تبیان، دستیار زندگی
در عین حال كه اكثریت قاطع افراد‎ ‎انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج ‏زندگی روزانه هستند و به معنویات نمی‌پردازند، در نهاد این نوع، غریزه ای به نام‏‎ ‎‏“غریزه ‏واقع‎ ‎بینی‎ “ ‎موجود است كه گاهی در برخی از افراد به كار افتاده ‎ ‎یك رشته دركها
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفكر مذهبی

(6)

عرفان

انسان و درك عرفانی‎

تحلیل راه‌های تفكر دینی؛ طریق سوم: كشف

در قسمتهای پیشین دو راه قرآنی و سنت اهل بیت تبیین شد. اكنون راه سوم برای اندیشه دینی تقدیم حضور می‌شود:

در عین حال كه اكثریت قاطع افراد‎ ‎انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج ‏زندگی روزانه هستند و به معنویات نمی‌پردازند، در نهاد این نوع، غریزه ای به نام‏‎ ‎‏“غریزه ‏واقع‎ ‎بینی‎ “ ‎موجود است كه گاهی در برخی از افراد به كار افتاده به‎ ‎یك رشته دركهای ‏معنوی وادارش می‌كند‎.

هر انسان (علی رغم سوفسطیها و شكاكان كه هر‏‎ ‎حقیقت و واقعیتی را پندار و خرافه ‏می‌نامند) به واقعیت ثابتی ایمان دارد و گاهی كه‏‎ ‎با ذهنی صاف و نهادی پاك به واقعیت ‏ثابت جهان آفرینش تماشا می‌كند، از سوی دیگر‏‎ ‎ناپایداری اجزای جهان را درك می‌نماید، ‏جهان و پدیده‌های جهان را مانند آیینه هایی می‌یابد كه واقعیت ثابت زیبایی را نشان ‏می‌دهند كه لذت درك آن هر لذت دیگری را در‏‎ ‎چشم بیننده خوار و ناچیز می‌نمایاند و طبعا ‏از نمونه‌های شیرین و ناپایدار زندگی‎ ‎مادی باز می‌دارد‎.

این همان جذبه عرفانی است كه انسان خداشناس را به عالم بالا‏‎ ‎متوجه ساخته و حجت ‏خدایی پاك را در دل انسان جایگزین می‌كند و همه چیز را فراموش می‌دارد و گرداگرد ‏همه آرزوهای دور و دراز وی خط بطلان می‌كشد و انسان رابه پرستش و‎ ‎ستایش خدای ‏نادیده كه از هر دیدنی و شنیدنی روشنتر و آشكارتر است، وامی دارد و در‏‎ ‎حقیقت هم ‏این كشش باطنی است كه مذاهب خداپرستی را در جهان انسانی به وجود آورده است.‏‎

عارف، كسی است كه خدا را از راه مهر و محبت پرستش می‌كند نه به امید ثواب‎ ‎‏(1)‏‎ ‎و نه ‏از ترس عقاب. و از اینجا روشن است كه عرفان‏‎ ‎را نباید در برابر مذاهب دیگر، مذهبی ‏شمرد بلكه عرفان راهی است از راههای پرستش‏‎)‎پرستش از راه محبت نه از راه بیم یا ‏امید) و راهی است برای درك حقایق ادیان در‏‎ ‎برابر راه ظواهر دینی و راه تفكر عقلی.‏‎

هر یك از مذاهب خداپرستی حتی وثنیت،‎ ‎پیروانی دارد كه از این راه سلوك می‌كنند. ‏وثنیت و كلیمیت و مسیحیت و مجوسیت و‎ ‎اسلام عارف دارند و غیر عارف.‏

ظهور عرفان در اسلام‎

در میان صحابه‌ی پیغمبر اكرم صلّی‎ ‎اللّه علیه و آله و سلّم (كه نزدیك به دوازده هزار نفر از ‏ایشان در كتب رجال ضبط و‎ ‎شناخته شده اند) تنها علی علیه السّلام است كه بیان بلیغ ‏او از حقایق عرفانی و‏‎ ‎مراحل حیات معنوی به ذخایر بیكرانی مشتمل است. و در آثاری كه ‏از سایر صحابه در دست‎ ‎است خبری از این مسائل نیست، در میان یاران و شاگردان او ‏كسانی مانند‏‎ ‎‏“سلمان فارسی و اویس قرنی و كمیل بن زیاد و رشید هجری و میثم‏‎ ‎تمار”‏‎ ‎پیدا می‌شود كه عامه عرفا - كه در اسلام به وجود آمده‌اند - ایشان را پس از علی علیه ‏السّلام در رأس سلسله‌های خود قرار داده‌اند و پس‎ ‎از این طبقه، كسان دیگری مانند‏‎ ‎‏“طاووس یمانی و مالك بن دینار‏‎ ‎و ابراهیم ادهم و شقیق بلخی‎ “ ‎در قرن دوم هجری به ‏وجود آمده‌اند كه بی آنكه به عرفان و تصوف تظاهر كنند، در زی زُهاد بوده و پیش مردم، ‏اولیای حق و‏‎ ‎مردان وارسته بودند ولی در هر حال ارتباط تربیتی خود را به طبقه پیشین ‏خود نمی‌پوشانیدند‎.

پس از این طبقه، طایفه دیگری در اواخر قرن دوم و قرن سوم مانند‏‎ ‎‏“بایزید بسطامی و ‏معروف كرخی و جنید بغدادی‎ “ ‎و نظایرشان به وجود آمدند كه به سیر و سلوك عرفانی ‏پرداختند و به‎ ‎عرفان و تصوف تظاهر نمودند و سخنانی به عنوان كشف و شهود زدند كه ‏به واسطه ظواهر‎ ‎زننده‌ای كه داشت، فقها و متكلمین وقت را برایشان می‌شورانید و در ‏نتیجه مشكلاتی‎ ‎برایشان به وجود می‌آورد و بسیاری از ایشان را به دخمه زندان یا زیر ‏شكنجه یا پای‎ ‎دار می‌كشانید‎.

با این همه در طریقه خود در برابر مخالفین خود سماجت كردند و‎ ‎بدین ترتیب روز به روز ‏طریقت در حال توسعه بود تا در قرن هفتم و هشتم هجری به اوج‏‎ ‎وسعت و قدرت خود ‏رسید و پس از آن نیز گاهی در اوج و گاهی در حضیض، تا كنون به هستی‎ ‎خود ادامه داده ‏است(2).‏‎

اكثریت مشایخ عرفان كه نامهایشان در تَذكِره‌ها ضبط شده است به حسب ظاهر مذهب ‏تسنن را داشته‌اند و طریقت به شكلی كه امروز‏‎ ‎مشاهده می‌كنیم (مشتمل به یك رشته ‏آداب و رسومی كه در تعالیم كتاب و سنت خبری از‏‎ ‎آنها نیست ) یادگار آنان می‌باشد اگر ‏چه برخی از آداب و رسومشان به شیعه نیز سرایت‏‎ ‎نموده است.‏‎

چنانكه گفته‌اند، جماعت بر این بودند كه در اسلام برنامه برای سیر و‏‎ ‎سلوك بیان نشده ‏است بلكه طریق معرفت نفس، طریقی است كه مسلمین به آن پی برده‌اند و‎ ‎مقبول حق ‏می‌باشد مانند طریق رهبانیت كه بی اینكه در دعوت مسیح علیه السّلام وارد‏‎ ‎شده ‏باشد، نصارا از پیش خود درآوردند و مقبول قرار گرفت(3).‏‎

از این روی هر یك از مشایخ طریقت آنچه را‏‎ ‎از آداب و رسوم صلاح دیده در برنامه سیر و ‏سلوك گذاشته و به مریدان خود دستور داده‎ ‎است و تدریجا برنامه وسیع و مستقلی به ‏وجود آمده است؛ مانند مراسم سرسپردگی و‏‎ ‎تلقین ذكر و خرقه و استعمال موسیقی و ‏غنا و وجد در موقع ذكر و گاهی در بعضی سلسله‌ها كار به جایی كشیده كه شریعت در ‏سویی قرار گرفته و طریقت در سوی دیگر و طرفداران‏‎ ‎این روش عملاً به باطنیه ملحق ‏شده‌اند ولی با ملاحظه موازین نظری شیعه، آنچه از‏‎ ‎مدارك اصلی اسلام (كتاب و سنت) ‏می‌توان استفاده نمود خلاف این است و هرگز ممكن‎ ‎نیست بیانات دینی به این حقیقت ‏راهنمایی نكند یا در روشن كردن برخی از برنامه‌های آن اهمال ورزد یا در مورد كسی (هر ‏كه باشد) از واجبات و محرمات خود صرفنظر‎ ‎نماید‎.‎

راهنمائی كتاب و سنت به عرفان نفس و برنامه آن‏‎

خدای متعال در چندین جا از كلام‏‎ ‎خود امر می‌كند كه مردم در قرآن تدبر و دنباله گیری ‏كنند و به مجرد ادراك سطحی‎ ‎قناعت ننمایند و در آیات بسیاری جهان آفرینش و هر چه را ‏كه در آن است (بی استثنا)‏‎ ‎آیات و علامات و نشانه‌های خود معرفی می‌كند‎.

با كمی تعمق و تدبر در معنای آیه و‏‎ ‎نشانه، روشن می‌شود كه آیه و نشانه از این جهت ‏آیه و نشانه است كه دیگری را نشان‏‎ ‎دهد نه خود را؛ مثلاً چراغ قرمز كه علامت خطر، ‏نصب می‌شود كسی كه با دیدن آن متوجه‏‎ ‎خطر می‌شود چیزی جز خطر در نظرش ‏نیست و توجهی به خود چراغ ندارد و اگر در شكل چراغ‏‎ ‎یا ماهیت شیشه یا رنگ آن فكر ‏كند در متفكره خود صورت چراغ یا شیشه یا رنگ را دارد‏‎ ‎نه مفهوم خطر را‎.

بنابراین، اگر پدیده‌های جهان همه، از هر روی آیات و‏‎ ‎نشانه‌های خدای جهان باشند هیچ ‏استقلال وجودی از خود نخواهند داشت و از هر روی كه‏‎ ‎دیده می‌شوند جزء خدای پاك را ‏نشان نخواهند داد و كسی كه به تعلیم و هدایت قرآن با‏‎ ‎چنین چشمی به چهره جهان و ‏جهانیان نگاه می‌كند چیزی جز خدای پاك درك نخواهد كرد و‏‎ ‎به جای این زیبایی كه دیگران ‏در نمود دلربای جهان می‌یابند وی زیبایی و دلربایی‎ ‎نامتناهی خواهد دید كه از دریچه تنگ ‏جهان، خودنمایی و تجلی می‌نماید و آن وقت است‎ ‎كه خرمن هستی خود را به تاراج داده ‏دل را به دست محبت خدایی می‌سپارد‎.

این درك‎ ‎چنانكه روشن است به وسیله چشم و گوش و حواس دیگر یا به وسیله خیال یا ‏عقل نیست؛‎ ‎زیرا خود این وسیله‌ها و كار آنها نیز آیات و نشانه‌ها می‌باشند و در این ‏دلالت و‎ ‎هدایت مغفول عنه هستند(4).‏‎

این راهرو كه هیچ همتی جز یاد خدا و فراموش نمودن همه‏‎ ‎چیز ندارد وقتی كه می‌شنود ‏خدای متعال در جای دیگر از كلام خود می‌فرماید‎:‎‏”ای كسانی كه ایمان آورده اید! نفس ‏خود را دریابید وقتی كه شما راه‏‎ ‎را یافتید دیگران كه گمراه می‌شوند به شما زیانی ‏نخواهند رسانید(5)“، خواهد فهمید كه یگانه شاهراهی كه‏‎ ‎هدایتی واقعی و كامل را در ‏بر دارد، همان راه نفس اوست و راهنمای حقیقی وی كه خدای‎ ‎اوست او را موظف ‏می‌دارد كه خود را بشناسد و همه راهها را پشت سر انداخته راه نفس‎ ‎خود را در پیش ‏گیرد و به خدای خود از دریچه نفس خود نگاه كند كه مطلوب واقعی خود را‏‎ ‎خواهد یافت. و ‏از این روی پیغمبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‌فرماید‎:‎‏”هر كه خود را شناخت ‏خدا را شناخت(6)‏‎ “.

و نیز می‌فرماید‎:‎‏”كسانی از شما خدا را بهتر می‌شناسد كه خود را بهتر‎ ‎شناسد(7)‏‎ “.

و اما برنامه سیر و سلوك این راه، آیات قرآنی بسیاری است كه به یاد خدا امر می‌كند ‏مانند اینكه می‌فرماید‎:‎‏”مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم(8)‏‎ “ ‎و غیر آن. و اعمال‏‎ ‎صالحه ای ‏است كه كتاب و سنت تفصیل داده‌اند و در اختتام آن فرموده اند‎:‎‏”از پیغمبر خود پیروی ‏كنید(9)‏‎ ‎‏“، و چگونه ممكن و متصور است اسلام راهی‎ ‎را راه خدا تشخیص ‍ دهد و مردم را ‏به پیمودن آن توصیه نكند یا آن را بشناساند ولی‎ ‎از بیان برنامه آن غفلت كند یا اهمال ‏ورزد و حال آنكه خدای متعال در كلام خود می‌فرماید‎:‎‏”ما قرآن را به سوی تو نازل كردیم در ‏حالی كه بیان‏‎ ‎روشنی است نسبت به هر چیزی كه به دین و دنیای مردم ارتباط دارد(10)‏‎ ‎‎“.‎


‏1- امام ششم می‌فرماید‎:‎‏”عبادت سه نوع است؛ گروهی خدا را از ترس می‌پرستند و آن ‏پرستش‎  ‎بردگان می‌باشد و گروهی خدا را برای پاداش نیك می‌پرستند و آن پرستش ‏مزدوران می‌باشد و گروهی خدا را به مهر و محبت می‌پرستند و آن پرستش آزادمردان ‏است و آن‎ ‎نیكوترین پرستشهاست‎ ‎‏“، ‏‎(‎بحار، ج 15، ص 208‏‎)

‏2- به كتب تراجم و تذكرة الاولیأ و‏‎ ‎طرائق و غیر آن مراجعه شود‎.

‏3- خدای متعال، می‌فرماید‎:‎‏”و رهبانیتی كه‏‎ ‎نصارا از خود درآورده بودند ما آن را در حقشان ‏ننوشته بودیم جز اینكه در این كار‎ ‎رضای خدا را منظور داشتند”، ‏‎(‎سوره حدید، آیه 27‏‎)

‏4- علی (ع ) می‌فرماید‎:‎‏”خدانیست آنكه خود تحت احاطه معرفت درآید، اوست كه دلیل ‏را به سوی‎ ‎خود هدایت می‌كند”، ‏‎(‎بحار، ج 2، ص 186‏‎)

‏5- سوره مائده، آیه 105‏‎.

‏6- ‏‎‎مَنْ عَرَفَ نَفْسَهْ، فَقَدْ‎ ‎عَرَفَ رَبَّهُ، غررالحكم، ج 2، ص 665‏‎

‏7- “اَعْرَفُكُمْ بِنَفسِهِ، اَعْرَفُكُمْ‎ ‎بِرَبِّهِ”‏‎.

‏8- سوره بقره، آیه 152‏‎.

‏9- سوره احزاب، آیه 21‏‎.

‏10 سوره نحل، آیه 89‏‎.

شیعه در اسلام؛ علامه طباطبایی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.