تبیان، دستیار زندگی
« اگر در مه قدم بزنید، خیس می‌شوید. پس فقط گوش دهید، بخوانید و بنویسید. آرام آرام به آن چه نیاز به گفتنش دارید نزدیك‌تر می‌شوید و در هیاهوی صداهای درونتان آن را می‌یابید و ذهن خود را روی آن متمركز می‌كنید. » ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گوش دادن

گوش دادن

وقتی شش ساله بودم، پشت پیانوی دختر دایی‌ام در بروكلین نشسته بودم و وانمود می‌كردم كه دارم آهنگی می‌نوازم و همراه آن می‌خوانم:« در گرگ و میش، آه ای محبوب من …»، دختر دایی‌ام كه نه سال از من بزرگ‌تر بود روی چارپایه‌ی پیانو كنار من نشست و رو به مادرم فریاد زد: «عمه سیلویا، ناتالی موسیقی‌شناس نیست، اون نت نمی‌دونه، نمی‌تونه بخونه.»

از آن به بعد هرگز آواز نخواندم و به واقع به موسیقی گوش سپردم. وقتی قطعه‌های موسیقی «برود وی شوز» را از رادیو شنیدم، تازه واژه‌ها را یاد گرفتم. هرگز سعی نكردم آهنگ را تقلید كنم. وقتی بزرگ‌تر شدم  با دوستان‌ام بازی‌ای می كردیم به نام  «برای آن آهنگ اسم بگذار» من چیزی را زیر لب زمزمه می‌‌كردم و آن‌ها آهسته می‌زدند زیر خنده، امكان نداشت بفهمند دارم آهنگ «جوان‌تر از فصل بهار» اثر  «ساوت پاسیویك»را زمزمه می‌كنم. این روشی بود كه با آن توجه دیگران را به خود جلب می‌كردم، هر چند آرزوی نهانی‌ام این بود كه «گیپسی روزلی» باشم. بعد از آن تمام واژه‌های آهنگ‌ها را شناختم. اما به طور کلی دنیای موسیقی از من دور بود. موسیقی‌شناس نبودم. از لحاظ جسمی توانایی این کار را نداشتم. مثل این كه دست یا انگشت پای‌ام را از دست داده بودم.

هرگز سعی نكردم آهنگ را تقلید كنم. وقتی بزرگ‌تر شدم  با دوستان‌ام بازی‌ای می كردیم به نام  «برای آن آهنگ اسم بگذار» من چیزی را زیر لب زمزمه می‌‌كردم و آن‌ها آهسته می‌زدند زیر خنده...

چند سال پیش، از یك استاد آواز ، درس آوازی گرفتم. او به من گفت، چیزی به نام موسیقی‌ناشناسی وجود ندارد:  گوش دادن 90 در صد آواز را تشكیل می‌دهد، تو باید گوش دادن را یاد بگیری. اگر با تمام وجود به موسیقی گوش دهید، جسمتان از موسیقی پر می‌شود، بنابراین وقتی دهانتان را باز می‌كنید، موسیقی خود به خود از آن بیرون می‌ریزد. چند هفته پس از آن برای اولین بار در زندگی‌ام با یكی از دوستان با آهنگ آواز خواندم. فكر می‌كردم  نورانی شده‌ام. صدا‌ شخصی ام محو شد و صدای هر دوی ما یكی شد.

گوش دادن

در مورد نوشتن هم موضوع از همین قرار ست.  90 درصد  نوشتن را شنوایی تشكیل می‌دهد. آن قدر ژرف به فضای اطراف‌تان گوش می‌دهید كه از آن پر می‌شوید و آن وقت كه می‌نویسید،آن فضا از شما بیرون می‌ریزد. اگر بتوانید واقعیت اطراف‌تان را تسخیر كنید، نوشته‌تان به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد. تنها به كسی كه آن طرف میز نشسته و دارد با شما صحبت می‌كند، گوش نمی‌دهید،همزمان به هوا، صندلی و در هم گوش می‌دهید. به «در» توجه كنید. صدای فصل و صدای رنگ‌هایی را كه از پنجره‌های اطراف به سویتان  می‌آیند دریافت كنید. هر كجا هستید به گذشته، حال و آینده گوش دهید. با تمام وجود گوش دهید، نه فقط با گوش‌ها، بلكه با دست‌ها، صورت و پشت گردنتان.

گوش دادن یعنی قدرت پذیرش. هر چه ژرفتر گوش دهید، بهتر  می‌توانید بنویسید. قدم در راهی می‌گذارید كه هر چیزی خودش‌ است، بدون هیچ گونه پیش داوری و روز بعد می‌‌توانید حقیقت چیزها را همان طور كه هستند بنویسید. «جك کرواک» در فهرستی كه از ضروریات نثر تهیه كرده است می‌گوید: « با همه چیز خاضع و فروتن باشید، دریچه‌های احساس خود را باز كنید. گوش دهید ». باز هم می‌گوید:

« شعر نیاز به زمان ندارد، شعر یعنی درست همان چیزی که هست. حقیقت اشیا همان شعری است كه همیشه به آن نیاز دارید، اگر به آن دست پیدا كنید، كار تمام است ».

گوش دادن

یك بار «ربی  زالمان چاكتر» به گروهی در بنیاد لاما گفت كه وقتی در مدرسه معلم بوده به دانش آموزان اجازه نمی‌داده یادداشت بردارند، آن‌ها مجبور بودند فقط گوش دهند و وقتی حرف‌هایش تمام می‌شده، از آن‌ها انتظار داشته كه آن را فهمیده باشند. بر این باور بوده كه ما می‌توانیم همه چیز را به خاطر بیاوریم. ما از میان واژه‌ها دست به انتخاب می‌زنیم. ذهن خود را جوری تربیت كرده‌ایم كه بعضی از آن‌ها را به خاطر نسپاریم. پس از این كه مطلبی در كلاس خوانده می‌شود، طبق معمول از دانش آموزان می‌خواهم كه آن را بازگو كنند: « تا آن جا كه می‌توانید به آن  واژه های به خصوصی كه گفته یا نوشته می‌شود نزدیك شوید و هر كدام را كه برایتان سخت است تكرار كنید. از آن‌ها دور نشوید كه بعد بگویید آن قسمت را كه درباره‌ی مزرعه بود دوست داشتم. تمام جزییات را به دقت بگویید، برای مثال: وقتی در مزرعه ایستاده بودم تنها‌ تر از یك كلاغ بودم. » چنین گوش دادن ژرف و بسیار ارزش‌مندی علاوه بر این كه شما را شكوفا می‌كند و باعث می‌شود چیزهایی را كه گفته می‌شود به خوبی دریافت كنید. داستان‌ها و تصوراتی را درونتان بیدار می‌كند. با چنین گوش دادنی به یك آینه‌ی پاك تبدیل می‌شوید كه واقعیت را باز می‌تاباند، واقعیت شما و اطرافتان را.

« با همه چیز خاضع و فروتن باشید، دریچه‌های احساس خود را باز كنید. گوش دهید ».

به طور کلی  اگر می‌خواهید نویسنده‌ی خوبی شوید، باید 3 كار انجام دهید: زیاد بخوانید، خوب و ژرف گوش دهید و زیاد بنویسید. و زیاد فكر نكنید. فقط وارد حرارت واژه ها و صداها و احساس‌های رنگارنگ شوید و به نوشتن ادامه دهید.

وقتی مدام می‌نویسید، اگر كتاب‌های خوبی بخوانید، كتاب های خوبی هم خواهید نوشت. شاید به این آسانی هم نباشد، اما اگر می‌خواهید چیزی یاد بگیرید، به سراغ ماخذ بروید. «باشو» استاد بزرگ هایكو در قرن هفدهم می‌گوید:

گوش دادن

« اگر می‌خواهید درباره‌ی‌ یك درخت چیزی بدانید، وارد آن شوید، با آن یكی شوید. اگر می‌خواهید شعر گفتن بیاموزید، آن را بخوانید و به  آن گوش دهید. بگذارید آن الگوها و شكل‌ها در شما حك شود. از شعر فاصله نگیرید تا با ذهن منطقی آن را تحلیل كنید. با تمام وجودتان وارد شعر شوید.

«داجن» یكی از استادان بزرگ ذن می‌گوید:« اگر در مه قدم بزنید، خیس می‌شوید. پس فقط گوش دهید، بخوانید و بنویسید. آرام آرام  به آن چه نیاز به گفتنش دارید نزدیك‌تر می‌شوید و در هیاهوی صداهای درونتان آن را می‌یابید و ذهن خود را روی آن متمركز می‌كنید. »

صبور باشید. نگران نباشید و فقط با آهنگ آواز بخوانید و بنویسید.


مقاله‌ی از: ناتالی گلدبرگ/ برگردان: شهرام عدیلی پور

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی