تبیان، دستیار زندگی
ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة‏اللّه‏ شافعی دمشقی مشهور به ابن عساكر به سال 499 هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است كه شهرت چشمگیری در سرزمین‎های اسلامی به دست آور د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحریف قیام امام حسین (علیه‏السلام) در روایات ابن عساكر

امام حسین

ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة‏اللّه‏ شافعی دمشقی مشهور به ابن عساكر به سال 499 هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است كه شهرت چشمگیری در سرزمین‎های اسلامی به دست آورد.(1) ابن عساكر در دوران حكومت ایوبیان در شام می‏زیست. در این دوران با تسلط ملك نورالدین محمود زنگی، ملك عادل و سلطان صلاح الدین ایوبی، مكتب اهل سنت سكان‏دار صحنه سیاست بود و تنازعاتی كه در این دوران با فاطمیان شیعی مصر وجود داشت بسیاری از متفكران و علمای حدیث و تاریخ اهل سنت را به میدان كشانید و حكومت‎های وقت نیز با حمایت خود از آنان مسیر تاریخ‏نگاری در شام را به همان گونه‏ای كه تمایل داشتند جهت دادند.

ابن عساكر نماینده این طبقه و سرآمد آنان بود ولی چندان وقعی به تمایلات حكومت نمی‏گذاشت و به نظر می‏رسد به عنوان یك مورخ منصف، به رغم جو نامساعد زمانی رسالت خود را بخوبی انجام داد. وی از ائمه شیعه بویژه امام علی، امام حسن و امام حسین(علیهم‎‏السلام) با احترام فراوان یاد كرده و به ذكر فضائل آنان می‏پردازد. او در عرصه علم و فقه و حدیث یكه‏تاز میدان بود و شاگردان و راویان فراوانی داشت كه هر كدام برای خود در عالم اسلامی وزنه‏ای محسوب می‏شدند. چنانكه تراجم‏نویسان گویند چهل سال از عمر خود را به تصنیف گذرانید و بیش از 20 سال عمر خود را در مسافرت‎های علمی به مصر، بغداد، كوفه، ایران و ... سپری كرد و افزون بر یكصد تألیف از خود بر جای گذاشت.(2)

از مهمترین نوشته‏های ابن عساكر، «تاریخ مدینه دمشق» است كه در هشتاد جلد تألیف شده است.

وی تألیف خود را، كه در برگیرنده تاریخی عمومی از سده‏های صدر اسلام بویژه دمشق است، از آغاز بنای این شهر در تاریخ شروع كرده و پس از آن به شرح زندگی صحابه پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله)، تابعان، محدثان، مشاهیر و علمای اسلام تا سده ششم هجری می‏پردازد. شیوه كار او شباهت فراوانی با تاریخ بغداد خطیب بغدادی دارد و ذهبی نیز در تاریخ اسلام تا حدودی از او پیروی كرده است.

وی یكی از مجلدات تاریخ دمشق خویش را به شرح حال امام حسین(علیه‏السلام) و قیام وی اختصاص داده كه توسط محمّدباقر محمودی به سال 1970 در یك جلد مستقل در بیروت با عنوان «ترجمه ریحانة رسول‏اللّه‏ الامام الشهید حسین بن علی بن ابیطالب(علیه‏السلام) من تاریخ دمشق لابن عساكر» به چاپ رسیده است. این جزء بسیار مفصل و طولانی، و قریب 400 صفحه چاپی در قطع رحلی است.(3)

ابن عساكر به رغم تمایلات دینی و مذهبی خود، بر خلاف سایر تاریخنگاران اهل سنت در شام، تقریبا قیام امام حسین(علیه‏السلام) را با بی‏طرفی گزارش كرده ولی نقاط ضعف و تحریفات فراوانی در آن به چشم می‏خورد كه در این مبحث به آنها اشاره خواهیم كرد.

ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة‏اللّه‏ شافعی دمشقی مشهور به ابن عساكر به سال 499 هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است كه شهرت چشمگیری در سرزمین‎های اسلامی به دست آورد.

موارد تحریف در تاریخ ابن عساكر

الف ـ ابن عساكر ابتدا با نام و كنیه امام حسین(علیه‏السلام) سخن خویش را آغاز كرده و اولین مسأله‏ای كه مطرح می‏كند حضور امام حسین علیه‏السلام تحت پرچم یزید بن معاویه در فتح قسطنطنیه است(4) كه این امر هم عقلاً و هم استنادا قابل خدشه است؛ اما عقلاً اینكه چگونه با توجه به اختلافات ریشه‏ای و اصولی میان بنی امیه و بنی هاشم و بویژه میان خاندان حرب و ابوسفیان با علی علیه‏السلام و خاندان او، كه از بدیهیات مسلم تاریخی است، امام حسین علیه‏السلام به عنوان یكی از دشمنان سرسخت خاندان معاویه، حاضر به خدمت در ركاب خصم خود یزید باشد؟ اگر به بررسی علل قیام امام حسین علیه‏السلام علیه یزید بپردازیم یكی از علل آن را مفاسد یزید خواهیم یافت. حال با توجه به فسق و فجوری كه یزید داشت و در بیشتر منابع، مسأله عیاشی، شرابخوارگی و هرزگی وی ذكر شده(5) و حتی در فتح قسطنطنیه سربازان او كه از نوعی بیماری در هلاكت بودند، یزید به عشقبازی با كنیزكی مشغول بود و هیچ احساس مسئولیتی در باره جان نیروها نمی‏كرد! چگونه حسین علیه‏السلام حاضر به همكاری با چنین فرد فاسقی گردد.

همچنین اگر او با چنین فردی سازگار بود، قیام او چه معنایی داشت؛ اما در مورد عدم استناد این روایت اینكه اولاً ابن عساكر بر حسب شیوه تاریخ‏نگاری خویش تمامی سلسله راویان خود را ذكر می‏كند ولی در مورد این روایت هیچ فردی را نام نبرده است. ثانیا در هیچیك از منابع معتبر درباره فتوحات از جمله فتوح ابن اعثم، فتوح الشام واقدی، فتوح البلدان بلاذری و كتابهای دیگر نامی از حضور حسین علیه‏السلام در غزوه قسطنطنیه نیست.

ب ـ در روایت پنجم، از فضل و بخشش معاویه به حسن و حسین(علیهماالسلام) سخن می‏گوید كه آنان به خدمت معاویه رسیدند. معاویه به آنان دویست هزار درهم بخشید و گفت: آن را بگیرید، من فرزند هند هستم هیچ كس قبل و بعد از من چنین صله‏ای نداده و نمی‏دهد.(6)

امام حسین

در این باره باید گفت ابن عساكر تاریخ ملاقات را ذكر نمی‏كند ولی آن‏طور كه از روایت برمی‏آید مسأله در بارگاه او در دمشق بوده است. تا قبل از صلح امام حسن علیه‏السلام هیچگونه رابطه و ملاقاتی میان امام حسن و امام حسین علیهما‏السلام و معاویه نبوده و پس از صلح نیز در هیچ یك از منابع گزارش نشده كه این دو بزرگوار به اتفاق یا بطور مستقل به دمشق رفته باشند و علاوه بر اینها به علت دشمنی كه معاویه با خاندان علی علیه‏السلام داشته و دشنام دادن به پدر آن دو بزرگوار را بر منبرها رسم كرده بود، این روایت نمی‏تواند به هیچ روی مستند و قابل پذیرش باشد.

ج ـ در روایت ششم از سخنرانی امام حسین علیه‏السلام در مقابل معاویه در مسجد(جامع اموی) گفتگو می‏كند كه ایشان بر روی منبر از معاویه تمجید و تجلیل كرده و حدیثی از رسول الله‏ روایت می‏كند كه شیعه آل محمّد در بهشت است. وقتی معاویه از حسین علیه‏السلام سؤال می‏كند كه شیعه آل محمّد كیست؟ او می‏گوید كسی است كه ابابكر، عمر، عثمان، پدرم علی و تو را ای معاویه دشنام ندهد.(7)

جعلی و ساختگی بودن این روایت به قدری روشن است كه ابن عساكر خود نتوانسته آن را بپذیرد و در پایان روایت می‏گوید این حدیث منكر است و سلسله اسناد آن به حسین علیه‏السلام نمی‏رسد.

د ـ ابن عساكر پس از ذكر مختصری از شرح حال امام حسین علیه‏السلام وارد ماجرای قیام ایشان و چگونگی خبر یافتن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از مقتل حسین علیه‏السلام توسط جبرئیل علیه‏السلام را تشریح ساخته و 27 روایت مشابه در این زمینه ذكر می‏كند.(8) آنگاه از خروج امام به سوی مكه و از آنجا به سوی عراق و نیز از مخالفتها و نصیحتهای بزرگان مكه برای عدم خروج او از این شهر سخن می‏گوید.(9)

وی چندین روایت از عبدالله‏ بن عمر و دیگران ذكر می‏كند كه او را از رفتن به عراق نهی كرده و می‏گویند خداوند رسول خدا را بین دنیا و آخرت مخیّر كرد و او آخرت را برگزید و تو پاره تن او هستی، به دنبال دنیا مباش.(10) در عین حال كه وی این روایات را در پی هم ذكر می‏كند هیچ یك از گزارشهایی را كه هدف خروج حسین علیه‏السلام به مكه را بیان می‏كند ارائه نمی‏دهد. لذا از این روایات چنین برداشت می‏شود كه حسین علیه‏السلام به دنبال حكومت دنیوی و مادی رفته و آن را بر آخرت ترجیح داده است و در حقیقت علت اصلی قیام پنهان مانده، تلاش برای احراز قدرت دنیوی به عنوان علت القا می‏گردد.

امام حسین علیه السلام بر روی منبر از معاویه تمجید و تجلیل كرده و حدیثی از رسول الله‏ روایت می‏كند كه شیعه آل محمّد در بهشت است. وقتی معاویه از حسین علیه‏السلام سؤال می‏كند كه شیعه آل محمّد كیست؟ او می‏گوید كسی است كه ابابكر، عمر، عثمان، پدرم علی و تو را ای معاویه دشنام ندهد.

ه ـ روایت قابل توجه دیگر، نامه مروان بن حكم به عبیدالله‏ بن زیاد است كه او را از خروج امام حسین علیه‏السلام به سوی عراق آگاه ساخته و می‏گوید این حسین فرزند فاطمه رسول خداست. هیچ كس از مسلمانان نزد ما محبوبتر از حسین علیه‏السلام نیست؛ خود را آماده كن برای برخورد با كسی كه هیچ چیز مانع او نیست.(11)

این روایت در حالی است كه هنگام حضور امام علیه‏السلام در مقابل حاكم كوفه، مروان بن حكم به عمرو بن سعید می‏گوید یا از او بیعت بگیر و یا سرش را از تن جدا كن زیرا اگر از بارگاه تو بیرون رود هرگز به او دست نخواهی یافت.(12) مشخص نیست در اینجا چگونه مروان، دشمن و معاند امام، دلسوز او شده و عبیدالله‏ را به مدارا با او سفارش می‏كند. لازم به ذكر است كه مروان از هنگام ظهور در صحنه سیاسی به عنوان مشاور عثمان و سرانجام با دستیابی به قدرت و خلافت در دمشق، همواره شنیع‏ترین برخوردها را با شیعیان و خاندان علی علیه‏السلام داشته است.

و ـ مسأله درخواست ملاقات و بیعت امام حسین علیه‏السلام با یزید كه در هنگام گفتگوی عمر بن سعد و مكاتبه او با عبیدالله‏ عنوان می‏شود یكی دیگر از نكات تحریفی است كه در تألیف ابن عساكر و نیز بسیاری از منابع مورخان شامی دیگر چون ابن كثیر و شمس الدین ذهبی گزارش شده(13) و متأسفانه بعضی از منابع شیعی نیز آن را بدون تجزیه و تحلیل و بررسی عمیق، در منابع خود ذكر كرده‏اند.(14) این دسته از مورخان گفته‏اند كه عمر بن سعد پس از گفتگویی با امام حسین علیه‏السلام، به عبیدالله‏ بن زیاد نامه‏ای نوشته و این شروط را از جانب حضرت ابا عبدالله‏ علیه‏السلام عنوان می‏كند:حرم امام حسین علیه السلام

1ـ اجازه دهند از همانجایی كه آمده برگردد.

2ـ به یكی از مرزها برود و نظاره‏گر امور باشد.

3 ـ اجازه دهند نزد یزید رفته و دست خود را در دستان او گذارد تا هر چه خواهد حكم كند.(15)

این روایت از لحاظ استناد و عقل قابل خدشه است اما استنادا این كه:

1ـ شروط مذكور به صورتهای مختلفی ثبت شده، گاهی یك شرط و گاهی دو یا سه شرط و حتی در روایتی مسأله بیعت با یزید از جانب حسین علیه‏السلام مطرح شده است.

2ـ سلسله این روایات و اسناد آن به حسین علیه‏السلام نمی‏رسد؛ یعنی به همان فردی كه چنین شرایطی را خواسته، لذا در ابتدای كار، این روایت منكر و ضعیف است.

3ـ این نامه را عمر بن سعد به عبیدالله‏ نوشته نه شخص امام، و احتمال دارد او از جانب خود برای ختم غائله چیزهایی بدان افزوده باشد.

4ـ این روایت ابتدا در منابع اهل سنت گزارش شده و منابع شیعی نیز شرط سوم یعنی بیعت با یزید را بالاتفاق ذكر نكرده‏اند.

5 ـ طبری روایتی نقل كرده كه می‏تواند بخوبی این شرط را زیر سؤال برد. او از قول «عقبة بن سمعان» كه در صحنه كربلا حضور داشته است، نقل می‏كند كه وی از ابتدا تا انتها همراه حسین علیه‏السلام بوده و هیچ سخنی نبوده كه از او نشنیده باشد. در ادامه او سوگند می‏خورد كه حسین علیه‏السلام در سخنانش با مردم هیچگاه چنین حرفی یعنی بیعت با یزید و گذاشتن دست در دستان او نزد.(16)

6ـ چنانكه بعضی از منابع گویند، گفتگوی عمر بن سعد و حضرت ابا عبدالله‏ علیه‏السلام سرّی بوده(17) پس چگونه می‏توان به طور قطع گفت كه شرط امام حسین علیه‏السلام چه بوده است.

7ـ عبیدالله‏ در نامه‏هایی كه به عمر بن سعد می‏نویسد از او می‏خواهد یا حسین (علیه‏السلام) را به بیعت با یزید مجبور می‏سازد یا اینكه سر او را به نزد وی بفرستد.(18) در حقیقت با این شرط مقصود عبیدالله‏ تأمین می‏شود.

اما عقلاً این كه:

1ـ اگر امام حسین علیه‏السلام راضی به بیعت با یزید بود چرا در همان ابتدای كار در دارالاماره حاكم مدینه «ولید بن عتبه» چنین نكرد؟ و این همه رنج سفر و مسافرت را بر خود پذیرا شد؟

2ـ اگر او به بیعت با یزید راضی بود پس قیام او چه معنا و انگیزه‏ای داشت؟

3ـ آیا مورخان وابسته اموی كه خود عدم بیعت با یزید را در دارالاماره ولید بن عتبه ذكر كرده‏اند(19) نخواسته‏اند در اذهان چنین تداعی كنند، تا آنجا كه مسأله جان و درگیری نظامی در كار نبود امام حسین علیه‏السلام بیعت نكرد و گریخت، اكنون كه در نزدیكی كربلا، سپاهیان عبیدالله‏ راه را بر او گرفته‏اند و قطعا جان او و خاندانش در معرض خطر جدی قرار گرفته است به اصطلاح از موضع خود برگشته و از ترس جان، خواستار ملاقات و بیعت با یزید شده است!؟

4ـ آیا با این شرط (دیدار با یزید) نخواسته‏اند چهره محبوبتری از یزید نسبت به عبیدالله‏ نشان داده و چنین القا نمی‏كنند كه حسین علیه‏السلام نسبت به یزید خوشبین بوده و از این چهره مصلح و با عطوفت! بر خلاف عبیدالله‏ انتظار بخشش و عفو داشته است؟

مسأله درخواست ملاقات و بیعت امام حسین علیه‏السلام با یزید كه در هنگام گفتگوی عمر بن سعد و مكاتبه او با عبیدالله‏ عنوان می‏شود یكی دیگر از نكات تحریفی است كه در تألیف ابن عساكر و نیز بسیاری از منابع مورخان شامی دیگر چون ابن كثیر و شمس الدین ذهبی گزارش شده و متأسفانه بعضی از منابع شیعی نیز آن را بدون تجزیه و تحلیل و بررسی عمیق، در منابع خود ذكر كرده‏اند.

ز ـ ابن عساكر پس از ختم ماجرای حسین علیه‏السلام و یارانش به ذكر معجزات و غرایبی می‏پردازد كه پس از قتل آن حضرت در عاشورا اتفاق افتاده است. وی 32 روایت از سلسله راویان خود نقل كرده و در آنها تغییرات و دگرگونی‎هایی را كه در نظام هستی هنگام قتل حسین علیه‏السلام رخ داده برمی‏شمرد؛ از جمله این كه:

1 ـ آسمان بر حسین علیه‏السلام همانند یحیی بن زكریا گریست.

2 ـ از آسمان خاك‎های سرخی فرو ریخت.

3 ـ ستارگان هنگام روز پدیدار شدند.

4 ـ هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد مگر آنكه از زیر آن خون تازه بیرون آمد.

5 ـ آسمان مدت هفـت روز در تـاریكی به سر برد.

6 ـ خورشید هر صبح و شام شعاع‎های خونینی بر دیوارها می‏تابانید.

7ـ در آسمان چیزی همانند خون دیده می‏شد.

8 ـ ستارگان به یكدیگر برخورد می‏كردند.

9 ـ فردی كه مردم را به كشته شدن حسین علیه‏السلام بشارت می‏داد كور شد.

10 ـ از آسمان باران خون می‏بارید.

11 ـ از دیوار دارالاماره خون سرازیر می‏شد.

12 ـ دیوارهای بیت المقدس خونین شدند.

13 ـ در روز حادثه هر شتری در اردوگاه كشته می‏شد میان گوشت آن آتش بود.(20)

حرم امام حسین علیه السلام

در مورد این روایت باید گفت قبل از آنكه در منابع شیعه دیده شود بیشتر در منابع اهل سنت به چشم می‏خورد. كسانی چون هیثمی(21)، ترمذی(22)، ابن حنبل(23)، ابن سعد(24)، ابن عساكر(25)، الذهبی(26) كه از نخبگان و سرآمدان مورخان و محدثان بنام و متعصب اهل سنت هستند نیز این روایات و امور غریب را ذكر كرده‏اند.

در این میان دو تن از آن مورخان مشهور شامی یعنی ابن عساكر و ذهبی با وجودی كه گزارشهای مستند و قابل توجهی در باره مقتل حسین علیه‏السلام، كه عمدتا حاكمان اموی را زیر سؤال برده و چهره آنان را رسوا می‏سازد، ذكر نكرده و بطور گذرا از آن گذشته‏اند ولی روایات فراوانی در مورد اینگونه امور غریب و حوادث غیر طبیعی و خارق العاده به دنبال هم ردیف می‏كنند. اگر واقعا به دور از تعصب به این مسائل بنگریم چگونه می‏توانیم توجه كنیم مورخان یاد شده كه چندان تمایل و گرایشی به ائمه سلام‏الله‏ علیهم و نیز امام حسین علیه‏السلام نداشته و بیشتر، جانب حاكمان اموی و دشمنان اهل بیت را مراعات می‏كنند به ثبت اینگونه روایات پرداخته و تمایل بیشتری نشان داده‏اند؟ آیا ذكر غرایب یاد شده نمی‏تواند چهره شیعه و اعتقادات آنان را زیر سؤال ببرد؟!

آیا آن مورخان نخواسته‏اند واقعه عاشورا و هدف قیام حسین علیه‏السلام را تحت الشعاع این مسائل قرار دهند؟ آیا این سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جواب مردمی كه می‏اندیشیدند با مرگ فرزند او ابراهیم كسوف پدید آمد، در منابع شیعه و سنی ثبت نشده است كه فرمود: ستارگان و كواكب به خاطر مرگ هیچ احدی كسوف و یا خسوف نمی‏كنند؟(27)

آیا تاكنون اندیشیده‏ایم كه آوردن اینگونه گزارشها در منابع اسلامی یعنی به هم خوردن ستارگان، طلوع نكردن خورشید، باریدن خون از آسمان و غیره، مسلمانان و بویژه شیعه را در نظر مردم جهان افرادی كوته‏فكر، خرافی و عاری از عقل معرفی می‏نماید؟ آیا آنان نخواهند گفت اگر چنین حوادثی رخ داده بود امروز دیگر از نظام هستی اثری نبود؟ و نیز اینكه اگر این معجزات الهی پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام رخ داد چرا قبل و یا هنگام شهادت ایشان چنین نشد و خداوند كمكهای خود را از حضرت ابا عبدالله‏ علیه‏السلام دریغ فرمود؟

آیا وقتی علی اصغر شهید شد، امام سر به آسمان بلند نكرد كه خدایا اگر كمك خود را از ما باز داشته‏ای این مصیبتها را ذخیره‏ای برای آخرت ما قرار بده(28) و نیز اگر كسی با گفتن خبر شهادت حسین علیه‏السلام با شادی به وسیله شعاع ستارگان كور می‏شود چرا قاتلان او كه با چنین بی‏رحمی او و یارانش را كشته و با اسب بر او تاختند، چنین نشدند؟ نكته آخر اینكه چرا اینگونه حوادث طبیعی را قبل از آن در تاریخ اسلام نمی‏بینیم؟

آیا حضرت حمزه عموی بزرگوار رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و بزرگترین حامی اسلام در كارزار احد به گونه‏ای مظلومانه مثله نشد و توسط پلیدترین مشركان سینه‏اش از هم ندرید و جگرش پاره پاره نشد؟ آیا علی علیه‏السلام به گونه‏ای مظلومانه در محراب به شهادت نرسید؟ آیا حسن علیه‏السلام جگرش پاره پاره نشد؟! در هر حال قضاوت را به عهده خوانندگان می‏گذاریم كه خود بیندیشند و قضاوت كنند.

ابن عساكر سپس چند روایت از ام سلمه مبنی بر خبر یافتن از شهادت حسین علیه‏السلام از سوی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نیز گرفتن تربتی از قتلگاه او و گذاشتن آن در شیشه كه در هنگام شهادت تبدیل به خون شد و همچنین شنیدن صدای جنیان توسط او و مردم دیگر كه در مرگ حسین علیه‏السلام عزاداری می‏كردند ارائه می‏كند كه این روایات را در مبحث بعدی مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد.

ابن عساكر سپس چند روایت از ام سلمه مبنی بر خبر یافتن از شهادت حسین علیه ‏السلام از سوی رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و نیز گرفتن تربتی از قتلگاه او و گذاشتن آن در شیشه كه در هنگام شهادت تبدیل به خون شد.

تألیف این محقق مشهور در مورد امام حسین علیه‏السلام با ذكر روایاتی درباره تاریخ، روز و سال شهادت امام حسین علیه‏السلام، سن آن حضرت هنگام شهادت و چند خبر دیگر پایان می‏پذیرد.

نقاط ضعف و قوت پردازش ابن عساكر به قیام حسین علیه‏السلام

نوشته ابن عساكر در مورد سرگذشت امام حسین علیه‏السلام نقاط قوت و ضعف فراوانی دارد. وی در مورد زندگی و شرح حال امام و نیز قیام او، در مجموع 401 روایت گزارش می‏كند كه از این تعداد بیش از یكصد و پنجاه روایت آن دقیقا مشابه روایت دیگر است و تنها سلسله راویان آن متفاوت هستند و قریب به پنجاه روایت تنها با یك یا دو كلمه اختلاف گزارش شده و در مجموع مشابه هستند.

از میان روایات وی بیش از 250 روایت كه تقریبا یكسان هستند به ذكر فضائل و مناقب حسین علیه‏السلام و روایات وارده از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد ایشان اختصاص دارد كه ذكر این روایات در یكی از منابع اهل سنت می‏تواند بسیار با اهمیت و ارزشمند باشد و در حقیقت باید گفت از نقاط قوت كار اوست كه به‏رغم سلیقه مذهبی، بی‏طرفانه به ذكر این فضائل پرداخته و در منابع دیگر اهل سنت كمتر از اینگونه سخنان دیده می‏شود. از حدود یكصد و پنجاه روایت باقیمانده؛ قریب به پنجاه روایت در مورد امور غریبی است كه پس از قتل حسین علیه‏السلام رخ داده و ما بدانها اشاره كردیم، حدود سی روایت مربوط به سال شهادت و سن آن حضرت است و در بیست روایت نیز به ذكر اخبار وارده از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و علی علیه‏السلام در مورد خبر قتل حسین علیه‏السلام پرداخته است.

در نتیجه از میان مجموع 400 روایت وی تنها 10 روایت به كیفیت شهادت و مقتل حسین علیه‏السلام و نحوه برخورد سپاه عمر بن سعد و جنایات آنان در مورد شهیدان كربلا و تشریح حادثه عاشورا اختصاص دارد. پانزده روایت نیز در مورد حوادث هنگام حركت حسین علیه‏السلام و نحوه آن و نیز اعزام مسلم ارائه می‏دهد كه این مسائل یكی از نقاط ضعفی است كه نوشته او در مورد قیام عاشورا دارد. حدود 30 تا 40 درصد از روایات ابن عساكر با روایات ابن اعثم كوفی در «الفتوح» مشابه است و به رغم آنكه خود از آن سخنی به میان نمی‏آورد با یك مقایسه اجمالی می‏توان بخوبی دریافت كه از روایات وی بهره برده است.

حال با توجه به این مسأله اگر مندرجات جلد پنجم و ششم الفتوح را، كه بخشی از آن در مورد امام حسین علیه‏السلام است، با آن مطابقت بدهیم بخوبی می‏بینیم كه بیشتر روایات ابن اعثم ـ كه در باره مقتل حسین علیه‏السلام، هدف و انگیزه حركت امام به سوی عراق، چگونگی برخورد عبیدالله‏ با مسلم و نیز كیفیت برخورد دو سپاه، حوادث و مصیبتهای وارده بر امام حسین علیه‏السلام و خاندانش، و طرز به شهادت رسیدن و یا نبرد یاران ایشان با سپاه سعد و در مجموع حوادث مرتبط با این واقعه مهم نگاشته شده است ـ را وی در تألیف خود نیاورده و از آن همه مسائل مهم تقریبا گذشته است. حال چه علتی باعث حذف این روایات مهم شده است.

در این مورد شاید بتوان با بررسی اوضاع و عصر ابن عساكر، كه با حكومت امویان مقارن بوده و در حقیقت قدرت سیاسی در دست دشمنان شیعه قرار داشته، به این نكته دست یافت كه چون این احادیث ماهیت حكومت اموی را برملا می‏كند، شاید به خواست حاكمان و توسط عمال آنان از روایات ابن عساكر حذف شده باشد. آنچه ما را به این نتیجه می‏رساند این است كه ابن عساكر، شافعی و از مورخان منصف و بی‏طرفی است كه به اهل بیت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه معصومین ارادت داشته و بسیاری از روایات خود را از راویان شیعه و حتی ائمه سلام‏اللّه‏ علیهم از جمله امام جعفر صادق علیه‏السلام و امام سجاد علیه‏السلام برگرفته است و در جای جای حوادث كربلا برخلاف سایر مورخان اهل سنت بر قاتلان حسین علیه‏السلام لعن و نفرین می‏كند. لذا اینكه او خود به حذف این روایات اقدام كرده باشد بسیار بعید به نظر می‏رسد.

   اصغر قائدان

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1ـ ابن خلكان، وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان 3/309.

2 ـ یاقوت حموی، معجم الادباء 13/76080؛ ابن خلكان، همانجا؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء 20/555 .

3 ـ كتابی كه توسط راقم این سطور مورد نقد و بررسی قرار گرفته به سال 1398 ق در مؤسسة المحمودی بیروت به چاپ رسیده است.

4ـ ابن عساكر، همان كتاب، ص 7.

5ـ در این مورد ر.ك: مسعودی، مروج الذهب 3/72؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 50.

6 ـ ابن عساكر، همان كتاب، ص 7.

7ـ همان كتاب، ص 8 .

8ـ همان كتاب، ص 191-165.

9ـ همان كتاب، ص 201-197.

10ـ پیشین، ص 201-199.

11 ـ پیشین، ص 205.

12ـ ابن كثیر، البدایة و النهایة، 8/147.

13ـ پیشین 8/170 و 175؛ شمس الدین الذهبی، تاریخ الاسلام، 4/12-13؛ ابن عساكر، همان كتاب، ص 219.

14ـ شیخ مفید، الارشاد، 2/89؛ طبری، تاریخ الطبری، 5/414 به نقل از ابو مخنف؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 223؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ترجمه مهدوی دامغانی، ص 182؛ بلاذری، انساب الاشراف 2/182.

15ـ منابع پیشین، همانجا.

16 ـ طبری، همان كتاب 3/312؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ترجمه مهدوی دامغانی 7/174.

17ـ ابن كثیر، همانجا.

18ـ بلاذری، انساب الاشراف 2/182.

19 ـ بنگرید به منابع پاورقی 42 و 44.

20ـ ابن عساكر، همان كتاب، ص 261-242.

21ـ مجمع الزوائد، 9/196.

22 ـ صحیح، حدیث 3778.

23 ـ المسند 1/283.

24 ـ طبقات الكبری، ج 8، ص 172.

25 ـ همان كتاب، ص 261-242.

26 ـ تاریخ الاسلام، 4/15-18.

27 ـ بخاری، صحیح 2/24؛ نویری، نهایة الارب، ترجمه دامغانی 3/198؛ ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره 1/98.

28ـ شیخ مفید، ارشاد، ص 221.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.