تبیان، دستیار زندگی
در چله بهار سرخ، این تن زخمی خاک است که زیر هجوم نیزه‎ها به خود می‎لرزد و بوی خون و فریاد، تو را به خود می‎خواند! هنوز بوی عطش می‎آید و بوی گریه‎های خشک و چهره‎های سوخته . امروز، چهلمین روز است که دشت، پای ایستادن ندارد و ستاره‎ها خنده بر زمین نمی‎پاشند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دستی بر عَلَم‎های افتاده

اربعین حسینی

در چله بهار سرخ، این تن زخمی خاک است که زیر هجوم نیزه‎ها به خود می‎لرزد و بوی خون و فریاد، تو را به خود می‎خواند!

هنوز بوی عطش می‎آید و بوی گریه‎های خشک و چهره‎های سوخته .

امروز، چهلمین روز است که دشت، پای ایستادن ندارد و ستاره‎ها خنده بر زمین نمی‎پاشند.

امروز، چهلمین روز است که غبار عصیان، از آشوبگاه پیمان شکنان، بر چهره آزادگی می‎نشیند.

امروز، چهلمین روز است که کوفه در حریم عهدشکنی، بر طبل‎های سوخته می‎کوبد و راه به جایی نمی‎برد.

امروز، روزی است که عاشورا، تمام خواب‎های دنیا را آشفته و دست‎های غربت، کوچه‎های دنیا را در خود پیچیده است.

صدای عزای کروبیان، در گوش دشت طنین‎انداز است. هنوز عرشیان، گریبان چاک می‎کنند؛ کاروانی به چله نشینی چلچله‎های تشییع شده بر نیزه‎ها آمده است؛ به چله نشینی پیراهن‎هایی که زیر سم اسب‎های کوفی، تکه تکه شدند.

دیگر نایی برای حرکت کاروان نمانده است.

دیگر گلویی، عطش بیابان سوخته را برنمی‎انگیزد.

دیگر مشکی، برای خنده خیمه‎ها، در خشکی خود جان نمی‎کند.

امروز چهلمین روز است که بر آسمانِ دنیا، سیاه پاشیده‎اند.

امروز؛ خاتون کربلا آمده است تا تجدید میثاق با عشق کند؛

آمده است تا بر طواف گودال زمزمه کند:

«آن چنان مهر توام بر دل و جان جای گرفت      که اگر سر برود، از دل و از جان نرود» 

امروز، خاتون غم‎ها مانده است و هفتاد و دو باغ توفان دیده!

امروز، چهلمین روز غم است و زینب بر ساحل فرات، زانو زده است؛

زانو زده است و دریا بر دست‎هایش موج می‎گیرد و بر شن‎ها می‎چکد.

می‎گرید و زمزمه می‎کند:

«کاش، ای کاش که دنیای عطش می‎فهمید                 آب مهریه زهراست؛ بیا تا برویم»

امروز، چله قبیله عشق است و غم از شانه‎های خاتون جاری می‎شود.

خاتون آمده است تا فریادها و هدف‎های امام عصر را بر فرق خواب‎ها و سکوت‎ها بکوبد.

برمی‎خیزد و عاشورا را بر تارک تاریخ می‎پاشد.

برمی‎خیزد و از شانه‎هایش، علم‎های افتاده، برمی‎خیزند.

برمی‎خیزد و از خطبه‎هایش، نیزه‎ها و شمشیرهای دوباره جان می‎گیرد.

برمی‎خیزد و از فریادهایش، عاشوراها و انقلاب‎ها متولد می‎شوند.

برمی‎خیزد و از عطر پیراهنش، حسینیه‎ها و تکیه‎ها و زینبیه‎ها استوار می‎ایستند.

برمی‎خیزد و عاشورایی دیگر اتفاق می‎افتد.


"ابراهیم قبله آریاطان"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.