شهر دل
در كوچه های شهر دلم ، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار بهار شكوفه از در و دیوار می بارد . آسمانش از موج موج نگاهت ، آبی آبی است و خورشید ، خورشید نورعشق بر شهر می پاشد.
در هر كوی و برزنش درخت درخت مهر تو روییده . و جویبار جویبارامید بر پایشان جاری است ؛ امید آمدن تو ... ای حجت خدا ! شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام تو، اما چه سود ! كه ناكام است در فراق تو ... ای تك سوار غریب ، ای فارِسَ الحجاز !
غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه كه یاد غیبت ، غم وغربت در دلها می پراكند و آه دل خستگان ، فضا را آكنده می كند مولای من !
تو آنی كه كوههای سربر سینه ی سپهر ساییده ، بر خاك پایت بوسه می زنند . تو آنی كه رودها به عشق تو در جوش و خروشند . تو آنی كه بلبلان به هوای تو نغمه می سرایند . ای عزیز! دلهای منتظران ، از هجر رویت صد چاك است ، تو بیا ای مرهم زخمهای دل خستگان ، یا مهدی ! تو بیا و سرفرازمان كن ، تو بیا تا دیگرهیچ شاعری نخواند : بیگانگی نگر كه من و یار چون دو چشم همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم .