تبیان، دستیار زندگی
عطر «امامت»، تمام فضای آسمان و زمین را معطّر کرده بود و این را تمامی گل ها و پروانه ها، حتی تمام لاله های صحرایی، احساس می کردند! عطری که از «کعبه» تا «نجف»، پروانگان عاشق را مست رایحه خود می کند و سحرگاهان، از مسجد کوفه به مشام جان می رسد!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرشتگانی با گلاب های بهشت

امام علی

بشکن به غریو شادی؛ سکوت سرد زمان را!

بشکن، دف بیاور، دف! که فصل سبز سماع آمد!

فصل عشق بازی با سرود سبز مولا!

مردی می آید؛ مردی که تنها «جوانمرد» گیتی در چکامه تاریخ است!

مردی که با تمام شکوهِ خداوندی، اسب وحشی زمان را لگام خواهد زد!

مردی که هیچ «خندقی» جلودارش نیست و هیچ «خیبری» تابِ بازوان ستبرش را ندارد! مردی که هیچ «عَمرو و مَرحبی» مقابلش قد علم نخواهد کرد؛ مگر هم آغوش خاک شود! مردی که ابرهای تیره را به بال اسب های وحشی باد، گره خواهد زد تا مناظر آسمان را کسی با نگاه تیره نپوشاند!

مردی که تمام افسانه ها و اساطیر را به نگاه تیزبین «ذوالفقار» خواهد سپرد!

مردی که مترسک های شرّ و بدبختی را از ذهن زنان و کودکان بی گناه، خواهد زدود!

مردی که «حکومت اسلامی» را در زمین و آسمان جار خواهد زد و زمین، برای اولین بار، مزه «عدالت» را خواهد چشید!

مردی که میدان جنگ، برایش مصلّی؛ و دارالخلافه، برایش میدان مبارزه با نفسْ خواهد بود و فرشتگان، با غریو «و العادیات»، برایش سرود فتح، خواهند خواند!

کعبه بود و سرود سبز ولایت که غریو «یا علی» را همراهی می کرد!

کعبه بود و «نوزادی» که تمام ستارگان را به میهمانی ولادتش فرا خوانده بود و عطر بهشت، از تراکم فرشته ها، فضای کعبه را فرا گرفته بود.

کعبه بود و خیل فرشتگانی که با گلاب های بهشت، مولود زیبای فاطمه، بنت اسد علیهاالسلام را شستشو می دادند. کعبه بود و میزبانیِ بی نظیری که هیچ گاه سابقه نداشت!

عطر «امامت»، تمام فضای آسمان و زمین را معطّر کرده بود و این را تمامی گل ها و پروانه ها، حتی تمام لاله های صحرایی، احساس می کردند! عطری که از «کعبه» تا «نجف»، پروانگان عاشق را مست رایحه خود می کند و سحرگاهان، از مسجد کوفه به مشام جان می رسد!

کعبه بود و نور سبز امامت!

تمام اهالی آسمان و ملکوت خداوند، برای عرض «تهنیت» فرود می آمدند و دسته دسته، پرچمی از نور را همراهی می کردند که بر آن، اسامی مبارک و القاب حضرت مولا نوشته شده بود:

یا عَلیّ المرتضی، یا امیرَ المُۆمِنین، یا وارِثَ المُرسَلین، یا سَیِّدِ الوَصیِین، یا حُجَةَ ربِّ العالَمین، یا قآئِدَ الْغُرِّ المُحَجِّلینَ، یا آیَة الکُبری و النبأ العظیم... و تمامی فرشتگان، مسرور از این لحظات نورانی، برق نگاه کودکانه اش را به تماشا ایستاده بودند.

در نگاه کودکانه اش، برقی دیده می شد، از جنس آسمان؛ از جنس اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون! نگاهی که ما شاء اللّه ُ و تَبارَکَ اللّه ُ (جلّ جَلاله) از آن می تراوید!

نگاهی که حتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به تسبیح خداوند، وا می داشت!

نگاهی که حتی صدیقه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسلام را به آرامش می خواند!

نگاهی که یتیمان کوفه به آن عادت کرده بودند! نگاهی که پیرمرد نابینای خرابه نشین، از احساس آن لذّت می برد! نگاهی که مالک اشتر را به خلسه های عارفانه می سپرد!

نگاهی که تمام معارف الهی را در جام صبرِ امام حسن علیه السلام می ریخت!

نگاهی که مایه صبر زینب علیهاالسلام و باعث شجاعت اباعبداللّه علیه السلام بود!

... و نگاهی که مفهوم مهربانی بود و مصداق بهشتِ «دارالسلام»؛ و این برق محبت، حتی در میدان جنگ هم از نگاه حضرت مولا محو نمی شد.

عطر «امامت»، تمام فضای آسمان و زمین را معطّر کرده بود و این را تمامی گل ها و پروانه ها، حتی تمام لاله های صحرایی، احساس می کردند! عطری که از «کعبه» تا «نجف»، پروانگان عاشق را مست رایحه خود می کند و سحرگاهان، از مسجد کوفه به مشام جان می رسد!

مولاجان! حیدر کرّار! با تمام ارادت، تو را می خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَی اَلشَّجَرَةِ اَلنَّبَوِیَةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهاشِمیةِ الْمُضیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُبُوِّةِ الْمُۆنِقَةِ بِالْأَمامَةِ ...

درود بر تو ای شجره طیبه نبوت و گُلبنِ آل هاشم، که با نور پرثمر و درخشان نبوّت و گل و ریحان های امامت، آراسته شده ای...

اَلسلامُ عَلیک و عَلی اَهلِ بَیتِکَ الطَّیِبینَ الطَّاهرینْ.

درود بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه تو باد!

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


سید علی اصغر موسوی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.