تبیان، دستیار زندگی
در جنگ‌ احد، «محمدبن‌ مسلمه» پاسدار مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ بوده‌ است، و در جنگ‌ خندق، «زبیر» و در جنگ‌ خیبر در شب‌ مخصوصی‌ بنی‌ بصفیه، شخصی‌ به‌ نام‌ «سعدبن‌ ابی‌ وقاص‌ و ابو ایوب‌ انصاری»، پاسدار آن‌ حضرت‌ بودند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یك‌ نمونه‌ از تاكتیك‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله)


الگوهای رفتاری پیامبر در زمینه های حکومتی بسیار جالب است. از ایشان در زمینه های مختلف مثل  اجرای عدالت در مورد بزرگان، مجازات خیانت به بیت المال مسلمین،تاکتیک های جذب مردم به اسلام و ...نمونه هایی داریم که در ذیل به نمونه هایی از  آن ها می پردازیم.


مجازات‌ خیانت‌ به‌ بیت‌ المال‌

حضرت محمد (ص)

سال‌ هفتم‌ هجرت‌ بود، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) مسلمانان‌ مدینه‌ را برای‌ آزاد سازی‌ خیبر از دست‌ یهودیان‌ كارشكن‌ (كه‌ فرصت‌ طلبان‌ مرموز و دشمن‌ خطرناك‌ داخلی‌ برای‌ حكومت‌ اسلامی‌ بودند) بسیج‌ نمود، مسلمانان‌ كه‌ تعدادشان‌ هزار و ششصد نفر بود همراه‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مدینه‌ بیرون‌ آمده‌ و پس‌ از پیمون‌32  فرسخ‌ در جهت‌ شمال‌ مدینه‌ حركت‌ كرده‌ و قلعه‌های‌ خیبر را محاصره‌ كردند. پس‌ از فتح‌ و پیروزی، غنائم‌ سرشاری‌ به‌ دست‌ مسلمین‌ رسید و تصمیم‌ گرفتند به‌ سوی‌ مدینه‌ بازگردند. یكی‌ از غلامان‌ كه‌ مأمور بستن‌ كجاوه‌های‌ شتر بود، مخفیانه‌ عبائی‌ را از غنائم‌ جنگی‌ (كه‌ بیت‌ المال‌ مسلمین‌ بود) برداشت. پس‌ از مدتی، هنگام‌ حركت‌ مسلمانان‌ از سرزمین‌ خیبر به‌ سوی‌ مدینه، این‌ غلام‌ مشغول‌ بستن‌ كجاوه شتر بود، ناگهان‌ تیری‌ به‌ غلام‌ اصابت‌ كرد، او هماندم‌ جان‌ سپرد، مأموران‌ به‌ تحقیقات‌ پرداختند ولی‌ نفهمیدند كه‌ این‌ تیر از كجا آمد، اشتباهی‌ بود یا عمدی... بعداً‌ همگی‌ گفتند: «بهشت‌ بر او گوارا باد»، اما پیامبر(صلی الله علیه و آله) به‌ مسلمین‌ فرمود: من‌ با شما در این‌ گفتار، هم‌ عقیده‌ نیستم، پرسیدند چرا؟ فرمود: زیرا عبایی‌ كه‌ در تن‌ او است‌ از غنائم‌ است‌ و او آن‌ را به‌ خیانت‌ برداشته‌ و در روز قیامت، به‌ صورت‌ آتش، او را احاطه‌ خواهد كرد، در این‌ هنگام‌ یكی‌ از رزمندگان‌ گفت: من‌ دوبند كفش‌ را بدون‌ اجازه‌ از غنائم‌ برداشته‌ام، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن‌ دو بند كفش‌ را به‌ محل‌ غنائم‌ برگردان، وگرنه‌ در روز قیامت‌ به‌ صورت‌ آتش، پای‌ تو را فرا می‌گیرد.

شهادت‌ از دیدگاه‌ حضرت‌ علی(علیه السلام)

در جنگ‌ احد كه‌ یكی‌ از جنگهای‌ بزرگ‌ زمان‌ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بود، عده‌ای‌ از عزیزترین‌ افراد مسلمان‌ از جمله‌ حمزه‌ سیدالشهدأ(علیه السلام) عموی‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) به‌ شهادت‌ رسیدند، حضرت‌ علی(علیه السلام) كه‌ سراسر بدنش‌ مجروح‌ شده‌ بود، در پایان‌ جنگ، از اینكه‌ دوستانش‌ و عموی‌ عزیزش‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌اند، ناراحت‌ شد كه‌ چرا به‌ فیض‌ شهادت‌ نرسیده‌ است؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) از علت‌ ناراحتی‌ و غم‌ علی(علیه السلام) آگاه‌ شد، به‌ او فرمود: "بشارت‌ باد بر تو كه‌ سرانجام‌ شهید خواهی‌ شد." سپس‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) به‌ علی(علیه السلام) فرمود: بگو بدانم‌ در وقت‌ شهادت‌ چگونه‌ صبر خواهی‌ كرد؟! حضرت‌ علی(علیه السلام) عرض‌ كرد: چنین‌ موردی‌ از موارد صبر نیست، بلكه‌ از موارد بشارت‌ و شكر است یعنی‌ شهادت، نعمت‌ است‌ و برای‌ آن‌ باید تبریك‌ گفت‌ نه‌ مصیبت‌ كه‌ برای‌ آن‌ تسلیت‌ گفت.

در جنگ‌ احد، «محمدبن‌ مسلمه» پاسدار مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ بوده‌ است، و در جنگ‌ خندق، «زبیر» و در جنگ‌ خیبر در شب‌ مخصوصی‌ بنی‌ بصفیه، شخصی‌ به‌ نام‌ «سعدبن‌ ابی‌ وقاص‌ و ابو ایوب‌ انصاری»، پاسدار آن‌ حضرت‌ بودند

پاسداران‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله)

طبیعی‌ است‌ كه‌ پاسداری‌ از حق‌ و رجال‌ حق، وظیفه‌ واجب‌ اسلامی‌ است، و نباید با گفتن‌ «خدا نگهدار است» از این‌ وظیفة‌ مهم، شانه‌ خالی‌ كرد، پاسداری‌ به‌ قدری‌ با اهمیت‌ است‌ كه‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: "نگهبانی‌ یك‌ شب‌ در راه‌ خدا، بهتر است‌ از عبادت‌ هزار شب‌ كه‌ روزش‌ را انسان‌ روزه‌ بگیرد و شبش‌ را در حال‌ قیام‌ باشد." بر همین‌ اساس‌ كه‌ شخص‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای‌ حفظ‌ جان‌ خود، پاسدار داشته‌ است،

مثلا در جنگ‌ احد، «محمدبن‌ مسلمه» پاسدار مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ بوده‌ است، و در جنگ‌ خندق، «زبیر» و در جنگ‌ خیبر در شب‌ مخصوصی‌ بنی‌ بصفیه، شخصی‌ به‌ نام‌ «سعدبن‌ ابی‌ وقاص‌ و ابو ایوب‌ انصاری»، پاسدار آن‌ حضرت‌ بودند.

به‌ این‌ ترتیب‌ می‌بینیم‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) از عوامل‌ ظاهری‌ برای‌ حفظ‌ جان‌ خود استفاده‌ می‌كرد، و دارای‌ پاسدارهایی بود، و بنابراین‌ پاسداری‌ یك‌ موضوع‌ جدیدی‌ در اسلام‌ نیست.

حضرت محمد (ص)

علت نابودی امت های گذشته

هنگامی‌ كه‌ مكه‌ فتح‌ شد، در آن‌ روزها كه‌ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) آنجا توقف‌ داشت‌ پیش‌ آمدهائی‌ روی‌ داد از آن‌ جمله‌ فاطمه‌ دختر اسودبن‌ عبدالاسد برادر زاده‌ ابوسلمه‌ بن‌ عبدالاسد كه‌ از اشراف‌ قبیله‌ بنی‌ مخزوم‌ بود دست‌ به‌ دزدی‌ زد. در بین‌ سرقت‌ گرفتار شد. او را خدمت‌ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) آوردند.

بستگانش‌ با خود اندیشیدند كه‌ هیچكس‌ را جرات‌ نیست‌ واسطه‌ شود تا پیغمبر از كیفر فاطمه‌ بگذرد مگر اسامة‌ بن‌ زید. پیش‌ اسامة‌ رفتند التماس ها نمودند تا حاضر به‌ وساطت‌ شد، اسامه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسول(صلی الله علیه و آله) رسیده‌ درخواست‌ بخشش‌ فاطمه‌ را نمود از تقاضای‌ او رنگ‌ رخسار پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دگرگون‌ شد. فرمود: "در اجرای‌ حد وساطت‌ پذیرفته‌ نمی‌شود آنگاه‌ كه‌ حدود به‌ من‌ منتهی‌ شد دیگر جای‌ ترك‌ باقی‌ نمی‌ماند، باید اجرا شود." اسامه! می‌خواهی‌ شفاعت‌ درباره‌ حدی‌ از حدود خدا بنمائی؟!

اسامه‌ ناراحتی‌ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را كه‌ مشاهده‌ كرد از كرده خود پشیمان‌ شد. عرض‌ كرد: یا رسول‌ الله‌ برای‌ من‌ طلب‌ مغفرت‌ نما. آن‌ گاه‌ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود امتهای‌ گذشته‌ كه‌ نابود شدند برای‌ این‌ بود كه‌ یكی‌ از بزرگان‌ آنها اگر دست‌ به‌ دزدی‌ می‌زد او را وا می‌گذاردند و حد بر وی‌ جاری‌ نمی‌كردند اما وقتی‌ ضعیف‌ و بیچاره‌ای‌ این‌ عمل‌ را مرتكب‌ می‌شد حد را جاری‌ می‌كردند. اگر فاطمه‌ دختر محمد دزدی‌ كند دستور می‌دهم‌ دستش‌ را قطع‌ كنند. امر كرد دست‌ فاطمه‌ مخزومیه‌ را قطع‌ نمودند.

مسلمانان‌ از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسیدند: مگر جهاد و روزه‌ و نماز از واجبات‌ نیست، فرمود: چرا، گفتند پس‌ برای‌ چه‌ مردم‌ طائف‌ را از این‌ امور معاف‌ داشتی. فرمود: پس‌ از آنكه‌ مردم‌ طائف، مسلمان‌ شدند، خود به‌ خود به‌ حقانیت‌ و ارزش‌ واجبات‌ اسلام‌ پی‌ می‌برند و به‌ آن‌ عمل‌ می‌كنند

یك‌ نمونه‌ از تاكتیك‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله)

در سالهای‌ اواخر هجرت‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله)، كه‌ اسلام‌ روز به‌ روز، رونق‌ می‌یافت، یك‌ هیئت‌ به‌ نمایندگی‌ از مردم‌ طائف‌ به‌ مدینه‌ نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند و به‌ عرض‌ رساندند كه: مردم‌ طائف‌ حاضرند، مسلمان‌ شوند، مشروط‌ بر اینكه‌ آنها را آزاد بگذاری‌ مثل‌ گذشته‌ در فحشأ و ربا و شراب‌ خواری، آزاد باشند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) درخواست‌ آنها را نپذیرفت‌ و فرمود: در اسلام، فحشا، ربا و شراب‌ خواری‌ حرام‌ است. نمایندگان‌ به‌ طائف‌ برگشتند و جریان‌ را به‌ مردم‌ گفتند.

این‌ بار مردم‌ پیشنهاد دیگری‌ كردند و آن‌ اینكه: پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنها را از جهاد و روزه‌ و نماز، معاف‌ دارد، نمایندگان‌ به‌ مدینه‌ آمده‌ و پیشنهاد مردم‌ طائف‌ را به‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرض‌ كردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیشنهاد آنها را پذیرفت. مسلمانان‌ از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسیدند: مگر جهاد و روزه‌ و نماز از واجبات‌ نیست، فرمود: چرا، گفتند پس‌ برای‌ چه‌ مردم‌ طائف‌ را از این‌ امور معاف‌ داشتی. فرمود: پس‌ از آنكه‌ مردم‌ طائف، مسلمان‌ شدند، خود به‌ خود به‌ حقانیت‌ و ارزش‌ واجبات‌ اسلام‌ پی‌ می‌برند و به‌ آن‌ عمل‌ می‌كنند.

همانگونه‌ كه‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده‌ بود، همانطور هم‌ شد، آنها پس‌ از قبول‌ اسلام، كم‌ كم‌ به‌ ارزش‌ واجبات‌ پی‌ برده‌ و آنها را نیز عمل‌ كردند به‌ این‌ ترتیب‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) با این‌ گونه‌ تاكتیكهای‌ مفید، مردم‌ را به‌ سوی‌ اسلام‌ جذب‌ می‌نمود.

فرآوری: علی نورگستر

بخش عترت و سیره تبیان


منبع:

الگوهای‌ رفتاری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، محمدرضاطباطبائی‌نسب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.