همسرم را در کاروان زیارتی مسجد جمکران دیدم
گفتگو با زوج معلول موفق
حکایت آشنایی من وهمسرم جالب بود، هاجر و مادر خانمم با کاروان دیگری به جمکران میآمدند و با یکی از بستگان ما آشنا بودند. ارتباط دو کاروان با هم باعث شد، همسرم به من معرفی شود.
پیوند آسمانی – ازدواج دخت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) با علیبنابیطالب امام علی(علیه السلام)، ازدواجی آسمانی بود. بیست و چهارم شهریور ماه، سالگرد ازدواج این دو نور آسمانی است و روز «ازدواج و خانواده» نامگذاری شده است. پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) درباره ازدواج حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با امام علی (علیه السلام) می فرمایند: فاطمه را به ازدواج علی درنیاوردم مگر این که خداوند مرا فرمان داد تا دست به این کار بزنم. به همین بهانه تصمیم گرفتیم در این مطلب به ازدواجی اشاره كنیم كه ویژگیهای خاصی دارد.
مرتضی درمورد آشنایی اش با هاجر می گوید: «باید عاشق باشی تا روزهای سه شنبه هر هفته را به خاطر بسپاری و باید طعم انتظار را چشیده باشی تا قسمتت شود که با کاروان زیارتی جمکران همراه بشوی مداح کاروان بودم و سعادت داشتم با صدای بلند عرض ادبی در محضر آقا امام زمان(ع) داشته باشم.»
یاد آوری این خاطره لبخند را برلبان مرتضی می نشاند و ادامه میدهد. :«حکایت آشنایی من و همسرم جالب است، هاجر و مادر خانمم با کاروان دیگری به جمکران میآمدند و با یکی از بستگان ما آشنا بودند. ارتباط دو کاروان با هم باعث شد همسرم به من معرفی شود و در مدتی کوتاه با خانواده برای خواستگاری رفتیم و شاید باورتان نشود همان شب بله برون مراسم عقد ساده ای هم برگزار کردیم و همسفر شدیم.»
دو زوج آذری زبان
مرتضی عزیزی متولد 1348 است و همسرش هاجر محمدی متولد 1349هر دو آذری هستند و در خانواده ای پر جمعیت به دنیا آمده اند. مرتضی از آذری زبان های شهر سراب و هاجر میانه ای است. هر دو در کودکی به بیماری " پولیو" ( جسمی حرکتی ) مبتلا شده اند. مرتضی برای چرخاندن چرخ زندگی از سن نوجوانی وارد بازار کارهای مختلفی شده ،از ساختن کیت های الکترونیکی گرفته تافست فود و کلوپ ورزشی...
او دو دوره در سال های 84 تا 86 نماینده معلولان در جامعه معلولان نیز بوده است و جای تاسف دارد که به دلیل موانع و مشکلات زندگی و با تمام استعداد و توانمندی خاص با عالم ورزش خداحافظی کرده و اکنون به سفارش یکی از دوستان در کمیته امداد امام خمینی ( ره ) مشغول به کار است. مرتضی از اساتید برجسته مداحی است و صدایی بسیار خوب دارد که زبانزد محافل معنوی از جمله هیات ها و کاروان های زیارتی است گفتگوی ما را با این زوج موفق بخوانید.
داراییهای گرانبهای ما ، فرزندانمان هستند
هاجر از فرزندانی که انگیزه زندگیشان شدهاند میگوید :«دغدغه های زندگی را که کنار بزنی باید یک چیزی دلت را گرم کند، سرت را مشغول کند، انگیزهای باشد برای زندگی و این انگیزه برای من و مرتضی تولد فرزندانمان بود که به لطف خدا هر دو سالم و سلامت بودند.»
هاجر در حالی که لبخند بر لب دارد ادامه میدهد :« اسفند 79 دخترمان مریم بدنیا آمد. با آمدنش زندگی از جریان یکنواخت بیرون آمد قدمش سبک بود و برکت به زندگیمان بخشید. مریم در دبیرستان تحصیل می کند و ضریب هوشی بالایی دارد و پسرم " امیر رضا " 10 سال با خواهرش اختلاف سنی دارد و بسیار با استعداد و کمی بازیگوش است و بچه ها تنها دل مشغولی و دلخوشی زندگی مان محسوب می شوند.»
چاره ای برای رفت وآمد معلولان
این زوج موفق مشکلات بسیاری را پشت سر گذاشته اند. وقتی از آنها میخواهم یکی از آنها را باز گو کنند هر دو به آن شب سخت فکر میکنند. هاجر حرفی نمیزند. صدای مرتضی به آرامی شنیده میشود :«مریم 3 ساله بود سرما خورد و سخت بیمار شد ساعت 2 نیمه شب دو بار تشنج کرد، وسیله نداشتیم مانده بودیم چه کنیم؟ مادر همسرم مستاصل به خانه همسایه رفت و آنها را بیدار کرد و آنها ما را به درمانگاه رساندند و این از برکات زندگی در مناطق جنوبی شهر است که همسایگان هوای هم را دارند و در موارد ضروری به هم کمک می کنند آن شب هم همسایه مان به فریاد ما رسید این صحنه هرگز از ذهنم خارج نمی شود درمانگاه پله های زیادی داشت و من و هاجر با عصا نمی دانستیم چگونه بالا برویم و باز درمانده شده بودیم به خدا توکل کردم و به مریم با آن وضعیت تب و بیماری گفتم یا علی بگو خودت بالا برو. قد مریم به پیشخوان پذیرش نمیرسد دفترچه و پول را به زحمت به مسئول پذیرش میدهد و با انگشت زن و مردی را نشان میدهد که با عصا در بخش ورودی درمانگاه ایستادهاند و نگران به دخترشان نگاه میکنند. خداوند در آن لحظه به فرزندم نیرویی داد که توانست به سختی پله ها را بالا برود و ویزیت شود . به دکتر گفته بود که پدر و مادرم پایین هستند و نمی توانند بالا بیایند.»
هاجرادامه میدهد :«خدا میداند شایدآن شب به ذهن آن پزشک و مسئولان رسیده باشد که کاش برای رفت و آمد معلولان وسالمندان کاری کنند !» حالا مریم 15 ساله دختر یک خانواده موفق است پدر و مادری که با وجود معلولیت ثابت کردهاند. می شود، بر توانایی های خود متکی بود و دست نیاز به طرف کسی دراز نکرد.
بچه آرامی نبودم
مرتضی عزیزی در مورد دوران کودکی اش می گوید :«بچه آرامی نبودم با عصا هم از دیوار راست بالا میرفتم. علاقه بیش از حدم به ورزش کردن باعث شد در سن 16 سالگی یک کلوپ ورزشی دایر کنم. یک زیر زمین در خیابان آهنگ اجاره کردم و چون در آن منطقه باشگاه ورزشی کم بود به سرعت کارم گرفت. در آنجا رشته های مختلف رزمی به کودکان و نوجوانان آموزش داده می شد. طی چند سال فعالیت ورزشی در آن منطقه شناخته شده بودم 2 سال هم در مسعودیه مدیریت سالن بدنسازی را بر عهده داشتم. در رشته وزنه برداری معلولان هم بار ها شرکت کردم و مقام آوردم.»
شک نکنید،زندگی شیرین است
مرتضی در مورد به دنیا آمدن فرزند دومش می گوید :«از طرف انجمن معلولان هر سال به مشهد
می رفتیم، در آن سال همسرم باردار بود و نتوانست همراه ما بیاید.»
مرتضی بابیان این مطلب ادامه میدهد :« صبح جمعه بعد از دعای ندبه در حرم ناگهان حال و هوای عجیبی پیدا کردم. حس دلشوره خاصی داشتم. با منزل تماس گرفتم و متوجه شدم همسرم به علت ناراحتی کلیه و فشار خون بالا در بیمارستان بستری شده دکترها گفته بودند خطر بالایی همسرم و فرزندم را تهدید می کند. بغضم ترکید و علت دلشوره ام را فهمیدم تنها راهی که در آن لحظه برایم مانده بود نذر و دعا بود. دلم مثل کبوتر های گنبد پر کشید از ته دل گفتم " یا امام رضا، درست است که من نوکر و مرید خوبی نبودم اما نیازمند کرامت شما هستم کمکم کن و خدا را شکر میکنم همسر و فرزندم به سلامتی از بیمارستان مرخص شدند و نام پسرم را "امیر رضا" گذاشتیم.»
به فرداهای قشنگ فکر می کنم
مریم دختر این زوج موفق با دختران هم سن وسال خود تفاوت زیادی دارد حداقلش این است که مسئولیت پذیرشده و میتواند عصای دست پدر و مادر شود.
مریم میگوید :«از روزی که پدر و مادرم تصمیم گرفتند اسمم را " مریم" بگذارند 15 سال میگذرد و البته خوب میدانم که برای آنها سختی های زندگی چند برابر مردم عادی است برادرم امیر رضا شیطنت های خاص دوران خودش را دارد اما من چون در خانواده ای با شرایط ویژه بزرگ شده ام احساس میکنم به لحاظ تجربه کمی جلوتر از هم سن و سالان خودم هستم چرا که بعد از درس و مدرسه، کمک کردن در امور منزل به پدر و مادرم مرا با تجربه تر بار آورده است من معتقدم به هر چیز فکر کنم اتفاق میافتد. پس من در کنار خانواده ام به فردا های قشنگ فکر میکنم.»
مداحی را دوست دارم
عزیزی علاقه زیادی به مداحی دارد و میگوید : «عشق به اهل بیت و امام حسین (ع) باعث شد ابتدا به صورت تجربی و سال ها بعد حرفه ای مداحی را دنبال کنم و اکنون حدود 20سال است که در هیات "شاهزاده علی اصغر" و هیات " قمر بنی هاشم" در بلوار شاهد ذکر مصیبت می خوانم.»
او ادامه می دهد:«با ادبیات میانه خوبی دارم مخصوصا شعر معروف "حیدر بابا" استاد شهریار را همیشه زمزمه می کنم.»
مرتضی ادامه میدهد : «پرچم کمک داور روزگار مدتهاست به نشانه آفساید بودن شادی های افراد دارای معلولیت بالاست، اما ما مدتهاست از نا امیدی فاصله گرفته ایم، و روی سکوی بلند توانایی مان آواز "زنده باد" می خوانیم...»