رسیدن خبر به مدینه و دستور حفر خندق
جنگ خندق
قسمت دوم
برای مطالعه قسمت اول کلیک کنید.
خبر حركت لشكر قریش به رسول خدا(ص)رسید و براى مقابله با این لشكر جرار در فكر فرو رفتند و چارهاى جز آنكه در مدینه بمانند و حالت دفاعى به خود گیرند ندیدند،اما باز هم براى حفظ شهر از حمله دشمن،تدبیرى لازم بود،از این جهت پیغمبر اسلام با اصحاب خود در این باره مشورت كرد و سلمان فارسى كه در آن وقت از قید بردگى آزاد شده بود به شرحى كه در جاى خود مذكور شد و مىتوانست در جنگها شركت كند پیشنهادى داد كه مورد تصویب قرار گرفت و قرار شد بدان عمل كنند.
سلمان گفت:اى رسول خدا در شهرهاى ما اهل فارس معمول است كه چون لشكر زیادى به شهر هجوم آورند كه مردم آن شهر را تاب مقاومت با آنها نباشد اطراف خود را خندقى حفر مىكنند و راه حمله را بر دشمن مىبندند،اینك به نظر من خوب است دستور دهید آن قسمت از شهر مدینه را كه سر راه دشمن مىباشد خندقى حفر كنند.رسول خدا(ص)این نظریه را پسندید و قرار شد قسمت زیادى از شمال و بخصوص شمال غربى مدینه را به صورت هلالى خندق بكنند،و روى هم رفته قسمتى را كه پیغمبر دستور حفر خندق در آن قسمت داد قسمت شمالى مدینه بود كه شامل ناحیه احد مىشد و تا نقطهاى به نام راتج را مىگرفت،چون در قسمت جنوب غربى و جنوب،محله قبا و باغستانهاى آنجا بود و در ناحیه شرقى نیز یهود بنى قریظه سكونت داشتند و لشكر دشمن ناچار بود از همان ناحیه شمال و قسمتى از شمال غربى به مدینه بتازد و از این رو فقط همان قسمت را براى حفر خندق انتخاب كردند.
پیغمبر خدا دستور داد براى این كار خطى در آن قسمت ترسیم كنند و هر ده ذراع و یا چهل ذراع و یا به گفته برخى بیست گام و سى گام را میان ده نفر از مهاجر و انصارتقسیم كرد،براى خود نیز مانند افراد دیگر قسمتى را معین كرد تا در ردیف مهاجرین آن قسمت را به دست خود حفر كنند.
فضیلتى از سلمان
سلمان با اینكه طبق روایاتى كه در شرح حال او گذشت عمرى طولانى داشت،مردى نیرومند و كارگر خوبى بود كه در هر روز به اندازه چند نفر كار مىكرد و از این رو میان مهاجر و انصار درباره او اختلاف افتاد و هر دسته او را از خود مىدانستند،مهاجرین مىگفتند:سلمان از ماست و انصار مىگفتند:از ماست؟
رسول خدا(ص)كه چنان دید فرمود:
«السلمان منا اهل البیت»
[سلمان از ما خاندان است.]
اى رسول خدا در شهرهاى ما اهل فارس معمول است كه چون لشكر زیادى به شهر هجوم آورند كه مردم آن شهر را تاب مقاومت با آنها نباشد اطراف خود را خندقى حفر مىكنند و راه حمله را بر دشمن مىبندند
سختى كار
پیش از این اشاره شد كه ائتلاف احزاب و داستان جنگ خندق در وقتى اتفاق افتاد كه در مدینه خشكسالى شده بود و مردم شهر از نظر آذوقه و مواد خوراكى در فشار و مضیقه بودند و از این رو وقتى خبر حركت آن سپاه عظیم و مجهز به مردم مدینه رسید سخت به وحشت افتادند،منتهى آنان كه ایمان محكمترى داشتند دل به نصرت خدا بسته و این حادثه را آزمایشى براى خود مىدانستند ولى آنها كه پایه ایمانشان سست و یا در دل نفاق داشتند نمىتوانستند اضطراب و وحشت خود را پنهان كنند و همه جا سخن از سقوط شهر مدینه و اسارت زنان و كودكان به دست دشمن به میان آورده و پس از ورود لشكریان قریش و مدت محاصره نیز به بهانههاى مختلف از فرمان رسول خدا(ص) و توقف در كنار خندق سرپیچى كرده و فرار مىكردند، و سخنان ناهنجارى كه موجب ترس و دلسردى دیگران نیز بود به زبان آورده و نفاق باطنى و بىایمانى خود را همه جا آشكار مىساختند، به شرحى كه در جاى خود مذكور خواهد شد.
و به عبارت روشنتر به دنبال خبر حركت لشكر احزاب وحشت سرتاسر مدینه رافرا گرفت با این تفاوت كه افراد با ایمان با علم به اینكه آزمایش سختى در پیش دارند از این وحشت داشتند كه آیا بتوانند بخوبى از عهده آزمایش برآیند یا نه؟ و افراد سست عقیده و منافق از سرنوشت خود و زن و بچه و اموال و داراییشان وحشت داشتند،اینان در كار حفر خندق نیز سستى مىورزیدند و تا جایى كه مىتوانستند شانه از زیر كار خالى كرده فرار مىكردند و در عوض مردمان با ایمان با كمال جدیت و علاقه و كوشش كار مىكردند.
اگر احیاناً احتیاجى ضرورى پیدا مىكردند كه دست از كار كشیده و سرى به خانه و زن و فرزند خود بزنند از رهبر بزرگوار خود اجازه مىگرفتند و با موافقت آن حضرت بسرعت به خانه آمده و باز مىگشتند و بر عكس منافقان و افراد سست ایمان براى فرار از كار،نا امن بودن شهر و خانه را بهانه قرار داده و یا به بهانههاى مختلف دیگر بیشتر وقت خود را در خانه مىگذراندند و بلكه گاهى دیگران را نیز به فرار وا مىداشتند.
ابوذر سلطانی_گروه دین و اندیشه