تبیان، دستیار زندگی
با گریه و سوز و گداز در صحن امام حسین(ع) نشستم، دیدم ساعت صحن شروع کرد به زدن،در عالم مکاشفه خواستم بفهمم چه می گوید،شنیدم ده مرتبه با صدای ظریف و لطیفی می گوید:«هَلْ مِنْ ناصِر یَنْصُرُونی»،آیا کسی هست مرا یاری کند؟با خودم گفتم ببینم چه کسی به این درخواس
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ذکر ساعت حرم امام حسین(علیه السلام)

حرم امام حسین

امروز 26 ربیع الثانی مصادف با روز درگذشت فقیه فرزانه، پارسای زاهد، عالم ربانی و عارف صمدانی از سلاله پاک اهل بیت علیهم السلام، مرحوم سید محمدحسن نجفی قوچانی معروف به آقا نجفی قوچانی است.

به روایت تاریخ او در 1295 ق در خانواده ای متدین و در روستای خرو یا خروه از توابع شهرستان قوچان چشم به دنیا گشود و در 1362 ق نیز در همان سامان دیده از جهان فرو بست.

دوران تحصیل و زندگی این عالم وارسته با رنج و سختی فراوان توام بود. روزها و شب‏های بسیاری را در گرسنگی و فقر به سر می‏برد. با این حال به گفته خویش، حال خوشی داشت و به چنان صفای باطنی رسیده بود که گویی در و دیوار با او حرف می‏زدند.

مشقت و ناداری، جدیت و طلب علم را در وی زایل نمی‏کرد و با وجود تنگی معیشت شوق تحصیل در او بسیار بود تا جایی که گاهی مجبور می‏شد برای رفع گرسنگی کتاب‏های خود را بفروشد و یا به طور مخفیانه از پوست خربزه‏هایی که دور انداخته می‏شد استفاده کند. یک بار بر اثر سه روز گرسنگی مجبور شد کتاب معالم خود را بفروشد تا فقط زنده بماند.

به اقتضای معارفی که از مواعظ آخوند ملا محمد کاشی گوشزد می‏شد، میل به شب‏زنده‏داری در وی پدید آمد. او احوال خویش را در سیاحت شرق چنین می‏نگارد: «شب‏های جمعه، روضه می‏خواندم و تا صبح بیدار و به تلاوت قرآن و ادعیه و اوراد مشغول بودم و در بین‏الطلوعین زیارت عاشورا را ترک نمی‏کردم.

مشقت و ناداری، جدیت و طلب علم را در وی زایل نمی‏کرد و با وجود تنگی معیشت شوق تحصیل در او بسیار بود تا جایی که گاهی مجبور می‏شد برای رفع گرسنگی کتاب‏های خود را بفروشد و یا به طور مخفیانه از پوست خربزه‏هایی که دور انداخته می‏شد استفاده کند. یک بار بر اثر سه روز گرسنگی مجبور شد کتاب معالم خود را بفروشد تا فقط زنده بماند.

در نجف اشرف نیز زندگی ایشان با فقر و گرسنگی توام بود. یک مورد از این اوضاع را چنین توصیف می‏کند: «روز خود را وعده به شب دادم و شب را وعده به روز، یک هفته بدین منوال گذشت تا نان‏های خشک هم تمام شد و بر من آشکار بود که این تضییقات از جانب حق است و از طرف من تسبیب اسباب هیچ‏وقت نبوده و من در فکر درس و بحث خود بودم و هیچ در فکر خوراک و لباس نبودم. خدا را وکیل خرج خود قرار داده بودم. اگر عسربود و اگر یسر، به یک حال بودم و خوش بودم در هر حال!»

اثر ماندگار این فقیه فرزانه به نام سیاحت غرب مکاشفه آن بزرگوار است که احوالات انسان را پس از مرگ به گونه‏ای بیان می‏کند که برای خواننده بسیار ملموس و محسوس جلوه می‏کند. (به نقل از: افلاکیان خاک نشین)

وی همچنین سرگذشت نامه ای از زندگی خویش به رشته تحریر در آورده است که "سیاحت شرق" نام دارد؛ این کتاب بهترین معرف شخصیت وی و بازگو کننده روح بلند و عطش جوی او در تحصیل کمالات لایق انسانی است.

پایان بخش این مقال، شرح مکاشفه ای است از ایشان که به نقل از کتاب "طوبای کربلا"، مجمع فرمایشات عارف واصل حاج اسماعیل دولابی، آورده می شود:

"از نجف برای زیارت امام حسین(ع) به سمت کربلا حرکت کردم، نزدیک کربلا که رسیدم دیدم تشنگی بر من غالب شده است، دوان دوان آمدم تا خود را به آب برسانم، یک مرتبه چشمم به گنبد و بارگاه امام حسین(ع) افتاد و چنان شور و نشاطی وجودم را فرا گرفت که تشنگی فراموشم شد. آمدم و با گریه و سوز و گداز در صحن امام حسین(ع) نشستم، دیدم ساعت صحن شروع کرد به زدن، در عالم مکاشفه خواستم بفهمم چه می گوید، شنیدم ده مرتبه با صدای ظریف و لطیفی می گوید: «هَلْ مِنْ ناصِر یَنْصُرُونی»، آیا کسی هست مرا یاری کند؟ با خودم گفتم ببینم چه کسی به این درخواست جواب می دهد؟ ناگهان دیدم ساعت حرم حضرت عباس(ع) شروع کرد به زنگ زدن. گوش دادم ‌، دیدم ده مرتبه گفت: «لبیک،لبیک».

شکوری_ گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.