تبیان، دستیار زندگی
عروسی دزدان است ایشالا مبارکشان باد ! زمستان (بخوانید رمضان) هم رفت و روسیاهی به سریال های صدا و سیما ماند. از چند سال پیش و با برقراری فضای صلح و آرامش در کشور، صدا و سیمای جمهوری اسلامی تدریجاً در نحوه تولید برنامه های خود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بادا بادا مبارک بادا...

عروسی دزدان است ایشالا مبارکشان باد !


زمستان (بخوانید رمضان) هم رفت و روسیاهی به سریال های صدا و سیما ماند.

از چند سال پیش و با برقراری فضای صلح و آرامش در کشور، صدا و سیمای جمهوری اسلامی تدریجاً در نحوه تولید برنامه های خود تغییرات اساسی داد و سیاست های خود را در این حیطه، به سوی ایجاد فضای شاد سوق داد. این سیاست، تدریجاً حال و هوای برنامه های ماه رمضان را نیز تحت تاثیر قرار داد و اکنون دیگر برای همه بینندگان سیما امری عادی است که در ماه رمضان بعد از افطار پای جعبه جادو بنشینند و بعد از تماشای هر سریال، کانال را عوض کنند و سریال دیگری را دنبال کنند و تا حوالی ساعت 22، که تازه برای بعضی ها سرشب است، لااقل سه چهار سریال را دنبال کنند.

روند داستانی این سریال ها در سال های آغازین سیاست "برنامه های شاد"، بسیار محتاطانه بود، ولی تدریجاً سمت و سویی عوام پسندانه ( و گاه مبتذل) به خود گرفت تا جایی که امسال نویسندگان این سریال ها دیگر سلیقه و فکر مردم را نیز کنار گذاشتند و صرفاً ترجیح دادند مطالبی را بنویسند که موفق شود لبخند و خنده به لب ببیننده بیاورد (مهم نیست به چه قیمتی).

البته برای این بنده عوام الناس، رسیدن به چنین نتیجه ای ناشی از تماشای قسمت های پایانی این سریال ها است وگرنه تماشای حتی 25- 20 قسمت از داستان، قادر نبود نتیجه گیری این چنینی به دست بیننده بدهد اما گویا نویسندگان سریال برای نوشتن قسمت های پایانی می خواسته اند باری و به هر جهت، پایانی خوش و خرم (همان HAPPY END) برای سریال هایشان تدارک ببینند تا خدای نکرده بینندگان گرامی تحت تاثیر ناکامی شخصیت های داستان، ناراحت نشوند.

برای درک بهتر موضوع، شاید بهتر باشد این کاراکترها را یک یک در سریال ها بررسی کنیم:

در سریال" برای آخرین بار" با دو آدم ربای ناشی و تا اندازه ای خُل و چل مواجه شدیم که در طول یک ماه، معلوم شد فقط یکی شان (صمد) حقیقتاً چل است و آن دیگری (حبیب) متفکر و عاقل و کاردان و ... بوده و کردار عجیب و غریب این آقا در نیمه اول سریال، صرفاً به درخواست کارگردان یا برحسب سناریو بوده و ایشان ناگهان در چند قسمت پایانی، تغییر شخصیت و رفتار می دهد و تبدیل به پسری شایسته و خوب و همه چیز تمام می شود (آدم ربایی و خُل بازی های او تا نیمه ماه رمضان را فراموش کنید).

سعادتی حسابدار کارخانه آقای قندی نیز آدم ابن الوقتی است که با پشت و رو شدن اوضاع کارخانه، حاضر می شود نمکدان بشکند و به صاحبکارش خیانت کند تا خود به نان و نوایی برسد (بگذاریم که معمولاً حسابدارهای داستان ها، اوضاع مالی خوب و مرتبی دارند و احتیاجی به کلاهبرداری ندارند).

خود آقای قندی هم که معلوم می شود در برهه ای از زمان، مال یتیم خورده و ناگهان وضع مالی اش بسیار پیشرفت کرده است.

در سریال «متهم گریخت» نیز با رامین آشنا می شویم که دزد عاشقی است: یعنی تا قبل از عاشق شدن، دزدی را فرا گرفته بوده و بدون هیچ قصد بدی! این کار را انجام می داده، ولی وقتی عاشق می شود "چاره ای" ندارد جز این که برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش "یواشکی دزدی کند" تا خانواده دختر نفهمند و حاضر شوند دخترشان را به عقد او در آورند.

در طول یک ماه رمضان، این افراد با بدی ها و خوبی هایشان و البته با حماقت های فراوانی که در طول داستان مرتکب می شوند، خودشان را به خوبی به بیننده معرفی می کنند. ولی معلوم نیست چرا در پایان ماجرا، نویسندگان اصرار دارند همه کاراکترها را به عقد ازدواج هم در بیاورند و مردم را به مجالس عروسی ببرند. بدین معنا که «حبیب» کارگر اخراجی، آدم ربا (و دزد) اوایل رمضان، بدون هیچ مشکلی با دختر با کمالات و نیک سیرت آقای قندی ازدواج می کند آنهم نه ازدواج عادی، بلکه دخترخانم از شدت خوب بودن این دزد جوان، ناچار می شود خود از او خواستگاری کند و لابد آقای قندی باید خیلی هم خوشحال باشد که چنین داماد بی نظیری نصیبش شده...

« صمد» آدم ربا (و ایضاً کارگر اخراجی) دوم نیز به خواستگاری دختری می رود و خانواده دختر بدون کمترین تردیدی و بی حتی لحظه ای تامل و درنگ، با این ازدواج موافقت می کنند [در ماه رمضان چقدر خوب با معیارهای ازدواج آشنا شدیم. بالاخره هر چه باشد تلویزیون رسانه ای است که یکی از رسالت هایش آموزش است].

«سعادتی» سومین داماد خوشبخت تلویزیونی است که از نظر عروس خانم، کلاهبرداری چندین میلیونی و فرار وی، هیچ اهمیتی ندارد و حتماً ایشان تمام این کارها را برای خوشبختی عروسش انجام داده است (آقایان محترم، اگر تا الآن نمی دانستید حالا خوب دقت کنید که دزدی و کلاهبرداری و خلاصه تمام کارهای خلاف، در راه تهیه خواسته های زن و فرزند، هیچ ایرادی ندارد. نترسید که مثلاً همسرتان به خاطر این کار شما به دادگاه شکایت کند و از شما طلاق بگیرد؛ برعکس، محبت او به شما صد چندان خواهد شد. سَر که نه در راه عزیزان بود...).

می رسیم به خود آقای قندی که سال ها قبل، مال چند یتیم را مفت از دستشان در آورده. بابا این همه مته به خشخاش نگذارید. خوب این بنده خدا هم پشیمان شده. حالا حاضر است اصل مال را (فقط اصلش را) بفروشد و خیرات بدهد و یک جوری جبران کند. سود این چند ساله هم که مال خودش بوده ( دیگر لازم نیست لوس بشوید و یادآوری کنید که سود چندین برابر اصل شده، بهتر است تا فیلم ها تمام نشده، شما هم زن یا شوهری برای خودتان دست و پا کنید).

و دست آخر خوب توجه کنید که چون روزگار قحطی داماد است، پدر زن رامین- دزد درجه یک و ماهر "متهم گریخت"-- حاضر می شود اجازه او را از زندان بگیرد تا ایشان در مجلس عروسی حاضر شود و افتخار بدهد و داماد این خانواده محترم بشود.

(مثل این که ما دختردارها خواب مانده ایم. باید هر چه زودتر هر دامادی که می شود برای خودمان دست و پا کنیم. اگر او کلاهبردار، زندانی، دزد، یا... باشد مهم نیست؛ مهم ترین کار این است که دخترمان را به هر کس شد شوهر دهیم).

خلاصه کلام این که از هفت مراسم عروسی در اختتامیه فیلم ها (اگر عروسی جلال را در «مرده متحرک» به حساب نیاوریم) حداقل چهار تا از داماد ها رسماً دزد بودند.

پس قبول کنید که: عروسی دزدان است، ایشالا مبارکشان باد !

اما... اما معلوم نیست به چه دلیل نویسنده منصف سریال «برای آخرین بار» با شخصیت "مینو" دختر آقای قندی سر ناسازگاری داشته، چون بعد از مرگ شوهر سومش، پدر تازه دامادش او را سر قبر تنها گذاشت و زن بیچاره از همان سر قبر، گیر عروس ناسازگار افتاد. حقش بود که دکتر فداکار آقای قندی با این خانم دلشکسته ازدواج می کرد تا هیچ کس در آخر فیلم تنها نماند!

یک چیز دیگر هم که اگر ننویسم دلم شاخ در خواهد آورد اینست که ایکاش در آن یکی فیلم هم (او یک فرشته بود) یک عروسی ای، چیزی برای خانم شیطان سر می گرفت تا هیچ فیلمی بدون عروسی به پایان نرسد...!

تکلیف شب اول

- نتیجه اخلاقی سریال های ماه مبارک رمضان را در4  خط بنویسید.

ما از این کلاس های سی روزه آموزش قبل از ازدواج، نتیجه می گیریم که والدین گرامی باید هر داماد دزد، کلاهبردار، آدم ربا و ... که به خواستگاری دخترشان آمد، فوراً عاقد را خبر کنند که مبادا داماد از ابراز عشقش پشیمان شود. ضمناً وظیفه پرداخت بدهی های داماد، رضایت گرفتن از شکات، و سایر مخارج نیز به عهده پدرزن پولدار می باشد. بدیهی است بعد از آزادی از زندان، کلیه هزینه های مربوطه از محل دزدی های آقا داماد، به پدرزن گرامی مسترد خواهد گردید.

بعدالتحریر: خانم هایی که پسر جوان دارند می توانند از هم اکنون پسرشان را در کلاس های دزدی حرفه ای از کارخانه ثبت نام نمایند تا در ماه رمضان آتی، آقا پسرشان را به یک فقره دزدی نان و آب دار تشویق نمایند و انشاا... به میمنت و مبارکی در پایان ماه مبارک، خود و فرزندشان عاقبت به خیر شوند.

دبیر بخش فارسی

تبیان: لطفاً ما را از دریافت نظرات ، پیشنهادات و انتقادات خود در مورد این مطالب بی نصیب نگذارید.

مطالب مرتبط

مصاحبه با رامتین خدا پناهی بازیگر مجموعه «برای آخرین بار»

نقدی بر مجموعه تلویزیونی «متهم گریخت»

گفت وگو با «سیروس گرجستانى» بازیگر «متهم گریخت»

گفتگو با حسن جوهرچی بازیگر مجموعه او یک فرشته بود

بازیگر سریال تلویزیونی ''او یك فرشته بود'' : در ماه رمضان آثار زیبایی ساخته می‌شود