دسته
فیدها
ديگر وبلاگها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1782
تعداد نوشته ها : 4
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب

درباره واژه انسان دو احتمال مطرح است :

احتمال اول:‌از ماده نسي است به معناي نسيان و فراموشي.

توضيح:‌ يكي از نعمت هاي خدا به انسان، همين نعمت فراموشي است. سرشت انسان آميخته با فراموشي و نسيان است. اگر انسان نعمت نسيان را نداشت، چه بسا هيچ وقت در غم ها و مصائب و مشكلات زندگي، تاب نمي آورد و درهم مي شكست.

از طرفي پاشنه آشيل انسان نيز همين نسيان است البته در صورتي كه منجر به غفلت شود. انسان غافل، انساني است كه دشمنانش بر او چشم طمع مي دوزند. انساني كه غافل از ياد خداست، شيطان بر او طمع مي ورزد. انساني كه غافل از منافع خود و دوستانش است، مورد هجوم دشمنانش واقع مي شود. انسان غافل، مثل زميني است باير كه به تازگي براي كشت آماده شده است. هر كشاورزي محصول دلخواهش را در او كاشته و برداشت مي كند.

احتمال دوم: از ماده انس است به معناي دلبستگي و علاقه مندي

توضيح: انسان فطرتا موجودي اجتماعي آفريده شده است. او به محيط اطرافش، به انسان هاي دور و برش، به اشياء پيرامونش و حتي گاه به حيوانات نيز دلبسته مي گردد.

روانشناسان به لحاظ شخصيتي انسان را دو گروه مي كنند: درون گرا و برون گرا. برون گرا، شخصي است كه بيشتر به اشيا و اشخاص جهان بيرون علاقمند است، و درون گرا، شخصي است كه بيشتر به افكار و احساسات خود علاقه دارد. حتي اشخاص درون گرا نيز نمي توانند در پيله تنهايي خود مدت زيادي بمانند و گهگاه سركي به بيرون مي كشند و با محيط پيرامون خود ارتباط برقرار مي كنند.

دسته ها :

چنين نقل شده است كه حضرت فاطمه (س)  (س) بعد از مرگ پدر، تا پايان عمر شريف خود، فراوان مي گريسته اند تا حدي كه مردم مدينه به علي (ع)(ع) گفتند: يا علي (ع) به فاطمه (س)  بگوييد يا شب گريه كند و روز آرام گيرد و يا روز گريه كند و شب آرام گيرد.

و برخي به اين نقل اشكال كرده اند كه طبق اين نقل، حضرت فاطمه (س)  مرتكب كار حرامي شده است چون صداي گريه حضرت را نامحرمان (مردم مدينه)‌ شنيده اند.

چند نكته را درباره اين نقل و اشكال بر آن يادآوري مي كنم:

نكته اول: اولا اين نقل درست نيست. آنچه كه در منابع حديثي آمده است حديثي است معروف به بَكائون خمسه كه در حديثي از امام صادق آورده شده است. متن حديث و ترجمه آن به شرح ذيل است:

ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُهَيْلٍ الْبَحْرَانِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ علي (ع) بْنُ الْحُسَيْنِ ع فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى الْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِيَةِ وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِاللَّيْلِ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِالنَّهَارِ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِينَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا علي (ع) بْنُ الْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ ع عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً -ترديد از راوي است- مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ علي (ع)كَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ‏الَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ. (كتاب خصال، ج 1 ص 272 و 273 شماره 15)
شيخ صدوق رحمه اللَّه در كتاب خصال، به سندش از امام صادق علي (ع)ه السّلام روايت كرده: افرادى كه فوق العاده گريه كردند پنج نفر بودند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه (س)  (دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه علي (ع)ه و آله و سلّم) و على بن الحسين علي (ع)هم السّلام.
حضرت آدم از فراق بهشت به قدرى گريه كرد كه اثر اشك در دو گونه مباركش نظير جوى باقى ماند؛ حضرت يعقوب به قدرى از فراق يوسف گريه نمود كه چشمان خود را از دست داد و بدو گفتند: به خداوند سوگند يوسف را از خاطر نخواهى برد تا آنكه افسرده يا نابود گردى؛ حضرت يوسف به قدرى براى پدرش يعقوب گريست كه اهل زندان ناراحت شدند و به وى گفتند: يا بايد شب گريان و روز ساكت شوى و يا اينكه روز گريان و شب ساكت باشى و يوسف با يكى از پيشنهادهاى ايشان موافقت نمود؛ حضرت فاطمه (س)  (س) در فراق پيغمبر به قدرى گريه كرد كه اهل مدينه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه كثرت گريه‏ات ما را اذيّت مى‏كنى. لذا حضرت زهرا(س) از مدينه خارج و به سوى قبر شهدا مى‏رفت، وقتى ناراحتي هاى قلبى خود را با گريستن خالى مى‏كرد به سوى مدينه باز مى‏گشت؛ حضرت على بن الحسين علي (ع)هما السّلام مدت بيست يا چهل سال بر حضرت حسين گريست. هيچ غذايى در مقابل آن حضرت نمى‏گذاشتند مگر اينكه گريان مى‏شد و كار آن حضرت به جايى رسيد كه يكى از غلامانش به وى گفت: اى پسر رسول خدا، فداى تو شوم، من مى‏ترسم تو خود را (به واسطه كثرت گريه) هلاك نمايى. فرمود: چاره‏اى نيست جز اينكه از غم و اندوه خود به خداوند شكايت كنم. من چيزهايى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد. من يادآور قتلگاه فرزندان فاطمه (س)  علي (ع)ها السّلام نمى‏شوم مگر اينكه گريه راه گلويم را مسدود مى‏كند.

همانگونه كه در متن حديث آمده است، قصه يا «شب گريه كردن يا روز گريه كردن»‌ منسوب به حضرت يوسف است. به نظر مي رسد مداحان و مرثيه سرايان وقتي بخشي از حديث را كه مربوط به حضرت فاطمه (س)  بوده نقل مي كردند، قضيه حضرت يوسف را ضميمه قضيه گريه كردن حضرت فاطمه (س)  كرده اند.

2ـ ممكن است كسي بگويد مطلب «شب گريه كردن يا روز گريه كردن» هم اگر نادرست باشد، اشكال برطرف نمي شود، چون به هر حال مردم از حضرت فاطمه (س)  به حضرت علي (ع) شكايت بردند و اظهار گلايه و ناراحتي كردند. در اين صورت بايد به نكات آتي توجه كرد.

3ـ از زمان رحلت پيامبر گرامي اسلام تا شهادت حضرت فاطمه (س)  به نقلي دو ماه و اندي، و به نقلي سه ماه و اندي بوده است. در اين مدت كوتاه قضيه شكايت و شكوه مردم مدينه رخ داده است.

4ـ اوضاع زمان نقل تاريخي فوق بدين گونه بود كه رحلت پيامبر گرامي اسلام و قضيه فدك و قضيه سقيفه اتفاق افتاده بود. از طرفي موقعيت اجتماعي و شان و منزلتي كه حضرت فاطمه (س)  به عنوان دختر پيامبر داشت، اقتضاء‌ مي كرد كه عده اي از زنان انصار يا دوستان و ياران باوفاي حضرت علي (ع) براي عرض تسليت و دلداري دادن ايشان به خانه ايشان رفت و آمد داشته باشند. ضمن آنكه كساني مثل فضه و ام ايمن و اسماء‌ و ... از ملازمان منزل ايشان بودند. به نظر مي رسد رفت و آمد و نوحه و گريه و زاري كه در منزل ايشان صورت مي گرفت سبب شده بود كه آسايش همسايگان سلب شده باشد. لذا همسايگان حضرت اظهار شكوه و گلايه از سلب آسايش كردند.

5ـ متفرع بر مطلب فوق، ذكر اين نكته ضروري است كه صداي حضرت به نحو فردي استماع نمي شد. يعني چنين نبود كه صداي گريه حضرت به تنهايي آن چنان بلند شده باشد كه تا چندين خانه آن طرف تر صداي گريه شان ايشان را بشنوند، بلكه نوحه و گريه و زاري زنان به صورت جمعي، طبيعتا صداي بلندي داشت كه البته صداي حضرت فاطمه (س)  هم در ميان آن صداها محو شده بود. پس صداي گريه حضرت فاطمه (س)  به تنهايي شنيده نشده بود تا اشكال شود كه صداي گريه حضرت را نامحرمان شنيدند.

6ـ اين سوال كه چه كساني اظهار گلايه و شكوه كرده بودند، سوال مهمي است. بعيد است كه مواليان و دوستداران و شيعيان حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س)  جسارت كرده باشند و از قضيه اي كه خود آنها نيز از بابت آن در غم و غصه بودند، اظهار شكايت كنند. پس به احتمال زياد از مخالفان بودند كه بدين وسيله مي خواستند مشكلي بر مشكلات حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س)  بيفزايند و بدين وسيله آنان را مورد طعن و كنايه قرار دهند.

7ـ‌ آنچه در قرآن نهي شده است، صداي نازك و شهوت انگيز زنان است به گونه اي كه موجب تحريك مردان شود، نه صداي گريه. پس اساسا «حرمت شنيدن صداي گريه» را قبول نداريم.

8ـ البته اينكه چرا حضرت فاطمه (س)  گريه مي كردند به دلايل سياسي و اجتماعي بوده كه قصد آگاه سازي مردم و دفاع از حريم ولايت را داشتند كه مورد بحث اين مقال نيست.

دسته ها :
X