تبیان، دستیار زندگی
احمد پوری مترجم بنامی است و معرفی او ، از این جهت، کار بیهوده ای به نظر می آید. بعد از انتشار رمان درخشان ˝دشمنان˝ اثر آیزاک باشویس سینگر - نویسنده برنده نوبل – با این مترجم درباب این رمان همراه می شویم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همراه با مترجم «دشمنان»

احمد پوری مترجم بنامی است که آثار متعددی با ترجمه او منتشر شده است. به مناسبت انتشار رمان درخشان ˝دشمنان˝ اثر آیزاک باشویس سینگر - نویسنده برنده نوبل – با این مترجم درباب این رمان همراه می شویم.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
احمد پوری

رمان ماجرای درگیری روحی یک نفر است که از چنگ نازی‌ها گریخته و در انبار کاه پنهان شده است و بعد به آمریکا مهاجرت می‌کند. این کتاب ماجرای برخورد این فرد با سه زن هم هست.
«دشمنان» پاییز امسال در نشر باغ با شمارگان 2000 نسخه و قیمت 16هزار تومان در 260 صفحه منتشر شده است.
از آیزاک باشویس سینگر، پیش از این ، یک مجموعه داستان کوتاه به ترجمه مژده دقیقی چاپ شده است... این کتاب هم ["دشمنان؛ یک داستان عاشقانه"] یکی از کارهای مهم سینگر است ... این کتاب فروش بسیار زیادی در آن سوی دنیا داشته و بعدتر هم فیلمی بر این اساس آن ساخته شد؛ فیلمی پربیننده که استقبال خوبی هم از آن شد... هرچند به نظر من فیلم ضعیفی بود.
این فیلم در همان دهه 70 ["دشمنان؛ یک داستان عاشقانه" در سال 1972 نوشته شده] ساخته شد.

گمنامی باشویس سینگر در ایران
نویسندگان زیادی هستند که در ایران شناخته شده نیستند. او سالها پیش برنده ی نوبل شد؛ شاید اگر باشویس به تازگی برنده نوبل شده بود اینچنین نبود و کتاب‌های زیادی از او تا به حال برگردانده شده بود. یک زمانی این طوری نبود که به مجرد اینکه نویسنده‌ای نوبل برد با عجله و سریع آثار او از طرف چند مترجم برگردانده شود...

عظمت فاجعه جنگ جهانی دوم ونازی‌ها در «دشمنان»
سینگر در این رمان به شرح مستقیم جنایات نازی ها نپرداخته او از زاویه دیگری به این جنگ نگاه کرده است. هنر باشویس در همین‌جاست. باشویس چهار –پنج شخصیت را انتخاب کرده بدون اینکه به صورت کلیشه‌ای صحبت از ظلم و گرسنگی و ... بکند واکنش آن ها را به جنگ بازگو کرده است.خواننده در لابه‌لای این واکنش ها متوجه می‌شود که این کاراکترها چه جهنمی را پشت سر گذاشتند... اینجاست که به عظمت فاجعه جنگ جهانی دوم ونازی‌ها پی می‌برد بدون که نویسنده مستقیم از نازیسم حرف زده باشد.تمام شخصیت‌های این داستان قربانیان زنده‌ای هستند که با خودشان بار سنگینی از فاجعه را به دوش می‌کشند... آن‌ها گاه تبدیل می‌شوند به یک آدم معمولی و گاه به درون خودشان برمی‌گردند و می‌بینند نمی‌توانند از این جهنم رهایی پیدا کنند.

فاجعه از آدم فیلسوف می سازد
آدم ها وقتی به یک فاجعه بر می‌خورند ، همه تبدیل می شوند به یک فیلسوف. یا حداقل شروع به تفکر فلسفی می کنند.یک مثال عینی: ما می‌رویم بهشت زهرا... آن لحظه را تصور کنید که دارند جنازه را می‌شویند، می‌آورند و ما در یک گوشه‌ای نشسته ایم .... آن لحظه بلادرنگ به کل زندگی فکر می‌کنیم و این که این زندگی چیست... و به قبرها نگاه می‌کنیم... در آن لحظه ناخواسته داریم تفکر فلسفی می‌کنیم و این اتفاقی است که برای همه ما می‌افتد، چه فیلسوف باشیم و چه نباشیم... در چنین شرایطی هر کس به لحاظ موقعیتی که دارد به نوعی فلسفی فکر می‌کند؛ یعنی به عام‌ترین سوال انسانی می‌رسد: زندگی یا مرگ چیست؟

آدم ها وقتی به یک فاجعه بر می‌خورند ، همه تبدیل می شوند به یک فیلسوف. یا حداقل شروع به تفکر فلسفی می کنند.یک مثال عینی: ما می‌رویم بهشت زهرا... آن لحظه را تصور کنید که دارند جنازه را می‌شویند، می‌آورند و ما در یک گوشه‌ای نشسته ایم .... آن لحظه بلادرنگ به کل زندگی فکر می‌کنیم و این که این زندگی چیست...


حالا شما به این یک چیز دیگر هم اضافه کنید و آن اینکه آن فرد یک سابقه فلسفی هم داشته باشد یعنی مثلا دانشجوی فلسفه باشد... مثل هرمان، شخصیت این داستان... حالا او را در وضعیت جنگ جهانی دوم و آن فاجعه بزرگ قرار دهید .. بله، با این وصف جملاتی که می‌گوید، میخکوب‌تان می کند.. با همان زمینه‌های فلسفی... اینکه چرا هستیم و تا کی باید جنایت‌های اینچنینی رخ دهد.. اینجاست که به فرازهایی بر می‌خوریم که حیرت انگیز است... به این دلیل که خود راوی به آن فراز رسیده و آن را تجربه کرده است... عبور از فاجعه چنین جملاتی می‌سازد...
البته خود باشویس این فاجعه ر ا به صورت غیر مستقیم درک کرده است... در شرایطی که فاشیسم داشت شکل می‌گرفت باشویس فرار کرد ... دلیل فرارش هم این بود که می‌گفت من بوی خوبی اینجا[لهستان] نمی‌شنوم ... این یکی از پیش بینی‌های بسیار هوشمندانه آیزاک باشویس سینگر بود.
از طرفی، کار نویسنده همین است. هنرمند آنتن هوشیار خرد جمعی است. هنرمند وقتی دارد چیزی را توصیف می‌کند لزوما خودش در آن چیز تجربه دست اول ندارد... آن را با توجه به حساسیت هنری خودش زندگی کرده... مثلا تابلوی گوئرنیکا پابلو پیکاسو را در نظر بگیرید... او درآن جبهه نبوده اما گوئرنیکایی کشیده که همه ما را متاثر می‌کند... آن تابلو تلخی جنگ را به خوبی انتقال می‌دهد... باشویس هم اگر چنین نوشته لزوما خودش در آن جنگ نبوده و به طور دست اول آن جنگ را تجربه نکرده است اما حسی که او کرده خیلی بالاتر از حس آدم‌های معمولی است ... نرودا می‌گفت "بسیار آدمها را زیستم"
باشیوس هم چنین کرده یعنی زندگی های مختلفی را زیسته است...

رمان دشمنان

سه زنه بودن هرمان
اگر دقت کنید از همان صفحه اول-دوم هرمان به تمامی مسائل اخلاقی و تمامی مسائلی که ما در زندگی عادی از آنها استفاده می‌کنیم تا سنگی روی سنگی بنا شود، شک می‌کند... او خیلی راحت دروغ می‌گوید...
ولی آدم اخلاقی هم هست در عین حال...می‌خواهم بگویم که معیارها متفاوت است... یکسری معیارهای رایج اخلاقی برای هرمان ارزشش را از دست داده... به دلیلی که هرمان جنگ را دیده است... دیده که همان آدم هایی که از اخلاق حرف می‌زدند یا در تمدن و جامعه نمونه‌ای مثل آلمان زندگی می‌کردند چه هیولاهایی هستند... به عنوان مثال شما آن بخشی را که فاشیست‌ها به تماشای سقوط دختری در چاه فاضلاب نشسته‌‎اند تصور کنید... واقعا صحنه هولناکی است... چنین تجربه‌هایی باعث می‌شود ما به همه چیز شک کنیم...
می‌توان گفت بسیاری از اندیشه‌های پس از جنگ دوم جهانی به صورت رقیق‌تر چنین بوده است... نسل بیت در آمریکا، هیپی‌ها، نسل جوانان خشمگین انگلیس و... همه به نوعی به نیهیلسم می‌رسند و به همه چیز شک می‌کنند...
هرمان یک نمونه مشخص در شک در تمامی اخلاقیات است ... من به شخصه تا آخر داستان با هرمان همدردی می‌کنم... هرمان یک قربانی بود... هرمان به صمیمیت هر چه تمام تر در آبی که دارد درش غرق می‌شود دست و پا می‌زند... من با این دست و پا زدن همدردی می‌کنم... او حتی یک جا مذهبی می‌شود... فکر می‌کند دیگر راه خودش و سعادت را پیدا کرده... او دنبال یک نیروی عظیم برای رهایی است... این دست و پا زدن‌های تراژیک یک انسان است که صمیمیت ما را برمی‌انگیزد...

در ضمن اخلاق معنای وسیعی دارد... نه فقط در فرهنگ ما که در فرهنگ‌های دیگر برداشت سطحی از این واژه شده است... ما هرگز وقتی درباره اخلاق حرف می‌زنیم دیر آمدن سر وعده ملاقات را غیر اخلاقی نمی‌دانیم یا پس ندادن قرض را، اما نگاه نامحرم را غیر اخلاقی می دانیم... یعنی خودمان را در چارچوب اخلاقی خاصی محدود کرده ایم... برای ما یکسری چیز معمول در دایره اخلاقیات قرار می‌گیرد و بس...
اینکه انسانی در پی راهی برای نجات باشد اخلاقی ست... تلاش مذبوحانه هرمان اخلاقی ست... نفرت هرمان نسبت به کار کردن برای آن خاخام... او بدی خاخام را می دید، از خودش نفرت داشت و تمامی این‌ها اخلاقی ست... او تا انتهای رمان از خودش انتقاد می‌کند... این کار را یک آم غیر اخلاقی انجام نمی‌دهد...


منابع:
هنرآنلاین
ایسنا