تبیان، دستیار زندگی
پرماجراترین سفر پیامبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرماجراترین سفر پیامبر

رحلت پیامبر

حجّ در لغت به معنی قصد زیارت است و در عرف شرع واژه‌ی حجّ به قصد زیارت خانه‌ی خدای تعالی برای برپا داشتن مناسک و اعمال حجّ، گفته می شود.1 واژه‌ی وداع نیز در لغت به معنی خداحافظی می باشد.2

از روزی که پیامبر(ص) به مدینه آمده بودند تا سال دهم هجری امکان حج برای پیامبر (ص) مهیا نگردیده بود و ایشان تنها سه عمره به ‌جای آورده بودند.3 بعد از تثبیت اسلام در شبه جزیره و گرویدن مناطق مختلف آن به آیین اسلام و در‌پی و نازل‌ شدن آیه‌ی: «و أذِّن فِی‌النّاسِ بِالحجِّ یَأتوکَ رجالاً و علی کُلِّ ضامِرٍ یأتینَ من کلِّ فجٍّ عمیقٍ»4

پیامبر(ص) آهنگ سفر حج کردند5 و این تصمیم به مسلمانان ابلاغ گردید.6 مسلمانان که از تصمیم حضرت برای سفر حج آگاه شده ‌بودند در مدینه اجتماع کرده و خود را برای سفر با رسول ‌خدا(ص) آماده ‌کردند، تا در این سفر پیامبر(ص) را همراهی نموده و در مراسم حجّ به پیشوایی رسول‌الله (ص) حاضر باشند و همراه ایشان حجّ به جای آورند7 و این سفر؛ چون آخرین حج پیامبر (ص) بود به «حجة‌الوداع» معروف شد.8

آغاز حرکت

شیوه‌ی پیامبر(ص) بر این بود که هر گاه از مدینه برای سفری خارج می‌شدند جانشینی را در شهر برای سرپرستی امور مسلمانان منصوب می‌نمودند، ایشان در این سفر "ابن ام‌ مکتوم" 9 یا "ابودجانه‌ی‌ ساعدی" را به جانشینی گماشتند، البته برخی از "سباع ‌بن عرفه‌ی غفاری" نام می‌برند.10

پیامبر(ص) در روز دوشنبه پنج شب مانده از ماه ذی‌القعدة از مدینه حرکت کردند،11 گفته شده است حضرت در حالی از خانه بیرون آمدند که موهایش را آراسته و روغن زده ‌بود و چهره‌ی ایشان می‌درخشید.12

احرام در ذوالحُلَیفَه

آنگاه که کاروانیان به وادی «ذوالحلیفه» رسیدند، پیامبر(ص) با پوشیدن دو برد یمانی و علامت‌دار کردن شتران قربانی که همراه آورده بودند، در این وادی محرم شدند.13 مسلمانان هم به تبعیت از پیامبر(ص)، لباس احرام به تن کردند.14

بنابر بر بعض نقلها پیامبر (ص) در وادی «سرف» (نام محله‌ای در نزدیکی مکه) فرمود: «هر کسی که قربانی همراه ندارد، احرام عمره ببندد»15 و به زنان خود دستور داد، همین کار را انجام دهند، زنان به ایشان گفتند، پس چرا شما اینگونه نمی‌کنید، جواب شنیدند: «من قربانی همراه آورده‌ام و نمی‌توانم از احرام خارج شوم تا اینکه قربانی‌ها را نحر کنم.»16

ورود به مکه

پیامبر(ص) روز چهارم ماه وارد مکه شده، یک‌سره راه مسجد را در پیش گرفته، از باب «بنی‌شیبه» وارد مسجدالحرام شدند، در حالی که خدا را حمد و ثنا می‌گفتند و بر ابراهیم(ع) درود می‌فرستادند. وقتی هنگام طواف در برابر «حجرالأسود» قرار گرفتند، نخست آن‌ را استلام (مالیدن دست بر حجرالأسود) کردند، آنگاه به طواف مشغول شدند. سپس برای ادای نماز طواف پشت مقام ابراهیم(ع) قرار گرفته دو رکعت نماز گزاردند و چون از نماز فراغت یافتند، مشغول سعی میان صفا و مروه شدند.17

خون و اموال مسلمین بر یکدیگر تا روزی که خدا را ملاقات کنند، حرام است و خون‌هایی که در جاهلیت ریخته‌شده باید فراموش‌ شود و قابل تعقیب نیست (قابل توجه این‌که انتقام خون در نزد اعراب اهمیت ویژه‌ای داشت که بالتبع درگیری‌هایی را به همراه داشت).

حکمی جدید

در این هنگام با نزول وحی حضرت روبه زائران کرده، فرمودند: «کسانی که قربانی به همراه ندارند، از احرام خارج شوند؛ اما من و افرادی که قربانی  به ‌همراه آورده‌اند باید به حالت احرام باقی بمانند تا لحظه‌ای که قربانی خود را سرببرند». فردی پرسید: آیا این حکم امسال است یا همواره خواهد بود، رسول خدا(ص) در جواب فرمودند، همواره تا روز قیامت خواهد بود و به دین ترتیب حضرت حکم داخل شدن عمره در حج را ابلاغ فرمودند.18 و همچنین نقل شده است در این سفر پیامبر(ص) وارد کعبه شده در آنجا نماز گزارده‌اند و همچنین برای کعبه روپوشی قرار می‌دهند.19

پیوستن علی (ع) به رسول خدا (ص)

حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم

علی(ع) به امر پیامبر(ص) به «نجران» (یکی از شهرهای یمن) اعزام گردیده بود تا علاوه بر جمع آوری صدقات، جزیه‌ی (اموالی که غیر مسلمانان به دولت اسلامی می‌پردازند تا در پناه دولت روزگار به‌ سر برند) نصارای آن شهر را نیز دریافت‌ نموده، نزد پیامبر(ص) آورد. هنگامی که علی(ع) از این مأموریت بازمی‌گشت، مصادف با حضور پیامبر(ص) در مکه بود. از این روی علی(ع) هم احرام‌ بسته، برای دیدار با رسول ‌خدا(ص) پیش از سپاهیان تحت فرمانش به مکه آمد و آن حضرت را در حالی که لباس به‌ تن داشت، ملاقات نمود. پیامبر(ص) از نیت ایشان در هنگام احرام‌ بستن پرسیدند، جواب شنیدند: «من اینگونه گفته‌ام، خدایا به همان نحو که پیامبرت(ص) احرام‌ بسته من هم احرام‌ می‌بندم»، پیامبر(ص) فرمودند: «یا علی(ع) شما در حج‌ با من شریک هستی، پس بر احرام باقی ‌باش.» حضرت علی(ع) در دیدار با حضرت فاطمه(س) ایشان را در لباس احرام ندید، وقتی علت امر را جویا شد، حضرت فاطمه(س) سخنان پدر را برای همسرش نقل نمود.20

حدیثی در مورد علی (ع)

علی (ع) در بازگشت به نزد سپاهیان تحت فرماندهی وی در سفر به یمن، متوجه ‌شد فرمانده‌ی جانشین وی پارچه‌هائی را که از نجران به عنوان مالیات اسلامی همراه آورده بودند، میان سربازان تقسیم کرده، سپاهیان آنها را به ‌تن کرده‌اند. علی (ع) از این عمل خودسرانه ناراحت‌ شده، فرمانده‌ی خاطی را مؤاخذه کرده، دستور جمع‌آوری پارچه‌ها را می‌دهند. لشگریان که از این برخورد ناراحت ‌شده بودند به رسول‌خدا (ص) شکایت می‌برند، حضرت که نامهربانی‌هایی را در حق علی(ع) مشاهده می‌کردند، خطبه‌ای ایراد نموده، در آن فرمودند: «ای مردم از علی(ع) شکایت نکنید که او درباره‌ی خدا سخت‌تر از آن است که کسی از او شکایت کند.»21

مراسم حج

پیامبر(ص) پس از انجام اعمال عمره راضی نبودند که در منزل کسی به ‌سر برند، از این روی دستور دادند خیمه‌ی ایشان را بیرون مکه بزنند. روز هشتم احرام‌ بسته آنگاه بر شتر خویش نشسته راهی «عرفات» شدند.22

حذف یک بدعت

از جمله بدعت‌های جاهلی‌ مکّیان آن بود که در مراسم حج از «مشعرالحرام» فراتر نمی‌رفتند و می‌گفتند ما اهل حرم هستیم  و نباید از حرم فراتر رویم و چون مردم از عرفات به مشعر می‌آمدند با مردم همراه شده به منی می‌آمدند، قریشیان امیدوار بودند پیامبر(ص) در این باب با آنها موافقت نمایند؛ اما حضرت این امر جاهلی را به امر الهی زیر پای نهاد، راه عرفات را در پیش گرفته در وادی «نمره» که خیمه‌ی ایشان زده ‌شده بود فرود آمدند.23

خطبه‌ی پیامبر(ص)

در آن ‌روز سرزمین عرفه شاهد اجتماعی باشکوه بود. محلی که تا چندی پیش اقامتگاه مشرکان و بت‌پرستان بود، برای ابد پایگاه خداپرستی قرار گرفت. پیامبر(ص) بعد از خواندن نماز ظهر و عصر در عرفات، در حالی که روی شتر خویش قرار گرفته ‌بود خطبه‌ی تاریخی خویش را ایراد فرمودند و یکی از اصحاب سخنان حضرت را تکرار می‌کرد تا به گوش افراد دورتر برسد.24

از شیطان پیروی نکنید او اکنون از اینکه در سرزمین شما پرستش شود مأیوس گردیده، با تبعیت از او در امور کوچک وی را دوباره شادمان نسازید

محورهای سخن حضرت چنین بود:

1) خون و اموال مسلمین بر یکدیگر تا روزی که خدا را ملاقات کنند، حرام است و خون‌هایی که در جاهلیت

ریخته‌شده باید فراموش‌ شود و قابل تعقیب نیست (قابل توجه این‌که انتقام خون در نزد اعراب اهمیت ویژه‌ای داشت که بالتبع درگیری‌هایی را به همراه داشت).

2) هر کسی امانتی نزد اوست باید به صاحبش رد کند.

3) ربا در اسلام حرام است و باید از آن پرهیز شود.

4) از شیطان پیروی نکنید او اکنون از اینکه در سرزمین شما پرستش شود مأیوس گردیده، با تبعیت از او در امور کوچک وی را دوباره شادمان نسازید.

5) زنها بر شما حق دارند و شما بر آنان، آنگاه فرمودند: من در این وادی شما را سفارش می‌کنم به نیکی در حق زنان، زیرا آنان امانت‌های الهی در دست شمایند.

6) من در میان شما دو چیز به امانت می‌گزارم که اگر به آنان چنگ‌ بزنید گمراه نخواهید ‌شد، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و گفتار من است.

7) مسلمانان با یکدیگر برادرند.25

سپس با انگشت سبابه به آسمان اشاره کرده فرمودند: «خدایا تو شاهد باش که سخنان تو را رساندم.»26

غدیرخم

در راه بازگشت به مدینه درپی نازل‌شدن آیه‌ی:

«یا ایُّهاالرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَیکَ مِن رَبِّک وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ و اللهُ یَعصِمُک مِن‌النّارِ...»27

پیامبر(ص) در وادی غدیرخم که موضع مناسبی برای توقف نبود، دستور توقف دادند. 28

پس از جمع‌شدن کاروانیان پیامبر(ص) خطبه‌ای ایراد نمودند که تنها محورهای مهم آن را بیان می‌کنیم: 29

1) خبر دادن از رحلت خود.

2) دو چیز گران‌بها نزد شما به یادگار می‌گزارم، کتاب خدا و اهل‌بیتم.

3) معرفی علی(ع) به جانشینی خود.

با حرکت از غدیر، چند روز بعد پیامبر (ص) به مدینه رسیدند و این سفر پر ماجرا به پایان رسید و حوادث این سفر نقشی اساسی در تاریخ اسلام به ‌دنبال داشت که باید در جای خود مطرح گردد.

شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان


1 .اصفهانی، راغب؛ مفردات الفاظ القرآن، دمشق- بیروت، دارالقلم- دارالشامیة، 1412، اول، ج1، ص218.

2 . ابن‌منظور؛ لسان‌العرب، بیروت، دارالصادرف 1414، سوم، ج8، ص385.[2]

3 . واقدی، محمدبن عمر؛ کتاب‌المغازی، مارسدن جونس، بیروت، أعلمی، 1409، الثالثة،ج3، ص1088.

4 .حج، 27.

5. کلینی، محمدبن‌یعقوب؛ الکافی، تهران، دار الکتب‌الإسلامیة، 1365، ج4،ص245 وطوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیرالقرآن، احمد قیصر عاملی، بیروت، داراحیاءالتراث‌العربی،بی تا، ج7، ص309.

6 . طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ‌ الأمم‌والملوک، محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387، الثانیة، ج3، ص149 و الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ السیرة‌النبویة،مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا،ج2،ص601.

7 . واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1088.

8 . طبری، محمدبن جریر؛ پیشین، ج3، ص152.

9. واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج1، ص8.

10. الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص601.

11. همان، و طبری، محمدبن جریر؛ پیشین، ج3، ص148.

12 . واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1089 و بلاذری، احمدبن یحیی؛انساب‌الأشراف، محمد‌حمید الله، مصر، دارالمعارف، 1959، ج1، ص369.

13  واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1089 و بلاذری، احمدبن یحیی؛ پیشین، ج1، ص368 .

14 . واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1089.

15. الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص602 وابن‌اثیر؛ الکامل‌فی‌التاریخ، بیروت، دارصادر- داربیروت، 1385، ج2، ص302.

16 . واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1092 و الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص602.

17 . واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1097 و کلینی؛ محمدبن‌یعقوب؛ پیشین، ج4، ص 246.

18. اندلسی، ابن‌حزم؛ جوامع‌السیرة‌النبویة، بیروت، دارالکتب‌العلمیة، بی‌تا، ص207 و طبرسی، فضل‌بن حسن؛ مجمع‌البیان، تهران، ناصرخسرو، 1372، سوم، ج2، ص512.

19. واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1100.

20. الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص602 و طبری، محمدبن جریر؛ پیشین، ج3، ص148-149

21 . الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص603 و واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1081 و طبری، محمدبن جریر؛ پیشین، ج3، ص149.

22. و واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1102-1103

23. همان.

24. الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص 605 و طبری، محمدبن جریر؛ پیشین، ج3، ص151

25 . الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص 604 و طبری، محمدبن جریر؛ پیشین، ج3، ص150، 151

26 . واقدی، محمدبن عمر؛ پیشین، ج3، ص1103 و الحمیری المعافری، عبدالملک‌بن هشام؛ پیشین، ج2، ص 604 .

27 . مائده، 67

28 . کوفی، فرات‌بن ابراهیم؛ تفسیر فرات کوفی، محمدکاظم محمودی، تهران، ارشاد اسلامی، 1410، اول، ص130 و قمی، علی‌بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، سید طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، 1367، چهارم، ج1، ص172 و طبرسی، فضل‌بن حسن؛ پیشین، ج1، ص261.

29. یعقوبی، احمدبن ابی واضح؛ تاریخ‌الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا،ج2،ص112.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.