زندگى سیاسى شیخ بهایى رحمه الله
دورههاى چهارگانه زندگى سیاسى شیخ بهایى
جایگاه روحانیت در دولت صفوى
سفرهاى شیخ بهایى
پاسخ به ابهامهاى زندگى سیاسى شیخ بهایى
الف) همكارى با سلاطین صفوى
ب) مدح سلاطین معاصر و تالیف كتاب و رساله به نام آنها
ج) تضاد و دوگانگى در نظر و عمل سیاسى
پیشگفتار
بهاءالدین محمدبنحسینعاملى، معروف به شیخبهایى (1030- 953 ه ق) از عالمان بزرگ شیعى در سده دهم و یازدهم هجرى است. او از جمله نوادر روزگار است كه در عرصههاى گوناگون علمى، سیاسى و هنرى شهرت جهانى دارد. بهایى در حوزه علوم عقلى و نقلى داراى تالیفات بسیار است، ایشان در فنون و علوم غریبه نیز دست توانایى داشته است.
در عرصه سیاست از فقهاى بزرگ عصر صفوى است و سالیان متمادى عهدهدار مهمترین منصب سیاسى مذهبى (شیخ الاسلام) در دولتشاه عباس اول (مقتدرترین دولت صفوى) بوده است. در قلمرو هنر معمارى در رونق بخشیدن به شهر اصفهان و پدید آوردن آثارى ماندگار سرآمد مهندسان عصر خود به شمار مىرفت، از این رو براى شناساندن این شخصیت جامع الاطراف نویسندگان و پژوهشگران هر كدام از زاویهاى به معرفى او پرداختهاند.
برخى با توجه به آثار مكتوب وى، به عنوان نویسندهاى توانا به او نگریستهاند. بعضى با تاكید بر خدمات اجتماعى و فرهنگى ایشان، از او با عنوان اصلاحگر واقعى جامعه و مجدد قرن یاد كردهاند.
عدهاى از نگاه فن ریاضى و هنر معمارى به دنبال معرفى او به عنوان مهندسى نوآور بودهاند. و برخى دیگر از نظر گاه سیاسى، عملكرد و دیدگاههاى سیاسى او را مورد كاوش قرار دادهاند.
وجود برخى ابهامها و دو گانگى و تضاد ظاهرى در نظر و عمل سیاسى شیخ بهایى، و زدودن این ابهامها از چهره سیاسى وى و نیز فقدان تحقیقى جامع براى پاسخگویى به سؤالهاى مذكور، ضرورت تحقیق در این زمینه را آشكار مىسازد.
قبل از پرداختن به زندگى سیاسى شیخ بهایى نكاتى را در باره جایگاه و تعریف منصب شیخ الاسلامى یادآورى مىكنیم.
شاهان صفوى با اهتمام ویژه نسبتبه دین و مذهب تشیع و حمایت از عالمان دینى امتیازات ویژه زیر را به دست آوردند:
1- ارایه چهره مذهبى از حكومت و كسب مشروعیتسیاسى.
2- ایجاد وحدت در میان گروههاى سیاسى، مذهبى و تضمین ثبات سیاسى.
3- مقابله با حكومت عثمانى از راه ترویج تشیع.
متولیان دین و مذهب (یعنى عالمان و فقیهان) نیز از شرایط سیاسى، اجتماعى فراهم آمده، در راه ترویج دین و مذهب امامیه استفاده كرده و اهداف زیر را به دست آوردند:
1- ترویج احكام اسلام در جامعه;
2- ترویج مذهب تشیع اثنى عشرى;
3- تصدى برخى از اختیارات حكومتى در امور قضایى و اموال عمومى;
4- جلوگیرى از گسترش صوفیگرى;
5- سعى در اصلاح نظام حكومتى و حاكمان سیاسى;
6- تمركز در تصمیمگیرى در امور مذهبى.
(18)این رابطه نزدیك در دوران صفویه میان دولت و دین باعثشد تا متولیان سیاست، جایگاه ویژهاى را براى عالمان دین در نظام و ساختار حكومتى در نظر بگیرند. مناصب روحانى در دولت صفویه ره آورد این رابطه متقابل بین حاكمان سیاسى و عالمان دینى بوده است.
مناصب روحانیت در دولت صفویه در عناوین زیر خلاصه مىشود:
صدرخاصه، صدرعامه (یا صدرالممالك) قاضى دار السلطنه، قاضى عسكر و شیخ الاسلام. (19)
مؤلف تذكرة الملوك در تعریف منصب شیخالاسلام (كه عالىترین منصب روحانى در دولت صفوى بوده و در اواخر دوران این سلسله عنوان «ملاباشى» به آن داده شد) مىنویسد:
مشارالیه سركرده تمام ملاها، و در ازمنه سابقه سلاطین صفویه ملاباشىگرى منصب معینى نبود بلكه افضل فضلاى هر عصرى در معنى ملاباشى «بوده» و در مجلس پادشاهان نزدیك به مسند «شاه» مكان معینى داشته. احدى از فضلا و سادات نزدیكتر از ایشان در خدمت پادشاهان نمىنشستند و ایشان به غیر از استدعاى وظیفه به جهت «طالبان علم» و مستحقین و رفع تعدى از مظلومین و شفاعت مقصرین، و تحقیق در مسایل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور شرعیه، به هیچ وجه در كار دیگر دخل نمىكردند. (20)
همین نویسنده در شرح وظایف شیخ الاسلام آورده است:
مشارالیه در خانه خود به دعواهاى شرعى و امر به معروف و نهى از منكرات مىرسید و طلاق شرعى را در حضور شیخ الاسلام مىدادند و ضبط مال غایب و یتیم اغلب با شیخ الاسلام بوده و بعد از آن به قضات رجوع مىشد. (21)
همانطور كه اشاره شد مهمترین وظیفه شیخالاسلام، رفع ظلم از مظلومان، امر به معروف و نهى از منكر و تحقیق و بیان احكام شریعتبراى مردم بوده است.
دورههاى چهارگانه زندگى سیاسى شیخ بهایى
شیخ بهایى در مدت 78 سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوى معاصر بوده است كه به ترتیب عبارتند از: 1. شاه طهماسب (984- 930 ه ق) ; 2. شاه اسماعیل دوم (985- 984 ه ق) ; 3. سلطان محمد خدابنده (995- 985 ه ق) ; 4. شاه عباس اول (1038- 995 ه ق) .
به این ترتیب شیخ كه در سال (966 ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت 18 سال با شاه طهماسب هم روزگار بوده است، یك سال و اندى در سلطنتشاه اسماعیل دوم، 10 سال در پادشاهى سلطان محمد و 35 سال نیز در سلطنتشاه عباس اول زیسته است، بر این اساس فعالیتهاى سیاسى شیخ بهایى را در چهار دوره تاریخى فوق مطالعه و بررسى خواهیم كرد.
1. سلطنتشاه طهماسب اول (984- 930 ق)
دوره نخست زندگى سیاسى شیخ بهایى در دوران نوجوانى و جوانى او شكل گرفت. او در سن سیزده سالگى (در سال 966 ق) به همراه پدر خود، در پى تهدیداتى كه از سوى حاكمان عثمانى بر شیعیان جبل عامل بویژه دانشمندان شیعى آن دیار اعمال مىشد، از موطن اصلى خود به مركز شیعیان یعنى ایران مهاجرت كرد. (22)
خانواده عاملى پس از ورود به ایران سه سال در اصفهان اقامت گزیدند، و در اواخر سال (968 ق) پس از معرفى شیخ حسینبن عبدالصمد به شاه صفوى توسط شیخ على منشار (شیخ الاسلام اصفهان) به قزوین پایتختشاه طهماسب وارد شدند. و شاه بر اساس شناختى كه از فقهاى جبل عامل داشت و با توجه به منزلت علمى شیخ حسین كه شاگرد مبرز شهید ثانى بود او را به سمت شیخ الاسلامى پایتخت تعیین كرد.
اقامت پدر شیخ بهایى در قزوین به درازا نكشید و پس از چندى وى از طرف شاه به شیخ الاسلامى مشهد سپس هرات منصوب شد. بدین ترتیب پدر بهاءالدین عاملى مدت 14 سال در قزوین و مشهد و هرات عهدهدار این منصب سیاسى مذهبى بوده است و در سال (983 ق) ایران را به قصد زیارت حج ترك كرد، بعد از انجام مناسك حج به بحرین رفت و پس از یك سال اقامت در آنجا در سال (984 ق) وفات یافت. (23)
سؤالى كه در اینجا مطرح مىشود این است كه چه عاملى باعثشد كه وى پس از سالیان متمادى اقامت در ایران، (با وجود منزلت سیاسى - اجتماعى) پشت به ایران و مناصب دنیایى كند و روانه حجاز و بحرین گردد؟
هر چند در گزارشهاى تاریخى به علل این مساله اشاره نشده و مورخان با سكوت از كنار آن گذشتهاند، اما نویسنده كتاب الهجرة العاملیة مسایل سیاسى اجتماعى آن دوران را در اتخاذ تصمیم پدر شیخ مؤثر مىداند.
به اعتقاد وى سعى شیخ حسین بن عبدالصمد در احیا و اقامه نماز جمعه در پایتخت صفویه (كه مدتى پس از رحلت محقق كركى متروك مانده بود و اقامه آن در عصر غیبت مورد اختلاف عالمان دینى قرار گرفته بود) باعثشد دولتمردان صفوى و رؤساى قزلباش احساس خطر نمایند و او را مانند محقق كركى مانع بزرگى در برابر قدرت و خواستههاى خود بدانند، از این رو شاه صفوى حل مشكل را در آن دید كه وى را از قزوین دور ساخته و به عنوان شیخالاسلام مشهد و هرات منصوب كند.
این واقعه در سال «975 ق» اتفاق افتاد. نویسنده مذكور، این عمل شاه نسبت به پدر شیخ بهایى را، به نفى بلد و «تبعید سیاسى» بیشتر شبیه مىداند تا چیز دیگر. (24)
بنابراین یكى از عوامل مؤثر در زندگى سیاسى شیخ بهایى، حضور پدر وى در دربار صفوى است. همانگونه كه خود شیخ نیز در برخى از آثار خود با این تعبیر كه:
لو لم یات والدى... من بلاد العرب الى بلاد العجم و لم یختلط بالملوك لكنت من اتقى الناس و اعبدهم و ازهدهم... (25)
به تاثیر این عامل در زندگى سیاسى خود اشاره كرده است. هر چند بهایى در دوران حیات سیاسى پدر خود داراى منصب سیاسى نبوده اما حضور او در پایتخت و در كنار پدر در مشهد و هرات او را با منصب و وظایف شیخالاسلامى آشنا ساخته و آماده پذیرش این منصب بعد از پدر خود شد.
2. سلطنتشاه اسماعیل دوم (985- 984 ق)
از فعالیتهاى سیاسى شیخ بهایى در دوران سلطنتشاه اسماعیل دوم گزارشى در دست نیست. دوران كوتاه سلطنت این پادشاه، نابسامانىهاى سیاسى، اجتماعى فراوانى را در پى داشت. جنگ قدرت بین سران قزلباش و روحیه انتقامگیرى این پادشاه، كشتارهاى زیادى را در میان خاندان صفوى و نیز دولتمردان به دنبال داشت. خشونتهاى غیر منطقى و گرایش او به مذهب تسنن، درباریان صفوى و عالمان دینى را نگران كرد و مخالفتبرخى از عالمان را برانگیخت. از جمله آنان: میرسیدحسین كركى عاملى است كه به دستور شاه اسماعیل دوم زندانى شد. (26)
به نظر مىرسد شیخ بهایى در این بحرانهاى سیاسى در مركز حضور نداشته است.
3. سلطنتسلطان محمد (995- 985 ق)
سلطنتشاه اسماعیل دوم پس از مدت كوتاهى با مرگ زود هنگام و چه بسا از پیش تعیین شده او به فرجام خود رسید و برادرش سلطان محمد میرزا كه حاكم شیراز بود و مردى نرمخو و درویش مسلك بود به سلطنت رسید. (27)
اوضاع سیاسى اجتماعى ایران در دوران سلطنت این پادشاه نیز به دلیل ضعف تدبیر وى و نیز دخالت زنان دربار و دیگر رجال سیاسى دچار آشفتگى و بىنظمى گردید، به گونهاى كه برخى از مورخان، دوران سلطنت این دو پادشاه را دوران فترت صفویه مىدانند كه تا سرحد انحطاط و سقوط پیش رفت.
از زندگى سیاسى شیخ بهایى در دوران ده ساله سلطنت این پادشاه نیز هیچ گزارش تاریخى در دست نیست.
نویسنده كتاب الهجرة العاملیة معتقد است زندگى شیخ در هرات (كه چه بسا كوتاه نیز نبوده و تا سال 991 ق به طول انجامید.) از نقاط تاریك زندگى بهایى است. زیرا نه خود شیخ بهایى در باره كیفیت زندگى خود در هرات سخنى گفته و نه دیگران به آن پرداختهاند. و اگر اشاره كوتاه شاگرد او، میرحسینبن حیدر كركى نبود این بخش از زندگى شیخ به كلى بر ما پوشیده مىماند. (28)
عزالدین حسینبن حیدر كركى در معرفى استاد خود شیخ بهایى ضمن نقل سفرهاى او كه با وى همراه بوده است مىگوید:
...ثم رجعنا الى هرات الذى كان سابقا هو و والده فیها شیخ الاسلام (29) .
از این عبارت چنین بر مىآید كه: بعد از خروج شیخ حسینبن عبدالصمد از ایران و فوت او در بحرین، فرزندش بهاءالدین عاملى جانشین او شده و منصب شیخ الاسلامى هرات به او واگذار شده است.
از دیدگاه مؤلف الهجرة العاملیة حضور شیخ بهایى در هرات نیز همانند زندگى پدرش در این شهر به منظور دور نگهداشتن وى از مركز سیاسى و قدرت (پایتخت) از سوى سلاطین معاصر ایشان بوده است. (30)
در كتاب خیرالبیان به حضور وى در دوران سلطنت این پادشاه در ایران و به فعالیتهاى علمى او اشاره شده، اما از منصب شیخالاسلامى بهایى در هرات سخنى به میان نیامده است.
در اثر یاد شده آمده است:
شیخ بهایى در زمان پادشاه كریم، سلطان محمد، پرتو فیض به ساحت ممالك ایران انداخته، در آن ایام در اكثر علوم تالیفات نموده از آن جمله كتاب حبل المتین در احادیث و... (31)
4. سلطنتشاه عباس اول (1038- 995 ق)
ایران در سلطنتشاه عباس اول (بزرگترین پادشاه سلسله صفوى) وسعت و عظمت دیرینه خود را باز یافت. از لحاظ قدرت نظامى، اقتدار سیاسى، رونق اقتصادى، عمران و آبادانى، در وضعیت مطلوبى قرار داشت. در حوزه فرهنگ و معارف دینى نیز در حال رشد و شكوفایى بود. شاه عباس اول در میان سلاطین صفوى بیش از همه آنها به ایران و مردم ایران خدمت كرده است. هر چند قساوتها و بىرحمىهاى او نیز در جاى خود قابل تامل است.
از هوشمندى این پادشاه آن كه به عالمان دینى احترام مىگذاشت و از این راه درترویج دین و اقتدار سیاسى ایران و نیز تحكیم سلطنتخود بهره مىجست. از جمله شواهد این امر انتخاب خلیفه سلطان، شاگرد میرداماد و شیخ بهایى به وزارت خود بود. (32)
میرداماد و شیخ بهایى از فقها و فلاسفه مشهور این دوره نزد شاه صفوى از ارج و منزلت فراوانى برخوردار بودند. حضور این دو شخصیت علمى در دربار صفوى شكوه و جلوه خاصى به سلطنت این پادشاه بخشیده بود. (33)
عمده فعالیتهاى سیاسى شیخ بهایى در عهد شاه عباس اول صورت گرفت كه اجمالا به آن اشاره مىكنیم:
به نوشته عالم آراى عباسى، شیخ بهایى بعد از رحلتشیخ على منشار (شیخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان) به جاى وى به این منصب منصوب شد.
او در این باره مىنویسد:
... بالجمله آن جناب (شیخ بهایى) بعد از فوت شیخ على منشار، منصب شیخ الاسلامى و وكالتحلالیات و تصدى دارالسلطنه اصفهان به خدمتش مرجوع گشته، چند گاه من حیثالاستقلال بدان شغل پرداخت. (34)
حال اگر وفات شیخ على منشار را در سال (993 ق) بدانیم (35) ، وى باید در ابتداى سلطنتشاه عباس اول به این منصب انتخاب شده باشد و ظاهرا این امر پس از برگشت وى از سفر حج و سیاحت چند ساله او در بلاد اسلامى بوده است.
به اعتقاد نویسنده كتاب الهجرة العاملیة شیخ بهایى در سال 996 ق از سوى شاه عباس كبیر به سمتشیخ الاسلام اصفهان (پایتخت جدید شاه عباس) تعیین شد و تا زمان وفاتش این منصب را بر عهده داشت. (36)
بنابراین اگر سفرهاى شیخ را پیش از این تاریخ بدانیم وى به مدت 34 سال در دوران سلطنت این پادشاه، شیخ الاسلام اصفهان و مفتى اعظم ایران بوده است. و اگر سالهایى كه وى در هرات به جاى پدر خود شیخالاسلام بوده به این مدت (34 سال) بیافزاییم، تصدى این منصب توسط وى بالغ بر چهل سال مىشود. البته اشكالى كه بر این نظریه وارد است این است كه:
اولا: شاه عباس، اصفهان را در سال (1006 ق) به عنوان مركزیتسیاسى و پایتختخود برگزید.
ثانیا: با گزارش تاریخ عالم آراى عباسى مطابقت ندارد، زیرا به گفته وى سفرهاى شیخ بهایى (كه به عنوان دوران فترت در زندگى سیاسى او به حساب مىآید) بعد از تصدى منصب شیخ الاسلامى اصفهان بوده است. (37)
در هر صورت نظریه اخیر قابل دفاع است، زیرا تعیین اصفهان به عنوان پایتخت صفویه از سوى شاه عباس (1006 ق) هیچ منافاتى با این مطلب ندارد كه شاه عباس، شیخ بهایى را از همان سال اول سلطنتخود (یعنى از سال 995ق) به سمتشیخالاسلامى اصفهان برگزیده باشد، با توجه به این كه وفات شیخ على منشار (كه شیخ بهایى جانشین وى در این منصب بوده) معلوم نیست در چه سالى بوده است.
محتمل است كه اعطاى منصب شیخ الاسلامى به شیخ بهایى قبل از سلطنتشاه عباس، توسط پدر او (سلطان محمد خدابنده) و قبل از سالهاى 991 ق (سال سفر بهایى براى زیارت حج و سیاحت او در كشورهاى اسلامى) باشد. تاییدى هم از سخنان اسكندر بیك تركمان در این باره مىتوان آورد و آن این كه وى از پادشاهى كه شیخ بهایى را به این سمت منصوب كرده است نام نبرده است. (38) و بعید نیست كه این پادشاه پدر شاه عباس اول بوده باشد.
بنابر احتمال یاد شده، سفرهاى شیخ بهایى در اثناى تصدى این منصب انجام شده و بدین وسیله ادعاى عالم آراى عباسى نیز درست مىشود.
از آنجا كه سفرهاى شیخ بهایى، با منصب شیخ الاسلامى و به عبارتى با زندگى سیاسى او بى ارتباط نیست از این رو لازم است اشاره كوتاهى به آنها داشته باشیم.
بیشتر نویسندگانى كه به شرح حال شیخ بهایى پرداختهاند از سفرهاى او به كشورهاى عراق، حجاز، شام، مصر و قدس سخن گفتهاند، ولى در باره علت آنها و تعیین مدت و تاریخ این سفرها (به دلیل سكوت و یا ابهام موجود در گزارشهاى تاریخى این دوره) نظریههاى مختلفى را ارایه كردهاند. در خصوص علت و انگیزه سفرهاى شیخ برخى، علاقهمندى او به سیر و سیاحت را كه از دوران نوجوانى با آن مانوس بوده عامل مؤثرى مىدانند (39) ; و بعضى، اختلاف آرا و دیدگاههاى علمى او با مكتبهاى فلسفى موجود در حوزه اصفهان (یعنى «توغل میرداماد و اصحاب او در علوم عقلى و رواج آن») را انگیزه احتمالى این امر مىشمارند (40) ; و عدهاى ملالتخاطر و دلزدگى از مناصب دنیایى و معاشرت او با پادشاهان را عامل این سفرها معرفى كردهاند. (41)
تاثیر مجموعه عوامل یاد شده در تصمیم بهایى، امرى ناممكن و غیر متصور نیست.
از مسایل بحثانگیز در سفرهاى شیخ بهایى مدت و تاریخ آنها است. علت ابهامهاى موجود در این بخش از زندگى شیخ بهایى این است كه خود او، نیز مورخان معاصر، تاریخ و مدت این سفرها را ثبت نكردهاند.
از كتاب عالم آراى عباسى چنین برمىآید كه شیخ پس از مدتى كه به منصب شیخالاسلامى اصفهان منصوب شد اراده سفر حج نمود، و مدتها در بلاد اسلامى به سیاحت پرداخت (42) ، ولى در آن به تاریخ و مدت این سفرها اشاره نشده است. تنها مطلبى كه از ظاهر عبارت اسكندر بیك استفاده مىشود این است كه زمان وقوع این سفرها بین سالهاى 994 ق (سال وفات شیخ على منشار) تا 1008 ق بوده، یعنى سالى كه شاه عباس پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام رفت و شیخ بهایى نیز همراه او بود.
نظریه دوم در باره تاریخ سفرهاى شیخ، گفتار خیرالبیان است كه آغاز سفرهاى بهایى را در دوران جوانى او مىداند و مىنویسد:
در عنفوان شباب هواى سیر بلاد در خاطر دریا مقاطرش رسوخ یافته، به تشرف زیارت حرمین شریفین مشرف شده به اكثر دیار عربستان و بلاد مغرب رسیده، مدتها در مصر بوده و دیار شام را از فیض آفتاب افادت، صبح صادق ساخته... . (43)
بنابراین شیخ باید بعد از وفات پدرش در سال (984 ق) كه در آن هنگام سى ویك ساله بوده و قبل از سال (994 ق) كه به منصب شیخ الاسلامى اصفهان برگزیده شد، به این سفرها رفته باشد.
گذشته از این به دلیل مشخص نبودن تاریخ سفرهاى شیخ، مدت این سفرها نیز نامعلوم است.
در باره مدت سیاحت بهایى دو نظر وجود دارد:
نخست این كه مدت سیر و سیاحتبهایى بسیار طولانى (به مدت سى سال) بوده است. منشا این نظر، گفتار «سلافة العصر» است، زیرا مؤلف این اثر كه قدیمىترین مستند تاریخى در شرح حال شیخ بهایى است در این باره مىنویسد:
...فلما اشتد كاهله، وصفت له من العلم مناهله، ولى بها شیخالاسلام، و فوضت الیه امر الشریعة، على صاحبها الصلاة والسلام، ثم رغب فى السفر و السیاحة، و استهب من مهاب التوفیق ریاحه، فترك تلك المناصب، و مال لما هو لحاله مناسب، فقصد حجبیتالله الحرام و زیارة النبى و اهل بیته الكرام علیهم افضل الصلوة و التحیة و السلام، ثم اخذ فى السیاحة فساح ثلاثین سنة، و اوتى فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة... . (44)
زمانى كه چشمههاى علوم از وجود وى جارى گشت، منصب شیخ الاسلامى بر عهده او گذاشته شد و امور شریعتبه وى ارجاع گردید، پس مدتى از منصب شیخ الاسلامى ملول گشت و به سیاحت و جهان گردى رو آورد و ترك مناصب گفت و به زیارت حج و تربت پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت گرامش رفت و پس از آن سى سال به سیاحت پرداخت.
در تعیین مدت سیاحتشیخ بهایى، نویسندگان بعد از این مؤلف، غالبا سخنان او را تكرار كردهاند.
عدهاى از محققان این نظریه را نادرست مىدانند و مدت سفرهاى شیخ را بسیار كمتر از این مقدار مىدانند. (بین چهار تا شتسال) . و مؤلف كتاب احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى از جمله نویسندگانى است كه معتقد به نظریه دوم است. وى با ارایه شواهد و قراین تاریخى، مدت سى سال سیاحتشیخ را ناشى از اسطوره سازى و شخصیتپردازى و گفتار مبالغهآمیز برخى از نویسندگان مىداند. (45) علاوه بر این وى در توجیه مدت مذكور مىگوید:
ممكن است مقصود از این كه سى سال سفر كرده این باشد كه از نخستین سفر وى (سال 984 ق) تا آخرین سفرى كه در عمر كرده (سال 1015 ق) سى سال طول كشیده است. (46)
به اعتقاد عدهاى شیخ بهایى در یكى از سفرهاى خارجى خود به كشور عثمانى، سفارت شاه صفوى را بر عهده داشته و حامل پیامى از طرف شاه عباس اول به سلطان مراد حاكم عثمانى بوده است. (47)
پاسخ به ابهامهاى زندگى سیاسى شیخ بهایى
عملكرد سیاسى شیخ بهایى از چند جهت مورد توجه محققان منتقد قرار گرفته است، این موارد عبارتند از:
الف) همكارى با سلاطین صفوى در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامى.
ب) مدح سلاطین معاصر خود و تالیف كتاب یا رساله به نام آنها.
ج) تضاد و دوگانگى در نظر و عمل سیاسى.
در اینجا موارد انتقادى مذكور را به ترتیب و همراه با پاسخ آنها مطالعه و بررسى مىكنیم:
تعامل نزدیك عالمان دینى با حاكمان سیاسى در عصر صفوى به لحاظ مشروعیت چنین رفتارهایى از دیرباز مورد بحث و گفتوگوى اندیشمندان بوده و هست.
برخى از نویسندگان معاصر بىپروا عملكرد سیاسى عالمان شیعى عصر صفوى را نقادى و تقبیح كردهاند و شیخ بهایى را به خاطر همكارى و رابطه نزدیك او با شاه عباس، مورد سختترین نكوهشهاى خود قرار دادهاند.
یكى از این نویسندگان با تعریض نسبتبه مدافعان رویه علماى شیعه در عهد صفوى زبان به طعن آنها گشوده و مىگوید:
درست است كه این حاكم فاسد است، درست است كه در همین عالىقاپو خانههایى مىبینیم كه مثل خانههاى خلیفه بغداد آلات موسیقى و مشروبات دارد، درست است كه سلطان صفوى مثل خلیفه عباسى بغداد اهل همه فرقه است، اما این مانع از این نمىشود كه جامعه و وجدان شیعى نتواند نظام استبدادى و فساد اخلاقى او را تحمل كند، وقتى مىبیند كه یك روحانى بزرگ، و عالم بزرگ و باتقوا و نابغه شیعى مثل شیخ بهایى كه از مفاخر علمى ما است با او همكار است و همراه است; توده مذهبى مىپذیرد و تحمل مىكند چرا؟ زیرا درست است كه این حاكم مثل خلفا زندگى مىكند اما حب على در دل دارد... و این، همه چیز را توجیه مىكند براى چه؟ براى این كه روایت است... كه محب على در بهشت است ولو عاصى بر من باشد و مبغض على در دوزخ است ولو مطیع من باشد. (48)
این سخنان را اگر حمل بر غرض ورزى نویسنده نكنیم مسلما از روى احساس دلسوزى گوینده نسبتبه دین و مذهب تشیع نبوده است. تامل در تاریخ سیاسى تشیع در این دوران (كه دوره همگرایى و اقبال عالمان دینى به سیاستبراى تایید و تقویتحاكم شیعى است) عكس دیدگاه این نویسنده را نشان مىدهد.
در اینجا به اختصار پاسخهایى را كه در رد این نظریه ارایه شده است مىآوریم:
1. تقیه
نخستین جوابى كه به ذهن متبادر مىشود تقیه است. تقیه از اصول مسلم مذهب شیعه است كه در روایات معصومین علیهم السلام با تعابیرى نظیر «لا ایمان لمن لاتقیة له» (49) بر اهمیت این اصل تاكید شده است. از این رو شیعیان، بویژه عالمان شیعى در موارد متعدد از تاریخ تشیع براى حفظ دین و ترویج مذهب تشیع، و یا حفظ جان خود و دیگران از این اصل كاربردى استفاده كردهاند و مستند آنها علاوه بر گفتار معصومین علیهم السلام سیره سیاسى ایشان در برخورد با خلفاى جور بوده است.
خود شیخ بهایى روایتى در خصوص پرهیز از مخالفت پادشاه جبار بدین مضمون نقل كرده است كه:
ایاك و غضب الملك الظلوم فان غضبه كغضب ملك الموت. (50)
یعنى از خشم پادشاه ظالم و جائر بپرهیز كه خشم او مانند خشم فرشته مرگ است كه جان را مىستاند و موجب هلاكت و نابودى حیات انسان مىشود.
بنابراین محتمل است كه همكارى شیخ با شاهان صفوى بر اساس این اصل صورت گرفته باشد.
اما خدشهاى كه بر این جواب وارد است این است كه «در زمان شیخ بهایى عالمان بزرگى همانند محقق اردبیلى و دیگران بودهاند كه از معاشرت با سلاطین وقت احتراز داشتهاند پس خوف و اضطرار نبوده است، بنابراین تقیه نمىتواند عمل خوبى براى توجیه عملكرد سیاسى وى قلمداد شود.»
2. مصلحت عامه
دفع ضرر از مؤمن و یا جلب نفع براى او، از جمله عوامل جواز همكارى با حاكم جائر است كه در فقه شیعه بدان تصریح شده است. (51)
در تاریخ سیاسى شیعه حضور علىبن یقطین در دستگاه حكومتى هارون الرشید و نیز ولایت عبدالله نجاشى از طرف خلیفه عباسى (منصور دوانیقى) كه از سوى امام صادق و امام كاظم علیهما السلام تجویز شده بود، به منظور یارى رساندن به مؤمنان و احقاق حق مستضعفان بوده است. در این كه حضور شیخ بهایى در دستگاه صفوى براى تحقق بخشیدن به چنین اهدافى بوده شبههاى در آن نیست. مؤلف سلافة العصر در این باره آورده است:
شیخ بهایى بسیار بخشنده بود و سراى عالى داشت كه یتیمان و زنان بدان پناه مىبردند و بسیار كودكان نوزاد در آن شیر خوردند و بسیار مردم از آن پناه جستند، وى به مردم بسیار چیز مىبخشید ولى با آن همه تقرب، میل به پادشاه نداشت و بیشتر مایل به تنهایى و جهان گردى بود. (52)
عبارت «یفد علیها الراجى و الآمل» در كلام این نویسنده شاهد بر مدعااست. نتیجه این كه تامین مصلحت عباد و حداقل یارى رساندن به نیازمندان جامعه و دادرسى مظلومان با استفاده از موقعیتشیخ الاسلامى مىتواند یكى از مستندات شرعى در تبیین عمل سیاسى شیخ باشد.
3. اقامه امر به معروف و نهى از منكر
در فقه سیاسى شیعه وجوب تحصیل ولایت از طرف حاكم جائر و یا هر نوع همكارى با او در صورتى كه اقامه امر به معروف و نهى از منكر موقوف به آن باشد واجب است (53) . همكارى بسیارى از عالمان شیعى با حاكمان جور براى احیاى این دو فریضه بزرگ الهى بوده است. بزرگترین معروفى كه به دست عالمان شیعى در طول تاریخ سیاسى اسلام انجام شده است ترویج فرهنگ و معارف مذهب تشیع با روشهاى علمى و عملى بوده كه در دوران صفوى به اوج و اعتلاى خود رسید. تحقق این هدف جز با همكارى عالمان دینى با حاكمان سیاسى و حمایت نظام سیاسى از ایشان، امكانپذیر نبود.
دلیل بر اینكه حضور عالمان در دستگاه حكومت و هدایتشاهان صفوى مؤثر بوده مطلبى است كه مؤلف خیرالبیان در باره جایگاه شیخ بهایى نزد شاه عباس صفوى آورده است، وى مىنویسد:
شاه آگاه، (شاه عباس اول) را نسبتبه آن حضرت (شیخ بهایى) اعتقاد صافى است و در اعزاز و احترام و اكرام او دقیقهاى نامرعى نمىگذارد، و همواره ملتمسات آن حضرت در سده رفیعه شاهى چون دعاهاى اجابت قرینش در بارگاه الهى مقبول است. (54)
از عبارت فوق چنین بر مىآید كه حضور فعال امثال شیخ در دربار شاهان در هدایت آنها مؤثر بوده و خواستههاى ایشان كه مسلما خواستههاى دینى و در جهتحمایت از ستم دیدگان بوده مورد پذیرش پادشاه وقت قرار مىگرفت. هر چند در مواردى هم استبداد شاهان مانع از قبول نظر آنان مىگردید. همانگونه كه در گزارشهاى تاریخى این دوران آمده است كه نهى شیخ در باز داشتن شاه عباس اول از قتل فرزند ارشدش (صفى میرزا) مؤثر واقع نشد و شاه خطاب به شیخ بهایى گفت:
شیخ احترام خود را نگاه دارید و اصرار نكنید. (55)
سخنان مؤلف عالم آراى عباسى نیز حكایت از جایگاه بلند شیخ نزد شاه صفوى و پذیرش نصایح او توسط شاه دارد، او در این باره مىگوید:
از این زمان خجسته نشان، حضرت اعلى شاهى، وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته، همیشه از ملتزمان ركاب اقدس و اكثر اوقات در سفر و حضر به وثاق حضور او تشریف قدوم ارزانى داشته، از صحبت فیض بخش او مسرور مىگردند. (56)
در اینجا باید افزود كه برخى بر اساس پندارهاى باطل خود درصدد خدشه بر چهره عالمان بزرگ شیعى برآمده و حضور آنها در عرصه سیاست را ناشى از ریاست طلبى دانستهاند.
مطلبى كه در پاورقى آمده است تاحدى نشان دهنده فضاى و همآلود نگرش معاصر منتقد شیخ بهایى نسبتبه او است.
البته آنچه از ساحتشیخ بهایى و امثال او به دور است چنین ادعاهاى بىپایه و اساس است. (57)
امام خمینى رحمه الله در رد این گونه شبهات چنین مىفرماید:
...مىبینیم كه یك طایفه از علما اینها گذشت كردهاند از یك مقاماتى و متصل شدهاند به یك سلاطین با این كه مىدیدند مردم مخالفند، لكن براى ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامى و ترویج مذهب حق، اینها متصل شدهاند به یك سلاطین، و این سلاطین را وادار كردهاند خواهى نخواهى براى ترویج مذهب تشیع و اینها آخوند دربارى نبودند. این اشتباهى است كه بعضى نویسندگان ما مىكنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسى داشتند، اغراض دینى داشتند. نباید یك كسى تا به گوشش مىخورد كه مثلا مجلسى رحمه الله، محقق ثانى رحمه الله، شیخ بهایى رحمه الله با اینها روابط داشتهاند و مىرفتند سراغ اینها، همراهىشان مىكردند، خیال كنند كه اینها ماندهاند براى جاه و عزت، و احتیاج داشتند به این كه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتى بكنند. این حرفها نبوده در كار، آنها گذشت كردند، یك مجاهده نفسانى كردهاند براى این كه مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها ترویج كنند. (58)
ب) مدح سلاطین معاصر و تالیف كتاب و رساله به نام آنها
در زندگى سیاسى عالمان شیعى یكى از مسایلى كه توجه نویسندگان و محققان را جلب كرده است مدح و ثناى سلاطین و یا تالیف كتاب و رساله به نام آنها است.
با توجه به عدم مشروعیت پادشاهان و نیز جائر و فاسق بودن اكثر ایشان، این سؤال مطرح مىشود كه عالمان شیعى با آن مرتبت علم و تقوا چرا و چگونه ظالمان را ستوده و در حق آنان مدح و ثنا گفتهاند؟ ! !
شیخ بهایى از جمله دانشمندان بزرگ شیعى است كه به خاطر این رفتارش مورد انتقاد قرار گرفته است.
در اینجا قبل از پرداختن به پاسخ این اشكال، آثارى را كه شیخ بهایى به نام شاهان صفوى تالیف كرده و نیز بخشى از سخنان او كه در مقدمه این آثار آمده ذكر مىكنیم:
الف) جامع عباسى
بهایى این كتاب را به درخواستشاه عباس به نگارش درآورد. مؤلف در دیباچه این اثر، شاه صفوى را به اقتدار سیاسى، عدالت، انتساب به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دین مدارى ستوده است.
ب) رساله تحریم ذبایح اهل كتاب
شیخ بهایى این رساله را به درخواست و امر شاه عباس اول و در رد اشكال علماى روم به فتواى عالمان شیعى در باره تحریم ذبایح اهل كتاب تالیف كرده و پادشاه مذكور را با این القاب و اوصاف ستوده است:
السلطان الاعظم، و الخاقان الاعدل الاكرم، اعظم ملوك الارض شانا، و اعلاهم منزلة و مكانا، و امضاهم سیفا و سنانا، و اقواهم حجة و برهانا، صاحب النسب النبوى، والحسب العلوى ابوالمظفر شاه عباس الحسینى الموسوى الصفوى، لابرحت رقاب السلاطین خاضعة، على بابه، و جباه الخواقین معفرة بتراب اعتابه... . (59)
ج) رسالة فى مباحث الكر
این رساله را به نام سلطان محمد خدابنده نوشته و از مؤلفات دوران جوانى شیخ بهایى است و نام آن را «تحفه» گذاشته است. به اعتقاد بعضى محققین این رساله را نخست در زمان شاه طهماسب و به نام او نوشته سپس آن را به نام شاه محمد خدابنده كرده است. (60)
د) تحفه حاتمیه
این اثر به نام رساله اسطرلاب معروف است و بهایى آن را براى میرزا حاتم بیك اعتماد الدوله اردوبادى وزیر شاه عباس نوشته است. (61)
ه) حبلالمتین
مؤلف وقایع السنین در باره این اثر فقهى بهایى گفته است:
شیخ معظم الیه، حبلالمتین را به اسم شاه طهماسب نوشته و خلاصه را به اسم حمزه میرزا (62) «پسر سلطان محمد خدابنده» نگاشتهاند.
و) كتاب العروة الوثقى
در مقدمه این كتاب كه اثر تفسیرى شیخ بهایى است از شاه عباس اول تعریف و تمجید فراوان شده است. (63)
اكنون به علل و انگیزههایى كه شیخ بهایى و امثال او را ملزم به مدح شاهان در مقدمه آثار علمىشان كرده اشاره مىكنیم:
1. رسم غالب در دورانهاى گذشته چه قبل از صفویه و چه بعد از آن این بوده است كه مؤلفان بزرگ كه با حاكمان سیاسى روابط نزدیك داشتهاند، به منظور حفظ و ترویج آثار علمى خود، پادشاهان معاصر را در مقدمه آنها تعریف و تمجید مىكردند. مولا محمد تقى مجلسى به این الزام سیاسى فرهنگى آن دوران در مقدمه اثر خود لوامع صاحبقرانى اشاره كرده است، بنابراین شیخ بهایى نیز در برخى از تالیفات خود به این قانون مرسوم عمل كرده است.
2. آنچه در سخنان مؤلفان در دیباچه آثارشان دیده مىشود، تایید اقتدار شاهان است كه حداقل در دوران مورد مطالعه ما تایید پادشاهان شیعى از سوى علماى دوراندیش امامیه در قبال حكومت رقیب (عثمانى) امرى لازم و اجتنابناپذیر بود. جدایى عالمان دینى از حاكمان سیاسى به معناى تضعیف مذهب تشیع و حكومتشیعى و تقویت دیگران محسوب مىشد و این امرى بود كه عالمان شیعى همیشه از آن پرهیز داشتهاند.
3. با دقت در تعابیر این عالمان معلوم مىشود كه بسیارى از عبارات به كار رفته در مدح شاهان شرح وظایفى است كه از حاكمان عدل انتظار عمل به آنها مىرود و واضح استبیان این واقعیات در قالب الفاظ، به معناى مدح و یا تملق در برابر صاحبان شوكت و قدرت نیست.
4. نكته قابل توجه در تعابیر گزینش شده در سخنان بهایى این است كه وى هر چند شاه صفوى را به عدالت و جلوههاى اقتدار ستوده است، ولى هرگز آنان را به تقوا و پرهیزگارى توصیف نكرده، زیرا فسق شاهان صفوى برایشان امرى مسلم بوده است. البته توصیف آنان به عدالت نیز قابل توجیه است، زیرا از نظر شیخ بهایى عدالت مفهومى است كه داراى مراتب مختلف است و اسلام و ایمان یكى از مراتب آن است و با توجه به این كه پادشاهان مورد ستایش او، مسلمان شیعى بودهاند از این رو بهایى در وصف آنها به عدالتبه خطا نرفته است.
5. نكته مهم دیگر این كه شیخ بهایى در وصف شاهان صفوى فقط به توصیف سلطان معاصر خود پرداخته و از تعریف و تمجید دودمان صفوى و شاهان پیشین این سلسله خوددارى كرده است. از اكتفا كردن شیخ به قدر ضرورت، چنین استنباط مىشود كه وى در مدح شاهان بر اساس قاعده «الضرورات تبیح المحذورات» عمل كرده است.
ج) تضاد و دوگانگى در نظر و عمل سیاسى
آنچه از زندگى شیخ بهایى معروف است این است كه وى مشربى زاهدانه و مسلكى عارفانه داشته و به روش درویشان مىزیسته و داراى زندگى ساده و بىآلایش و بىاعتنا به دنیا بوده است. از لحاظ نظرى ریا و تلبیس و استفاده ابزارى از دین و دعواى زهد و تقوا براى رسیدن به جاه و مقام و منصبهاى دنیایى را نكوهش كرده است و عالمان را از معاشرت و نزدیك شدن به پادشاهان سخت پرهیز داده است. بهایى مضامین فوق را كه جلوههایى از نفسانیات و دنیاى مذموم است و در كام نفس، شیرین است به نان و حلوا تشبیه كرده و مىگوید:
نان و حلوا چیست؟ اى شوریده سر |
متقى خود را نمودن بهر زر |
دعوى زهد از براى عز و جاه |
لاف تقوا از پى تعظیم شاه |
نان و حوا چیست دانى اى پسر؟ |
قرب شاهان است زین قرب الحذر |
مىبرد هوش از سر و از دل قرار |
الفرار از قرب شاهان الفرار (64) |
دیگر مثنوىهاى او نیز آكنده از تصریح و تلویح، در توصیه به دورى جستن از مناصب و ظواهر دنیایى است. (65) بیشترین مخاطبان شیخ در توصیههاى اخلاق سیاسى، عالمان دینى بوده زیرا از نظر وى این گروه، بیش از گروههاى اجتماعى دیگر در معرض این نوع از آسیبهاى سیاسى، اجتماعى قرار دارند.
بهاءالدین عاملى در یكى از سخنان خود، بدترین عالمان دینى را، كسانى معرفى كرده است كه با پادشاهان معاشرت و مجالست دارند. هر چند این خصلت ناپسند عالمان، خود موجب پیدایش ویژگى مثبت در طرف مقابل مىشود. یعنى از نظر وى، بهترین پادشاهان، پادشاهانى هستند كه با عالمان معاشرت كنند. (66)
بعد از ملاحظه نكاتى كه ذكر شد، در بدو امر چنین به نظر مىرسد كه شیخ در مقام نظر و رفتار سیاسى دچار تضاد و تناقض آشكار شده است، زیرا از طرفى مناصب دنیایى از جمله قرب به پادشاهان را نكوهش كرده، و نیز عزلت و بىنامى و زندگى در گمنامى را بر معاشرت با اهل دنیا و ریاست، ترجیح داده است و از طرف دیگر به رغم نظر و اندیشهاش، در رفتار سیاسى، همراه با پادشاهان بوده و منصب شیخ الاسلامى را كه مهمترین منصب سیاسى مذهبى دوران او بوده مدتى طولانى ، در دست داشته و به گفته مورخان در سفر و حضر همراه شاه عباس، انیس و جلیس او بوده و این تناقضى آشكار است.
پاسخ این رفتار به ظاهر تناقضآمیز را باید در نوع نگرش بهایى نسبتبه مسایل سیاسى، اجتماعى و دینى و نیز با ملاحظه اوضاع زمان او جستوجو كرد. در تحلیل رفتار سیاسى و حل این تعارض ظاهرى باید گفت: درست است كه شیخ بهایى در زى خود زاهد مشرب و عارف مسلك بوده و دنیا را «راس كل خطیئه» مىداند اما همو در نوشتههاى خود آن سوى قضیه را نیز متذكر شده و فرق بین نگرش استقلالى و نظر آلى به دنیا را بیان كرده است. وى در یكى از مثنوىهاى خود در این باره چنین مىسراید:
حب دنیا گرچه راس هر خطاست |
اهل دنیا را در آن بس خیرهاست |
حب آن راس الخطیئات آمدست |
بین حبالشئ و الشئ فرقهاست (67) |
شیخ پس از بیان فرق بین دو نگرش نسبتبه دنیا، تمثیلى را ذكر مىكند و در نهایت، معیار سنجش در هر كار و هر چیزى را داورى عقل معرفى مىكند و مىگوید:
...پس مدار كارها عقل است، عقل |
گر ندارى باور اینك راه عقل (68) |
و در ادامه به اثبات این معنى از راه نقل مىپردازد.
در هر صورت نكوهشهاى شیخ در باره دنیا، جملگى در صورتى است كه دنیا فى نفسه و بالذات هدف باشد و انگیزه و خواسته انسان در دستیابى به مال و منصب و ریاستهاى دنیوى فقط رسیدن به دنیا باشد. این امر از مصادیق بارز دنیاطلبى است و ریشه هر خطایى است كه از طرف ائمه علیهم السلام و عالمان دین از جمله خود بهایى نكوهش شده است.
با توجه به آنچه بیان شد علت این مساله روشن مىشود كه چرا شیخ بهایى مخاطبان خود را از معاشرت شاهان پرهیز مىداد ولى خود از طرفى به آن تن مىداد. علت آن است كه نگاه او به دنیا و ریاستهاى دنیایى نگاهى ابزارى بوده است و هدف شیخ كسب نتایج دینى از مناصب دنیایى بوده، آثارى هم كه شیخ در صحنه سیاسى براى ایران و شیعیان و فرهنگ تشیع به جاى گذاشته مؤید این ادعا است.
فهرست منابع
1. الهجرة العاملیة الى ایران فى العصر الصفوى، جعفر المهاجر، بیروت، دارالروضة، 1410 ق.
2. احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، سعید نفیسى.
3. كلیات شیخ بهایى، مصحح: غلامحسین جواهرى، انتشارات كتابفروشى محمودى.
4. اربعین شیخ بهایى، مترجم: عقیقى بخشایشى، چاپ سوم، قم، دفتر نشر نوید اسلام.
5. سیمایى از شیخ بهایى در آئینه آثار، محمد قصرى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1374 ش.
6. تذكرة الملوك، به كوشش: محمد دبیرستانى، 1332 ش.
7. كشكول، ج1، بهاءالدین محمد عاملى، (شیخ بهایى) .
8. عروة الوثقى، بهاءالدین محمد عاملى (شیخ بهایى) نشر دارالقرآن الكریم، قم، 1412 ق.
9. زندگانى شاه عباس اول، ج1، نصرالله فلسفى.
10. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسى، 1371 ش.
11. روضات الجنات، ج 7، میرزا محمدباقر خوانسارى، كتابخانه اسماعیلیان.
12. مفاخر اسلام، ج8، على دوانى، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1375 ش.
13. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه: رشید یاسمى.
14. تاریخ عالم آراى عباسى، ج1، اسكندر بیگ تركمان، مؤسسه انتشارات امیركبیر، 1350 ش.
15. ریاض العلما، میرزا عبدالله اصفهانى «افندى» ترجمه: محمدباقر ساعدى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1376 ش.
16. سلافة العصر، سیدعلى خان مدنى، انتشارات مكتبة مرتضویه.
17. تشیع علوى و تشیع صفوى، على شریعتى، چاپ دوم، حسینیه ارشاد، 1350 ش.
18. بحارالانوار، ج72، محمدباقر مجلسى «علامه مجلسى» بیروت، انتشارات مؤسسه وفا.
19. المخلات، بهاءالدین محمد عاملى «شیخ بهایى» بیروت، دارالقاموس، 1317 ق.
20. صحیفه نور، ج 1، امام خمینى رحمه الله مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361 ش.
21. رساله «تحریم ذبایح اهل كتاب» بهاءالدین محمد عاملى، تهران، 1316 ش.
22. وقایع السنین و الاعوام، سیدعبدالحسین خاتون آبادى، كتابفروشى اسلامیه، 1352.
23. مثنوى نان و حلوا، بهاءالدین محمد عاملى (شیخ بهایى)، ضمیمه كلیات شیخ بهایى.
پىنوشتها:
18) سیمایى از شیخ بهایى در آیینه آثار، صص 43- 42.
19) تذكرة الملوك، صص 4- 2.
20) تذكرة الملوك، صص 4- 1.
21) همان.
22) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 17.
23) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، صص 19- 16.
24) الهجرة العاملیة، صص 149- 147.
25) كشكول، ج 1 ص 162. و مقدمه عروة الوثقى، صص 25- 24.
26) زندگانى شاه عباس اول، ج 1، ص 26.
27) تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، صص 194195 و ص - 18.
28) الهجرة العاملیة، ص 154.
29) روضات الجنات، ج 7، صص 58- 57.
30) الهجرة العاملیة، ص 154.
31) كلیات شیخ بهایى، مقدمه كتاب.
32) مفاخر اسلام، ج 8، ص 256.
33) تاریخ ادبیات ایران، صص 354- 353.
34) تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، ص 154.
35) الهجرة العاملیة، ص 143.
36) همان، 154.
37) تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، صص 157- 155.
38) همان.
39) ریاض العلما، ج 5، ص 160.
40) مفاخر اسلام، ج 8، ص 431.
41) تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، ص 154.
42) همان.
43) احوال و اشعار شیخ بهایى، ص 34.
44) سلافة العصر، ص 291.
45) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 33.
46) همان، صص 34- 33.
47) عروة الوثقى، صص 24- 23 و ص 27.
48) تشیع علوى و تشیع صفوى، ص 222.
59) بحارالانوار، ج 72، ص 431، ح 92.
50) المخلات، ص 287.
51) مكاسب محرمه، ص 56.
52) سلافة العصر، ص 291.
53) مكاسب محرمه، ص 56.
54) كلیات شیخ بهایى، «مقدمه كتاب» .
55) مفاخر اسلام، ج 8، ص 84.
56) تاریخ عالم آراى عباسى، ج1، ص 157.
57) اصرار و تاكید زایدالوصف شیخ بهایى به درویشى موجب گردیده است كه برخى روش او را به ریا منسوب دارند، و تقرب او به دستگاه سلطنت را منافى درویشى بدانند و ادعاى او را باطل بشمارند. شیخ در مقام تعریض به او كه گفته شده:
از خوان فلك قرص جوى بیش مخور
انگشت عسل مخواه و صد نیش مخور
از نعمت الوان شهان دستبدار
خون دل صدهزار درویش مخور
مىگوید:
زاهد به تو تقواى ریا ارزانى
من دانم و بى دینى و بى ایمانى
گو باش همین تو طعنه برمن میزن
من كافر و من یهود و من نصرانى
همچنین وى در رباعى دیگرى كه به شدت از تعریضات مدعیان علم باطن و طریقت و نیز عالمان ظاهر و شریعت آزرده خاطر گشته مىگوید:
عاشق من و دیوانه من و شیدا من
شهره من و افسانه من و رسوا من
كافر من و بت پرست من و ترسا من
اینها من و صدبار بتر زینها من
58) صحیفه نور، ج 1، ص 259.
59) رسالة تحریم ذبایح اهل كتاب، صص 2- 1.
60) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 16.
61) همان، صص 92- 91.
62) وقایع السنین، ص 504.
63) العروة الوثقى، «مقدمه كتاب» .
64) مثنوى نان و حلوا، ص 15.
65) كلیات شیخ بهایى; رجوع شود به مثنوىهاى شیخ كه در این كتاب آمده است.
66) المخلات، ص 155.
67) كلیات شیخ بهایى، مثنوى نان و پنیر، ص 42.
68) همان، ص 42.