تبیان، دستیار زندگی
ا خودمان کلنجار می رفتیم چگونه باید با یک آدم جدی آن هم از نوع رزمی کار مصاحبه طنز انجام دهیم ولی وقتی از نزدیک با هادی ساعی برخورد کردیم، متوجه شدیم خود هادی یکپا بمب خنده بچه های تکواندو است. حقیقتش چرا دروغ بگوییم با توجه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر کسی بخواهد با من دعوا کند فرار می کنم!

با خودمان کلنجار می رفتیم چگونه باید با یک آدم جدی آن هم از نوع رزمی کار مصاحبه طنز انجام دهیم ولی وقتی از نزدیک با هادی ساعی برخورد کردیم، متوجه شدیم خود هادی یکپا بمب خنده بچه های تکواندو است. حقیقتش چرا دروغ بگوییم با توجه به رشته رزمی هادی ساعی قبل از مصاحبه کمی خودمان را جمع و جور کرده بودیم اما وقتی مصاحبه را با او آغاز کردیم، خیلی زود پی به اشتباهمان بردیم. ساعی با دیگران فرق می کند حتی در جواب سؤال هم سرعت عمل خاصی به خرج می دهد.

عید نوروز؟

یک عید سنتی پر از رسم و رسوم ایرانی و سفره هفت سین، دید و بازدید و تنگ ماهی و آجیل و شیرینی.

صدای توپ زمان سال تحویل؟

صدای پای عید و بعدش هم دعای یا مقلب القلوب و الابصار و یا محول الحول و الاحوال.

اولین تبریک عید؟

به مادرم و اولین عیدی را هم به همسرم می دهم. این به اون در!

یک هفت سین ورزشی؟

1- ساعی2- ساریخانی3- سلیمانی4- سوخته سرایی5- سبزعلی6- سرآبادانی7- سیدعباسی.

از میان هفت سین سفره نوروز کدام سین را بیشتر دوست داری؟

سمنو.

چهارشنبه سوری؟

وعده عید می دهد. پریدن از روی آتش و جمع کردن چوب و غیره برای درست کردن آتش و خاطرات کودکی و نوجوانی.

نوروز 84 کجا هستی؟

اردوی تیم ملی، طبق روال 10 سال گذشته همیشه در اردو حضور داشته ایم.

کت و شلوار یا لباس تکواندو؟

لباس تکواندو را که همه جا نمی شود پوشید. خیلی اهل پوشیدن کت و شلوار هم نیستم و بیشتر اسپورت می پوشم ولی اگر امکان داشت، خیلی دوست داشم با گرمکن در محافل اجتماعی می گشتم!

اگر تکواندو کار نمی شدی؟

من فکر می کنم با توجه به فیزیک ایده آلی که دارم، هر رشته ورزشی را انتخاب می کردم، موفق می شدم.

بهترین عید عمرتان؟

یک سال عید به اتفاق خدا بیامرز پدرم که ماشین سنگین داشت به بندرعباس رفتیم که خیلی خوش گذشت.

بهترین دوست ورزشی؟

همه بچه های تیم ملی، مجید، مهدی، یوسف، مرتضی، بهزاد و بقیه بچه های ملی پوش تکواندو.

بهترین دوست غیرورزشی ات را معرفی کن...

مرتضی مهرابی بچه محل قدیمی من که از بچگی با هم بزرگ شدیم.

بهترین و بدترین خاطره ورزشی سال 83؟

بهترین خاطره،بازیهای المپیک آتن و بدترین خاطره هم اولین مرحله ورودی المپیک در فرانسه که با بدشانسی به حریف بزریلی باختم.

خاطره نوروزی؟

باور کنید باز هم در اردو بوده. عید سال 81 به مدت دو روز اردو را تعطیل کردند. از مرخصی که برگشتم اکثر بچه ها دو، سه کیلو اضافه وزن سوغات آورده بودند!

تا حالا شده در خیابان دعوا کنی؟

نه بابا، اگر کسی هم بخواهد با من دعوا کند، فرار می کنم چون دعوا از هر دو سر ضرر است!

بعد از کناره گیری از تکواندو می خواهی چه کار کنی؟

مربیگری می کنم. حتی همین الان هم به شکل مقطعی مربی تیم ملی ایرلند هستم.

شغل اصلی ات چیست؟

کار خاصی انجام نمی دهم چون دانشجو هستم و در اردوهای تیم ملی هم فرصتی باقی نمی ماند به شغل دیگری فکر کنم.

از زندگی ات راضی هستی؟

بله، خدا را شکر همسر خوبی نصیبم شده و زندگی خوبی دارم.

در کارهای خانه کمک می کنی؟

تا جایی که از دستم برآید. بنویس فقط کارهای سنگین منزل!

آشپزی بلد هستی؟

وقتی به مسافرت خارج از کشور می رویم، آشپز بچه های تیم می شوم. خورشت آماده از ایران می بریم و بقیه اش دیگر با من است که برنج، ماکارونی و... درست می کنم.

ماشین مورد علاقه؟

خیلی به ماشین علاقه ندارم اما خودم یک اتومبیل پژو 206 دارم.

سیزده بدر؟

گمان نمی کنم آنقدرها هم نحس باشد. در یک روز همه مردم بیرون می ریزند و سیزده را به در می کنند. ما هم در گذشته بیشتر به کوههای بی بی شهربانو در شهر ری می رفتیم.

بهترین سفر ورزشی در ایام عید؟

سال 2000 جام جهانی فرانسه تیم ایران برای اولین بار قهرمان جهان شد و برای نخستین بار کره ای ها را جا گذاشتیم.

راجع به مادرزن یه حرفی بزن...

(کمی مکث می کند.)

حتماً شوخی نمیشه کرد؟

نه اتفاقاً خیلی با هم شوخی می کنیم.

باجناق چی؟

ندارم، فعلاً خیالم راحت است.

حاجی فیروز؟

برخلاف رنگ حاجی فیروز با آمدنش احساس بهاری پیدا می کنیم.

حاجی فیروز بهتره یا عمو نوروز؟

هر دو تا خوب هستند. فکر کنم عمونوروز همان داداش حاجی فیروزه!

تورم و گرانی حریفان قدرتری هستند یا تکواندو کاران کره ای؟

تورم و گرانی کمرشکن تر است. حریفان کره ای حداقل کمر آدم را نمی شکنند!

کارتون میتی کومان را می بینی؟

(با خنده بلند) خیلی این کارتون را دوست داشتم. همیشه انتظار می کشیدم این کارتون از تلویزیون پخش شود حتی هنوز هم بعد از چند سال شخصیت های کارتونی آن یادم مانده است مثل سه گارو، زومبه، داداش کایکو و... خیلی کارتون جالبی بود.

لقب دوران مدرسه یا در بین بچه محل ها؟

( به شوخی) مگر کسی هم جرأت اسم گذاشتن روی من را داشت؟!

اهل نوشتن هستی؟

یاد کلاس انشاء افتادم. یک معلمی داشتیم به نام آقای بیات که همیشه به من نمره 14 می داد. چه خوب می نوشتم چه بد، نمره ام 14 بود حتی یک بار یکی از دوستانم که آخر انشاء بود، برایم نوشت اما باز هم 14 شدم! در قاموس آقای بیات فقط 2 نمره وجود داشت یا 7 یا 14. اگر ورقه سفید می دادی 7 می گرفتی و اگر بهترین انشاء را هم می نوشتی 14. اتفاقاً هنوز هم ایشان را می بینم.

پیش آمده جایی تو را نشناسند؟

بارها پیش آمده. لزومی ندارد همه آدم را بشناسند. توقعی هم ندارم. همه ایرانی ها چه آنهایی که مرا می شناسند و چه آنهایی که نمی شناسند، برای من محترم هستند.

پس از دریافت 100 میلیون جایزه قهرمان المپیک با توقعات مردم چه می کنی؟

اگر باور نمی کنی برویم داخل ماشین و نامه های مردم را نشانت دهم. این عزیزان هم حق دارند ولی یکی، دو تا که نیستند. خودم هم خجالت زده این مردم هستم. آیا با این پول می شود یک خانه در شأن قهرمان المپیک تهیه کرد؟ همین حالا یک خانه خریده ام که برایش چک داده ام و همین روزهاست که طلبکاران دنبالم بیایند.(با خنده)

زیاد اهل مد و رسیدن به ظاهرت نیستی؟

اصلاً برای اهمیت ندارد. اتفاقاً خیلی لباس دارم و حتی خانومم بابت این مسئله به من گیر می دهد ولی دوست دارم شبیه خود مردم باشم.

برنده دعوای هادی ساعی با جکی چان؟

چون جی چان چینی است، اگر بتوانم او را زمین بزنم می شکند و برنده می شوم ولی اگر زمین نخورد مرا می زند!

بروس لی چطور؟

با این یکی نمی شود شوخی کرد خیلی خطرناک است!

مایک تایسون؟

می ترسم گوشهایم را با دندانهایش بکند ولی اگر دستهایش را ببندند می برمش.

آرزوی نوروزی ات چیست؟

آرزومند عیدی خوب و سالی نیکو برای همه مردم ایران، جامعه ورزش، تکواندو و همچنین تک تک اعضای خانواده ام هستم.

سئوالات کوتاه و جوابهای تلگرافی قهرمان المپیک(ساعی)

پدر؟

یعنی فداکاری هر وقت می شنوم اشکهایم سرازیر می شود.

مادر؟

صبورترین، برای من هم پدر بود، هم مادر.

نوروز؟

آغاز زندگی دوباره طبیعت

تکواندو؟

زندگی هادی ساعی

پولادگر(رئیس فدراسیون تکواندو)؟

انسانی قابل اعتماد، مدیری لایق و خاکی.

المپیک؟

فینال ورزشی هر ورزشکار.

شهر ری؟

قلب تپنده ورزش ایران!

فوتبال؟

ورزش های دیگر را تحت الشعاع خود قرار داده است.

سینما؟

یعنی پرویز پرستویی!

الگو؟

حسن زاهدی نایب قهرمان سابق تکواندو جهان.

تختی؟

نامی تمام نشدنی در ورزش ایران.

پول؟

هیاهوی بسیار برای هیچ!

دروغ سیزده؟

تیم ملی فوتبال ایران قهرمان جام جهانی 2006 آلمان می شود!

سیزده بدر؟

فکر نمی کنم آنقدرها هم نحس باشد، قبلاً سبزده بدر به کوه های بی بی شهربانو می رفتیم.

فقر؟

گریبانگیر بسیاری از مردم ایران.

گرانی؟

کمرشکن تر از حریفان کره ای!

کتاب؟

فقط دروس دانشگاهی را می خوانم.

اسب سواری؟

ورزش دوم ساعی.

زلزله؟

جنون طبیعت.

بم؟

شهری ماندگار در خاطر هادی ساعی.

شیطنت ها هادی باعث شد او را کلاس تکواندو بگذارم!

دهقان (مادر هادی ساعی): هادی با حراج مدالهایش مرا هم غافلگیر کرد

پسر محجوب شهر ری، خیلی زود پله های ترقی را طی کرد و باهمت و پشتکار خود به اوج موفقیت که همانا قهرمانی در ضیافت المپیک است رسید. پهلوان فروتن ایران زمین حریفان را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و اولین مدال طلای تکواندو ایران در بازیهای المپیک را برگردن آویخت. او با پرچم سه رنگ مقدس ایران، دور افتخار زد و میلیونها ایرانی را غرق شادی کرد تا همه ایران یک صدا نام پهلوان هادی ساعی را صدا بزنند. پر افتخارترین تکواندو کا کشورمان بعد از مدال طلای با ارزش المپیک آتن باز هم به فکر کسب افتخاری دیگر است تا ویترین افتخارات خود را زرین تر کند، ویترینی که در حمایت از هموطنان مصیبت دیده زلزله بم، تاج زرینی برای پسر دوست داشتنی ایران شد و به حراج عشق رفت. مادر هادی از ناگفته های زندگی پهلوان ساعی بگوید.

مادر جان ابتدا خودتان را برای خوانندگان معرفی کنید؟

من کبری دهقان53 ساله و مادر هادی ساعی هستم.

چند فرزند دارید و هادی فرزند چندمتان است؟

خدا پنج فرزند چهار پسر و یک دختر به من داده بود که با مصلحت خودش دو فرزندم را گرفت. علی فرزند اولم و مهدی پسر سومم که کوچکتر از هادی بود، به دلیل تصادف و بیماری قلبی فوت کردند. الان دو پسر و یک دختر دارم و هادی فرزند بزرگم محسوب می شود. مهران 22 ساله است و مهروز هم 20ساله است.

از دوران کودکی هادی بگویید، چطور بچه ای بود؟

بچه پرشر و شور و شلوغی بود. همیشه یک چوب دستش داشت و سر به سر همه می گذاشت. آنقدر شرور بود که همسایه از دستش عاصی بودند و اگر یک روز او را نمی دیدند صدقه می دادند! (باخنده)

پس حتماً درسش هم تعریفی نداشت؟

به نسبت شطینت های زیادش، درس و مشقش خوب بود اما من هیچ وقت ندیدم او روزها درس بخواند. موقع امتحانات نصفه های شب بیدار می شد و درس می خواند و می رفت مدرسه بعد هم که می آمد بازی و دعوا و شیطنت را از سر می گرفت!

چطور شد که به ورزش تکواندو علاقه شد؟

یک روز از مدرسه آمد و گفت که چند تن از دوستانش در یک باشگاه ورزشی ثبت نام کردند و او هم می خواهد پیش آنها برود. آن موقع 8 یا 9 سالش بود. برای اینکه چند ساعتی از دست اذیت و شیطنت هایش راحت شوم و گلایه همسایه ها را نشنوم رقتم با مسئول باشگاه صحبت کردم و بعد هم اسم هادی را نوشتم. دیدم این بهترین راه برای تخلیه انرژی فراوان هادی است و خودش هم یک هنری یاد می گیرد.

پیش بینی شما درست از آب در آمد یا نه؟

بله، هادی بعد از شرکت در کلاس تکواندو آرام تر شد. بر خلاف اینکه این رشته خیلی خشن و پر برخورد است اما روی هادی اثر مثبت و خوبی گذاشت و او را افتاده تر کرد. البته همین مسئله باعث شد او اغلب شیطنت های بیرونش را به داخل خانه منتقل کند!

چطور؟

خوب برای تمرین تکنیک هایی که یاد می گرفت از برادرها و خواهرش می خواست که با او مبارزه کنند یا حریف تمرینی اش شوند. آنها هم زورشان به هادی نمی رسید و همیشه مقابل او کم می آوردند و اگر هم همکاری نمی کردند به یک شکل دیگری هادی سر به سرشان می گذاشت!(با خنده) به همین خاطر برادران کوچکترش (مهدی و مهران) و خواهرش مهروز نیز آرام آرام به سمت تکواندو کشیده شدند تا فقط دیگر حریف تمرینی نباشند!

فکر می کردید هادی پر شر و شور یک روز یک ورزشکار بزرگ شود و مقام قهرمانی المپیک را کسب کند؟

سال 65 هادی در اولین مسابقه خود که مسابقات قهرمانی کشور بود موفق شد مقام دوم را کسب کند همان موقع آقای سعید مهیمن مربی اش که از آن زمان تا الان زحمت تعلیم هادی را بر عهده دارد و همیشه کنارش است، به من گفت" این بچه یک روز روی

سکوهای جهانی می ایستد." من هم وقتی دیدم استعدا این رشته را دارد و با جدیت، پشتکار و علاقه آن را ادامه می دهد، تا آنجا که در توانم بود حمایت و تشویق اش کردم اما تصور اینکه هادی قهرمان المپیک شود را نداشتم.

وقتی هادی، در فینال بازی های تکواندو المپیک با حریف کره ای مبارزه داشت کجا بودید و زمانی که او قهرمان شد چه احساسی داشتید؟

من قبل از مرگ دو پسرم تمام مسابقات هادی را پیگیری می کردم و به اتفاق پدرش از نزدیک مبارزاتش را می دیدیم. اما بعد از آن اتفاقات تلخ و در گذشت پدر و برادرهایش دیگر تحمل استرس و هیجان را ندارم و موقع حضور هادی در بازیهای المپیک آتن طاقت نیارودم و رفتم سوریه زیارت حرم حضرت زینب (س) همانجا از طرف شبکه سراسری رادیو با من تماس گرفتند و ضمن تبریک قهرمانی هادی خواستند با من مصاحبه کنند، آنجا فهمیدم پسرم قهرمان شده و خدا را شکر کردم که هادی بالاخره با همه کاستی ها و نامهربانی هایی که وجود داشت به حقش رسیده و مردم را هم شاد کرده بود.

وقتی برای شرکت در بازیهای المپیک راهی آتن شد، چه مقامی را برای هادی متصور بودید؟

به دلم افتاده بود هادی با دست پر بر می گردد و مدال طلا می گیرد. آخر چند روز قبل از آغاز بازیها، خواب پدرش را دیده بودم که در خواب نوید قهرمانی هادی را داد. برای همین دلم روشن بود و الحمدا... خدا هم کمکش کر و او قهرمان المپیک شد.

آقا هادی علاوه بر اینکه با کسب مدال های رنگارنگ جهانی محبوب مردم است. به خاطر اخلاق و رفتارش نیز زبانزد است و همه او را یک پهلوان می دانند. در جریان وقوع زلزله بم، هادی کار زیبایی انجام داد و با حراج مدال های با ارزشش، بزرگ منشی خود را یک بار دیگر اثبات کرد. شما در جریان کار او بودید و هادی قبل از انجام این کار با شما مشورت کرده بود؟

هادی مرا هم مثل دیگران غافلگیر کرد. آن موقع من بدرقه یکی از اقوام که عازم کربلا بود به تبریز رفته بودم که آنجا از طریق زیرنویس تلویزیون در جریان کار هادی قرار گرفتم و اشک شوق ریختم. واقعاً بابت داشتن چنین فرزندی به خود می بالم. هادی بچه تو داری است و خیلی فرزندی کم حرف می زند. شاید این بدترین خصوصیت اخلاقی اش باشد و به همین دلیل هم ما تا آخرین لحظه از تصمیمش اطلاعی نداشتیم. هادی علیرغم چهره خشنش، بسیار مهربان و شوخ طبع و دلسوز است.

الان آقا هادی با شما زندگی می کند؟

نه، هادی مدتی بعد از بازگشت از آتن پس از سه سال نامزدی ازدواج کرد و مستقل شد. همسرش هم خانم بسیار مهربان و دلسوزی است و شرایط او را به خوبی درک می کند. به خاطر مشغله زیاد هادی، شاید باورتان نشود اگر بگویم من هم مثل مردم او را می بینم! با این همه از او بسیار راضی هستم و برایش آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم.