وفاى اصحاب
از زبان یاران سیدالشهدا در شب عاشورا،
بر اساس متنى رسا از قرن13
از میان كتب بی شمارى كه درباره حادثه عاشورا و شهادت امام شهیدان عالم حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نگاشته شده است، كتاب «فیض الدموع» از جمله كتابهاى خواندنى است كه با نثر فارسى فصیح و بلیغ، به شرح زندگانى و شهادت امام حسین(ع) پرداخته است. این كتاب، به قلم محمد ابراهیم نواب تهرانى، ملقب به «بدایع نگار» است كه در قرن سیزدهم مىزیست (1241 -1299 ه.ق) و از نویسندگان و ادیبان برجسته عصر قاجار بود. كتاب او از نظر سلامت الفاظ و اخبار و اعتماد بر منابع كهن، ارزشمند است. این كتاب اخیرا با تصحیح و تحقیق، در296 صفحه به قطع وزیرى در سرى آثار احیا شده از سوى «دفتر نشر میراث مكتوب» به چاپ رسیده است.
براى آشنایى علاقهمندان به «ادب آلالله»، فرازهایى از این كتاب را مىآوریم كه به ترسیم وفاى اصحاب سیدالشهدا پرداخته است:
ابوعبدالله فرمود:
"بازگرد و یك امشب در كار حرب مهلت طلب. باشد كه با خداى خویش سخن گویم و همه شب نماز گزارم و مغفرت جویم. و خداى سبحانه داند كه نماز را بسى دوست دارم و به خواندن كتاب او و بسیارى دعا و طلب مغفرت نیازمند باشم."
عباس بازگشت و باقى آن روز و تمام آن شب را زینهار گرفت.
شبانگاه، امام همه یاران را بخواند و در میان ایشان بایستاد و بر خداى سبحانه ثنا گفت و بر رسول درود فرستاد، آنگاه فرمود: «فانى لا اعلم اصحابا اوفى ولا خیر امن اصحابى ...»؛ به راستى، اصحابى ندانم وفادارتر و نیكوتر از اصحاب خویش و خاندانى نیكوكارتر و حق گزارتر از خاندان خویش. خداى سبحانه به جاى من، همگان را پاداش نیكو دهد و به راستى كه از این گروه روزى گمان همى برم و همه شما را جواز همى دهم، كه بر شما از جانب من گناهى و ذمتى نخواهد بود. این است شب، كه همگى را فرو گرفته فاتخذوه جملا.
یاران و خویشان جمله به پاى خواستند كه: ما پس از تو، هستى نخواهیم و خداى، ما را آن روز ننماید!
آنگاه روى جانب بنىعقیل كرد و گفت: اذیت مسلم، شما را بس بود؛ جانب مدینه روید، كه شما را جواز بود. جمله برادران و برادرزادگان و پسران او و پسران عبدالله جعفر و سایر خویشاوند او گفتند:
سبحانالله! مردم چه گویند و ما خود چه خواهیم گفت؟ كه آقا و مولاى خویش بگذاشتیم و بر عموزادگان خویش غیرت نیاوردیم و آنها را با سیف و سنان خویش یارى ندادیم؟!
لا والله!هرگز چنین كارى نكنیم و البته این عار نخریم و در خدمت ركاب تو، جان و مال خویش ببازیم و بر آنچه خداى سبحانه بخواهد، رضا دهیم.
مسلم بن عوسجه برخاست و گفت:
چگونه تو را باز گذاریم و در اهمال حقوق تو خداى سبحانه را چه عذر بریم؟ لا والله!
تا نیزه خویش در سینههاى ایشان فرو نكنیم و تا قائمه شمشیر بر دست داریم، شمشیر زنیم و اگر با من سلاحى بر حرب این گروه نباشد كه بدان جنگ جویم، سنگ بدیشان در اندازم و تو را وانگذارم، تا خداى تعالى باز داند كه در حق تو غیبت رسول را پاس داشتیم. و به خداى سوگند، اگر دانم كشته شوم و زنده گردم و سوخته شوم، بدان حالت كه زنده باشم و خاكستر من بپراكنند و این كار، هفتاد نوبت بر من آید، از تو جدایى نگزینم، تا در ركاب تو جان ببازم. و چگونه جان نبازم، كه دانم بیش از نوبتى كشته نشوم!
زهیر بن قین برخاست و گفت:
به خداى، همى خواهم كشته شوم و بخیزم و كشته شوم و بخیزم و همچنین، تا هزاران نوبت و خداى سبحانه، این زیان از تو و خاندان تو بردارد.
دیگران هم بر این نسق سخن راندند.
آنگاه فرمود تا خیمهها نزدیك كنند و طنابها در هم كشند و تمام آن شب را به عبادت خداى سبحانه و خضوع و خشوع و تضرع و ابتهال، بگذارد.
"جواد محدثى"