تبیان، دستیار زندگی
مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فكری آقای مطهری بود. و این را من خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم.او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود كما اینكه آقای مطهری هم در پی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته چ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شریعتی واقعا مرید مطهری بود

مطهری و شریعتی

استاد مطهری، دكتر شریعتی و حسینیة ارشاداز زبان رهبر معظم انقلاب*

تأسیس حسینیه

.... اما مسئله شركت ایشان[استاد مطهری] در حسینیة ارشاد نباید گفت «شركت» باید گفت «مؤسس»، ایشان مؤسس ارشاد است.

آن وقتی كه در تهران جلسات مذهبی درست و حسابی و منظمی نبود، چند نفر به فكر افتادند كه یك كار این جوری بكنند. عنصر اصلی هم آقای مطهری بود و آقای همایون كه بانی مالی آنجا بود جزو پیش قدمان این كار بودند.

چند نفری نشستند و یك محلی را در یك مقداری بالاتر از محل كنونی حسینیه، زمینی بود آنجا را در نظر گرفتند و چادری زدند و دیوار مختصری دورش كشیدند واین شد حسینیه ارشاد و از گویندگان دعوت كردند.

از جمله كسانی كه دعوت شد آقای محمدتقی شریعتی بود كه آن وقت ایشان آمده بود تهران و ساكن شده بود. سال 45 بود كه ایشان یكی دو سالی بود در تهران بود و سخنرانی می‌كرد.

از ایشان، آقای مطهری دعوت كردند و خیلی هم ترویج كردند. ایشان در آنجا سخنرانی كردند. و خود آقای مطهری هم در سال 46 در آنجا سخنرانی داشتند.

مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فكری آقای مطهری بود. و این را من خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم.او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود كما اینكه آقای مطهری هم در پی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته چرا، اختلاف فكری داشتند و یك سری اعتراض‌هایی را مرحوم مطهری بر شریعتی داشت كه آن اختلاف‌ها در اواخر برملا هم شده بود و آن ایرادها را ایشان گاهی در اینجا می‌گفتند.

آشنایی با دكتر شریعتی

در سال 46 كه كتاب «محمد خاتم پیامبران» مطرح شد و به مناسبت آن كتاب، آقای مطهری از عده‌ای خواستند كه مقاله بنویسند، از جمله مرحوم دكتر شریعتی بود.

دكتر هم تازه دو سال بود كه از فرانسه برگشته بود. ابتدا مشهد بود و در آنجا با گمنامی معلمی می‌كرد. آقای مطهری ایشان را دیده و خیلی از او خوشش آمده بود. یك جوان خوب كه خیلی هم هوشمند و با استعداد و نكته سنج و عمیق بود. انصافاً یك كسی مثل آقای مطهری از یك شخصی مثل شریعتی طبعاً خیلی خوشش آمده و از ایشان هم خواسته بود كه یك چیزی بنویسند.

یك مقاله مفصلی مرحوم دكتر نوشت از «هجرت تا وفات پیغمبر» و همچنین بخشی از «سیمای محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)» را كه من در جریان این تبادل مقاله بودم. یعنی دكتر مشهد بود و آقای مطهری تهران بود. من هم می‌رفتم مشهد و برمی‌گشتم قم. گاهی در [جریان] تبادل این مقاله‌گیری و مقاله دهی بصورت پیغام یكی دو دفعه‌ای قرار گرفتم.

مرحوم مطهری وقتی كه مقالات دكتر را دید خیلی خوشش آمد مخصوصاً از مقاله «سیمای محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)».

ایشان به من گفت كه من سه بار این مقاله را خوانده‌ام. از بس ایشان خوشش آمده بود از قلم شیرین و شیوای مرحوم دكتر. موجب شد كه ایشان از دكتر دعوت كند كه سخنرانی هم بیاید و دكتر گاهگاهی می‌آمد حسینیه، سخنرانی می‌كرد؛ خیلی كم.

تا سال 49 آمد و رفت دكتر از این سال در حسینیه ارشاد به دو ماه یك بار یا سه ماه یك بار رسید كه ایشان می‌آمد و یك سخنرانی می‌كرد.

كناره‌گیری از حسینیه ارشاد

در سال 49 مسئله‌ای پیش آمد، بین آقای مطهری و آقای میناچی.

مسآله این بود آقای میناچی كه به عنوان مدیر داخلی حسینیه انتخاب شده بود، عملاً دست آقای مطهری و دیگران را از همة كارهای داخلی حسینیه كوتاه كرده بود. انتخاب سخنران، انتخاب مجلس، جلسات گوناگون و چاپ و نشر.

آقای مطهری می‌گفت خُب نمی‌شود ما یك مؤسسه را به وجود آورده‌ایم. مردم اینجا را متعلق به ما می‌دانند، ما ندانیم اینجا كی سخنرانی می‌كند؛ یا مثلاً چه موقع كتابش می‌خواهد چاپ بشود؛ یا چه مطالبی گفته می‌شود.

استاد مطهری جزو سه نفر هیئت امنا بود. و در مقابل، میناچی به اعتراضهای ایشان اعتنایی نمی‌كرد؛ و این بود كه عملاً آقای مطهری فریادش به جایی نمی‌رسید تا اینكه اختلافات بین اینها بالا گرفت.

ما مشهد بودیم. آن وقت تابستان بود كه آقای مطهری مشهد آمده بود. مرحوم دكتر هم مشهد بود، آقای شریعتی پدر دكتر هم مشهد بود.

در یك جلسه كه همه ما جمع بودیم، قرار شد كه به مسئلة حسینیه رسیدگی بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستیم در مشهد و راجع به مسائل حسینیه بحث كردیم.

آقای دكتر قرار بود كه كلاس‌های 15 روز یك بار «اسلام‌شناسی» را تشكیل بدهد. آقای مطهری به دنبال آن اختلافات كه با آقای میناچی داشتند به عنوان اعتراض حسینیه نرفتند.

یادم می‌آید كه آقای مطهری به عنوان اعتراض گفتند: تا وقتی كه ایشان خودسرانه در حسینیه كار بكند، من نمی‌توانم در حسینیه باشم. و من عملاًً كناره گیری خودم را از حسینیه اعلام می‌كنم تا همه بدانند كه من نیستم در حسینیه. با اینكه برنامه هم داشت، ایشان هفتم - هشتم محرم بود اعلام كرد كه من حسینیه نمی‌آیم و رفت از حسینیه بیرون. با رفتن آقای مطهری، حسینیه واقعاً از روح خالی می‌شد. تعبیر مرحوم دكتر این بود. گفت كه: وقتی آقای مطهری گفت من نمی‌آیم، من دیدم كه همه آرزوهای من تمام شد. همه چیز برای من تمام شده بود. دیگر هیچ چیز برای من معنا نداشت.

مرحوم مطهری وقتی كه مقالات دكتر را دید خیلی خوشش آمد مخصوصاً از مقاله «سیمای محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)».

ایشان به من گفت كه من سه بار این مقاله را خوانده‌ام. از بس ایشان خوشش آمده بود از قلم شیرین و شیوای مرحوم دكتر. موجب شد كه ایشان از دكتر دعوت كند كه سخنرانی هم بیاید و دكتر گاهگاهی می‌آمد حسینیه، سخنرانی می‌كرد؛ خیلی كم.

یعنی آقای دكتر عمیقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید آقای مطهری می‌دانست و با رفتن آقای مطهری حسینیه واقعاً از روح تهی می‌شد. برای اینكه این اعتراض كامل بشود و آقای میناچی به خواسته‌های مرحوم مطهری توجه بكند، بقیه سخنرانهایی كه در حسینیه برنامه داشتند برنامه‌هایشان را حذف كردند.

بنده هم گفتم من هم نمی‌آیم. آقای هاشمی‌رفسنجانی هم گفتند كه من هم نمی‌آیم و حتی آقای محمدتقی شریعتی هم نیامدند و همه برنامه را كنسل كردند. خود دكتر هم گفت من هم كنسل می‌كنم و من هم نمی‌آیم، یعنی همه قبول داشتند و این حقانیت مطالب مطهری را نشان می‌دهد.

... و من تأكید بر روی این مسئله دارم كه من خودم در مشهد با آقای شریعتی صحبت كردم. ایشان گفتند كه من می‌روم و علی را نمی‌گذارم كه برود.

یعنی آن چنان روشن و واضح بود دلیل مخالفت آقای مطهری، كه همه قبول كردند. هیچكس نبود كه قبول نداشته باشد حرف ایشان را، كه یك حرف منطقی و حق بود.

بعد كه این طور شد، حسینیه عملاً بایكوت شد، منتها بعد دوستان برای اینكه چراغ حسینیه خاموش نشود و در ماه محرم و صفر برنامه‌هایش تعطیل نشود، گفتند هفته‌ای یك بار آقای باهنر یك سخنرانی اینجا بكند. یك كار رقیق مستمر كه مانند جوی آب باریكی بود آن اجتماع. آن سخنرانی‌های متنوع دیگر نبود.

آقای میناچی همان‌طور كه گفتم بسیار مرد مدیر و زرنگ و باهوش است. ایشان زمینه را طوری آماده كرد برای كلاسهایی كه گفتم و اشاره كردم، و دكتر را قانع كرد كه این كلاسها امروز ضروری است و اگر تعطیل بشود آسمان به زمین می‏آید و زمین به آسمان می‌رود!

در مشهد در آن جلسات (كه صحبت شد) دوستان گفتند كه خوب است دكتر این كلاسها را حالا شروع نكند، دو ماه دیگر شروع كند تا آن وقت مسئله حسینیه حل بشود. دكتر هم قبول كرد.

دكتر میناچی و دیگران مرحوم دكتر را محاصره كردند كه نه دیر می‌شود و دین از دست می‌رود! این بود كه ایشان كلاسها را شروع كرد و عملاً آن طرحی كه راجع به حسینیه بود متوقف شد و آقای مطهری هم دیگر با حسینیه آشتی نكرد.

وقتی دیدند حتی حاضر نیستند كه به نظر ایشان اندك توجهی بكنند، دیگر نرفت سراغ حسینیه. و موجودی را كه محصول خودش بود، به وجود آورده بود، مجبور شد كه رها و ترك كند.

البته خُب، حسینیه رونق داشت و مرحوم دكتر [به آنجا] می‌رفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگی شد. منتها حسینیه دیگر «فردی» شده بود و فقط قائم به شخص دكتر شریعتی بود. اگر یك روز دكتر سرماخوردگی داشت و نمی‌توانست بیاید، حسینیه هم دیگر نبود و این نقیصه بزرگی بود كه كوشش می‌كردند كه این نقیصه را برطرف كنند.

حتی یك بار آمدند پیش من و با یك حرف‌های خاصی من را وادار كردند از مشهد آمدم یكی دو تا سخنرانی اینجا كردم؛ در 28 صفر همان سال. بعد دیدم آقایان حقایق را به ما نگفته بودند كه ماه‌ها حسینیه به این شكل می‌گذشت.

البته بعدها مرحوم دكتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت كرد و گفت برویم حسینیه را اداره كنیم. یك طرحی هم ریخته شد. بعد من موافقت كردم به اینكه با دوستان همكاری داشته باشیم. شاید حدود بیست ساعت یا بیشتر بنده با آقای هاشمی و باهنر و آقای شریعتی چهار نفره در جلسات مستمری نشستیم در تهران، صحبت كردیم. طرحی برای حسینیه ریختیم.

طرح بسیار خوبی بود روی كاغذ ترسیمش كردیم و فقط یك كلمه بله از طرف آقای میناچی لازم بود كه دكتر گفت این بله را من از ایشان می‌گیرم. ایشان رفت بله را بگیرد، خودش هم نیامد. و ما دیدیم كه همة زحمات ما هدر رفت.

من رفتم مشهد و آقایان هم مشغول كارهایشان شدند. البته بعدها دكتر گله می‌كرد كه چرا شما نیامدید؟

گفتیم ما آمدیم قرار بود كه شما بله بگیرید از آقای میناچی. غرض، ماجرای آقای مطهری و كناره‌گیری ایشان از حسینیه بود و البته صحبت زیاد هست ولی بعضی‌ها ظالمانه و بی‌رحمانه در این مورد تحریف حقیقت كرده‌اند....

شریعتی مرید مطهری

... مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فكری آقای مطهری بود. و این را من خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم.او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود كما اینكه آقای مطهری هم در پی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته چرا، اختلاف فكری داشتند و یك سری اعتراض‌هایی را مرحوم مطهری بر شریعتی داشت كه آن اختلاف‌ها در اواخر برملا هم شده بود و آن ایرادها را ایشان گاهی در اینجا می‌گفتند. اما آن نقطه‌ای كه آن اختلاف بروز كرد آن نقطه، نقطه‌ای بود كه در سال 49 آشكار شد و از آنجا اختلافات پدید آمد كه الآن فرصت پرداختن به آن نیست.

هواداران دروغین دكتر شریعتی

.... و اما گروهكها از هر چیز استفاده می‌كنند. این دلیل بر چیزی نمی‌تواند باشد. خط مستقیم فكری آقای مطهری خطی بود كه همیشه مورد اعتراض و نفرت گروهك‌ها بود. هر كسی با آقای مطهری در می‌افتاد و مخالف می‌شد، یقیناً گروهكها به او اظهار علاقه می‌كردند. ما داشتیم كسانی را كه مخالف آقای مطهری بودند و ضد دكتر شریعتی.

همین گروه منافقین را كه امروز شما ملاحظه می‌كنید كه شاید دم از علاقمندی به شریعتی هم بزنند، اینها كسانی بودند كه شریعتی را تخطئه می‌كردند. یعنی اینها می‌گفتند كه وجود شریعتی بعنوان یك سوپاپ اطمینان است. یك دریچه اطمینان است. و حسینیة ارشاد در جهت خواستهای دستگاه است. و اگر شریعتی این سخنرانی‌ها را نداشته باشد و نیاید و این حرفها را نزند، ما موفقیتهای بیشتری خواهیم داشت، به این دلیل با شریعتی بسیار مخالف بودند.

اگر اسم بیاورم افرادی را كه در این زمینه با من حرف زدند، شاید خیلی تعجب كنید. البته الآن دلیلی ندارد كه من از آن افراد اسم بیاورم. كسانی هم بودند در نقطه مقابل، از آن پولدارهای درجه یك تهران كه از ملك و آب و زمین و كارخانه و باغ، همه را با هم داشتند. شریعتی با این چیزها مخالف بود، در سخنرانی‌هایش هم مشخص است. این‌ها هم به خاطر مخالفت با آقای مطهری، با شریعتی گرم می‌گرفتند. بنابراین شما ملاحظه می‌كنید كه دو گروهی كه از نظر ظاهر با هم اختلاف دارند به خاطر دشمنی با مطهری با شریعتی گرم می‌گرفتند و دم از استناد و انتساب به شریعتی می‌زدند. پس منشأ بهره‌برداری گروهك‌ها یا جریان‌های سیاسی و فكری گوناگون از مرحوم شریعتی، می‌تواند تا میزان زیادی مخالفت با شخص مطهری و با افكار او باشد....

تفاوت‌های بنیادین

... مرحوم شریعتی كارش كارهایی بود جوان پسند و متكی به احساس و دیدگاه‌های او، دیدگاه‌هایی نزدیك به جریانهای انقلابی. لذا در محافل جوان به خصوص جوان روشنفكر، خیلی زود گُل می‌كرد.

مرحوم مطهری تفكرش یك تفكر عمیق فلسفی بود و بیشتر پایه‌ای و بنیانی مسائل اسلامی را بررسی می‌كرد. لذا كارش در بین محافل متفكرین و از جمله در میان حوزه‌های علمیه و در میان فضلأ خیلی جالب توجه بود.

آقای مطهری به مسائل زیربنائی و فكری و فلسفی و اعتقادی می‌پرداخت. مرحوم شریعتی به مسائل اجتماعی و آنچه كه به جریانهای موجود در جامعه نظر داشت بیشتر اهمیت می‌داد. كتابهای هر كدام از ایشان نشان دهندة این تفاوت هست.

یقیناً اگر به مبانی و اصول كار توجه كنیم، می‌توانیم یك تفاوت‌های بنیانی را بین دو نوع تفكر پیدا كنیم. لكن در یك برهه‌ای از زمان، این هر دو در یك جهت و در یك خط حركت می‌كردند. كمااینكه حسینیه ارشاد را مرحوم مطهری بنیان گذاشت و دكتر شریعتی به دعوت شهید مطهری یكی از سخنرانان موفق حسینیة ارشاد شد. و نیز می‌دانیم كه كارهای مشتركی را اینها با هم داشتند. مثلاً «محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خاتم پیامبران» را مرحوم مطهری طرحش را ریخت و اقدام اساسیش را كرد و یكی از نویسندگان آن كتاب (كه دو مقاله در آن كتاب دارد) مرحوم شریعتی بود.

در یك برهه‌ای از زمان - آن وقتی كه هنوز جزئیات مسائل آشكار نشده بود - اینها در یك جهت و در یك خط حركت می‌كردند. آن خط را اگر بخواهیم به طور كلی معرفی كنیم، باید بگوئیم «خط بازنگری متجددانه اسلام» یا «نهضت بازشناسی اسلام»، یا «تجدید حیات فكری اسلام». منتها دو مسئله وجود داشت:

یكی اینكه همان طور كه قبلاً اشاره كردم، آقای مطهری به مسائل زیربنائی و فكری و فلسفی و اعتقادی می‌پرداخت. مرحوم شریعتی به مسائل اجتماعی و آنچه كه به جریانهای موجود در جامعه نظر داشت بیشتر اهمیت می‌داد. كتابهای هر كدام از ایشان نشان دهندة این تفاوت هست.

مسئله دوم این است كه وقتی كه این دو جریان پیش رفتند، و هر كدام به نقاط تعیین كننده‌ای رسیدند، معلوم شد كه در پاره‌ای از مبانی با هم اختلاف نظر دارند؛ یعنی مرحوم مطهری، طرفدار مراجعه به استنباط از منابع ناب اسلامی و كتاب و سنت بود. صددرصد معتقد به این بود كه بایستی ما تفكرمان را از كتاب و سنت بگیریم؛ در حالی كه مرحوم شریعتی تحت تأثیر بسیاری از افكار زمان خودش قرار داشت و از آن افكار اطلاع داشت، و آن افكار در برداشتهای اسلامی‌اش اثر می‌گذاشت. بنابراین با وجود وجوه مشتركی كه با مطهری داشتند، یك مرزهای اختلافی هم با همدیگر پیدا می‌كردند و این دو مسئله به نوبه خود حوزة تأثیر را و نوع تأثیر را تعیین می‌كرد.

پی نوشت:

*. برگرفته از سرگذشت‌های ویژه از زندگی استاد شهید مطهری به روایت جمعی از فضلأ و یاران، تهیه و تنظیم شورای نویسندگان، ناشر: مؤسسه نشر و تحقیقات ذكر، ص95.

منبع:

مجله معارف،‌اردیبهشت 1384، شماره 25

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.