تبیان، دستیار زندگی
انسان ها هرگز اجازه ندارند در امر الهی انتخاب جانشینی پیامبر دخالت کنند چرا که شایستگی این کار را ندارند اما در زمانی از عصر ما چنین اتفاقی رخ داده است!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

توطئه علیه نائب پیغمبر!

مقدمه:

در مقالات گذشته اشاره نمودیم که کنکاش و جستجو برای یافتن هادی و راهنمایی که به سوی منبع ایزدی رهنمون شود در فطرت و درون پاک همه ی انسان ها وجود دارد و از آنجایی که خداوند مهربان، حکیم و با تدبیر است برای این طلب و میل درونی کسی را در خارج واقعیت قرار داده است که او را امام می نامیم. همه ی انسان ها از مسلمان و کافر، زن و مرد، پیر و جوان، دین دار و بی دین همگی امام را می شناسند  و از فطرت خود با او آشنایند اما مسأله آن است که گاهی در این که در هر عصری چه کسی امام و راهنماست اشتباه می کنند. بی دین و ملحد هم در درون خود امام را می شناسد چون او نیز فطرتی پاک داشته است اما در اثر غفلت و گمراهی نور فطرت و هدایت را گم کرده است. از این رو دلبسته ی چیزهای دیگری می شود که نه تنها او را هدایت نمی کند بلکه سبب گمراهی او شده است. بررسی همه ی ادوار تاریخی کاری است بس دشوار و گسترده و در این نوشتار کوتاه نمی گنجد اما می توانیم با کنکاشی منصفانه در عصر خود تلاش کنیم تا هادی و امام عصر خود را بشناسیم تا مبادا به مصداق حدیث شریف نبوی جاهل از دنیا نرویم که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیّة؛ کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

بی دین و ملحد هم در درون خود امام را می شناسد چون او نیز فطرتی پاک داشته است اما در اثر غفلت و گمراهی نور فطرت و هدایت را گم کرده است

امام عصر ما کیست؟!

پس از رحلت رسول اکرم (ص) که تا آن زمان هادی و رهنما و امام مردم کسی نبود جز پیامبر اکرم، میان مسلمانان در میان جانشین رسول اکرم اختلاف افتاد و گروهی بر آن شدند تا برای جانشینی پیامبر امام دیگری را انتخاب نمایند. امام یعنی راهنما و هادی مردم به سوی خدا. پیامبر خود امام بود یعنی کسی که مردم را هدایت می کرد تا به خدا برسند. امام کسی است که از نظر روحی ومعنوی از همه ی انسان های عصر خود بالاتر است از این رو به خدا نزدیک تر می باشد پس می توان دست های ناتوان انسان ها را بگیرد و به سوی خدا بالا ببرد. چنین کسی حتماً بایستی از سایر مردم بالاتر باشد وگرنه چگونه می تواند آنها را راهنمایی کند و به سوی خدا رهنمون سازد؟! حال سؤال این است آیا ما به عنوان بشری که خودمان بهتر از هر کس دیگری به ضعف ها و ناتوانی هایمان واقفیم قادر خواهیم بود چنین انسانی را انتخاب کنیم؟ برتری امام برتری روحانی و معنوی است وگرنه از نظر جسمی که امام بشری همچون ماست، «قل أنا بشرٌ مثلکم؛ بگو (ای پیامبر) من نیز بشری همچون شمایم» امر روحانی و معنوی امری باطنی و درونی است و با چشمان سر دیده شدنی نمی باشد پس چگونه ما می توانیم خود چنین امام و راهبری را انتخاب کنیم؟! تنها کسی می تواند چنین فردی را از میان سایر مردمان تشخیص دهد که او نیز به باطن ها و اسرار درونی انسانها واقف باشد. یعنی او باید یا خود امام بوده باشد یا حتی بالاتر از آن باید خود خدا باشد. امام رهنمای مردم باید از نظر معنوی از همه بالاتر باشد و او کسی نیست جز مردی که توسط خود خدا در هر زمانی برگزیده شود. پس چگونه است گروهی در برهه ای از زمان خود را شایسته ی آن می بینند که بتوانند باطن ها را بررسی کرده و برترین آنها را بدون اجازه ی خدا!! به عنوان امام و جانشین پیامبر انتخاب نمایند؟!! این سؤال منطقی هرگز پاسخی منطقی در تاریخ نداشته است! شاید تنها پاسخی که بدان داده شده است همان پاسخی است که دانش آموز درس نخواندی وقتی نمی تواند مسأله های ریاضی اش را حل کند صورت مسأله ها را عوض می کند!

امام

یک سؤال و یک پاسخ:

بهترین کار برای آن که از زیر چنین سؤال تاریخی رها شد آن است که صورت مسأله را عوض نمود! اصلاً مسأله این نبوده است که چرا کسی از بشر که خود به ضعف های خود آگاه است درصدد بر می آید راهنمای همه ی انسان های آن عصر را انتخاب کند بلکه بایستی تعریف از امام و ویژگی های او را درست فهمید و اگر لازم بود آنها را تحریف نمود!!

اما راهنمای معنوی مردم نیست که لازم باشد از نظر معنوی و روحانی بالاتر از همه باشد که آن وقت دیگر کسی جز خود خدا نتواند او را انتخاب کند بلکه امام کسی است که هدایت ظاهری و امر حکومت مردم را برعهده می گیرد و آن ها را در مسائل دنیا راهنمایی می کند پس باید اکثریت مردم او را قبول داشته باشند و همین شرط لازم و کافی است تا بتوان جانشین پیامبر را انتخاب کرد. دیگر چه اشکالی دارد سقیفه ای تشکیل داد و شورایی؟!! اصلاً این کار بسیار لازم و ضروری بوده است حتی از تدفین پیامبر!!! پیامبر که رفته، او به خدا می پیوندد اما مسلمانان هستند و امور دنیا و حکومتشان بر زمین مانده است پس چه جای نشستن و درنگ کردن است تا پیامبر را به خاک بسپارند!! باید عجله نمود و در سقیفه ی بنی ساعده جانشین نبوی را انتخاب کرد!! چه دلسوزانه و چه مشفقانه مردمانی رفتند و در مراسم به خاک سپاری پیامبر خاتم شرکت نکردند تا مبادا پس از پیامبر امت او گمراه شوند!! آنها حتی از خود خدا هم برای مردم دلسوزترند!!

این چنین بود که تعریف امام عوض شد: امام کسی است که در امور دنیا و حکومت مردم را هدایت می کند. جای اعتراضی هم نباید باشد چرا که مگر زندگی خود پیامبر آن طور نبود که در مدینه حکومت تشکیل داد و امر هدایت دنیوی مردم را برعهده گرفت. پیامبر را نیز اکثریت مردم قبول داشتند و همین کافی بود که با وجود منافقان و کسانی که پیامبر را به حکومت داری قبول نداشتند، او زمام حکومت را بدست گیرد!

امام کسی است که در امور دنیا و حکومت مردم را هدایت می کند

پاسخ سؤال تاریخی ما همین است که شما نمی دانید و اشتباه کرده اید که امام را هادی مردم در همه ی امور و به خصوص در امور روحانی ومعنوی دانسته اید، امام جانشین پیامبر استو باید حکومت را در دست گیرد. البته بهتر است حالا که تعریف صحیح!! امام را نیز دانستیم عنوان آن را نیز اصلاح کنیم!! «امام» لفظ صحیحی برای جانشینی پیامبر نمی تواند باشد بلکه بهتر است بگوییم «خلیفه»! خلیفه یعنی جانشینی پیامبر (البته در امور دنیوی؛ آخرت را هم که خدا خود می داند!) به همین سادگی «امام» شد «خلیفه» و کسی که خدا او را انتخاب کرده بود تا پس از پیامبر هدایت خلق رابه سوی او برعهده گیرد خانه نشین شد! کسی که قرار بود همانند پیامبر و همانند همه ی پیامبران در همه ی اعصار، همه ی انسان ها چه مسلمان چه غیرمسلمان را به سوی روز هدایت راهنمایی کند و همانند چراغی در ظلمات گمراهی ها انسانها بدرخشد در پشت دیوارها زندانی شد و با دستانی بسته مجبور شد مهر سکوتی 25 ساله را بر لبانش بزند و «خار در چشم» و «استخوان در گلو» شاهد آن باشد که بشر ناتوان با پای خود به سوی پرتگاه می رود و قصد «خودکشی»!! دارد. درست مثل آن که مادری مهربان طفل صغیر و کوچکش را از نزدیک شدن به آتش برحذر دارد اما کودک گستاخ، جسورانه مادر را در زندان کند و دهانش را ببندد و به سوی خطر گام بردارد! مادر در چنین شرایطی نیز همچنان فرزند ناخلف خود را دوست می دارد و حتی با که او را در بند کشیده است همچنان از به خطر افتادن فرزند دلبندش نگران است و سعی و تلاش می کند تا به هر نحوی که ممکن است او را به این امر خطیر آگاه سازد. امام جانشین پیامبر نسبت به خلق خدا از مادر نسبت به فرزند نیز مهربان تر و دلسوزتر است پس چگونه می تواند ببیند که خلق خدا به سوی پرتگاه و دوزخ ابدی می رود و می خواهد با دست خود، خود را هلاک سازد؟! او تقلاّ و تلاش فراوان می کند تا مردم را آگاه سازد حتی حاضر است از عزیزترین کسان خود نیز بگذرد تا مردم گمراه نشوند! آیا از «همسر» و همراه اش نزدیک تر سراغ داشت تا در این راه قربانی کند؟!! جگر گوشه اس که از گوشت و خونش بود نیز سرباز موچک او بود که اسماعیل وار قدم به قربانگاه گذاشت! اینها همه فدای هدایت خلق خدا زیرا که خدا هدایت بندگانش را دوست دارد پس «امام» از همه چیز می گذرد حتی از خودش! اگر چنین در تاریخ رخ نداده بود شاید شک می کردیم که انتخاب خدا به عنوان «امام» صحیح بوده است!! «امام» را خدا این طور می پسندد و او نیز جز رضایت خدا و پسند او هیچ نمی کند!

نتیجه گیری: در هر زمان وعصری یک هدایتگری وظیفه ی هدایت مردم به سوی خدا را دارد و خداوند خودش او را انتخاب می نماید زیرا که باطن ها را می شناسد پس می تواند کسی را که از نظر معنوی از همه برتر است در زمانی انتخاب نماید تا «امام» و هادی مردم باشد. انسان ها هرگز اجازه ندارند در این امر الهی دخالت کنند زیرا به ضرر خودشان تمام خواهد شد. علت آن است که آنها باطن ها را نمی شناسند پس برترین باطن را نمی دانند تا بتوانند امام را انتخاب کنند، اگر چه این اشتباه بزرگ را در برهه ای از زمان انجام دادند و تا به امروز چوب این اشتباه را می خورم!

گروه دین و اندیشه تبیان_رادفر


منابع:

1- قرآن کریم

2- نهج البلاغه امیرالمؤمنین

3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

4- نهج الفصاحة (احادیث رسول اکرم(ص)

5- امامت و رهبری، شهید مطهری

6- سیری در سیره ی نبوی(ص) شهید مطهری

7- فصوص الحکم ابن عربی

8- نقد النصوص فی شرح الفصوص جامی

9- اسرار آل محمد(ص) ترجمه ی سلیم بن قیس هلالی

10- غنچه ی یاس از مهدی فاطمی

11- مظلومی گمشده در سقیفه – ج اول – علی لباف

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.