تبیان، دستیار زندگی
انزواجویی و عزلت در کودکان ( قسمت چهارم ) عوامل اجتماعی عوامل اجتماعی خود از عوامل مهم انزواجویی است . اگر اجتماع بر ذهن ما فشار وارد نمی کرد و اگر آدمی به صورت های مختلف مورد بازخواست قرار نمی گرفت ، شاید آدمی بدین اندازه د...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی در انزواجویی کودکان

انزواجویی و عزلت  در کودکان ( قسمت چهارم )


عوامل اجتماعی

عوامل اجتماعی خود از عوامل مهم انزواجویی  است . اگر اجتماع بر ذهن ما فشار وارد نمی کرد و اگر آدمی به صورت های مختلف مورد بازخواست قرار نمی گرفت ، شاید آدمی بدین اندازه دچار انزوا و عزلت نبود. ما در این زمینه مواردی را می توانیم ذکر کنیم که برخی از آنها بدین قرارند:

فشار اجتماعی: کودک یا نوجوان منزوی می شود بدان خاطر که فشار وارده بر او بسیار است. امر و نهی ها، بسیار و نظم خواهی شدید است و یا اوقات تلخی بسیار ، و تحقیر و آزار زیاد است؛ و اطرافیان انتظارات بسیار از او دارند.

عدم پذیرش : ممکن است کودک در خانواده به علت جنسیت یا داشتن اشکالاتی پذیرفته نشود ؛ پدر و مادرعملاً با او رابطه ای نداشته باشند و کودک همچنان در وضع و شرایط اجتماعی خاص خود بماند.

بیماری والدین : پدر و مادر بیمارند و شور و نشاطی در محیط خانه نیست ، یا والدین فرزندان را به حال خود رها کرده اند.

طرد از خانه و مدرسه : این امر برای کودکانی که از حساسیت شدید برخوردارند بیشتر صدمه آفرین است. ممکن است طردها نسبتاً معقول باشند ولی برای کودک قابل قبول نیستند.

عدم محبوبیت : ممکن است کودک در کنار ناپدری یا نامادری باشد که هنوز او را نپذیرفته است و یا او به طفل روی خوش نشان نمی دهد و طفل از شرایطی که برایش به وجود آمده احساس خشم و تنفر کند.

خشونت ها : زمانی طفل درگیر خشونت از جانب مدرسه یا خانواده است و برای هر مسئله ی ساده ای باید تنبیه شود. به هنگامی که طفل ، محبت والدین را از دست بدهد و رابطه انحصاری او با آنها به جای محبت تبدیل به خشونت گردد انزواجویی پدید می آید.

سلطه طلبی : گاهی هم قضیه به این صورت است که او می خواهد بر دیگران سلطه داشته باشد و در شأن خود نمی بیند که با دیگران رابطه داشته باشد. برای همین معاشرت خود را با دیگران قطع می کند و این امر تدریجاً به صورت عادت در می آید.

عوامل فرهنگی

شاید زود باشد که این بحث را درباره کودکان مورد توجه قرار دهیم. زیرا کودکان هنوز به آن درجه نرسیده اند که در فکر و رأی استقلال داشته و یا واجد جهان بینی خاصی باشند. آری فلسفه هایی هستند که افراد را به انزوا و ترک مردم دعوت می کنند ولی طفل از آن دور است. بدیهی است که در چنین فلسفه هایی عزلت طلبی نیکو شمرده شده است. افراد به گوشه نشینی عادت دارند و به مکاشفه و خلسه و به اصطلاح خود به رشد و اعتلای روان مشغول اند.

عوارض آن

الف- در جنبه فردی :انزواجویی موجد عوارض زیر است:

- خستگی و بی خوابی و بی اشتهایی و یبوست، سردرد و سرگیجه ، کاهش وزن .

- حملات اضطراب ، تنگی نفس ، کج خلقی ، ترس و بیخودی .

- مسخ شخصیت و عدم توان دفاع از خود.

- اختلال در حواس .

- اختلال در دستگاه هضم و گوارش چون درد شکم ، نفخ و در نتیجه لاغری.

- کندی کار و تلاش اقتصادی و از بین بردن نیروی سرشار کار و عاطل و باطل ماندن به حدی که انزوا برایشان ترمزی روانی است.

- اختلال در دستگاه دفع ادرار، فعالیت قلب و عروق.

- بی برنامگی در زندگی تا حدی که مشکلات اساسی خود را نادیده می گیرند.

- خفه کردن نیازهای خود و از دست دادن استعداد ( در اثر عدم تحرک).

-سرسری اندیشیدن و تنبلی فکر و اندیشه و اختلال در قدرت درک.

- منکر شدن معنویت در عزلت های ناشی از اختلالات عصبی.

- پیدایش حالت خودآزاری که ناشی از بی طاقتی است و گاهی تحقیر و احساس پستی .

- در کل این افراد دچار دشواری زندگی می شوند و روحشان آزرده می گردد ؛ از هدف های ارزنده باز می مانند و همه چیز نزدشان بی ارزش می شود و همه ی زیبایی ها جلوه خود را از دست می دهند. آنها نمی توانند از تضادهای درونی به نفع رشد استفاده کنند ، در نتیجه اغلب تسلیم تضادها می شوند.

ب- در جنبه اجتماعی : انزواجویی عوارض و صدماتی دارد ، از جمله این که دوری از حیات اجتماعی مولد نوعی نزدیک بینی و موجب بروز حالات روحی نامطلوب است . دوری از جمع سبب می شود آدمی شادابی خود را از دست بدهد، شور و نشاط از میان برود و پژمردگی برای او پدید آید.

آنها که در اجتماع رشد و پرورش نمی یابند از آداب اجتماعی دور می مانند، از فلسفه زندگی بیخبرند، شنا در غرقاب زندگی را نمی آموزند، و از فنون حیات بی خبر می مانند. چه بسیار از آنان که بعدها بی علاقگی شان دامنه پیدا می کند و از تشکیل زندگی بیزار می شوند.

همچنین اجتماع از چنین افرادی بی بهره می ماند ، زیرا روی آنها سرمایه گذاری می کند و این سرمایه گذاری بازدهی بر جای نمی گذارد. افراد منزوی ولی عصبی مزاج و تندخو ممکن است موجبات وارد آوردن صدمه ای بر پیکر اجتماع بشوند. در مواردی آنها تحصیل را رها می کنند و از فرا گرفتن مهارت ها شانه خالی می نمایند و باری بر جامعه می شوند.

خطرات مهمتر

ای کاش عوارض ناشی از انزواجویی و عزلت طلبی به همین میزان خاتمه می یافت. بررسی ها نشان می دهند که انزواجویی در درازمدت به افسردگی  کشیده می شود و در مراحل پیشرفته سبب انفجار می گردد و فرد منزوی دست به اعمال خلاف قانون و عرف می زند.

در اثر غلبه ی اندیشه گناه ممکن است بیمار، میل به خودکشی پیدا کند. البته در کودکان چنین حالتی نیست ولی بزرگترها به ده ها شیوه متوسل می شوند تا بتوانند خودکشی  کنند. حداقل زیان و خطر این است که احساس گناه و تقصیر، فرد را از خود منفعل کرده و عزت نفس او را به خطر می اندازد.

پاره ای از تحقیقات نشان داده اند که این سببی است برای قتل و خونریزی های بی دلیل ، طغیان های دیوانه وار و سرکشی های وحشتناک ، و مقدمه ای است برای جنون و لااقل سپردن خود به دست غم و اندوه.

اصولاً ناراحتی های ناشی از انزواجویی موجب ضعف و دشواری های بسیار است و همه چیز انسان را زایل می سازد و نمی گذارد آدمی رشد کند. اختلال دماغی خود مرضی است که در اثر این حالت در افراد پدید می آید، مخصوصاً برای آنها که زمینه خانوادگی و یا ارثی هم داشته باشند.

راهکارهایی برای افراد منزوی

افراد منزوی در پیش روی خود سه راه دارند و ناگزیر باید یکی از آنها را برای ادامه حیات انتخاب کنند:

1- باقی ماندن در انزوا و سوختن و ساختن و متحمل عوارض مذکور شدن.

2- ترک انزوا و ورود به جامعه و سعی در جبران مافات.

3- زندگی در حال بی تصمیمی و سهل اندیشیدن تا بالاخره راهی و چاره ای پیدا شود.

از نظر ما ضروری است این اشخاص راه دوم را بپذیرند و موجبات رهایی از آن را فراهم آورند. زیرا زندگی در چنان حال و وضعی در حقیقت نوعی استعفای از زندگی است نه زندگی ؛ و اگر این وضع در افراد مزمن شود ، در آن صورت آزادی و استقلال و حتی شرافت زندگی شان به خطر خواهد افتاد.

شیوه های درمان

این که فرد منزوی را چگونه درمان کنیم و یا چگونه زندگی عادی را در اختیارش قرار دهیم سؤالی است که پاسخ های متعددی به شرح زیر دارد:

1- تشویق به حیات جمعی : این امر هم از القاء و تلقین میّسر است و هم از طرق زیر:

- همراهی برای انتخاب دوست و همبازی تا خود را بی یار و یاور احساس نکند.

- دعوت از همشاگردی ها و همسالان که به خانه بیایند و او از آنان پذیرایی کند.

- واداشتن فرد به حرف زدن در کلاس ، اشکال گرفتن به درس ، بازی کردن با دیگران ، و کارهای گروهی .

- دادن مسئولیت به آنها در حدود توان و ظرفیتشان .

- درخواست کمک از دیگران و پیگیری عمل .

- ایجاد فرصت برای خودنمایی تا حس اعتماد به نفس در آنان پدید آید.

- ایجاد محیط شاد و سرور آمیز و درخواست از آنها که به میان جمع بیایند.

2- تغییر محیط: اگر انزواجویی در محیطی شلوغ و پر از جمعیت پدید آمده باشد تغییر محل و انتقال به محیط جدید می تواند مفید باشد و راه بازگشت به انزوا را در آنان سد کند. اصولاً به هر میزان که طفل با محیط پرورشی خود بیشتر مأنوس باشد به افسردگی  عمیق تری مبتلا خواهد شد.

این نکته مهم قابل ذکر است که در سال های اول زندگی باید حتی المقدور از تغییر منزل و محیط خودداری کرد تا کودک در آن محیط مأنوس بتواند استقلال و اعتماد به نفس پیدا کند و به جمع ، خوی گیرد. در آن محیط او را وادارید مانند دیگران لباس بپوشد، چون آنها حرف بزند، و چون آنها بازی کند.

3- مشاوره و روان درمانی : پند و نصیحت، اطلاع دادن وضع او به خودش ، صراحت بیان در این امر ، محبت و تفاهم برای برنامه ریزی در کار و تکلیف ، خود می تواند در این راه مؤثر باشد.

4- استراحت: استراحت در بخش روانی یک بیمارستان و یا در خانه ، گذراندن اوقات در صحرا و ییلاق و نقاط خوش آب و هوا می تواند در این راه مؤثر باشد. در این چنین اماکنی سعی کنند برنامه و ساعات کار منظمی برای تلاش ، غذا ، گردش ، بازی ، و... برای آنها معین کنند تا تدریجاً شادابی و نشاط به آنها باز گردد. البته این امر نیاز به حوصله و هدایت دارد.

این اشخاص برای گذراندن عمر خود به سرگرمی های سازنده و مثبتی نیاز دارند، مخصوصاً در روزهای تعطیل. البته با هر کس باید به تناسب ذوق او کار کرد.

5 - تجویز دارو: که حتماً باید زیر نظر پزشک ، ( متخصص اعصاب و روان) صورت گیرد. معمولاً بیماران سعی دارند از داروهای آرام بخش و گاهی مخدر استفاده کنند تا دچار اضطراب نباشند و یا در تنهایی نگریند. البته باید مراقب بود که داروها عوارض بدی بر جای نگذارند.

6 - الکتروشوک : این هم شیوه ای است که زیر نظر پزشک و تحت دستورات او باید صورت گیرد . در این شیوه سعی می شود که زندگی عادی را به بیمار برگردانند و اعصاب او را بیدار کنند.

7 - شیوه های دیگر :

- حل و رفع غم و رنج درونی افراد و حتی در مواردی تبدیل هجران به وصال ، و تنگدستی به دارایی.

- یادگیری مهارت های اجتماعی ، طوری که بدان شوق پیدا کند.

- حل تضادهای درونی و تسکین عذاب و اضطراب های ناشی از کشمکش ها.

- واداشتن شخص به فراموش کردن گذشته از راه القاء و تلقین و تفهیم این که او فردی با ارزش و مثبت است.

- تقویت استعدادهای جسمانی و رشد و پرورش تن .

- قرار دادن مدل هایی مؤثر در سر راه او و تشویق به تبعیت از رفتار .

- شاداب کردن محیط خانه و زندگی و ....

البته این نکته را هم مد نظر داشته باشید که اگر انزواجویی و افسردگی صورت فطری داشته باشد تقریباً علاج ناپذیر است و تشویق به کار و سرگرمی برایشان بی فایده است.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.