تبیان، دستیار زندگی
به این فراز که می رسم حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه با حیرت بگویم: حسین جان، ای جان پیامبر، تو چه خوب بودی! و من مانده‌ام مگر آنان که تو را کشتند، جماعت کوران و کران بودند که این همه حُسن را ندیدند؟ هاتفی برایم قرآن می خواند: فَأَنجَیْنَاهُ وَ ال
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلامی به خورشید قربانی 8

همخوانی زیارت ناحیه مقدسه

امام حسین علیہ السلام

دوست من سلام

این بار برایت تحفه‌ای از امام زمان را آورده‌ام.

آن عزیز می‌فرماید: هرگاه خواستی حسین علیه السلام را زیارت كنی، بایست و بگو... (زیارت ناحیه مقدسه).

اما من می‌خواهم در این مجموعه، در هر شماره قطعه‌ای از این زیارت را كه دریایی از نور و معرفت است برایت بیاورم و البته من چند خطی از نكته‌ای كه به ذهنم آمده برای تو خواهم نوشت و تو نیز همین كار را بكن. هرگاه كه خواندی بی‌معطلی آنچه برایت پر رنگ شد، از من دریغ نكن. تو نیز برای من بنویسید.

قسمت اول ؛ قسمت دوم ؛ قسمت سوم ؛ قسمت چهارم ؛ قسمت پنجم ؛ قسمت ششم ؛ قسمت هفتم

______________________________

قسمت هشتم

وَ [انک یا اباعبد الله] لِلْحَقِّ ناصِراً ، وَ عِنْدَ الْبَلآءِ صابِراً ، وَ لِلدّینِ كالِئاً ، وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِیاً

یارى‌گر حق بودى، در هنگام بلاء شكیبا و صابر، حافظ و مراقب دین

تَحُوطُ الْهُدى وَ تَنْصُرُهُ ، وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ ، وَ تَنْصُرُ الدّینَ وَ تُظْهِرُهُ ، وَ تَكُفُّ الْعابِثَ وَ تَزْجُرُهُ

و مدافع حریم آئین بودى،(طریقِ) هدایت را حفظ و یارى می نمودى، عدل و داد را گسترش داده و وسعت مى بخشیدى، دین و آئینِ الهى رایارى نموده آشكارمى نمودى، یاوه گویان را (ازادامه راه) بازداشته جلوگیرى می كردی

وَ تَأْخُذُ لِلدَّنِىِّ مِنَ الشَّریفِ ، وَ تُساوی فِى الْحُكْمِ بَیْنَ الْقَوِىِّ وَ الضَّعیفِ

حقّ ضعیف را از قوى باز می ستاندى، در قضاوت و داورى بین ضعیف و قوى برابر حُكم مینمودى،

كُنْتَ رَبیعَ الاَْیْتامِ ، وَ عِصْمَةَ الاَْ نامِ ، وَ عِزَّ الاِْسْلامِ ، وَ مَعْدِنَ الاَْحْكامِ ، وَ حَلیفَ الاِْنْعامِ

تو بهار ِسر سبز ِیتیمان، نگاهبان و حافظ مردم، مایه عـزّت و سرافرازى اسلام، معدنِ احكام الهى، هم پیمان نیكیها بودى

سالِكاً طَرآئِقَ جَدِّك َ وَ أَبیك َ، مُشْبِهاً فِى الْوَصِیَّةِ لاَِخیـك َ

پوینده طریقه جدّ و پدرت و در سفارشات و وصایا همسانِ برادرت بودى

وَفِىَّ الذِّمَـمِ ، رَضِىَّ الشِّیَمِ ، ظاهِرَ الْكَرَمِ ، مُتَهَجِّداً فِى الظُّلَمِ ، قَویمَ الطَّرآئِقِ

وفادار به پیمانها، داراى سجایاىِ پسندیده، و باجود و كَرَمِ آشكار شب زنده دار دلِ شبهاىِ تاریك، معتدل ومیانه رو در روشها

كَریمَ الْخَلائِقِ ، عَظیمَ السَّوابِقِ ، شَریفَ النَّسَبِ ، مُنیفَ الْحَسَبِ ، رَفیعَ الرُّتَبِ

باسجایا و اخلاقِ كریمانه،داراى سوابقِ باعظمت وارزشمند، داراى نَسَبِ شریف، وحَسَبِ والا، با درجات و رتبه هاىِ رفیع

كَثیرَ الْمَناقِبِ ، مَحْمُودَ الضَّرآئِبِ ، جَزیلَ الْمَواهِبِ

مناقب وفضائلِ بسیار، سِرِشتهاو طبیعتهاى مورد ستایش، و با عطایا و مواهبِ بزرگ بودى

حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ ، جَوادٌ عَلیمٌ شَدیدٌ ، إِمامٌ شَهیدٌ، أَوّاهٌ مُنیبٌ ، حَبیبٌ مَهیبٌ

حلیم و صبور،هدایت شده،بازگشت كننده بسوى خدا، باجود و سخاوت ـ دانا ـ توانا و قاطع،پیشواى شهید، بسیارنالان وگریان در پیشگاه خداوند، محبوب و با هیبت بودى

كُنْتَ لِلرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَلَداً ، وَ لِلْقُرْءانِ سَنَداً [مُنْقِذاً :خل] وَ لِلاُْمَّةِ عَضُداً ، وَ فِى الطّاعَةِ مُجْتَهِداً

تو براى پیامبر كه درود خدا براو وآل او باد فرزند، و براى قرآن پشتوانه[نجات بخش]، و براى امّتِ اسلام بازوى توانا، ودرطاعتِ حقّ كوشا بودى

حافِظاً لِلْعَهْدِ وَالْمیثاقِ ، ناكِباً عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ [وَ :خل] باذِلاً لِلْمَجْهُودِ

تو حافظِ عهد و پیمانِ الهى، دورى كننده ازطُرُقِ فاسقان بودى، [و] آنچه درتوان داشتى (براى اِعلاءِ كلمه حقّ) بذل نمودی

طَویلَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ ، زاهِداً فِى الدُّنْیا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ، ناظِراً إِلَیْها بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشینَ مِنْها

 داراى ركوع و سجود طولانى بودى، تو مانند كسیكه از دنیا رخت برخواهد بست ازآن روگردان بودى، و مانند كسانیكه از دنیا در وحشت وهراس بسر می برند به آن نگاه می كردى

آمالُك َ عَنْها مَكْفُوفَةٌ ، وَ هِمَّتُك َ عَنْ زینَتِها مَصْرُوفَةٌ ، وَ أَلْحاظُك َ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ ، وَ رَغْبَتُك َ فِى الاْخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ

آرزوهایت از (تعلّق به) دنیا بازداشته شده، و همّتت از زیوردنیا رو گردانده بود، دیدگانت ازبهجت و سرور دنیا بربسته، واشتیاق و مِیلَت به آخرت شهره آفاق است

حَتّـى إِذَا الْجَوْرُ مَدَّ باعَهُ ، وَ أَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ ، وَ دَعَا الْغَىُّ أَتْباعَهُ

تا آنكه جور دستِ تعدّى دراز نمود، و ظلم نقاب از چهره بركشید ، وضـلالت و گمـراهى پیروان خویش را فرا خواند

وَ أَنْتَ فی حَرَمِ جَدِّك َ قاطِنٌ ، وَ لِلظّـالِمینَ مُبایِنٌ ، جَلیسُ الْبَیْتِ وَ الْمِحْـرابِ

با آنـكه تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمكاران فاصله گرفته بودى، و مُلازمِ منزل ومحرابِ عبادت بوده،

مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّـذّاتِ وَ الشَّـهَواتِ ، تُنْكِـرُ الْمُنْكَـرَ بِقَلْبِـك َ وَ لِسانِك َ ، عَلى حَسَبِ طاقَتِـك َ وَ إِمْكانِـك َ

پس ازآن علم و دانشت اقتضاى انكارِ آشكارنمود، و برتو لازم گشت [لازم نمود] با بدكاران رویاروى جهاد كنى

ثُمَّ اقْتَضاك َ الْعِلْمُ لِـلاِْنْكارِ، وَ لَزِمَك َ [أَلْزَمَك َ :ظ ]أَنْ تُـجـاهِدَ الْـفُجّـارَ

پس ازآن علم و دانشت اقتضاى انكارِ آشكارنمود، و برتو لازم گشت [لازم نمود] با بدكاران رویاروى جهاد كنى

× × × × × ×

به این فراز که می رسم حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه با حیرت بگویم: حسین جان، ای جان پیامبر، تو چه خوب بودی!

و من مانده‌ام مگر آنان که تو را کشتند، جماعت کوران و کران بودند که این همه حُسن را ندیدند؟

هاتفی برایم قرآن می خواند: فَأَنجَیْنَاهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً عَمِینَ و ما او و کسانی را که با او در کشتی بودند رهانیدیم و، آنان را که آیات ما را دروغ می انگاشتند غرق ساختیم ، که مردمی بی بصیرت بودند(1)

باید به حسین بپوندم که او کشتی نجات است. آری درست حدس زده بودم، آنان کور بودند و حسین را ندیدند، آنان مردمی بودند که فریاد هل من ناصر حسین را نشنیدند.

دوباره هاتف می خواند: وَ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاء مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا و هر که را خدا هدایت کند، هدایت شده است و آنهایی که گمراهشان سازد، جز او هیچ یاوری نیابند و در روز قیامت در حالی که چهره هایشان رو به زمین است، کور و لال و کر محشورشان می کنیم و جهنم جایگاه آنهاست که هرچه شعله آن فرو نشیند بیشترش می افروزیم (2)

خدایا تو را سپاس که دستم را به دست مردی سپردی که از تبار حسین شهید بود و او را امام من قرار دادی.

خدا تو را سپاس که مهرش را در دلم نهادی. و اکنون من جانم را به پیشگاه وی پیش نهادم.

نوشته ی: حسین عسگری - گروه دین و اندیشه تبیان


1- اعراف 64

2- اسرا 97

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.