اجازه هست؟!
پدرم بیست و شش ساله بود كه فرماندهی تیپ 27محمدرسولالله را بهعهده گرفت؛ تیپی كه تبدیل به لشكری شد و در جنگ، توفیقات بسیاری كسب كرد.
محمدابراهیم همت تنها یكی از هزاران فرماندهی بود كه در سن و سال جوانی نیروهای بسیاری را در جنگ تحمیلی، زیر آتش توپ و تانك دشمن اداره میكرد. پدرم و دیگر فرماندهان نوجوان در گذار از مسیری به این نقطه رسیدند كه هر ساعت و هر ثانیه پر از تجربه و آموزش بود. حالا چطور شده است كه بسیاری از همین فرماندهان روزهای جنگ حاضر نیستند به جوانهای اطراف خود اعتماد كنند؟در دورانی كه بلندگوهای «اجنبیپرست» جنگ تحمیلی را به كوره آدمسوزی تشبیه میكنند معتقدم كه دفاعمقدس دانشگاه انسانسازی بود؛ دانشگاهی كه از یك جوان ایرانی مهرهای میساخت كه روبهروی یك ژنرال كاركشته و دورهدیده عراقی قرار میگرفت و البته پیروز هم میشد. اما آیا نسل ما برای این كار آمادگی دارد؟
وقتی میدان گلوله و خون بود پدران همین نسل در سن و سال كم آمدند، ایستادند و در مقابل اعتمادی كه به آنها داشتیم سهمشان را ولو یك تركش و موج انفجار گرفتند و نقششان را ایفا كردند. راه دور نرویم؛ دور و اطراف خودمان را نگاه كنیم. چند صندلی مدیریتی میشناسیم كه به بازنشستههای بهكار برگشته نرسیده است؟ كدامیك از جوانترها را برای مدیریت و معاونت و وزارت انتخاب كردیم؟ آیا وقت آن نرسیده است كه نسل اولیها جای خود را در سطوح میانی به جوانترها بدهند؟ جوانهای بیست و ششساله امروز مشغول چه كاری هستند؟
آیا درخشش جوانها و حتی نوجوانها در جبهههای سوریه و عراق، دستاوردهای علمی منحصر به فرد در دنیا و حتی پیشرفتهای اجتماعی برای ما حجت نیست كه بدانیم نسل امروز تنها چیزی كه احتیاج دارد زمین و اجازه بازی است؟ توجه داشته باشید كه اگر جوانهای لایق را از مسیر درست و علمی به این مهم نرسانید، هستند «فرصتطلبهای نالایق» كه از راههای میانبر و غیردرست این جای خالی را پر میكنند. آیا نسل جدید نباید از مسیری بالا بیاید و به سرانجامی برسد؟
منبع: همشهری انلاین