط مستقیم با کودکان در موفقیت یک شاعر مؤثر است؟

بی تردید تأثیر دارد.ولی همه ی موفقیتش این نیست،چون هنر راز و رمزهایی دارد که نه گفتنیست و نه برای همه کشف شدنی.به قول معروف در طی شب جمعه ای یکی پول پیدا می کند و یکی پول گم می کند،منظور اینکه هر کسی برای یافتن راز و رمزها باید خودش راهش را پیدا کند.اما بله، شناخت بچه ها خیلی مهم است،ارتباط با بچه ها و عقب نماندن از آنها خیلی خوب است،خواندن روانشناسی مؤثر است،ولی باید بگویم که آثاری وجود دارد که اینها را رعایت نکرده و موفق هم بوده است.

می دانیم که یکی از روشهای موفق در آموزش،استفاده از قالب شعر است.به نظر شما آموزش و پرورش ما در نگارش کتابهای درسی کودکان و نوجوانان به میزان کافی به این موضوع توجه کرده است؟

من متأسفانه در سالهای اخیر کتابهای درسی را ندیده ام اما از اطرافیان شنیده ام که شعرهای کتابهای درسی ضعیف است، مخصوصا اسم کسانی در کتابهای درسی آمده که اصلا سابقه ای در شعر کودک نداشته اند.از طرفی آموزش و پرورش ما معمولا از کاروان هنر عقب تر است چون درس و بحث و نمره آدمها را خشک می کند.آموزش و پرورشی قوی و خلاق است که نمره و تنبیه نداشته باشد و مثل خیلی از کشورهای مترقی، حداقل در دوره ی ابتدایی اصل  درسشان همراه با بازی باشد که متأسفانه در ایران اینطور نیست.

آموزه های دینی چطور؟در کل حضور مفاهیم دینی و مضامین قرآنی را در ادبیات کودک چطور ارزیابی می کنید؟

ارزیابی این موضوع نیاز به مطالعه و آمارگیری دارد.اما کلا اعتقاد دارم که هدف از دین اخلاق است.نه خدا و نه بندگانش به نماز من نیازی ندارند،من نماز می خوانم تا وابستگی خود را به خالق هستی اعلام کنم و یادم باشد که من مخلوقم و باید تابع قوانین الهی باشم،قوانینی که برای بهتر زندگی کردن ماست.هدف از بعثت پیامبر و نهایتا دین،بالا بردن سطح اخلاق مردم است و اخلاق در ارتباطات.حالا این ادبیات کودکان حسنش این است که از اول اخلاق مدار بوده است یعنی هیچ کسی برای بچه ها ضد اخلاقی نمی نویسد.به همین دلیل می توان گفت که ادبیات کودکان دینی ترین نوع ادبیات است بدون اینکه بطور مستقیم به مسایل دینی بپردازد،یعنی اصلا نمی شود برای بچه ها مستقیم به مسایل دینی پرداخت.

شاید همانقدر که تعالیم دینی مهم هستند آشنایی با سنتهای ایرانی و اسطوره های ملی نیز اهمیت دارند اما خواندن آثار فاخر کلاسیک برای کودکان سنگین است.آیا شاعران حوزه ی کودک در آثارشان به این مقوله هم می پردازند؟

به این مقوله به طور مفصل پرداخته شده است.معمولاّ دو دسته از هنرمندان به آثار کلاسیک و ادبیات عامه می پردازند،یک دسته آنهایی که اول کار هستند و تخصص و خلاقیتی ندارند ساده ترین راه برایشان این است که یک داستان یا اسطوره ی قدیمی را بگیرند و بازنویسی کنند.دسته ی دیگر افراد کارکشته ای که با تجربه هستند وعمرشان را در این راه گذاشتند. آنها هم تلاش می کنند که نوع جدیدی از ادبیات کلاسیک را به بچه های امروز هدیه کنند و خلاقیت در کارشان است.به نظر من به هر دو نوعش خوب پرداخته شده است.

در سالهای دهه ی شصت،در این حوزه شاهد تبلور اشعاری بودیم که تا امروز در خاطره ها باقی مانده،فضای خاص آن دوران یعنی انقلاب و دفاع مقدس تا چه حد در خلق چنین آثاری مؤثر بوده است؟

فضای جنگ و شهادت و دفاع،فضایی نبود که هنرمند بتواند از آن غافل باشد.مخاطبش که بچه ها بودند، می دیدند که امروز کوچه مثلا شقایق نام دارد و فردا به نام یک شهید می شود،یا همکلاسی اش امروز پدر دارد و فردا فرزند شهید است.خواه ناخواه شاعر و نویسنده نمی توانست نسبت به این فضا بی تفاوت باشد و به خاطر همراهی و همدردی با مخاطب هم که شده به این سوژه پرداخت.از طرفی،جنگ و دفاع برای فرد خاصی نبود.برای شاعر و نویسنده هم بود و باید وظیفه ی خود را در این راه ادا می کرد که کرد.اما ماندگاری آثار صرفا به دلیل آن فضا نبود.به نظر من در آن دوران چون کار در زمینه ی کودکان تازه آغاز شده بود تلاشهای بسیاری روی یک اثر می شد تا مقبول طبع مخاطب شود.این تلاشها نیز می تواند دلیل دیگری برای ماندگاری آنها باشد.

به نظر شما چرا این روزها جای شعرهای زیبا و ماندگاری نظیر انار شما و یا دارا و سارای آقای افشین علاء و امثالهم خالی است؟

راستش نمی دانم.این سؤال را همین دیروز فرد دیگری از من پرسید.پرسید که چرا "انار" از کتابهای درسی حذف شده و چرا دیگر شعری مثل "انار" که همه ی نسلها آن را بخوانند،سروده نشده است.به ایشان گفتم که دلیل حذفش را از مسؤولین آموزش و پرورش بپرس، اما اینکه چرا دیگر چنین شعرهایی نیست، واقعا نمی دانم.الان حدود ده سال است که این شعر حذف شده اما من جاهای مختلف که می روم،می بینم حتی بچه هایی که آن را نخوانده اند،این شعر را بلدند و زمزمه می کنند.چرا،نمی دانم.این همان رازیست که هنرمند در پی کشف آن است،که ببیند چه چیز عامل موفقیت است.نمی دانم چرا شعر "انار" آنقدر گرفت و چرا مرا شاعر "صد دانه یاقوت" می خوانند،نمی دانم واقعا نمی دانم.

این که می گویند خود شعرای حوزه ی کودک هم دیگر انرژی سابق را ندارند،حرف درستی است؟

لااقل من انرژی سابق را دارم؛من در هر دوره ای سعی کرده ام یک ژانر جدید به وجود بیاورم."بازی با انگشتان" من در دوره ی خودش خیلی گرفت؛ترانه های "نوازش" من همینطور و به زودی ترانه های "نیایش" من بیرون می آید.من تلاش خودم را کرده ام و می کنم تا زنده ام انشاء الله .حالا این ناقدان هستند که باید بگویند این تلاشها به درد می خورد یا نه و این بچه ها هستند که باید بپسندند.

آقای رحماندوست ،همانطور که می دانید یک شعر می تواند آنقدر قوی باشد که باعث تولد عروسکهای ملی شود،مثل همان دارا و سارا.اما امروز احساس و علایق بچه های ما بین باربی ها و دیجیمون هاست که دست به دست می شود.مسؤول کیست؟مشکل از کجاست؟

مشکل بسیار زیاد است.اول اینکه متاسفانه آن انرژی سابق که در آغاز انقلاب ،برای مصرف محصولات داخلی وجود داشت،دیگر وجود ندارد.از طرفی ارزش ها و زیبایی های فرهنگ ملی آنطور که باید جا نیافتاده و جنگ و جدالهای احمقانه ی سیاسی هم مزید بر علت شده است.در فضای پر تنش نشست فرهنگی مشخص نمی شود.در فضای دعوا و خونریزی و چاقوکشی که فرهنگ تولید نمی شود.الان فضای سیاسی ما،فضای دیگریست.در این فضا فرهنگ رشد نمی کند و زنده نمی ماند.وقتی فرهنگ ملی رشد نکرد فرهنگ غیر ملی جایش را می گیرد.الان آمار مهاجرت بالا رفته،این فاجعه است که یک ایرانی نخواهد در ایران زندگی کند.فاجعه است که یک ایرانی به باورهای بومی و سنتی خودش احترام نگذارد.در چنین فضایی مسلم است که باربی بیشتر از دارا و سارا می گیرد.با این تبلیغات گسترده ای هم که درباره ی آن اتفاق میافتد .هر روزنامه و مجله ای را که باز کنید مقدار تبلیغی که درباره ی لاغری و خوش اندامی شده و مقدار پولی که مردم برای لاغر شدن به شیوه ی باربی می دهند بسیار است،که این مخصوص کشورهای عقب مانده و جهان سوم است.من متاسفم که کشور ما بعد از عربستان در مصرف لوازم آرایشی مقام دوم را در جهان دارد.اینها نشان می دهد که آن آرمانهای انقلاب که باید نتیجه می داد ،نتیجه نداده است.پس فرهنگی که به صورت غالب تبلیغ می کند می گیرد.

ظاهرا خیلی ها معتقد به لزوم نقد و بررسی شعر کودک هستند،در پایان بفرمایید این سنجش و بررسی چگونه و توسط چه کسانی باید انجام شود؟

من هم به نقد و بررسی معتقدم به خاطر اینکه باعث بالا رفتن سطح کار می شود.اما من خودم اهل نقد و بررسی نیستم،یعنی تا به امروز هرچه به نفع یا ضرر آثار من نوشته شده جوابی نداده ام.می گویم ناقد باید نقدش را بکند و  هنرمند باید خلاقیت هنرمندانه ی خودش را پیش ببرد و به حرفهای ناقدان هم گوش بکند.مردم هم باید بخوانند.سلیقه های عمومی با نقد است که بالا می آید.به همین دلیل معتقدم که هر نوع نقدی باید انجام شود.دانشجویان زیادی دارم که تشویقشان می کنم پایان نامه هایشان را درباره ی ادبیات کودک بنویسند و این خود یک نوع نقد است.اما اینها همه فقط برای این است که سطح تفکر و قدرت انتخاب جامعه را بالا ببرد و هنرمند هم بفهمد که یک عده مواظبش هستند و دست به عصاتر حرکت کند.

زینب محسنی نیا- بخش ادبیات تبیان