آیت الله سید اسماعیل بلخى
سید اسماعیل بلخى سال 1295 ش. در قریه «سرپل بلخاب» در یک خانواده روحانى زاده شد. بلخاب سرزمینى است خوش آب و هوا و کوهستانى که در قسمت جنوبى استان مزار شریف و در مسیر رودخانه «بلخ آب» که از «بامیان» سرچشمه مىگیرد قرار گرفته است. این خطّه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم و ادب در ترکستان (١) زمین بوده و امروز پس از گذشت قرنها نام ستارگانش چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب مىآیند
بلخى همراه پدرش سید محمد پس از فوت مادر خود (بى بى هاجر) آهنگ دیار خراسان و زیارت خورشید مشرق زمین نمود پس از مدتها پیاده روى و برخورد هزاران خطر از مسیر بلخ، فاریاب و هرات وارد مشهد مقدس گردید. آغازین روزهاى سال 1307 خورشیدى بود که سید اسماعیل بلخى وارد سرزمین مقدس «توس» گردید در حالى که از هر طرف بوى بهار و صداى آواز «هزار» به گوش مىرسید اسماعیل دوازدهمین بهار عمر خود را سپرى مىکرد.
اسماعیل تا قبل از هفت سالگى قرآن را آموخته و به فارسى آشنایى پیدا کرده بود. استعداد و حافظهاى عجیب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندى برخوردار بود از همان آغاز کودکى و سنین نوجوانى در مراسم محرّم مرثیه مىخواند و براى کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین و شجاعت یاران قافله سالار کربلا مىگفت.
او و برادر بزرگش سید ابراهیم پس از ورود به مشهد رضوى در مدرسه «بالاسر» حرم حجره گرفتند و دروس حوزوى را آغاز نمودند و در اندک زمانى این دو طلبه مهاجر کتب مقدماتى را به اتمام رساندند و در میان طلاّب از چهرههاى برجسته و پر استعداد شناخته شدند. ولى دیرى نگذشت که اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهى از اندوه و درد را بر خود احساس نمود.
سید اسماعیل طلبهاى وارسته و بى آلایش و محبوب همگان بود و در گیر کفش و کلاه نبود و با کهنهترین عمامه و عبا مىساخت و به خوراکى اندک قناعت مىکرد. با این حال سخاوت بلند داشت و تا آخر عمرش براى خود نیندوخت و هیچ گاه کیسه و جیبى براى نگهدارى پول درست نکرد. مقدار شهریه و در آمدى که داشت درمیان «عمامهاش» مىگذاشت و همین اخلاق را تا آخرین ساعات مرگش هم مراعات کرد. او همیشه در جمع طلاّب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین روزهاى ورودش به حوزه دم از آزادى، استقلال و نبرد با استعمار مىزد . در طول دوران طلبگىاش هیچ گاه از آنچه در جهان اسلام مىگذشت غافل نبود. ریزبین و کنجکاو بود. روزگارى که سایه شوم استعمار «پیر» همه جار را فرا گرفته بود و در ایران آن روز بخوبى جاى پاى غرب و فرهنگ غرب مشاهده مىشد آگاهانه اوضاع را تحلیل مىنمود و تاریخ ملتها و نهضتهاى اسلامى را مطالعه مىکرد. شعور سیاسى و اندیشه مکتبى فوقالعاده داشت و در همان سالهاى اول فعالیتهاى ضد استعمارى خود را آغاز نموده و در ایام تبلیغى در محلههاى : «حسن بلبل» فریمان، «سیاه کوه» «شاوان» و «سرچشمه برشک» مشهد و حوالى منبر مىرفت. او از نفوذ کلام و صراحت لهجه برخوردار بود و سخنش گیرا و مطالبش بس شیرین و جذّاب جلوه مىکرد تا جایى که وى لقب سید اسماعیل واعظ را بخود گرفت. و در اکثر محافل ، او سخن مىگفت و بیشتر اوقات همراه «شیخ غلامرضا طبسى واعظ» منبر مىرفت. و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره مىبرد. (٤)
وى در قیام خونین 1314 مردم مشهد حضور داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرده و خود سهم عمده داشت در همین زمان بود که وى همراه پدر پیر خود درس و بحث را ترک گفته، وارد هرات گردید.
وى در رمضان 1315 ش. پس از هشت سال تحصیل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود و قیام علیه بیداد و استبداد ظاهرخانى را از همین نقطه آغاز نمود. او با ایجاد اولین هسته مقاومت و تشکیل در مجتمع اسلام اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل نشانه رفت. با سخنرانیها و خطابههاى آتشین خود در هرات کوس رسوایى دولت سلطنتى افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتى و دولتمردان خائن جلب سازد، تا حدى که قلمرو نفوذ کلام و اندیشههاىالهى او در دورترین نقطه افغانستان حتى در میان جامعه تسنن کارگر افتاد و پرده تزویر و ریا کارى که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود کنار زده شد. کم کم زنگ بیدارى و آزادى خواهى در کوى و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت سید بلخى را ممنوعالخروج نمود و او تا هشت سال تمام نتوانست از این شهر خارج گردد. ولى پس از این مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وى بدهد. (٥)
علاّمه سید اسماعیل در سال 1323 ش از هرات وارد مزار شریف گردید. حدود چهار سال در این سرزمین به سر برد و ضمن ارشاد و تبلیغ تشکیلات «مجتمع اسلامى» را به منظور برپایى حکومت اسلامى سروسامان بخشید و افرادى را در ولایات سمت شمال به عنوان مسؤول و معاون کمیته ایالتى معرفى کرد که در ذیل فقط اشاره به کمیته بلخ مىگردد:
مسؤولان کمیته ولایتى مزار : حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و مسؤولان مراکز دولتى به حساب مىآمدند. ناگفته نماند رجال و شخصیتهاى مردمى و دولتى از سایر ولایات به قصد دیدار بلخى وارد این شهر مىشدند از جمله بزرگانى از مردم کابل و سیاستمداران پایتخت روابط خوبى با سید داشتند (٦)
علامه بلخى سال 1327 ش. بنا به دعوت جمعى از اهالى کابل وارد این شهر شد. با آمدن وى کابل پر از شور و هیجان گردید فضاى تاریک شهر او به روشنایى و امید رفت و شیعیان جان تازه گرفتند. زمزمه نَفَسْ گرم و حلاوت کلام سید شهر را نور باران کرده بود. طنین فریاد کوبنده علاّمه بلخى بر کوچه پس کوچههاى شهر شنیده مىشد و زنگ کوچ ظلمت و تباهى از سرزمین شیران در بناگوش کاخ سلطه به صدا در آمده بود. مقرّ اصلى کمیته مرکزى «حزب ارشاد» در چند اول بود و اعضاى بلند پایه این حزب عبارت بودند از :
1.علاّمه سید اسماعیل بلخى به عنوان «رهبر» 2.سید على گوهر غوربندى 3.سید سرور لولنجى 4.محمد نعیم خان فرمانده عمومى پلیس کابل 5.محمد اسلم خان غزنوى 6.دکتر اسداللَّه رئوفى 7.محمد ابراهیم خان گاوسوار 8.عبدالغیاث خان کندک مثر (سرهنگ دوم) 9.خداى نظر خان ترجمان فرارى 10.محمد حیدر غزنوى (سرهنگ دوم) 11.محمد حسن خان لوامشر اعضا و ...
که هر یک از رجال برجسته لشکرى و مردمى بودند در حزب عضویت داشتند پس از قیام 1329 از مجموع کار و بلندپایى این حزب هفت نفر در امان ماندند. برخى مفقودالاثر و تنى چند با معیت علاّمه بلخى در نوروز1330 ش. (دو روز بعد از قیام 1329) دستگیر و راهى زندان شدند. آنها حدود پانزده سال در بدترین و سیاهترین زندانهاى ستم شاهى به سر بردند تا اینکه دوران صدارت محمدیوسف خان (1343) باصطلاح دوران بازگشت به دموکراسى فرا رسید (٧)
بلخى بزرگ در مدتى که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسى با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلى از طرف رژیم ممنوعالملاقات بود. تنها در برخى موارد با افراد خانوادهاش تماسهایى داشتند. انیس و مونس بلخى فقط یک جلد «قرآن» بود و بس. وى در این مدت بالاترین بهره را از کلام خدا گرفت تا جایى که خود مىگوید :
1700 مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه مىکردم در حدى که هر بار مىخواندم تفسیر نویى به دست مىآوردم. آنگاه فهمیدم «که کلامالهى عین ذات او بى نهایت است»
گویى علاّمه بلخى از هر آیه 1700 مفهوم و معنا درک کرده که خود بسى جاى تأمل و تفکر است. (٨)
بعلاوه 75 هزار اشعار حماسى، سیاسى، اخلاقى، عرفانى و ... از چکامههاى زندان وى است که برخى از آن اشعار تحت «دیوان بلخى» و جزوات دیگر به چاپ رسیده است.
اینک نمونههایى از اشعار وى را مىخوانیم:
چکامه حماسى
بیا بیا که وطن خون نگار، آمده باز |
هزار صاعقه مشرب بسوار آمده باز |
ز خیل لاله و خان دشت و دامن میهن |
زمرّدین شده و گلعذار آمده باز |
نسیم عطر بهارى، وحدبه پرده گل |
به نغمه، بلبل زار و فکار آمده باز |
بیا که مرگ و تباهى نثار خصم کنیم |
نگو که خیل تتار و تزار آمده باز |
بیا بیا که فلک باز رام قدرت ماست |
بیا که فصل بهار و شکار آمده باز |
عجب لطافتى ریزد و زبرگ و بار گل |
به رقص و عشوه و بازى هزار آمده باز |
علامه بلخى پس از آزادى در سال 1346ش. به قصد زیارت عتبات مقدس و دیدار با مراجع شیعه وارد ایران گردید و قبل از آنکه طلاّب از ورود وى اطلاع پیدا نمایند از مرز خسروى وارد سوریه گردید. پس از زیارت تربت حضرت «زینب(س)» و دیدار با برخى از عالمان سوریه وارد حوزه نجف اشرف گردید و از ناحیه طلاّب نجف استقبال کم نظیرى از وى صورت گرفت. وى در «مدرسه کوچک» آخوند خراسانى (ره) دید و بازدید داشت و اکثر علما و رجال نجف از وى دیدن نمودند. علامه بلخى هم دیدارهاى خصوصى با مراجع معاصر و ستارگان حوزه نجف داشته است که اینک برخى را یادآور مىشویم از جمله با :
1.قائد اعظم اسلام امام خمینى(ره)
2.بزرگ مرجع تشیع حضرت آیةاللَّهالعظمى حکیم(ره)
3.فقیه معاصر شیعه حضرت آیةاللَّهالعظمى خویى(ره)
4.حضرت آیةاللَّه سید حسن شیرازى(ره)
5.علامه بزرگوار علامه امینى(ره) مؤلف «الغدیر»
که بیشتر گفتگوهاى وى با امام خمینى(ره) و آیةاللَّه حکیم (ره) خلاصه مىشده است. چه اینکه این دو شخصیت بزرگ مرجع سیاسى و دینى جهان تشیع بودند. (10)
علامه سید اسماعیل بلخى پس از ماه محرّم 1346 از مرز «خسروى» وارد سرزمین خوشرنگ ایران گردید و در ابتدا همراه با خانوادهاش به منزل آیةاللَّه سید رضا صدر(ره) در قم وارد شد. پس از آنکه خبر ورود بلخى به شهر خون و قیام منتشر شد گروه گروه از طلاّب «فیضیه» و جوانان انقلابى و پر شور قم به دیدار وى آمده، از او به گرمى پذیرایى و قدردانى به عمل آوردند تا جایى که از طرف طلاّب براى ایراد خطابه دعوت گردید. وى که تازه از حضور مرجع تبعیدى (خمینى کبیر) آمده بود سخنانش جاذبهاى خاص داشت. دیدار بلخى منحصر به طلاّب خارجى نبود و بیش از همه پیروان خط امام دور او حلقه مىزدند که در کوثر کلامش حلاوت کلام و پیام امام خمینى را مىدیدند. از این رو سالن دفتر تبلیغات براى سخنرانى و دیدار عمومى طلاّب آماده گشت. بیش از هزار نفر طلبه و دانشجو گرد آمدند تا از سخنان گرم و انقلابى پیشواى شیعیان افغانستان استفاده نمایند حضرت آیة مکارم شیرازى به نمایندگى از طلاّب و حوزه به ایشان خیر مقدم گفت. در بخشى از آن پیام چنین آمده است : در یکى از آمال و آرزوهاى همه ما در حوزه علمیه قم همیشه این بوده که بزرگانى از نقاط مختلف در اینجا مىآیند صحبتى بکنند و از آنها استفاده بشود... من دوسه جلسه خدمت ایشان رسیدم واقعاً یک فصل تازهاى در افکار من گشوده شد.» (11)
آنگاه علامه بلخى خطابه شیواى خود را با این اشعار زیبا آغاز نمود:
شعاع نیر تابان به غیر علم نبود |
فروغ شمع فروزان به غیر علم نبود |
دمى که بر همه افلاکیان شدن مسحور |
به امتیاز تو برهان به غیر علم نبود |
ز رمز صحبت موسى و خضر شده معلوم |
که آب چشمه حیوان به غیر علم نبود... (12) |
حضار محترم : اساتید ! علماى اسلام ! احتیاج ... به علم از ضروریات اولیه است و حاجت به شرح و بیان نیست... همین بشرى که در آراء سیاسى اقتصادى و ... اختلاف دارند ... ولى باز هم بشر در اصالت علم ... اختلاف نظر ندارند... چه خوب است علمى که منتهى شود به یک مقصد و ملاک عقلایى ... که به قول بزرگان جنبه اصلاحى و اجتماعى داشته باشد... سرنوشت قم را همه از من بیشتر مىدانید از دوره معصومین: معدن تشیع و ارباب علم بوده است...
عیار سکه مرد است محنت ایام
زر ار عیار نگیرد براوننه زرنام
این نکات را براى این عرض مىکنم : راه دور است اى پسر هوشیار باش... خواب را دور افکن وبیدار باش... آقایان که زیر این تالار مسقّف و زیبا نشستهاید ... قالیهاى زیبا لباسهاى مزین خوراکیهاى (رنگانگ) مسلم بهتر از آن دورههاست. اما آنها روى بور یا برق هم نداشتند با چراغ نفت هم نه با چراغ روغن زیتون ... که سبب اذیت حلقوم و اسباب خرابى چشمشان مىشد (سپرى مىکردند) خبر دارید با همین وسایل ابتدایى چقدر تألیفات کردهاند ... بزرگان این طور زندگى کردهاند. پس نباید از مظلومى و بیچارگى خود و مردم مأیوس شد فقط اتحاد، مردم صحیح و تعقیب مسلک (مکتب) راه کامیابى و عامل پیروزى است. علما! بزرگان! علت مبارزه من چه بود؟ آرزوى شخصى نداشتم، سلطنت نمىخواستم. شیعیان افغانستان محرومیت داشتند. دیگر چاره نداشتم و حرکتى کردم مظلومانه براى ثبات قانون تشیع و گرفتن حق به ضرب و زور از حلقوم زور ... (13)
علامه بلخى پس از یک هفته اقامت در قم آهنگ خاک خراسان و زیارت تربت پاک خورشید مشرق زمین را نمود با ورود سید حوزه خراسان حال و هواى دیگر پیدا کرد. چرا که او فرزند حوزه است و از همین مدرسه و مکتب عَلَم اسلام و مکتب علوى را در فراز کوه «بابا» و «پامیر» به اهتزار در آورد. حوزه مشهد پس از سالها فراق و سکوت بر خود مىبالد. طلاب پیر و جوان پس از چند سال غیبت صغراى علامه هم اکنون او را در جمع خود مىبینند که بیش ازهمه حوزه چشم به راه ابراهیم است که او باید بت شکن زمان باشد. مدرسه عباسقلى خان مجمع عاشقان و محور دلدادهگان باسلام مکتب است لحظهاى نیست که رفت و آمد طلاّب و سایر بزرگان مشهد قطع گردد.
مردم بلخى را خوب مىشناسند. او سالها قبل واعظ و روضه خوان معروف شهر بود و لى پس از حادثه گوهرشاد دیگر او را ندیدند و هم اکنون از نانوا گرفته تا بقال و استاندار شهر در صف زیارت و دعوت طلبه مهاجر صف کشیدهاند. به هر صورت تجلیلى کم نظیرى از او به عمل آمد. وى در جمع طلاب و سایر مردم سخنرانیهاى زیاد داشت از جمله به فرازهاى از آن خطابه بسنده مىگردد:
تکامل
«ارباب دانش، حضّار گرامى، یاوران ولى عصر(عج) افتخار دارم که خود را در بحبوحه علم و دانش مىنگرم و در امواج فیض غرقم ...
در این لحظه بعد از 32 سال مرارتها و رنجها نصیب من شد ... باز آمدم که سجده این خاک کنم، که خاک این آستان بودن، و سالها سر به آستان رضا(ع)بودم و تراب اقدام طلاب این مدارس بودم ... اگر سجدهاى قضا شده باشد ادا کنم...» (١4)
افتخارات حوزه
«... شیخ طوسیها از همین مدارساند علامه ها ... مفیدها ... انصاریها ... علمالهدىها ... از همین مدارساند. بالاخره اصفهانیها و سید رضىها هم (فرزندان) همین مدارساند...»
«... امروز روز شرکت و فریاد است، امروز دیگر روز آرام نشستن نیست، روز غنودن نیست، روز پاىبندى به سخنان کوچک نیست، روز مبارزه با خرافات است. روزى است که باید چهره واقعى اسلام را از زیر ابرهاى کدر اوهام و خیالات فاسده بیرون کشید ... امروز روز جنبش و روز حرکت است. لکن جنبش متین، جنبش بامعنى، جنبش علم و فرهنگ نه جنبش آثار ثبتى و ملّى ... حوزه علمیه خراسان، قم نجف که من دورافتاده آواز عاجزانه خود را در این مراکز علمى رساندم ... بحمدلله تحول شایانى را دیدم ... حوزه علمیه نجف تکانى خورده ... حوزه علمیه قم هفت هزار دانشمند دارد. حوزه علمیه خراسان، زیر زرّه بین على بن موسىالرضا(ع) واقع شدهاید، پرچمدار آینده و فردا شمائید ... (15)
لحظات بس حساس و به خاطر ماندنى است بلخى را جمعى انبوه از مسؤولان و طلاب حوزه هرات در آفتاب گرم به امید دیدار سیماى پر فروغ پیشواى خود نشستهاند ساعاتى به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخى صداى تکبیر یاران به استقبال آفتاب رفتند.
بلخى لحظهاى براى تسلى خاطر استقبال کنندگان سخنانى ایراد کرد. در همین چند دقیقه اشک وصال همانند باران بهارى خیابان مسیر استقبال وى را شستشو داد. جاسوسان دولت در میان انبوه جمعیت مات و مبهوت ماندهاند و اختیار از آنان سلب شده و تنها گزارشى که در شهر مخابره کردند ورود بلخى و شور بى اندازه مردم بود. حکومت وقت هرات دستور داد تا در مساجد و حسینیههاى شهر را ببندند. هر چه بود بلخى مدت زمانى که در هرات توقف داشت بزرگترین ضربههاى شکننده را بر کمر دولت فرود آورد. (16)
کاروان همراه بلخى پس از چند روزى توقف از مسیر جاده قندهار، غزنین، آماده حرکت به سوى پایتخت گردید. در کابل هیأت استقبال به وجود آمده بود و روز ورود بلخى تا شعاع چند کیلومترى جمعیت کثیرى به استقبال آمده بودند. لحظهها فرا رسید ماشین حامل بلخى در میان انبوه جمعیت شیعه و سنى از حرکت بازماند، مردم مسلمان با درود و صلوات از او استقبال بى نظیرى به عمل مىآوردند. مردم از شور و شعف در جامه نمىگنجند آن روز روز حیات تشیع بود در همه جا سخن از بلخى و عظمت شیعیان بود. کوچه پس کوچه کابل بوى گل حسینى مىداد. انواع و اقسام عکسهاى علامه به چشم مىخورد. چند ماهى سپرى نشده بود که سید اسماعیل کسالت پیدا کرد پس از مراجعت از مناطق مرکزى (بهسود) در اثر فشار خون علامه را به بیمارستان «على آباد» کابل منتقل کردند. ولى سحرگاه 24 تیر 1347 عجیب سحرى اندوهناک و سیاهى بود. آواى قرآن از منارههاى مساجد بلند بود بعد از اذان صبح با پخش صداى گریه بلخى از نوار و تلاوت آیه «انا لله و اناالیه راجعون» سکوت شهر با فریاد واغربتا واحسینا شکسته شد. دستههاى عزادار گروه گروه در خیابانهاى منتهى به بیمارستان به عزادارى پرداختند. (١7)
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دیگر
________________________________________
" (١) به مجموعه ولایات سمت شمال افغانستان ترکستان اطلاق مىگردد.
" (٢) به نقل از نسبتنامه سادات هرات و بلخاب، سادات بلخاب حسینى نسب واز فرزندان این عالم وارسته مىباشند.
" (٣) قهور این بزرگان مزار مردم و در جوار بارگاه میر سید على ولى واقع شده است.
" (٤) به نقل از حجة الاسلام والمسلمین آقاى احمدى بزرگ.
" (٥) جمهورى اسلامى، 26 تیرماه 1361
" (٦) به نقل از نهضتهاى اسلامى در افغانستان، سید هادى خسروشاهى، ص 86
" (٧) نهضتهاى اسلامى در افغانستان - سید هادى خسروشاهى
" (٨) از گفتار آیةاللَّه ناصر مکارم شیرازى دام عزه
" (٩) ماهنامه حبل اللَّه، ش 25، 26 سى 1363، ص 31.
" (10) به نقل از طلاّب نجف جنابهاب احمدى و آقاى خلیلى.
" (11) مجله حبلالسما، ش 83، ص 50.
" (12) از سرودههاى خود شهید بلخى است.
" (13) یادواره علامه شهید بلخى، تیرماه 1368.
" (14) این مدرسه قدیمه در پایین خیابان قرار گرفته است و بیشتر مرکز طلاب افغانى است.
" (15) فریادهاى جاویدان ص 161
" (16) به نقل از طلاب محترم مشهد مقدس
" (17) پیام و جدال 24 تیر 1347 ش.
منیع: سایت دانش نامه نیکان تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه