اهل بیت؛ از شام تا مدینه
حركت از شام
پس از هفت روز كه اهل بیت در شام بودند، به دستور یزید، نعمان بن بشیر(1) وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهى مردى امین آنان را روانه مدینه منوره كرد.(2)
در هنگام حركت، یزید امام سجاد(علیهالسلام) را فراخواند تا با او وداع كند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت كند! اگر من با پدرت حسین ملاقت كرده بودم، هر خواستهاى كه داشت، مىپذیرفتم! و كشته شدن را به هر نحوى كه بود، گرچه بعضى از فرزندانم كشته مىشدند از او دور مىكردم! ولى همانگونه كه دیدى شهادت او قضاى الهى بود!! چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار یافتى، پیوسته با من مكاتبه كن و حاجات و خواستههاى خود را براى من بنویس!(3) (كه اینهم نیرنگی دیگر از عوامفریبی یزید بود.)
آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و براى رعایت حال و حفظ آبروى اهل بیت به او سفارش كرد كه شبها اهل بیت را حركت دهد و در پیشاپیش آنان خود حركت كند و اگر على بن الحسین(علیهماالسلام) در بین راه حاجتى بود برآورده سازد؛ و نیز سى سوار در خدمت ایشان مأمور ساخت؛ و به روایتى خود نعمان بن بشیر را و به قولى دیگر بشیر بن حذلم را با آنان همراه كرد.(4)
همانگونه كه یزید سفارش كرده بود كاروان به آهستگى و مدارا طى مسافت كردند و به هنگام حركت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گرداگرد آنان را مىگرفتند، و چون در مكانى فرود مىآمدند از اطراف آنان دور مىشدند كه به آسانى بتوانند وضو سازند.
اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام)
اهل بیت(علیهم السلام) به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مكان رسیدند، از امیر كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را بسوى كربلا حركت داد. وقتی به كربلا رسیدند، جابر بن عبدالله انصارى(5) را دیدند كه با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت امام حسین(علیهالسلام) آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زارى كردند و بر صورت خود سیلى زده و نالههاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نیز به آنان پیوستند(6)، حضرت زینب(علیهاالسلام) در میان جمع زنان آمد و با صوتى حزین كه دلها را جریحهدار مىكرد میگفت: «وا اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مكة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن على المرتضى! آه ثم آه!»، پس بیهوش گردید.
آنگاه امكلثوم با صدایى بلند مىگفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنیا رفتهاند؛ و زنان نیز سیلى به صورت زده و گریه و شیون مىكردند.
سكینه وقتی چنین دید، فریاد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو كردهاند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند!(7)
عطیه عوفى(8) مىگوید: با جابر بن عبدالله برای زیارت مزار امام حسین(علیهالسلام) به سمت كربلا آمدیم و وقتی به كربلا رسیدیم جابر نزدیك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص مُحرم بر تن نمود و خود را معطر كرد و هر گامى كه بر مىداشت ذكر خدا مىگفت تا نزدیك قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنین كردم، بر روى قبر از هوش رفت.من آب بر روى جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!»، و بعد اضافه كرد: چرا تمناى جواب دارى در حالی كه حسین(علیه السلام) در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدایى افتاده است!! و گفت:
من گواهى مىدهم كه تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنین مىباشى، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب كساء و عبایى، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانى، و چرا چنین نباشد كه دست سیدالمرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از سینه ایمان شیر خوردى و پاك زیستى و پاك از دنیا رفتى و دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگین كردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان راهی رفتى كه برادرت یحیى بن زكریا شهید گشت.
سپس چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت:
السلام عیكم ایتها الارواح التى حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتیتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنكر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى اتاكم الیقین؛ سلام بر شما اى ارواحى كه در كنار حسین نزول كرده و آرمیدید، گواهى مىدهم كه شما نماز را بپا داشته و زكات را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهى كردید، و با ملحدین و كفار مبارزه و جهاد كرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید.
و اضافه نمود: به آن خدائى كه پیامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدهاید شریك هستیم.
عطیه مىگوید: به جابر گفتم: ما كارى نكردیم! اینان شهید شدهاند.
جابر گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شنیدم كه مىفرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فى عملهم»(9)؛ «هر كس گروهى را دوست داشته باشد با آنها محشور میگردد، و هر كس عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریك خواهد بود.»
اختلاف در زیارت اربعین اهل بیت علیهم السلام
در تاریخ حبیب السیر آمده است: یزید بن معاویه سرهاى مقدس شهدا را در اختیار على بن الحسین (علیهماالسلام) قرار داد، و آن بزرگوار در روز بیستم ماه صفر آن سرها را به بدنهاى پاكشان ملحق نمود و آنگاه عازم مدینه طیبه گردید.(10)
ابوریحان بیرونى در آثار الباقیه گفته است: در روز بیستم ماه صفر، سر مقدس امام حسین(علیهالسلام) به بدن مطهرش بازگردانیده و دفن شد به هنگامى كه اهل بیت امام حسین(علیهالسلام) بعد از بازگشت از شام در روز اربعین جهت زیارت آمده بودند.(11)
سید ابن طاووس در اقبال مىگوید: چگونه روز بیستم ماه صفر، روز اربعین است در حالى كه حسین (صلوات الله علیه) روز دهم محرم به شهادت رسید، بنابراین اربعین، روز نوزدهم ماه صفر باید باشد.(12)
آنگاه سیدبن طاووس توضیح میدهد: احتمال دارد كه ماه محرم سال 61 كم كامل نبوده است، یعنى 29 روز بوده كه طبعا بیستم ماه صفر، روز اربعین است، و احتمال دارد كه ماه محرم تمام بوده ولى چون امام حسین(علیهالسلام) در پایان روز عاشورا شهید گردید لذا روز عاشورا را به حساب نیاوردهاند. و در مصباح آمده است: خاندان امام حسین(علیهالسلام) در روز بیستم ماه صفر به همراه امام سجاد(علیه السلام) به مدینه رسیدند، و شیخ مفید همین قول را درست دانسته است، و در غیر مصباح آمده است كه ایشان در روز بیستم ماه صفر بعد از مراجعت از شام به كربلا رسیدند.(13)
همانگونه كه در نقلهاى ذكر شده واضح است اهل بیت(علیهم السلام) در همان سالى كه حادثه كربلا رخ داد - سال 61 - پس از مراجعت از شام و در روز اربعین به كربلا آمدند، و یا این كه در سال 62 یعنى یك سال بعد از شهادت رهسپار كربلا شدهاند؛ و ما در اینجا به صورت اختصار عینا" آنچه در این رابطه گفته و یا نوشته شده است را ذكر مىكنیم:
نظر اول: اهل بیت در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز بیستم صفر به كربلا وارد شدند، و این همان قول صاحب تاریخ حبیب السیر است كه قبلا بازگو كردیم، و در الآثار الباقیه ابوریحان نیز همین قول آمده و ظاهر عبارت سید ابن طاووس در لهوف هم همین مطلب را مىرساند(14) و ابن نما در مثیر الاحزان نیز همین قول را نقل كرده است.(15)
جابر گفت: به آن خدائى كه پیامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدهاید شریك هستیم.
عطیه مىگوید: به جابر گفتم: ما كارى نكردیم! اینان شهید شدهاند.
جابر گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شنیدم كه مىفرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فى عملهم»؛ «هر كس گروهى را دوست داشته باشد با آنها محشور میگردد، و هر كس عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریك خواهد بود.»
نظر دوم: اهل بیت(علیهم السلام) همان سال در روز بیستم صفر به كربلا و قبل از رفتن به شام از كربلا عبور نمودند و بر مزار شهیدان خود عزادارى كردند، و سپهر مؤلف ناسخ التواریخ،نظرش این است. و این احتمال گرچه بعید به نظر مىرسد، زیرا در نقلى بدان اشاره نشده است ولى احتمالی است كه مانعى ندارد و دلیلى براى اثبات آن وجود ندارد.(16)
نظر سوم: آل البیت در سال 62، یعنى یك سال بعد و در روز بیستم صفر به كربلا آمدهاند. صاحب قمقام زخار مىگوید: مسافت و عادت تشریففرمایى به حرم حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) در روز اربعین سال 61 هجرى به كربلاى معلى مشكل، بلكه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا به درجه رفیع شهادت نائل آمد و عمر بن سعد یك روز براى دفن كشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به سمت كوفه حركت كرد و از كربلاى معلى تا كوفه به خط مستقیم حدوداً هشت فرسخ است، و چند روزى هم عبیدالله بن زیاد اهل عصمت را در كوفه براى معرفى آنان و كار بزرگى كه صورت گرفته و ترساندن قبایل عرب نگاه داشت تا از یزید خبر رسید كه اسراء را به دمشق اعزام دارد و او هم اسیران را از راه حرّان و جزیره و حلب به شام فرستاد كه مسافت دورى است و فاصله كوفه تا دمشق به خط مستقیم تقریبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و پس از ورود به شام به روایتى تا شش ماه اهل بیت را نگاه داشتند تا آتش شعلهور غضب یزید خاموش شد و پس از حصول اطمینان از عدم شورش مردم موافقت كرد كه حضرت سجاد(علیه السلام) با اهل حرم به مدینه باز گردد، پس چگونه این همه وقایع مىتواند در چهل روز صورت گرفته باشد؟ قطعا ورود اهل بیت(علیهم السلام) به كربلا در سال دیگری بوده است(17) كه سال شصت و دو هجرى باشد و هر كس با تدبر به این مسأله بیندیشد نامهنگار را تصدیق خواهد كرد، و جابر بن عبدالله هم در اربعین شصت و دو به زیارت مشرف شده است و شرافت جابر در این است كه او اولین كسى است از صحابه بزرگ و مخلص، به این سعادت نایل آمده است.(18)
نظر چهارم: احتمال دیگرى وجود دارد كه اهل بیت ابتدا به مدینه آمدند و از مدینه عازم كربلا شدند و سر مقدس امام را نیز در این سفر با خود برده و به بدن مطهر امام حسین(علیهالسلام) ملحق نمودهاند، اما نه در اربعین سال 61 هجرى بلكه پس از مراجعت به مدینه به كربلا رفتهاند. ابن جوزى از هشام و بعضى دیگر نقل كرده است كه سر مقدس امام حسین(علیهالسلام) با اسیران به مدینه آورده شد، و سپس به كربلا حمل گردیده است و با بدن مطهر دفن شده است.(19)
و از بعضى از مورخان نقل شده است كه: ظاهر جریان اقتضاء مىكند كه اهل بیت در مدتى بیش از چهل روز از زمان شهادت امام حسین(علیهالسلام) به عراق یا به مدینه رفته باشند، و بازگشت آنها به كربلا، ممكن است، ولى روز بیستم صفر نبوده است زیرا جابر بن عبدالله انصارى هم از حجاز آمده بود و رسیدن خبر به حجاز و حركت جابر از آنجا قهرا" زمانى بیش از چهل روز را مىطلبد. یا این كه باید بگوییم جابر از مدینه نیامده بود بلكه از كوفه و یا از شهرى دیگر عازم كربلا شده بود.(20)
توقف در كربلا
حال بنا بر هر كدام از نظرات بالاخره اهل بیت به كربلا آمدهاند. این خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به كربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، چون هنگام حركت به سوى كوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، و همانگونه كه سید ابن طاووس در لهوف نقل كرده است كه «و اقاموا المآتم المقرحة للاكباد»(21)؛ «ماتمهاى جگرخراش بپا داشتند»، و تا سه روز بدین صورت عزاداری نمودند.(22)
حركت از كربلا
اگر زنان و كودكان بیش از این در كنار قبور عزیزانشان مىماندند، خود را در اثر شیون و زارى و گریستن و نوحه كردن هلاك مىنمودند، لذا امام سجاد(علیهالسلام) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدینه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكینه(علیهاالسلام) اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و همگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند، سكینه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گریست و به سختى نالید و این ابیات را زمزمه كرد:
الا یا كربلا نودعك جسما"بلا كفن و لا غسل دفینا الا یا كربلا نودعك روحا"لا حمد و الوصى مع الامینا؛ اى كربلا! بدنى را در تو به ودیعه گذاردیم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد؛ اى كربلا! كسى را به یادگار در تو نهادیم كه او روح احمد و وصى اوست.»(23)
بازگشت به مدینه
پس از چند روزی كه اهل بیت در كربلا بودند و بر مزار عزیزانشان عزاداری نمودند، به دستور امام سجاد(علیه السلام) به سمت مدینه حركت كردند. حضرت امكلثوم(علیهاالسلام) و یا به نقل برخی از اسناد حضرت زینب(علیهاالسلام) در حالى كه همراه كاروان كربلا عازم شهر مدینه گردید مىگریست و این اشعار را مىخواند.(24)
"اى مدینه جد ما! نپذیر ما را، كه با حسرت و اندوهها بازگشتیم؛ از تو با همه خویشان بیرون رفته، و چون بازگشتیم نه مردان و نه كودكانى با ماست؛ در هنگام خروج جمع ما كامل بود و اكنون در بازگشت برهنه و غارت شدهایم؛ در ظاهر در امان خدا بودیم و اكنون كه بازگشتیم هنوز بر ستم ظالمان و بریدن پیمانشان بیمناك هستیم؛ انیس ما مولایمان حسین بود، و چون آمدیم حسین را در كربلا گرو گذاریم؛ خود گریستیم؛ پاكان بدون خفاء مائیم، و مخلصین و برگزیدگان ماییم؛ ما بردباران بر بلا هستیم، و ما راستگویان ناصحیم؛ اى جد ما! دشمنان ما به آزرویشان رسیدند، و تشفى یاقتند به سبب قتل ما؛ حرمت زنان را هتك نمودند و تمام آنها را بر جهاز شتران به قهر حمل كردند.» (25)
پینوشتها:
1- نعمان بن بشیر همان كسى است كه هنگام ورود مسلم بن عقیل به كوفه از طرف یزید امیر كوفه بود، یزید او را بركنار و به جاى او، عبیدالله بن زیاد را به امارت كوفه برگزید. نعمان بن شام آمد و از هواداران معاویه و یزید بود. پس از هلاكت یزید، مردم را به بیعت عبدالله بن زبیر فراخواند، اهالى حمص با او مخالفت كرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجرى كشتند. (الاستیعاب، ج 4، ص1496).
2- قمقام زخار، ص 579.
3- تاریخ طبرى، ج 5، ص233.
4- قمقام زخار، ص 579.
5- او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسیبه دختر عقبه مىباشد، در بیعت عقبة ثانیه در مكه با پدرش حضور داشته ولى كودك بوده است؛ بعضى او را از شركت كنندگان در جنگ بدر ذكر كردهاند؛ او با پیامبر(صلى الله علیه و آله) در 18 غزوه شركت نمود، و بعد از رسول خدا در صفین در خدمت على(علیهالسلام) بوده و از كسانى است كه سنت پیامبر بسیار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابینا گردید؛ در سال 74 یا 78 و یا 79 در سن 94 سالگى در مدینه رحلت نمود. (الاستیعاب، ج 1، ص219).
6- لهوف سید بن طاووس، ص 82.
7- الدمعة الساكبة، ج 5، ص162.
8- عطیه عوفى را شیخ طوسى در رجال خود از اصحاب امیرالمؤمنین ذكر كرده و او معروف به بكالى است كه قبیلهاى از همدان مىباشد، و او داراى تفسیر قرآنى بوده است در پنج قسمت و خود او مىگوید: قرآن را با تفسیرش سه بار بر ابن عباس عرضه كردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقیح المقال، ج 2، ص253).
9- بحارالانوار، ج 65، ص130.
10- نفس المهموم، ص 466.
11- مقتل الحسین مقرم، ص 371.
12- مسار الشیعه، ص 62. و مرحوم شیخ بهائى(ره) بر اساس همین احتمال روز اربعین را روز نوزدهم ماه صفر قرار داده است. (توضیح المقاصد، ص 6).
13- قمقام زخار، ص 585.
14- لهوف، ص 82.
15- مثیر الاحزان، ص 107.
16- ناسخ التوایخ، احوالات امام حسین، ج 3، ص176.
17- از این مقدمات، نمىتوان نتیجه گرفت كه اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال شصت و دو به كربلا آمدهاند؛ زیرا اولا نگاه داشتن اهل بیت در كوفه به مدت زیاد، قطعى نیست با توجه به این كه بعضى ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر ذكر كردهاند و آن مقدمات چون قطعى نیست بنابراین نتیجه قطعى هم بدست نمىدهد؛ ثانیا احتمال دارد همانگونه كه بعضى گفتهاند اهل بیت در همان سال 61 و قبل از رفتن به شام از مسیر كربلا عبور كرده و بر قبور شهیدان عزادارى كرده باشند - چنانچه مرحوم سپهر - مؤلف ناسخ التواریخ - گفته است، اضافه بر این كه مرحوم قاضى طباطبایى(ره) كتابى به نام «تحقیق در روز اربعین امام حسین علیهالسلام» تألیف نموده و تمام ایرادهاى وارده را مبنى بر آمدن اهل بیت در اربعین سال 61 را پاسخ داده است، بنابراین به صرف استبعاد نمىتوان به نتیجه قطعى رسید و آمدن اهل بیت را به كربلا در اربعین اول انكار كرد.
18- قمقام زخار، ص 586.
19- تذكرة الخواص، ص 150. ولى در این نقل مذكور نیست كه سر مقدس امام توسط چه كسى به كربلا حمل شده است، و آیا اهل بیت همراه سر مقدس به كربلا آمدهاند یا تنها سر مقدس به كربلا حمل و دفن شده است؟
20- قمقام زخار، ص 586. ولى این احتمال با تصریح بزرگانى همانند سید ابن طاووس و ابن نما و شیخ بهائى كه گفتهاند جابر بن عبدالله و اهل بیت در روز اربعین همزمان در كربلا بودهاند منافات دارد.
21- لهوف، ص 82.
22- ذریعة النجاة، ص 271.
23- الدمعة الساكبة، ج 5، ص165.
24- قمقام زخار، ص 583.
25- مرحوم مجلسى این اشعار را بیشتر از آنچه ما آوردیم، ذكر كرده است. بحارالانوار، ج 45، ص197.
برگرفته از لهوف، سید بن طاووس/ نفس المهوم، شیخ عباس قمی/ قصّه كربلا، على نظرىمنفرد .
سایت تبیان
مهری هدهدی