سجده تسلیم
همه بر گرد او روان بودند *** بانگ لبیك بر زبان بودند
«فادخلى فى عبادى» آمد و من *** گل و ریحان فشاندم از دامن
پر گشودم به سوى خانه دوست *** مستىام از صفاى ساغر اوست
در مقام بلند ابراهیم *** سر نهادم به سجده تسلیم
رفتم و یافتم نشانه عشق *** سنگ شبرنگ كارخانه عشق
«حجرالاسود»ى كه دست خداست(1) *** دست و پا بسته، پاى بست خداست
گوئیا كان عشق در دل اوست *** كه حریم بهشت منزل اوست
در صفاى تو مست و هاجروار *** مىدویدم به شوق دیدن یار
«مروه» را با صفاى دل رفتم *** تا «صفا» بر دو پاى دل رفتم
طالب و خسته تا لب «زمزم» *** به تمناى آب كوشیدم
جان من بس كه در طلب كوشید *** زمزمم زیر پاى دل جوشید
«زمزم» من ز یمن نام تو بود *** رستگارى من ز جام تو بود
در شمیم نیایش «عرفه» *** در صفاى هواى «مزدلفه»
نفس گرم تو گل افشان است *** خانه از پاى بست بر جان است
در وقوف مبارك «عرفات» *** این منم یا خسى است در میقات(2)
دست بر آسمان برآوردم *** گر كله خواستى، سر آوردم
بسته عشق و خسته راهم *** از تو جز معرفت چه مىخواهم
پینوشتها:
1 . اشاره به: حجرالاسود یمین الله فى ارضه.
2 . اشاره به مقاله جلال آل احمد; خسى در میقات.