با کاروان عشق (4)
...حقیقت این است که تاریخ نویسان قدیم نمیخواستهاند و یا نمیتوانستهاند هر حادثهای را- هر چند هم اهمیت بسیار داشته باشد- از جهت اسباب و علتهای اجتماعی، اقتصادی، و مردمشناسی تحلیل کنند. آنان بیشتر به جنبه سیاسی و نظامی رویدادها مینگریستهاند، آن هم برای نشان دادند اصل حادثه. اگر تاریخنویسان گذشته وظیفه خود را مانند مورخان امروز انجام داده بودند اگر تنها به نقل روایت اکتفا نمیکردند، مسلما امروز تاریخ اسلام صورت دیگری داشت.
حادثه محرم سال 61 هجری از جمله حادثههایی است که باید علت یا علتهای اصلی آن را جستجو کرد، آن هم نه در آن سال یا چند سال پیش از حادثه. ممکن است پیگیری داستان موجب شود که ما به سالهایی پیش از خلافت ابوبکر و پیش از ظهور اسلام و بلکه سالها بیش از تولد پیغمبر اسلام بازگردیم، چه این حادثهها مانند حلقههای زنجیز یکی به دیگری بسته است، و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. برای همین است که میخواهم در این کتاب این حادثه را از جهتهای مختلف بررسی کنم و به نتیجهای برسم که خود راضی شوم.
در آن صورت ممکن است خوانندگان هم با من موافق گردند. اگر در چنین کاری توفیق یابم پاسخ درست آن چرا هم داده میشود.
برای اینکه پاسخ درستی برای این پرسشها بیابیم نخست باید اجتماع اسلامی را درست و در دو مرحله از تاریخ بشناسیم:
یکی اجتماعی که در سال بازدهم هجرت شکل گرفته بود، اجتماعی که محمد چند ماه پیش از مرگ خود با خواندن این آیه به آنان مژده داد که «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس از آنان مترسید و از من بترسید».
اجتماعی که بدانها گفت: «مردم! من میروم و دو چیز مهم را برای شما میگذارم. کتاب خدا و عترت من.
باید نخست عناصر تشکیل دهنده آن اجتماع را بشناسیم، سپس آن اجتماع را با اجتماع مسلمانان در سال شصتم هجری (سال مرگ معاویه) مقایسه کنیم و ببینیم عنصرهایی که اجتماع نیمقرن پیش از تشکیل میداد پیشرفت کرده بود یا در حرکت توقف به سر میبرد یا ضعیف گردیده بود. مسلمانان پایان عصر معاویه در قیاس با مسلمانان آغاز عصر ابوبکر چه نسبتی داشتند؟ مومنتر؟ متزلزل و یا بیایمان شده بودند. اگر متزلزل و یا بیایمان شده بودند چه عاملی سبب تزلزل و بیایمانی آنان شد؟ آیا این عوامل را معاویه و عصر او پدید آورد یا زمینه آن از بیشتر در اجتماع مسلمانان وجود داشت و امکان رشد نمییافت. و چون محیط پرورشی مناسبی دید رشد کرد و بقوت کافی رسید اینها نکات تا روشنی است که باید تحلیل گردد.
ادامه دارد...
منبع:
پس از پنجاه سال، دکتر سید جعفر شهیدی