تبیان، دستیار زندگی
مرحوم آیت الله العظمی سید حسن موسوی بجنوردی به سال 1315 قمری، یعنی در حدود یك قرن پیش، در یکی از روستاهای شهرستان بجنورد به نام خوراشاه، نوزادی از خاندانی که علاوه بر شرف سیادت، به پاکی و تقوا شهرت داشتند، متولد شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آيت اللَّه "سيد حسن موسوي بجنوردي

مرحوم آیت الله العظمی سید حسن موسوی بجنوردی

تولد ودوران کودکی
تحصیلات
مهاجرت به نجف
برکرسی تدریس
آثارقلمی
حيات معنوي و اخلاقي
رحلت
شاگردان

تولد وکودکی

مرحوم آيت الله العظمي سيد حسن موسوي بجنوردي به سال 1315 قمري، يعني در حدود يك قرن پيش، در يکي از روستاهاي شهرستان بجنورد به نام خوراشاه، نوزادي از خانداني که علاوه بر شرف سيادت، به پاکي و تقوا شهرت داشتند، متولد شد که نام وي را ميرزا حسن گذاشتند. کودکي که سالها بعد به عنوان يکي از نوابغ فقهي جهان تشيع شناخه شد. نسب او از طريق سيد ابراهيم مجاب به امام همام حضرت موسي بن جعفر( عليه السلام) هفتمين امام شيعيان مي رسد.

آقا ميرزا حسن دوران کودکي را در کنار خانواده سپري کرد. اما از همان ايام آثار ذکاوت و نبوغ در سيماي اين کودک خردسال نمايان بود. از اين رو پدرش مصلحت در آن ديد تا پس از طي دوران خردسالي به امر آموزش و تربيت وي بپردازد. آقا ميرزا حسن در مدتي کوتاه به فراگيري خط، آموزش قرآن کريم و احکام ديني پرداخته و معلومات رايج در عصر خود را که نوعا در کتبخانه ها فرا مي گرفتند، آموخت. علاقه وي به درس و آموختن ايجاب مي کرد از روستاي خود به شهرستان بجنورد آمده و مقدمات را در آنجا فرا گرفته و خود را براي طي مدارج علمي آماده سازد.

تحصیلات

پس از اين به منظور دستيابي به مدارج عالي علمي، راهي مشهد مقدس گرديد.. وجود اساتيد مبرز در رشته هاي گوناگون دانش، از ادبيات عرب و فارسي گرفته تا منطق، فلسفه، کلام و دانشهاي نقلي، مانند اصول و فقه و حديث، و حتي طب و نجوم و هيئت، حوزه مشهد را بسان خواني گسترده ساخته بود که هر کس با هر ذائقه و سليقه اي مي توانست از نعمات بيکران آن بهره مند گردد.

با اين همه تصميم گفت قبل از رفتن، استخاره کند. هر چند در کار خيري که او در پيش داشت حاجت هيچ استخاره نبود. بدين منظور، نزد استاد بزرگوار خود يعني حاجي فاضل خراساني شتافته و از وي مي خواهد تا در اين خصوص استخاره کند. شگفتا که قرآن کريم هم بر اين تدبير صحه گذاشته و پاسخ چنين بود:«و ناديناه من جانب الطور الايمن و قربناه نجيا».

مهمتر از همه وجود بارگاه ملکوتي و مقدس هشتمين امام شيعيان حضرت علي بن موسي الرضا(عليه السلام) که منبع خير و برکات معنوي براي اهل معرفت و سالکان و راهيان کوي دوست بود، سيد حسن در چنين محيطي به کسب فيض پرداخت. در آن روزگار بزرگترين اديب نامي ايران، که تمامي ادباي پس از وي افتخار تتلمذ در محضر او را دشتند، مرحوم ميرزا عبد الجواد اديب نيشابوري فارغ از هياهوي جهان، با آرامشي خاص به تدريس فنون ادب فارسي و عربي ميپرداخت.

آن يگانه دوران که زندگي را با تجرد قرين ساخته و از دنيا به حجره اي در مدرسه نواب مشهد قناعت ورزيده بود، چنان به ادبيات عشق مي ورزيد که هرگز تا لحظه مرگ نتوانست به دانشي ديگر دل بندد. حتي در سکرات موت هم از اطرافيان خود خواسته بود تا اشعار امرو القيس و معلقه او را  که  با  «  قفا نبک من ذکري حبيب و منزل »  آغازمي شود برايش قرائت کنند(1).طبيعي است هم استاد در انتخاب و گزينش شاگردان دقت مي ورزيد و هم استعدادهاي درخشان نمي توانستند از اين محضر شيرين و جذاب بهره برداري نکنند. بر اين اساس وي با اغتنام فرصت تمامي دانشهاي ادبي عصر خود و حتي فراتر از آن را به طور خصوصي از اين استاد فرزانه فراگرفت و توانست با استفاده از قريحه سرشار و ذوق لطيف به عنوان فاضلي صاحب نظر در اين رشته شناخته شود.اما روح بلند اين سيد جوان، نمي توانست به کسب ادبيات بسنده کند. ادبيات هرچه شيرين و لطيف باشد، اما سيد براي کسب معارف ديگر قدم به حوزه گذاشته  بود.

از اين رو او که تشنه معارف اسلامي بود، کوشيد تا اساتيد صاحب نام وبرجسته فقه، اصول و فلسفه و کلام را شناسايي کرده و به محضر آنان راه يابد.در آن روزگار مرحوم آقا ميرزا محمد فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراساني صاحب کتاب معروف کفايه الاصول، يکي از پر رونق ترين حوزه هاي درسي مشهد را اداره مي کرد. او که خود تربيت يافته محظر پدر بزرگوارش بود و از ذهني وقاد و نقاد و هوشي سرشار برخوردار بود، در دانش اصول فقه مبرزترين چهره علمي خراسان بشمار مي رفت. آقا ميرزا حسن بي درنگ به محضر او شتافته و از آن استاد بزرگ بهره هاي فراواني برد.ايشان علاوه بر بهره گيري از محضر اساتيد علوم نقلي، به علت استعداد فراوان و ذهن منظم، خود را نيازمند دانشهاي عقلي مي ديد. و بر آن بود که عالم اسلامي بايد از علوم عقلي نيز سر رشته داشته باشد. او حتي تا آنجا پيش رفته بود که معتقد بود آگاهي از امور عامه فلسفه، بر همگان ضروري است و هر کس بايد در حدود درک خود اين رشته را بشناسد.(2) در آن زمان دوحکيم بزرگ در مشهد حضور داشتند که در دانش عقلي سرآمد اقران بوده و همگان به فضل آنان اعتراف داشتند: مرحوم فقيه رباني حاجي فاضل خراساني و مرحوم آقا بزرگ حکيم. اين دو فيلسوف بزرگ که به واسطه از تلاميذ مرحوم حاج ملا هادي سبزواري بودند، رونق خاصي به دانش عقلي در حوزه مشهد بخشيده و متون کلاسيک فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعاليه را با بياني جذاب و شيوا تقرير مي کردند. از اين رو وي که به تدريج در ميان فضلاي مشهد با نام آقا ميرزا حسن بجنوردي شناخته مي شد، اشارات، شفا، شرح منظومه، اسفار، شرح هدايه اثيريه، شوارق و ساير کتب فلسفي و کلامي رايج را در محضر اين اساتيد فرا گرفت و خود که در آن روزگار، جواني در حدود بيست و اندي ساله بود، به تدريس متون مختلف درسي در حوزه ها ، اعم از علوم عقلي ونقلي- مي پرداخت.(3)مدتها از حضور وي در مشهد گذشته بود. آقا ميرزا حسن از محضر اساتيد بزرگ بهترين استفاده ها را برده بود. او در اين سنين جواني خود به عنوان مدرسي خوش بيان و صاحب ذوق شناخه مي شد.

مهاجرت به نجف

فقه و اصول از در و ديوار نجف مي باريد. دهها فقيه برجسته و اصولي بزرگ در محيط کوچک نجف گرد آمده بودند. هيچ دانشي مانند فقه و اصول در نجف رونق نداشت. آقا ميرزا حسن اين مدرس فاضل که پس از فراگيري دانشهاي گوناگون احساس مي کرد بيش از همه به فقه و اصول دل بسته است،بر آن شد تا عليرغم تمامي مشکلات مادي و خطرات فراوان، راهي آن ديار گردد.

با اين همه تصميم گفت قبل از رفتن، استخاره کند. هر چند در کار خيري که او در پيش داشت حاجت هيچ استخاره نبود. بدين منظور، نزد استاد بزرگوار خود يعني حاجي فاضل خراساني شتافته و از وي مي خواهد تا در اين خصوص استخاره کند. شگفتا که قرآن کريم هم بر اين تدبير صحه گذاشته و پاسخ چنين بود:«و ناديناه من جانب الطور الايمن و قربناه نجيا». اين پاسخ قرآني که مهر تاييدي بر عزم راسخ و استوار آقا ميرزا حسن بوده، موسي وار وي را به هجرت فرا مي خواند.

راستي عشق چه ها که نميکند.سال هزار و سيصد و چهل هجري قمري بود. آقا ميرزا حسن بيست و پنجمين بهار زندگي خود را پشت سر ميگذاشت. بطور طبيعي هر مرد جوان در اين سن و سال آرزوي ازدواج و تشکيل زندگي مشترک را در سر مي پروراند. اما آقا ميرزا حسن بجاي انديشيدن به اين امور، در انديشه هجرت به نجف اشرف است. تمامي اثاثيه او که عبارت بود از تعدادي کتاب و دفتر و لوازم و مايحتاج شخصي، به سرعت جمع آوري شده و اين طالب علم جوان، راهي نجف اشرف مي گردد. با ورود به نجف اشرف، بلافاصله در يکي از مدارس بنام مدرسه بزرگ مرحوم آخوند خراساني، حجره اي اختيار کرده و به دنبال استاد مورد نظر خود مي گردد.شيوه درسهاي اصول در نجف اشرف بدين گونه است که يک طلبه همزمان نمي تواند از دو استاد که به تدريس اصول مي پردازند، در ساعتي برابر-مثلا يک ساعت بعد از مغرب- شروع نموده و بنابراين طلبه بايد حتما استاد مطلوب خود را گزينش نمايد. در ميان اساتيد بزرگ آن زمان، چند نام بيش از همه شهرت دارد: آقا ضياء الدين عراقي، آقا ميرزا محمد حسين نائيني، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و آقا شيخ محمد حسين غروي اصفهاني.آقا ميرزا حسن بر آن ميشود که در آغاز ورود، به درس اصول محقق عراقي حاضر شده و درس فقه را از محضر مرحوم استاد بزرگ نائيني، فراگيرد. مرحوم محقق عراقي در تحقيق دانش اصول ديدگاه هاي خاصي داشته و صاحب سبک شمرده مي شد. به زودي ميان اين تلميذ جديد خراساني- که بار علم را از مشهد با خود آورده بود(5)- با محقق عراقي رابطه  وعلاقه اي خاص برقرار مي شود.

اين رابطه تنها به حضور در محضر درس و گفت و شنود رسمي خلاصه نمي گردد. ذهن پوياي آقا ميرزا حسن که آکنده از سوال و پرسش است، او را به رفت و آمد با استاد وادار مي کند. استاد که استعداد قابلي براي انتقال تجارب طولاني خود يافته، نيز متقابلا از اين پرسشها استقبال نموده و مي کوشد تا اين فاضل جوان را با پاسخهاي خود قانع کند. اين پرسش و پاسخها چه بسا شبها تا به صبح طول کشيده و استاد را وادار مي سازد که يا در نظرياتش بيشتر تامل نمود و يا پاسخهاي عميق تر و دقيقتر ارائه کند(6). از اين پرسش و پاسخ ها به همان ميزان که  فاضل جوان بهره مند ميشود، استاد نيز استفاده نموده و درس روز بعد، با ارائه گزارشي از اشکالات روز قبل و پاسخهاي تهيه شده در خلال دو درس آغاز مي شود:«ان قلت...قلت...!» . اين شيوه از ارائه مبحث هر چند تازگي نداشت، اما با توجه به حضور قابل توجه فاضلان جديد، حوزه نجف را وارد مرحله نويني ميسازد. آقا ميرزا حسن به همين حد هم اکتفا ننموده و بر آن است تا اين بار اصول فقه را از ديدگاه استادي ديگر که او نيز تحولي نوين در اين دانش بوجود آورده،  بنگرد.علي رغم دلبستگي زياد به محقق عراقي، به ناچار و به علت همزماني ساعات درس اصول رو به سوي درس مرحوم نائيني مي کند.

هر چند او تا اين زمان از درس فقه نائيني بهره جسته، اما حضور در درس اصول او فرصتي است تا آراء دو اصولي معاصر و انديشمند را با هم مقايسه نمايد. شخصيت نائيني«ره» که بي شک يکي از نابغه هاي اصولي و فقهي اين عصر به شمار مي رود، مانع از آزاد انديشي آقا ميرزا حسن نيست. به خصوص که محقق عراقي هم در حد توان خود به نقادي آراء اين انديشمند معاصر پرداخته بود. کاري که کمتر در ميان معاصران مي توان يافت. بنابراين آن سابقه حضور در درس محقق عراق، علاوه بر استعداد ذاتي و ذهن تحليلگر و پرسشجوي او از وي شخصيتي استثنايي در بين شاگردان نائيني ترسيم مي کند. شخصيتي که هم مورد توجه خاص استاد است، و هم ديگران خود را بي نياز از مراجعه به وي براي درک پاره اي از نظرات استاد نمي بينند.محقق نائيني که در شاگرد پروري و تربيت مجتهدان زبده يد طولايي داشته، از سرمايه گذاري در مورد اين چهره قابل توجه دريغ نورزيده، و ماحصل دانش واندوخته علمي خود را در خلال بحث ها و گفت و گو هاي مفصل علمي و انتقادي در اختيار او قرار ميدهد. چرا که بر اين اعتقاد است که هرچه بگويد هدر نخواهد رفت.در همين ايام علاوه بر بهره گيري از دو محقق بزرگ، نائيني و عراقي، از محضر درس فقه فقيه عالي قدر جهان تشيع، مرحوم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني نيز بهره مند ميگردد.

آقا ميرزا حسن به تدريج جواني را پشت سر ميگذارد. اکنون بيش از ده سال است که به نجف هجرت کرده، گرما و سرما، سختي و عسرت، دوري از وطن، هيچکدام نتوانسته اند او را در طي طريق، سرد و سست کنند. اکنون او محققي است که بايد خود به ديگران بياموزاند، که چگونه تحقيق کنند. در ميان فضلاي نجف کمتر فاضلي وجود دارد که چنين با پشتکار و بدون هيچگونه تضييع عمري اين همه استاد ديده و بهره برده باشد. اکنون اگر بحث ادبي به ميان مي آيد، اوست که ميدان دار بحث و گفت و گو است. اگر چالشي فلسفي و کلامي مطرح ميشود، بي درنگ رو ها به سوي او مي چرخد. فقه و اصول که جاي خود را دارد. مباني اساتيدي چون نائيني و عراقي همچون موم در دست اوست.با اين همه تا اين زمان، او همچنان در کنج حجره به سر مي برد. اما گويا اندک اندک زمان آن فرا رسيده که تاهل اختيار کند. تمامي دوستان و هم بحثهاي او که روزگاري در حجره و مدرسه به سر برده، اکنون خانواده تشکيل داده و فرزنداني هم دارند. اما او که حاضر به معاوضه لذت دانش با هيچ لذت ديگري نبوده، همچنان در حجره مدرسه باقي مانده است. اکنون بسيارند کساني که حاضرند تا اين روحاني فاضل را به دامادي بپذيرند. اما او البته، بر آن است کسي همسر آينده اش باشد، که موقعيت علمي و روحي اش را درک کرده و ممانعتي براي امور علمي اش فراهم نياورد. از اين رو از ميان تمامي کساني که مطرح ميگردند، با فرزند زاده مرجع بزرگ شيعه، مرحوم آيت الله العظمي اصفهاني ازدواج مي کند. حاصل اين ازدواج فرخنده، شش فرزند برومند و شايسته است که هر يک در حد خود خدمتگذاري صديق به اسلام و شيعه اند.به تدريج اساتيد ايشان يکي پس از ديگري دار فاني را وداع نموده و به ديار باقي مي شتابند. حوزه نجف اساتيد کهن را از دست ميدهد. اما با توجه به اين که در ميان تلاميذ آنان، نخبگاني تربيت شده که قادرند به خوبي سنت حسنه آنان را ادامه دهند، اين چراغ دانش همچنان روشن باقي ميماند.

برخي از ايشان ميخواهند، با نوشتن نامه به شاه، از وي بخواهد تا حکم اعدام را لغو کند. اما ايشان عليرغم علاقه شديد به فرزند خود اعلام ميکند من هرگز حاضر نيستم به اين خبيث نامه بنويسم. براي من مرگ او از نوشتن نامه آسان تر است

برکرسی تدریس

اکنون رسالت اوست که به عنوان يکي از سرمايه هاي حوزه نجف عهده دار تدريس فقه و اصول براي طالبان علم و دانش گردد. بر اين اساس، حوزه درس خارج محقق بجنوردي شکل مي گيرد. در فقه، خارج طهارت، صلوه، زکوه، مکاسب، اجاره، و ... براي فضلاي نجف و به زبان عربي فصيح تدريس مي شود. در اصول پنج دوره درس خارج، به طور کامل تدريس شده و با صبر و بردباري، و در عين حال متانت، ما حصل تحقيقات و تدقيقات يک عمر تحصيل در حوزه ها در اختيار جويندگان دانش قرار مي گيرد. آراء گذشتگان با دقت مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد. هيچ نظريه اي بدون دليل استوار پذيرفته نمي شود.

آثارقلمی

محقق بجنوردي، که قلمي زيبا نيز دارد، دست به کار تأليف آثار ارزشمندي مي شود. يک دوره اصول فقه، که به حق« منتهي الاصول» ناميده شده، آخرين نظرات اصولي را در قالبي استوار و مستدل، و در عين حال بسيار رسا و بدون تعقيدات لفظي، با رعايت نهايت ايجاز، در بيش از يکهزار صفحه به نگارش درآورده و منتشر مي سازد.

عظمت علمي محقق بجنوردي در اين کتاب آشکار مي شود. منتهي الاصول در حوزه هاي علمي شيعي موجب شگفتي بسيار مي گردد. کتاب بسان دري گرانبها دست به دست مي گردد. اين کتاب در نجف اشرف، قم، مشهد و ... بلافاصله پس از انتشار به عنوان يک منبع ارزشمند در نقل و نقد آراء دو محقق بزرگ نائيني و عراقي جاي خود را در ميان فضلا باز مي کند. همزمان با نگارش اين اثر محقق بجنوردي، که قواعد فقهي در فقه شيعه را دير ياب و کم منبع مي يابد، دست به کار تأليفي گسترده، تحقيقي و عميق در اين خصوص شده، و بيش از شصت و چند رساله در موضوع قواعد گوناگون فقهي را تحرير نمود و در موسوعه اي به نام«القواعد الفقهيه» در هفت جلد انتشار مي دهد. اين اثر عظيم که بيش از سه هزار صفحه را به خود اختصاص داده، با استقبال گسترده حوزه ها روبرو ميگردد. در بسياري از حوزه ها و- پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران- دانشکده هاي الهيات و حقوق به عنوان متن درسي انتخاب شده و مورد مراجعه محققان و دانش جويان قرار ميگيرد.کتاب ديگر ايشان، تعليقه بر « العروه الوثقي»تأليف مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم يزدي است که طي بيست و پنج سال به صورت استدلالي به رشته تحرير درآمده است.

 حيات معنوي و اخلاقي

حضور در جوار مرقد مطهر و ملکوتي دو امام همام، يعني مشهد مقدس و نجف اشرف، و سفرهاي پياپي به کربلاي معلي، کاظمين و سامرا، و زيارت قبور مطهر ائمه هدي «عليهم السلام» به عنوان يکي از راههاي تمسک به ذيل اولياي طاهرين و به خصوص زيارت مطهر اميرالمومنين«عليه السلام» که در تمام دوران حضور در نجف اشرف همه روزه صورت ميگيرد، به شخصيت معنوي اين فقيه بزرگ، هاله اي از تقدس مي بخشد. تلاوت روزانه چندين جزء از قرآن کريم، در کنار مطالعات و درس و بحث موجب حفظ کامل آن در مدتي کوتاه شده و وي در شمار حافظان قرآن کريم قرار مي گيرد. انس با نهج البلاغه، که ناشي از عشق به مولا است، و قرائت مکرر صحيفه سجاديه، به حدي است که بسياري از کلمات درربار اين دو منبع بزرگ شيعي در خاطرش نقش بسته است. نماز شب، تهجد و سلوک پنهان، در دل تاريک شب، صيقل روح اوست. زيارت عاشورا، در تمامي دوران عمر، در مشهد و نجف ترک نميشود. در کنار همه اينها، زهد و بي اعتنايي بسيار شديد به دنيا و مافيها در حدي است که زندگي دنيوي وي را از حد غالب طلاب معمولي پايينتر جلوه ميدهد. علي رغم پنجاه و پنج سال زندگي در نجف اشرف، هرگز حاضر به تهيه منزلي شخصي براي خود نيست. امکانات معمولي که لازمه زندگي در هواي گرم و سوزان نجف است، براي او وجود ندارد. اين همه، نه از سر ناتواني در تهيه وسايل، بلکه از سر بي اعتنايي به حيات دنيوي است. وقتي که وي اين جهان فاني را ترک ميکند، تنها دارايي اش مقدار شش هزار تومان برآورد شده که ميان فرزندان تقسيم مي شود!

سابقه ی مبارزاتی

از اتفاقات شگفت انگيز اين ايام، يکي هم دستگيري يکي از فرزندان ايشان، به جرم مبارزه مسلحانه با رژيم شاه در ايران است. با صدور حکم از سوي محکمه نظامي فرمايشي، معلوم ميگردد که وي به اعدام محکوم شده است. بسياري از علماي نجف و ايران، با شنيدن خبر اين حکم، به تلاش و تکاپو مي افتند تا وي به جوخه اعدام سپرده نشود. در همين راستا، برخي از ايشان ميخواهند، با نوشتن نامه به شاه، از وي بخواهد تا حکم مذکور را لغو کند. اما ايشان عليرغم علاقه شديد به فرزند خود اعلام ميکند من هرگز حاضر نيستم به اين خبيث نامه بنويسم. براي من مرگ او از نوشتن نامه آسان تر است.سال 1395 هجري قمري فرا ميرسد. در اين سال که به حق عام الحزن حوزه ها ناميده شده، حدود پانزده شخصيت بزرگ، از حوزه هاي مختلف ايران و عراق، يکي پس از ديگري، به ديار باقي رحلت ميکنند. انتشا ر اخبار غم انگيز رحلت آنها، حوزه ها را به سوگ مينشاند. در همين سال به مناسبت در گذشت يکي از مراجع تقليد، هنگام تسليت، به فرزند او اظهار مي دارد من نيز در همين ايام خواهم رفت. اکنون هشتاد سال از نخستين روزهاي تولد ميگذرد.حدود هفتاد سال از اين مدت در حوزه هاي سپري شده، استادان بزرگي ديده شده، و تلاميذ زيادي پرورش يافته، کتابهاي متعددي نگاشته شده، و فقيه پير خود را براي سفر ابدي آماده مي کند. براي کسي که طي عمر خود هيچ دلبستگي به دنيا نداشته، گذشتن از دنيا، بسيار سهل و آسان نمايد.

رحلت

هيچ دغدغه اي در وجود او مشاهده نميشود. او از عمر خود بهترين بهره ها را برده و اکنون بايد جهان ديگري را تجربه کند! ماه جمادي الثاني فرا ميرسد. از چند روز قبل محقق بجنوردي، اندک کسالتي در جسم پير خويش مي يابد. بر اساس تشخيص پزشکان در بيمارستاني بستري شده و علي رغم اميد ديگران خود ميداند که اين بيماري، نشان گذار و انتقال از عالم ناسوت به عالم ملکوت اعلي است. آفتاب روز بيستم جمادي الثاني که طلوع نموده و سالگرد تولد دخت گرامي پيامبر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را خبر ميدهد، آفتاب عمر فقيه بزرگ ما غروب ميکند. غمي جانکاه در سينه ها حبس شده است. فقيه پير، لحظات آخر عمر را در آرامشي کم نظير سپري ميکند. اطمينان از صحت و درستي راهي که پيموده، و مسيري که انتخاب شده، اجازه نگراني به وي نمي دهد. اما اطرافيان در سکوتي غم بار به خاموش شدن اين شمع فروزان نگريسته و آهسته اشک ميريزند. لحاظات با سنگيني سپري ميشوند و بالاخره روح بلند و ملکوتي فقيه بزرگ و حکيم عارف زاهد، آيت الله العظمي آقا ميرزا حسن بجنوردي، به سوي جايگاه ابدي، و مقام وصل پرواز ميکند...

خبر به سرعت در نجف انتشار مي يابد. نجف يکپارچه تعطيل شده و دسته جات عزاداري به راه مي افتند. فضلا، علما و طلاب همگي با ناباوري از صحت خبر پرس و جو نموده، و پس از اطمينان، با ذکر استرجاع، به همديگر تسليت مي گويند. شاگردان

در ميان تمامي تلاميذ آن بزرگ، استاد بزرگوار اينجانب، فقيه فرزانه، حضرت آيت الله حاج سيد محمد مهدي بجنوردي، فرزند ارشد ايشان بيش از هر کس ديگر از خرمن دانش و بينش و صفا و اخلاص آن مرحوم، بهره برده و تا زمان هجرت از نجف اشرف(1349ش)، علي رغم اينکه مجتهدي مسلم بوده، در محضر درس استاد، مرشد و مراد خود حاضر شده اند. آن فقيه فرزانه، اکنون در تهران، به شيوه پدر بزرگوار خود به تدريس و تأليف و تحقيق فقه و اصول و معارف آل محمد(ص) اشتغال دارند.

نيز مرحوم علامه تازه گذشته، استاد محمد تقي جعفري، مرحوم آيت الله شهيد حاج آقا مصطفي خميني، مرحوم آيت الله سيد يوسف حکيم، مرحوم آيت الله شيخ محمد رضا مظفر، مرحوم آيت الله شيخ علي کاشف الغطا، مرحوم آيت الله سيد موسي بحرالعلوم، مرحوم آيت الله سيد هادي تبريزي، مرحوم آيت الله شيخ محمد جواد آل راضي، مرحوم آيت اله شيخ محمد طاهر آل راضي، حضرت آيت الله العظمي شيخ حسين وحيد خراساني، مرحوم حجه الاسلام و المسلمين آقا محمد شريعت، مرحوم آيت الله سيد محمد کلانتر، مرحوم استاد محمود شهابي، و مرحوم شهيد حجت الاسلام و المسلمين سيد مهدي حکيم، از ديگر تربيت يافتگان محضر ايشان به شمار مي روند.

اين جانب آرزو مي کند، فضلا، طلاب و دانشجويان رشته هاي الهيات، و حقوق با انتخاب موضوع تحقيق درباره آراء و نظرات فقهي و اصولي اين نادره دوران، بتوانند ضمن شناسايي دقيق و عميق، او را به نسلهاي آينده و جهان معاصر بشناسانند. به اميد آنکه جهان اسلام همه روزه شاهد پيدايش و رشد چنين نوابغي باشد. والسلام.

نویسنده: دکتر مصطفی بروجردی

تجمیع محتوا :علی فریاد رس

تهیه و تنظیم برای تبیان: رضایی گروه محتوا و پژوهش حوزه علمیه

________________________________________________________________________

پانوشتها:

1- در مورد اين اديب بزرگ، بنگريد به: زندگاني و اشعار اديب نيشابوري، با گفتاري از دکتر محمد رضا شفيعي کدکني، بويژه صفحات 73 به بعد، چاپ و نشر بنياد، تهران 1377

2- به نقل از حضرت استاد آيت الله حاج سيد محمد مهدي موسوي بجنوردي.

3- کربن در اين باره مينويسد:« اين دو استاد عاليقدر شاگرداني تربيت کردند که از آن ميان آقا ميرزا حسن بجنوردي با توجه به توانايي خود در تدريس علوم نقلي و عقلي ممتاز شد.ر.ک: تاريخ فلسفه اسلامي، هانري کربن، ترجمه جواد طباطبائي، ص 510، انتشارات کوير، تهران، 1373.

4- از برخي بزرگان شنيده شده، که ايشان چنان شيفته اميرالمومنين(ع) بود که در يک مشاعره چند ساعته با شاعري عرب، تنها اشعاري را قرائت مي نمود که در وصف آن مولاي متقيان باشد، در حالي که طرف مقابل اشعار مختلف قرائت مي نموده است.

5- در نخستين شب حضور در درس مرحوم محقق عراقي، ايشان اشکالي مطرح ميکند، و آقاضياء که آوازه دانش اين جوان فاضل را شنيده بود، با محبت خاص استادي مي گويد:«بار علم را از مشهد با خود آوردي!»

6- مرحوم محقق بجنوردي در اوايل کتاب منتهي الاصول در بحثي پيرامون موضوع علم اصول، به اين نکته اشاره نموده که علوم از حيث نيازمندي به موضوع، يکسان نبوده و تنها علومي به موضوع نيازمندند که براي شناسايي و آگاهي از حالات حقيقتي از حقايق تدوين شده اند. اما علومي که تنها مجموعه اي از قضاياي مختلفة الموضوع و المحمول بوده و براي هدفي خاص و غرضي مشخص اين مسائل گرد هم تدوين شده اند، فاقد موضوع مشخص بوده و اصولاً نيازي به داشتن موضوع ندارند. سپس به تفصيل به بيان اين نظريه پرداخته و در پايان اشاره مي کند که من اين تحقيق و تفصيل بين دو قسم دانشها را بر استاد محقق خود (مرحوم آقا ضياء الدين عراقي) عرضه کردم و او آن را پسنديده و در مقالات خود آن را ثبت نمود:« و قد عرضت هذا التحقيق و التفصيل بين القسمين علي استادي المحقق(قده) فارتضاه و ضبطه في مقالاته». رک: منتهي الاصول ج1، ص9. لازم به يادآوري است که مقالات( مقالات الاصول)، نام کتاب اصولي مرحوم عراقي است.

7- مرحوم بجنوردي از محقق عراقي همواره به عنوان «استادنا المحقق» و از علامه نائيني با تعبير «شيخنا الاستاد» ياد ميکند. بنگرديد به منتهي الاصول، جلد1، ص2